خبرگزاری کار ایران

پیام دهکردی در گفت‌وگو با ایلنا مطرح کرد:

آموزشگاه‌های تئاتر تبدیل به تجارت‌خانه شده‌اند/ ضرورت تشکیل یک شورای نظارتِ صالح/ بحران «تب لایک» بر همه‌چیز سایه انداخته است

آموزشگاه‌های تئاتر تبدیل به تجارت‌خانه شده‌اند/ ضرورت تشکیل یک شورای نظارتِ صالح/ بحران «تب لایک» بر همه‌چیز سایه انداخته است
کد خبر : ۸۴۸۰۵۲

پیام دهکردی از شرایط کنونی آموزشگاه‌ها و موسسات هنری به ویژه در زمینه بازیگری، به‌عنوان وضعیت شتر، گاو، پلنگی یاد می‌کند که تبدیل به تجارت‌خانه شده‌اند و منافع مادی در آنها حرف اول را می‌زند؛ به گفته او تنها راه برون‌رفت از این وضعیت، تشکیل سریع یک شورای صالح برای نظارت دقیق بر عملکرد این آموزشگاه‌هاست.

به گزارش خبرنگار ایلنا، در یک دهه اخیر،‌ تعداد آموزشگاه‌ها و موسسات آزاد هنری رشد چشمگیری داشته است؛ رشدی کمی که ظاهرا تناسب چندانی با کیفیت آموزشی آنها ارتباط چندانی ندارد. صدها آموزشگاه در سراسر کشور هنرجویان جوانی را به سودای «ستاره» شدن یک‌شبه جذب می‌کنند و در نهایت حاصلش برای هزاران جوان سرخوردگی است. پیام دهکردی که سال‌هاست دور از پایتخت آموزشگاهی برای آموزش رشته‌های هنری راه انداخته از آسیب‌هایی می‌گوید که رشد بی‌ضابطه و بی‌قاعده این آموزشگاه‌ها بر فضای تئاتر و سینما به همراه داشته است. پیرامون مساله آموزش تئاتر به ویژه در زمینه بازیگری و مشکلات آموزشگاه‌ها و موسسات خصوصی با پیام دهکردی گفتگو کرده‌ایم که مشروح آن را می‌توانید در ادامه بخوانید:

با رشد کمی آموزشگاه‌ها و موسسات هنری به ویژه در زمینه بازیگری، شاهد افزایش آسیب‌هایی در این زمینه بوده‌ایم. شاید سال‌ها پیش، آموزش تئاتر در موسسات خصوصی می‌توانست به‌عنوان جریانی مستقل از دانشگاه و آنچه در فضای آکادمیک اتفاق می‌افتد، بازوی کمکی و خلاقی در این فضا باشد، اما ظاهرا در سال‌های اخیر از این جایگاه بسیار دور شده است. به نظر شما دلایل این اتفاق چیست؟

اساسا تئاتر در کشور ما هنر بسیار جوانی است و طبیعتا آموزش آن اگر از خودش جوان‌تر نباشد، هم‌سن و سال آن اتفاق می‌افتد. این مساله با بن‌بست‌واره‌ای عجین می‌شود که در مقطعی از تاریخ و در حوزه آموزش با آن دست و پنجه  نرم کرده‌ایم؛ حالا اخیرا با رشد تکنولوژی و دسترسی آسان هنرمندان یا مدرسان به منابع روزآمد آکادمیک و علمی، مقداری این وضعیت بهبود پیدا کرده اما همچنان سیطره بلامنازع شیوه‌های قدیمی در حوزه آموزش ما به شدت متجلی است. در دانشگاه‌ها فراوان است و در خیلی از موسسات آموزشگاهی هم این اتفاق افتاده چون به‌هرحال بخشی از این مدرسان آموزشگاه‌ها، دانش‌آموخته همان شیوه قدیم‌اند و طبیعتا همان شیوه را آموزش و ترویج می‌دهند که این شیوه پر از اشکال، چالش و مانع است.

