نیما صفدریان در گفتوگو در ایلنا:
نقاشیها موسیقی خاص خود را دارند/ تیر پیکانم سمت آنهاییست که کتاب میخوانند و اهل مطالعهاند
نیما صفدریان (نوازنده و نقاش) میگوید: روندی که پیش گرفتهام از ادبیات کهن آغاز میشود و تا عصر حاضر و ادبیات دوران معاصر ادامه پیدا میکند. سیدعلی صالحی، محمد دولتآبادی و هوشنگ ابتهاج برخی از شاعران و نویسندگان معاصری هستند که در نقاشیهایم به آنها پرداختهام.
به گزارش خبرنگار ایلنا، سینما، موسیقی، تئاتر، نقاشی، مجسمهسازی برخی از هنرهایی هستند که هنرمندان بوسیله آنها، علاوه بر ارائه اطلاعات به مردم و افزودن دانش آنها، پیامی را به جامعه انتقال میدهند یا با پرداختن به موضوعی خاص (اعم از سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی) تلاش دارند حداقل به مخاطب تلنگری بزنند. در این میان آنچه که به جذابیت هنرهای مختلف و در ادامه جذب مخاطبان بیشتر میانجامد، تلفیق سبکها و گونههای مختلف است. البته هستند افرادی که پا را از تلفیقات سبکی فراتر میگذارند و با نگاه و تاثیر از هنرهای دیگر اثری جدید را به مخاطب ارائه میدهند.
نیما صفدریان (نقاش، نوازنده تنبور و یکی از اعضای گروه موسیقی «کابوک» به سرپرستی ادیبشاه ابراهیمی) یکی از افرادی است که تلاش دارد با تاثیر از هنرهایی چون موسیقی و ادبیات، حتی تغییر در فرم و قالب تابلوهایش، مخاطبان را با آثار جدیدی مواجه کند. او که این روزها در تهران نمایشگاه نقاشی برگزار کرده درباره ارائه آثار مدرن میگوید: با مورد توجه گرفتن مدرنیته، نود درصد نقاشان ما به این سبک و سیاق گرایش پیدا کردهاند. مشکلی که میان همکارانم و آنهایی که در زمینه هنرهای تجسمی فعالیت میکنند، وجود دارد، این است که پله پله کار نمیکنیم. زمانی که هنر مدرن مورد توجه قرار گرفت نیاز زیادی به قلم و تکنیک نداشتیم. کافی بود رنگی روی تابلو پاشیده شود. متاسفانه بسیاری آن دوستان و همکاران به این موضوع فکر نمیکنند که ابتدا باید در زمینه خلق آثار رئالیستی فعالیت کنند. یعنی باید مانند همه نقاشان مطرح و تاثیرگذار، از الفبا شروع کنند که اینگونه نیست.
شما در زمینه دو هنر نقاشی و موسیقی فعال هستید. تلاقی این دو هنر چه دستاوردی برایتان داشته است؟
طی سالهای حضورم در عرصه هنر و نقاشی هدفم این بوده که آثاری جدید را به مخاطب ارائه کنم. در نمایشگاهی که به تازگی در تهران برگزار کردهام نیز چنین هدفی داشتهام. سعیام این بوده که با ارائه آثار متفاوت مخاطبان را با آثاری جدید مواجه کنم و بوسیله تابلوهایم نکاتی را به آنها گوشزد کنم. به طور واضح قصدم این بوده طی برگزاری نمایشگاهم با عنوان «صورتِ بی صورتِ بی حدِ غیب» سبکی جدید را به دیگر سبکهای نقاشی بیفزایم.
گونهای که میگویید چیست و بر اساس چه ویژگیهایی میتواند سبک تلقی شود؟
در شیوهای که پیش گرفتهام بوم نقاشی از آن شکل مرسوم چهارگوش (مستطیل یا مربع) خارج شده است. طی این اتفاق، طرح و مضمون نقاشی مورد نظر، نباید تحت تاثیر و تابع بوم باشد و این رویه باید تغییر کند.
اثری دارم که نوع و شکل و شمایل بوم آن به طور کلی تغییر کرده و اتفاقا در نمایشگاه فعلیام پیش روی مخاطبان قرار گرفته است. قالبی که برای اثر مذکور در نظر گرفتهام، مستطیل نیست بلکه شبیه ساز ویلون است.
