"سیاستمدار خوب و سیاستمدار بد" در گفتوگو با استفن دی وایز:
بسیاری از دولتهای دموکراتیک برای آنکه لوایح خود را از فیلتر مجلس بگذرانند، دروغ میگویند/ دستهای کثیفی که خیرِ عمومی را برآورده میکنند بهترند یا حاکمان درستکار اما ناکارآمد؟
مدرس فلسفه سیاسی دانشگاه منچستر در انگلستان میگوید: سیاستمداران نه بر اساس مبانی و معیارهای اخلاق فردی بلکه براساس مبانی و معیارهای اخلاق سیاسی سنجیده شود.
به گزارش خبرنگار ایلنا، کیست که بتواند انکار کند صداقت و صلح و سهلگیری بر یکدیگر فضایل اخلاقی ارزشمندی هستند که روابط ما را با دیگران عادلانه و انسانی مرتب میکنند؟ مردم بر اساس همین انگارهها بیشتر مدیران جامعه و قدرتمندان را افرادی تهی از ارزشهای اخلاقی میدانند. در نظر آنها سیاست حوزه آلودهای است که با اندکی باور به ارزشهای اخلاقی نمیتوان به آن وارد شد یا اگر وارد آن شوی قطعا به حاشیه رانده شده و از جاماندگان وادی قدرت و تعامل محسوب خواهی شد. اما آیا واقعا سیاست آلوده است؟ اگر سیاست آلوده است پس چه کسانی باید متکفل زعامت امور شوند؟ چراکه اگر جامعه سامانی سیاسی نداشته باشد خیلی زود تمام ارزشهای اخلاقی رنگ خواهند باخت. آیا به راستی این طنز که تحقق مناسبات اخلاقی خود از رهگذر ساحتی سراسر شرآلود ممکن میشود، ریشه در واقعیت میتواند داشته باشد؟ براستی چه کسی برای این آلودگی و آن پالودگی معیار تعیین میکند و چطور میتوان از مبانی اخلاق شخصی در زندگی فردی به معیارهای اخلاق جمعی و حاکمان سیاسی گذار کرد؟ و باز اینکه یک سیاستمدار چگونه میتواند همچنان اخلاقمدار باقی بماند؟
در باب این پرسشها با استفن دی وایز (مدرس فلسفه سیاسی دانشگاه منچستر در انگلستان) به گفتگو نشستیم گرچه باید متذکر شویم که به نقطهنظرات این استاد فلسفه میتوان نقدهای جدی نیز وارد دانست.
به اعتقاد شما این انگاره که سیاستمداران افرادی منفعتطلب و دروغگو هستند، از کجا میآید و چه مبنایی برای این داوری وجود دارد؟
ما از سیاستمدارانمان میخواهیم که افرادی خوبی باشند و از لحاظ اخلاقی درست رفتار کنند ولی واقعیت این است که هیمشه از جانب آنها و رفتارشان با خودمان شگفتزده میشویم. تصور ما از سیاستمداران افرادی منفعتطلب، فاسد و در بهترین حالت غیرعادی و نامعمول است. آنها دروغ میگویند، پنهانکاری میکنند و از پاسخ به پرسشهای مهمی در مورد عملکردشان استنکاف میکنند. اگر خطایی در مجموعه تحت امرشان رخ دهد به ندرت مسئولیت میپذیرند اما همینکه بر اثر پارهای حوادث و عللی که احتمالاً خود سیاستمداران هیچ نقشی در روی دادن آنها نداشتهاند، رویدادی درست رخ دهد، سر و کلهشان پیدا شده و شادمانه با دستاوردهای دیگران عکس یادگاری میگیرند. لذا عجیب نیست که امروز باور ما به صدق در گفتار و سلم در کردار اصحاب سیاست و تمامی اعوان و انصارشان بسیار افول کرده است.
