کارگردان فیلم «تعارض» مطرح کرد:
همه ما تحت نظر هستیم حتی اگر حواسمان نباشد/ فیلمساز باید قصه بگوید
محمدرضا لطفی میگوید: هر فیلمی که میسازیم چه هنری، چه اکسپریمنتال و شخصی؛ وقتی فیلم را برای مخاطب میسازیم موظف هستیم قصه تعریف کنیم.
به گزارش خبرنگار ایلنا، محمدرضا لطفی با فیلم سینمایی «تعارض» در سی و هشتمین دوره جشنواره فیلم فجر حضور پیدا کرده است. فیلمی که با دوربین مداربسته و از زوایه دید دوربین مداربسته ساخته شده است. لطفی فیلمساز جوانیست که امسال اولین حضور خود در جشنواره فیلم فجر را تجربه میکند. با او درباره این فیلم گفتگو کردهایم.
فیلمنامه فیلم تعارض چگونه شکل گرفت و آیا داستان آن واقعیست؟
فیلمنامه و داستان فیلم نه واقعی است و نه اقتباسی بلکه فیلمنامه فیلم از قصه شروع نشده و از فرم آغاز شده است. همیشه فرم دوربین مداربسته در ذهن من بود و میخواستم در فیلم قبلیام آن را استفاده کنم اما نشد. از ابتدا دوست داشتم فیلمی بسازم که از صفر تا صد با دوربین مداربسته بسازم و از این دوربین به اتفاقات نگاه کنم. قبل از فیلمنامه تعارض دو فیلمنامه دیگر با حمید سلمی نوشته بودم که قرار بود بسازم اما نشد. البته اگر رضا بهبودی در این فیلم بازی نمیکرد آن را هرگز نمیساختم. در زمان نوشتن فیلنمامه بازیگر و نقشی که قرار بود رضا بهبودی بازی کند را در ذهنم ساختم و بعد فیلمنامه را نوشتم.
فیلم به نوعی به جهانهای موازی و زندگی در ذهن میپردازد؟
من همیشه به دو مقوله جهانهای موازی و اشعار مولانا بخصوص آن شعر «بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید» بسیار علاقه دارم. یک قصهای نیز نوشته بودم که درباره یک پیرپسر و مادرش بود. تلفیق این دو موضوع و تحقیقاتی که درباره استفاده از دوربینهای مداربسته و زندگیهای موازی داشتم، حدود یک سال طول کشید و دو سال نیز نگارش. فیلمنامه 15 بار بازنویسی شد. البته بحث زندگیها و جریانهای موازی همچنان فرضیه است و علم هنوز به این مرحله نرسیده که بتواند آن را اثبات کند. البته بخش کوچکی از آن را فیزیک کوانتوم تایید کرده است. در روانشناسی نیز جریانهای موازی وجود دارد و گفته میشود که برخی فوبیاهای انسان نشات گرفته از کامفینیک ذهن انسانها از آن جهان است. به این معنا که ما در جهانی زندگی میکنیم که با میلیاردها احتمال مواجه است.
کارکرد دوربین مداربسته در فیلم آیا یک عضو ناظر است یا اینکه نشانهای از روزمرگی در زندگی ماست؟
اگر میخواستیم با دوربینهای معمولی فیلم را فیلمبرداری کنم آن اتفاقی که امروز رخ داده، نمیافتاد. دوربین مداربسته در این فیلم هویت و شخصیت دارد و به نوعی در زندگی همه ما هم حضور دارد و هم حضور ندارد. دوربین مداربسته به نوعی یک استعاره از این است که یک فرد یا یک چشم همیشه ما را نگاه میکند و میتواند آن یک چشم ناظر یا خود تو باشی یا خدای تو.
اساس فیلم بر این است که ما در جهانی زندگی میکنیم که میلیاردها احتمال برای ما وجود دارد و هر اتفاقی که برای ما رخ میدهد محصول یک متغییر نیست بلکه احتمالا هزاران متغیر در جامعه دیگری تکان خورده است تا آن اتفاق برای ما بیفتد.