چه شد که در هنر نقاشی از موسیقی و سازهای مربوط به آن تاثیر گرفتید؟
من عضو گروه «کابوک» به سرپرسی آقای ادیب شاهابراهیمی هستم. ایشان علاوه بر فعالیت در زمینه نوازندگی، آهنگسازی و دیگر مقولات مربوط به موسیقی، سازنده سازهای زهی نیز هستند. من علاوه بر آنکه طی سالهای گذشته نزد آقای شاهابراهیمی تار و تنبور مینواختم، چند سال پیش نیز به کارگاهشان میرفتم و زمان زیادی آنجا میماندم. در آن مقاطع، زمانی که استاد ساز میساختند کنارشان بودم و سعی میکردم این حرفه را از ایشان بیاموزم. کمی که جلوتر رفتیم، بر اساس تجربیاتی که کسب کرده بودم به این نتیجه رسیدم که هر نقاشی موسیقی خاص خود را دارد. طی آن مدت خواهناخواه از فضای کارگاه و نحوه ساخت سازها برای خلق آثارم تاثیر گرفتهام.
چه زمانی و بر چه اساس تصمیم گرفتید در آثارتان ادبیات را نیز مدنظر قرار دهید؟
استاد شاهابراهیمی با برداشت از شاهنامه و قصههای آن آهنگی ساخته بودند. در همان مقطع و با شنیدن آن اثر بود که با خودم گفتم اتفاق جالبی خواهد بود اگر در نقاشی از ادبیات کهن الهام بگیرم. اینگونه بود که ادبیات را نیز برای ارائه آثار متفاوت و جدید در نقاشی مدنظر قرار دادم که این رویه تا ارائه آثار مدرن ادامه پیدا کرده است. در میان آثارم نقاشیهایی از سیمرغ عطار و حضرت حافظ وجود دارد.
این توجه به ادبیات از کدام مقاطع تاریخی یا کدام قالبهای شعری آغاز شده و تا کجا ادامه پیدا میکند؟
روندی که پیش گرفتهام از ادبیات کهن آغاز میشود و تا عصر حاضر و ادبیات دوران معاصر ادامه پیدا میکند. سیدعلی صالحی، محمد دولتآبادی و هوشنگ ابتهاج برخی از شاعران و نویسندگان معاصری هستند که در نقاشیهایم به آنها پرداختهام.
آثاری که میگویید بر اساس همان قالب فرمالیستی بوم خلق شدهاند؟
بله تقریبا در همان سبک و سیاق هستند و برخی نیز در قالبهای جدید خلق و ارائه شدهاند. مثلا اثری دارم از آقای محمدعلی بهمنی شاعر و ترانهسرای معاصر که قالب و سبک و سیاق آن نسبت به دیگر آثارم کاملا تغییر کرده و عوض شده است.
چه شد که به ایجاد سبک و گونهای جدید فکر کردید؟
ببینید داستایوفسکی نویسنده اهل روستبار در یکی از کتابهایش با نام «ابله» نظریهای ارائه میدهد و نیچه نیز آن نظریه را به گونهای دیگر اعلام کرده است. آن نظریه این است که تنها را نجات بشر هنر است. زمانی که فعالیت در عرصه نقاشی را آغاز کردم متوجه شدم که نقاشی نیز مانند هنرهایی چون معماری و موسیقی به نوعی از بین رفته یا شکل و فرمی غربی به خود گرفته است. اگر توجه کنید خواهید دید، عدهای به دنبال خلق آثار مدرن رفتهاند، اما موفق نبودند؛ زیرا ما هویت خود را به نوعی از دست دادهایم. در مقطعی که به چنین مواردی فکر میکردم این سوال برایم ایجاد شد که چگونه میتوانم به نقاشی اصالت بخشم. در پاسخ به این سوال به این نتیجه رسیدم که برای این اصالتبخشی باید نقاشی را به هنر یا مقوله اصیل دیگری چون ادبیات وابسته کنم. بنا به همین دلایل به سراغ تلقیق ادبیات و نقاشی رفتم و عنوان یا مضمون «گذاری از ادبیات به نقاشی» را برای نمایشگاهم انتخاب کردم.
سبکی که ایجاد کردهاید در گذشته چقدر مورد توجه قدما بوده و تا چه حد نو یا تکراری است؟
پیش از آنکه در نقاشی به سبک فعلیام برسم، چندین و چندبار کتابهای مرجع درباره تاریخ هنر را مطالعه کردم تا ببینم گذشتگان و هنرمندان نسلهای قبل تا چه حد به سبک فعلیام پرداختهاند. طی تحقیقاتم متوجه شدم که در سال 1920 شخصی با نام فرانک استلا نقاش و مجسمهساز آمریکایی با شیوهای که حال به آن مشغولم آثاری را ارائه میکند، اما به صورت کاملا هندسی. من با خودم گفتم این شیوه و سیاق آنطور که باید درست نیست و باید تغییر کند؛ زیرا مثلأ لازم است فرم در برخی موارد نرم باشد. در ادامه با خودم گفتم اگر قرار است بوم عوض شود باید یک سری مقدمات و الزامات را نیز مدنظر قرار دهم. به همین دلیل به دانشگاه رفتم و در مقطع کارشناسی رشته معماری خواندم و سپس لیسانس طراحی صنعتی گرفتم تا بتوانم به جزییات و دیتیل ساخت بومها فکر کنم. پس از آن، همانطور که گفتم چند سال در خدمت استاد ادیب شاهابراهیمی موسیقی، کار با چوب و نحوه ساخت ساز را فراگرفتم.