یک موسسه تحقیقاتی در بریتانیا در سال 2018 اعلام کرد که تنها 19 درصد از مشارکتکنندگان در نظرسنجی اعلام کردند به سیاستمداران اعتقاد دارند. آنچه در اینجا عجیب و سرگیجهآور مینماید، آن است که سیاستمدارانی که در جوامع دموکراتیک قدرت را از رهگذر پیروزی در انتخابات عمومی تصاحب میکنند و مدام هم در معرض موشکافی و نظارت رسانههای آزاد قرار دارند، مکرراً طوری رفتار میکنند که میدانند این رفتار آنها به کاهش محبوبیتشان منتج شده و تعهد آنها به موازین اخلاقی و حتی دموکراتیک را زیر سؤال برده و دست آخر اعتماد و وجاهتشان را نزد مردم از دست خواهند داد.
اکنون بایسته است بپرسیم چرا خوشنامی و محبوبیت سیاستمداران هر روز رو به افول است و آنها از اینکه تغییری در این وضعیت ایجاد کنند، ناتوان ماندهاند؟ تردید ندارم که برخی سیاستمداران افرادی خودخواه، منفعتطلب و حتی شرور هستند. فتنهی قدرت و برق ثروت کسانی که کفایت و لیاقت منتخب شدن برای نهادهای دموکراتیک را نداشته باشند، چنان میفریبد که نهادهایی را که برای تأمین منافع و خیر عمومی ایجاد شدهاند را به محلی برای ارتزاق و کسب قدرت قرار میدهند. با این حال این هم تهی از انصاف است که بگوییم که سیاستمداران حتی در کشوری مانند بریتانیا تماماً فاسد و منفعتطلبند و منظورشان از ورود به ساختار قدرت سیاسی کسب منافع گروهی نیست. بسیاری از سیاستمداران و چه بسا اکثر آنها حقیقتاً با هدف کمک به منافع عمومی و کمک به رفاه و تعالی رأیدهندگان وارد میدان میشوند حتی اگر در بسیاری از موارد نتوانند وظیفه خود را انجامد دهند اما واقعاً اگر سیاستمداران آنقدر احمق نیستند که نظر مردم را در مورد خودشان ندانند، چرا همچنان نمیتوانند یا نمیخواهند رفتار خود را به گونهای دیگر تغییر دهند؟ به بیان دیگر، با در نظر داشتن اینکه از سویی محبوبیت و دوست داشتهشدن انگیزه نیرومندی برای هر سیاستمداری است و از سوی دیگر تجسس و کاوش رسانهها و نیاز به کنش شفاف و اخلاقمدارانه از ناحیه سیاستمداران همواره وجود دارد، باز چرا چنان رفتار میکنند که بلور اعتماد مردم را مکدر و اعتبار خود را نزد آنها مخدوش کنند؟!
به راستی مبانی اخلاقی در حوزه سیاست کاربردی دارد یا خیر و آیا ما به مبانی تازهای برای داوری کنش سیاستمداران محتاجیم؟
یک طریق اندیشیدن به این مشکل، معاینه و بررسی این است که سیاستمدارِ موفق مستلزم چه عواملی است، و آیا این عوامل بر جایگاه اخلاقی او تأثیر میگذارند یا خیر؟
سیاست گسترهی تعاملات آدمی است و او تمایل دارد تا از لحاظ اخلاقی مغشوش و مبهم باشد. سیاستمداران هم با گزینههایی مواجه هستند که باید از میان انبوهی از شرها؛ یکی را برگزینند بهجای اینکه انتخابشان میان امکان بهتر و بدتر باشد. اما اینکه آنها در مقاطعی شبیه به این موقعیتها چطور رفتار میکنند و چه انتخابی میکنند، اهمیتی ندارد چراکه دست آخر آنها ارزشهای معظم و گرامی اخلاقی را به نحوی مخدوش خواهند کرد. یعنی شرایط آنها را وامیدارد به طریقی رفتار کنند که پیمانی را نقض کنند یا شرایط برای آنها چنان ایجاب میکند که دروغ بگویند یا مردم را بفریبند و حتی گاهی اگر لازم باشد از خشونت و زور برای پیشبرد برنامههای خود استفاده کنند تا با انتخاب "شر کمتر" از "شر عظیم و بزرگتر" احتراز جویند.