به همین دلیل است که ما هیچ وقت هیچ فرد خاصی را پشت دوربین نمیبینیم و از آنسو برای خود دوربین نیز مهم نیست چه کسانی از جلوی آن رد میشوند.
دقیقا درست است و برای همین خواستم بدانیم که این دوربینها وجود دارد و شاید ما حواسمان به آنها نیست. از نظر آن دوربین او هست اما ما گاهی توجهی نداریم به همین دلیل سعی نکردم تا با گذاشتن علامتهایی این دوربین مداربسته را پررنگتر کنم.
چرا فیلم را به صورت سیاه سفید ساختهاید؟
زندگی شخصیت ما با توجه به کارهایی که میکند فاقد رنگ است زیرا رنگ عنصر مهمی در زندگی و همچنین فیلم است ما ابتدا این فیلم را به صورت رنگی ساختیم ولی بعد در زمان پس پروداکشن تصمیم گرفتیم تا فیلم را تبدیل به سیاه و سفید کنیم. در جهان فیلم نیز رنگ عنصر تعیینکنندهای نیست. از طرفی خودم نیز علاقه داشتم که در این چالش شرکت کنم که آیا این قصه را میتوانم به شکلی تعریف کنم که رنگ در آن نقشی نداشته باشد.
از آنجا که ساختار آن دوربین مداربسته است تدوین نیز فیلم به شکلی است که همزمان چهار تصویر را میبینم که از چهار دوربین پخش میشود. این نوع تدوین باعث آزار مخاطب نمیشود؟
در ایران تاکنون این گونه فیلم تدوین نشده است و فقط حدود دو فیلم که آنها هم اکشن بودند و هنری نبودند این گونه تدوین شدند. البته در تدوین فیلم تصویر بزرگ را ملاک قرار دادیم تا تمرکز بیننده بیشتر روی آن تصویر باشد.
باتوجه به فیلم و نگاهی که دارد میتوانیم بگوییم که ما انگار در جایی که هستیم زندگی نمیکنیم و مهم این است که به چه فکر میکنیم و زندگی واقعی ما آن است؟
باید بگویم که جهانهای موازی با تناسخ فرق میکند. ما گاهی در جایی حضور فیزیکی داریم ولی ذهن و فکرمان جای دیگری است. پس میتوانیم بگوییم به نوعی در جایی زندگی میکنیم که فکرمان در آنجاست.
فیلم در بخش سودای سیمرغ حضور ندارد و در بخش نگاه نو است. آیا در حق فیلم جفا شده است؟
من نمیخواهم اعتراض کنم یا نق بزنم. مخاطبان با دیدن این فیلم میتوانند بگویند که آیا این فیلم میتوانست در بخش سودای سیمرغ باشد یا خیر؟ اما به نظرم باید جشنواره فیلم فجر و سازمان سینمایی یک فکر عاجل برای مباحثی همچون فیلمهای ویدئویی و سینمایی بکند. مثلا من به عنوان فیلم اول در جشنواره شرکت کردم اما عوامل من افراد حرفهای هستند که در فیلمهای مختلفی کار کردهاند، چرا نباید کار آنها در بخش سودای سیمرغ، داوری شود؟ البته تاکید میکنم که باز باید حال تماشاگر با فیلم خوب باشد. جوایز میآیند و میروند ولی آنچه میماند فیلم خوب است و کسی به خاطرش نمیماند که فلان فیلم چند نامزدی و یا چند جایزه مثلا در 10 سال پیش گرفته است و جوایز تاثیر دو سه هفتهای دارند و بعد فراموش میشوند.
این فیلم هنری است یا اکسپریمنتال؟
معتقدم هر فیلمی که میسازیم چه هنری، چه اکسپریمنتال و شخصی وقتی فیلم را برای مخاطب میسازیم موظف هستیم قصه تعریف کنیم. اینکه یک فیلم خستهکننده بسازیم که قصه نداشته باشد، معنیاش این نیست که فیلم هنری ساختهایم.