روندی که میگویید چند سال طول کشید؟
همه مواردی که گفتم همان الزاماتی بودند که به آن اشاره کردم. فراگیری هرآنچه دربارهاش توضیح دادم حدود ده تا دوازده سال طول کشید. البته همزمان با تحصیل و فراگیریهای لازم نزد آقای شاهابراهیمی، با استادانی چون محسن سامع، محمود دولتآبادی و سیدعلی صالحی در ارتباط بودم و تلاشم این بود که از محضر آنها ادبیات بیاموزم. در ادامه فعالیتم با توجه به اینکه در تمام دوران تاریخی همه بومها حالتی چهارگوش و مستطیل داشتهاند و نهایتا شبیه دایره بودهاند، به این نتیجه رسیدم که در آن تغییراتی ایجاد کنم.
تغییر شکل و فرم بوم تحت چه عواملی برایتان قابل تغییر است؟
شکل بوم طی سه حالت عوض میشود. حالت اول این بود که شکل بوم به صورت کامل عوض شود؛ یعنی بخشهایی به آن اضافه شود یا قسمتهایی از آن کم و کنده شود. حالت دوم این بود که نقاشی از دو بعد خودش خارج شود و به سه بعد تبدیل شود که البته در این حالت مشکلی وجود دارد. در این حالت مشکل این است هرچیزی از دو بعد خارج شود به مجسمه بدل خواهد شد و من باید کاری میکردم که آثارم به مجسمه تبدیل نشوند. چند اثر دارم که طی این حالت خلق شدهاند. یکی از نقاشیهایم میزان است. تابلو مانند شخصی است که حالت ترازو به خودش گرفته و زمانی که تابلوهای دیگری را به آن میآویزیم، تابلو اصلی که ترازو یا میزان است بر روی دیوار حالتی کج به خود میگیرد. این اثر سه بعدی است، اما در عین حال نقاشی است. حالت سوم وارد کردن بعد زمان به تابلوست. کوبیسم چنین کاری میکند. اما در کوبیسم آثار بر صفحه نقاشی یا بوم دو بعد دارند. من بعد زمان را در یکی از آثار طوری نشان دادم که تندیس در یک سمت قرار دارد و تابلوی نقاشی در سمت دیگر. در این میان شعری از اقبال لاهوری را آوردهام. آن شعر این است «گفتند هرچه در دلت آید ز ما بخواه، گفتم که بیحجابی تقدیرم آرزوست/ کو آن نگاه ناز که اول دلم ربود، عمرت دراز باد همان تیرم آرزوست» با توجه به مصرع آخر تیری را در نظر گرفتم که به تندیس اصابت کرده است.
در این اثر بعد زمان را چگونه نشان دادهاید؟
فاصلهای که بین بوم و تندیس باعث میشود مخاطب سرش را بچرخاند و این اتفاق جزیی از تابلوی نقاشی است و همان بعد زمانی است که وارد تابلو کردهام.
چرا طی سالها و دهههای گذشته در زمینه تولید و ارائه آثار تصویری آوانگارد و مدرن، آنطور که باید موفق نبودهایم؟
با مورد توجه گرفتن مدرنیته، نود درصد نقاشان ما به این سبک و سیاق گرایش پیدا کردهاند. مشکلی که میان همکارانم و آنهایی که در زمینه هنرهای تجسمی فعالیت میکنند، وجود دارد، این است که پله پله کار نمیکنیم. زمانی که هنر مدرن مورد توجه قرار گرفت نیاز زیادی به قلم و تکنیک نداشتیم. کافی بود رنگی را روی تابلو پاشیده شود. متاسفانه بسیاری آن دوستان و همکاران به این موضوع فکر نمیکنند که ابتدا باید در زمینه خلق آثار رئالیستی فعالیت کنند. یعنی باید مانند همه نقاشان مطرح و تاثیرگذار، از الفبا شروع کنند که اینگونه نیست. میتوان گفت اغلب نقاشان و فعالان دیگرهنرهای تجسمی مدرنکارانی هستند که نمیتوانند آثار رئالیستی خلق کنند؛ زیرا الفبای آن را نمیدانند.