برای مثال یک سیاست اقتصادی که بناست ضامن ثبات اقتصادی و سیاسی باشد چه بسا مستلزم این باشد که سیاستگذاران و تصمیمگیران در مورد برنامههای آتی خود دروغ گویند یا مردم را فریب دهند یا اینکه دستکم تمام حقیقت را در مورد چرایی تصمیماتشان نگویند. همانطور که بسیاری از دولتمردان در دولتهای دموکراتیک برای آنکه بتوانند لوایح خود را از فیلتر مجلس بگذرانند، به مجلس دروغ می گویند یا حداقل حقایق و پیامدهای لایحه خود را طور دیگری جلوه میدهند. گرچه دروغ گفتن به پارلمان کنشی غیراخلاقی است و عمیقاً برای وجهه اخلاقی فرد در جامعه دموکراتیک بد است اما گویا گاهی برای سیاستمداران و مدیران اجرایی عملاً راهی جز دروغگویی باقی نمیماند. دلیل این امر آن است که ما به صدق کلام از ناحیه دولتمردانمان اعتماد میکنیم تا تحلیل مناسب و بایستهای از کنشهای آنها داشته باشیم. یک سیاستمدار دروغگو تمام نظام دموکراتیکی که در آن جای گرفته را زیر سؤال میبرد و وظیفه انتخاب رهبرانی که به آنها اعتماد داشته باشیم را بسیار دشوار یا غیرممکن میکند.
معضل دوم در باب تحلیل اخلاقی اعمال سیاستمداران این است که کسب موفقیت و کامیابی در عرصه سیاست مستلزم مجموعهی دیگرگونی از کنشها و رویکردها در مقایسه با زندگی فردی است. سیاستمداران تأثیرگذار عموماً افرادی هستند که خوب بلدند مردم را فریب بدهند، آنها شجاعند، یک رأیاند و در آخر اگر لازم باشد بیرحم و شقی هستند. اما مهمتر از همه این است که یک سیاستمدار مؤثر باید این را بپذیرد که ممکن است بسیاری مواقع چنین شود که تعارض گریزناپذیری میان وظایف و تکالیف پیش آید که در اینصورت هیچ گزینهای جز انتخاب راهی نباشد که آکنده از بیصداقتی و ملامتبار است.
ما این معنا را از این میدانیم که چگونه تمدنهای بزرگ چگونه در گذشته سربرآورده و باقی ماندهاند. جا دارد اینجا از "استوارت همپشایر" یاد کنم که معتقد بود تمدنهای بزرگ را نه افرادی رمانتیک که عموماً مردان قدرتمند و بیرحم آفریدهاند. از نظر من؛ این سخن به آن معناست که تحصیل و تحفظ شرایط سیاسی و اجتماعیای که در جوامع پایدار و عمدتاً عادلانه یافت میشود، الزاماً بدون فریب و حتی خشونت شدنی نیستند. چنین دستاوردهایی چه بسا خواهان سیاستمدارانی باشد که چنان رفتار کنند که دقیقاً در نقطه مقابل عدالت و انصاف و در جستجوی یک خیر نهایی و واپسین باشند. این معنا را اغلب به ماکیاولی منتسب میکنند. چه این همان ارتباط دشوار میان خیر عمومی و وسایط نیل به آن است که ماکیاولی به آن اشاره میکند.
پانصد سال پیش ماکیاولی به شهریاران میآموزد که یاد بگیرد که چطور مرد نیکی نباشند و این آموزه را هرگاه برای برآوردن خیری نیاز است به کار گیرند. وقتی پای رفاه شهروندان در میان باشد سیاستمداری که از مشارکت در امری غیراخلاقی برای برآوردن آن رفاه عمومی استنکاف میورزد، در حقیقت از وفای به عهدی که به شهروندانش داشته، بازمیماند. اینکه کسی نتواند چنین کنش غیراخلاقیای را برای برآوردن خیر عمومی انجام دهد هرگز یک عمل ویژهی اخلاقی نیست بلکه نوعی خودخواهی اخلاقی است که کسی برای ارضای نیاز اخلاقی خود پا روی منافع عمومی میگذارد.