نه فقط نقاشان بلکه هنرمندان رشتههای دیگر نیز باید این روند مشخص را طی کنند تا به نتایج مطلوب مواجه شوند. به طور مثال شاعری که شعر کلاسیک و وزن و عروض را نشناسد نمیتواند در خلق آثار نو (شعر سپید، نیمایی و...) موفق باشد.
بله درست میگویید و با نظرتان موافقم. من در ادبیات سه نفر را الگو قرار دادهام. آن افراد هوشنگ ابتهاج، مهدی اخوان ثالث و شهریار هستند و از آنها به صورت نقاشی در آثارم استفاده کردهام. این هنرمندان بر شعر کلاسیک اشراف دارند و به معنی واقعی غزلسرا بودهاند و کارشان را بلدند. آنها در ادبیات کلاسیک به کمال رسیدهاند و پس از آن است که به سرایش اشعار نو پرداختهاند. این رویه باید در همه هنرها مورد توجه قرار گیرد تا خروجی و نتیجه قابل قبولی داشته باشد/ یکی از معیارهای من برای قدرتمند دانستن اثر هنری این است که مورد توجه عامه مردم قرار گیرد و ضربالمثل شود. این اتفاق برای برخی از آثار هر سه شاعری که الگو قرارشان دادهام، افتاده است. به طور مثال معنای شعر «هوا بس ناجوانمردانه سرد است» را آدمی عامی یا حتی بیسواد میفهمد. یا نمونه دیگر شعر معروف شهریار است که در یکی از بیتهایش میگوید «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا...» من نیز تلاش کردهام در نقاشی چنین اتفاقی را رقم بزنم، لذا در ابتدا رئالیست را مدنظر دادم. مثلا اثری دارم که درباره مسجد شاهعباس اصفهان است که به آن مسجد امام نیز میگویند. به نتیجه رساندن این تابلو سه سال طول کشید. این اثر رئال مطلق است و دلیل زمان سه سالهای که صرفش کردم این بود که میخواستم در سبک رئال به آن جایگاهی که باید برسم. در ادامه زمانی که ساختار سبک رئالیسم را درک کردم، تغییر ساختار دادم و سبکم را تغییر دادم. به نظرم مسیری غیر این در همه هنرها اشتباه است.
برای ارتقای سطح درک و سلیقه مخاطبان هنرهای مختلف چه راهکارهایی را پیشنهاد میکنید؟
به نظرم تنها راه نجات ما از شرایط فعلی جامعه این است که به هنر اصیل متوسل شویم. زمانی که هنر در جامعه نهادینه شود خود به خود فرهنگ ارتقا پیدا میکند؛ زیرا هنر و فرهنگ از یکدیگر جدا نیستند و باهم رابطه مستقیم دارند.
خودتان چه قشر از مخاطبان را مدنظر دارید؟
طی نمایشگاههایی که برگزار کردهام، تلاشم این بوده تمام اقشار را (مخاطبان عام و خاص) را مدنظر قرار دهم. اما در نمایشگاه آخر تیر پیکانم سمت آنهایی است که کتاب میخوانند و اهل مطالعهاند و به ادبیات توجه دارند. همه آثار اخیرم که در نمایشگاه نیز در معرض دید عموم قرار گرفته از کتابهای مختلف الهام گرفته شدهاند. از کافکا گرفته تا عطار نیشابوری و حافظ. کلا سعی کردهام انواع سلایق را پوشش دهم و مثلا بگویم آقا یا خانمی که کتاب میخوانید و در زمینه ادبیات فعالید، آیا کتابها را عمیق میخوانید یا سطحی؟
میتوان گفت هدفتان این بوده که به مخاطبان اهل ادبیات تلنگر بزنید و نکاتی را به آنها گوشزد کنید؟
بله همینطور است. تلاشم این بوده مدعوین اختصاصیمان نیز با ادبیات ارتباط مستقیم داشته باشند، یعنی یا نویسنده باشند یا مترجم.
طی روزهای برگزاری نمایشگاه «صورتِ بی صورتِ بی حدِ غیب» چه بازخوردی از مخاطبان و مدعوین دریافت کردید؟
خوشبختانه نمایشگاه از همان روز اول مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت. در روز افتتاحیه پرفورمنسی را بر اساس شعر مولانا «از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست» اجرا کردیم که توجه مخاطبان را به خود جلب کرد. در آن پرفورمنس شخصی را در شکل و شمایل دیو گریم کردیم و او در نمایشگاه حضور یافت. آن دیو به نوعی نماد افرادی است که پوشش انسانی دارند اما در باطن و درونشان برخلاف ظاهرشان، دیوی وجود دارد. منظور این بوده که این خودمان هستیم که به یکدیگر ضربه میزنیم و آسیب میرسانیم.