در چنین فضایی چگونه باید در مورد کنشهای سیاستمداران داوری اخلاقی کنیم؟
نظریههای اخلاقی معیار برای دسترسی به کنشهای سیاسی و شخصیت کنشگران عموماً یک تحلیل صفر و یکی را در مورد داوری آنها عرضه میکند. از این منظر سیاستمداران فقط میتوانند دو جور رفتار کنند یا اخلاقاً خوب هستند یا بد و فقط یکی از این دو میسر است. اما من فکر میکنم شق سومی هم وجود دارد که مستلزم دروغ گفتن، بیرحمی و سایر رذایل اخلاقی است. ما در اینجا با مورد دستهای کثیف مواجهیم. یعنی موقعیتهای اخلاقی چالشبرانگیزی که سیاستمداران برای آنکه عمل درستی انجام دهند باید اخلاقاً کار بد را انتخاب کنند.
اینها چه نسبتی با مساله کارآمدی دارند و میان حاکم اخلاقی و حاکم کارآمد کدام را باید انتخاب کنیم؟
با بازگشت به این پرسش که چرا سیاستمداران چنان رفتار میکنند که اعتبار خود و باور ما به آنها را زیر سؤال میبرد، یک پاسخ این است که به یاد داشته باشیم که ذات و الزامات سیاست این امر را ایجاب میکند. چه بسا همهی ما غالباً از معیارهای داوری اخلاقی نامناسبی استفاده میکنیم، معیارهایی که گرچه در مورد زندگی شخصی همه ما کاربرد دارند اما چه بسا نتوانند در مورد داوری اعمال یک سیاستمدار به کار آیند.
سیاستمداران به سبب کنشهایی که مجبورند انجام بدهند، ملامت میشوند و دقیقاً باز اشتباهاً به سبب اینکه در برابر مخاطرات نمیتوانند استوار بر سر موضع خوب باشند، بازهم ملامت میشوند. به بیان دیگر نقش سیاستمداران توسط یک اخلاقیات سیاسی سرشته میشود، اخلاقیاتی که شامل وظایف و تکالیف ویژهای است که از ساحت زندگی فردی غایب است. این چنین اخلاقیاتی خواهان سیاستمدارانی است که وقتی لازم باشد دستهای خود را کثیف میکنند ولو آنکه چنین کاری شخصیت اخلاقی فردی آنها را زیر سؤال ببرد.
پس پاسخ این سوال روشن است. ما هم دوست داریم حاکمانی نیکوکار داشته باشیم ولی حاکمانی کارآمد که برای خیر عمومی مفید باشند هم نیاز داریم و من معتقدم جایی که لازم باشد باید سیاستمدار با دست کثیف خیر عمومی را برآورده نماید. گرچه یک سیاستمدار حرفهای و کارآمد قطعاً خود را وقف برآوردن این خیر عمومی میکند اما خود او هم آگاه است که هزینه چنین اقدامی بسیار بالاست. ولی وقتی چنین تصمیمهای سختی غیرقابل اجتناب باشند، مرز یک سیاستمداری که میخواهد شخصاً اخلاقی باشد و یک سیاستمداری که میخواهد به تکلیف خود در قبال خیر عمومی عمل کند، معلوم میشود. ما نیز با دانستن اینکه سیاستمداران در مقاطعی نیازمند این هستند که دستهای خود را به خاطر خیر عمومی کثیف کنند، میتوانیم داوری بهتری در مورد منش اخلاقی آنها داشته باشیم. این نگاه یعنی آنکه ما باید از این ایده خام که تمام سیاستمداران انسانهایی دروغگو و منفعتطلب هستند که به خواستهای مردم خود سراسر بیاعتنا هستند، گذر کنیم. من فکر میکنم سیاستمداران نه بر اساس مبانی و معیارهای اخلاق فردی بلکه باید بر اساس مبانی و معیارهای اخلاق سیاسی سنجیده شود.