سیطره بلامنازع شیوه‌های قدیمی در حوزه آموزش تئاتر به شدت متجلی است

خود من در سال‌های دور، تمایل‌ام بر اساس نوع آموزشی که دیده بودم، بر اساس همان شیوه قدیم حرکت می‌کرد. بعدها به مرور زمان فرصت‌هایی مطالعاتی فراهم کردم که اینها تصحیح و نوسازی شد و فی‌الحال همین است که درس می‌دهم. اگر دانشگاه‌ها بسیار اسلوب‌مند و یک‌دست در همه شاخه‌های آموزشی مثل بازیگری، تربیت حس و تمام سرفصل‌هایی که زیرمجموعه آنها قرار می‌گیرد یا کارگردانی و نمایشنامه‌نویسی، از نظر روزآمدی در یک نظام هماهنگ حرکت می‌کردند من فکر می‌کنم دانشگاه‌ها برای آموزش نسل جوان کفایت می‌کرد. نهایتا یک یا دو مدرسه و کالج هم می‌توانست آن را تکمیل کند. داستانی که اتفاق می‌افتد این است که به دلیل عدم هماهنگی و نظام هماهنگ در حوزه آموزش و عدم این چیدمان آموزشی هماهنگ باعث می‌شود، آرام‌آرام بخشی از جامعه مدرسان که گاهی در دانشگاه هم کار می‌کنند تصمیم بگیرند خودشان اقداماتی برای انسجام‌بخشی به این قضیه انجام دهند. بنابراین آرام‌آرام آموزشگاه‌ها و موسسات آموزشی شکل می‌گیرد؛ مثل آموزشگاهی که استاد حمید سمندریان راه می‌اندازند یا عزیزانی دیگر. با همین هدف که این چاله‌ها پر شود و در عین حال آموزشی یک‌دست هم اتفاق بیفتد اما متاسفانه از یک مقطعی، آموزشگاه‌های آزاد هنری دچار مشکلات مالی می‌شوند و به دلیل نیازهای ضروری مادی برای ادامه حیات، آرام‌آرام تبدیل می‌شوند به بنگاه‌هایی مادی که به بهانه بازیگری،‌ شروع به درآمدزایی می‌کنند. وقتی بحث درآمدزایی از اولویت سوم،‌ تبدیل به اولویت اصلی می‌شود آسیب‌ها هم از همین‌جا شروع می‌شود. بنابراین چون هدف درآمد است، باید عناوین و سرفصل‌هایی کنارهم قرار بگیرد که بتواند این خواسته را تامین کند. مدرسانی باید بیایند که «چهره» باشند،‌ یا از روش‌ها و شیوه‌های هیجان‌انگیزی که بیشتر وجه شورمند دارد نه شعورمند، استفاده کنند برای اینکه بتوانند جذب مخاطب کنند. خب، خروجی‌اش می‌شود ملغمه‌ای که امروز می‌بینید؛ در موسسه مجموعه‌ای از اساتید درس می‌دهند که اساسا هیچ ربطی با هم ندارند. خروجی آن آموزشی الکن، مخدوش و گاهی غلط می‌شود.

از یک مقطعی، آموزشگاه‌های آزاد هنری تبدیل می‌شوند به بنگاه‌هایی مادی که به بهانه بازیگری،‌ شروع به درآمدزایی می‌کنند؛ برای همین به منظور جذب مخاطب، مدرسانی می‌آورند که «چهره» هستند و از روش‌ها و شیوه‌های هیجان‌انگیزی استفاده می‌کنند که بیشتر وجه شورمند دارد نه شعورمند و در نتیجه خروجی آن آموزشی الکن، مخدوش و گاهی غلط می‌شود.

حالا هنرجویی که یا از صفر آمده و از آن آموزشگاه شروع می‌کند یا مثل خیلی از هنرجویان خود من که لیسانس یا فوق‌لیسانس بازیگری و تئاتری از دانشگاه‌های آزاد و سوره گرفته تا تهران و هنر هستند که بعد از اتمام دانشگاه‌شان در این دوره‌ها شرکت می‌کنند. طبیعتا خیلی‌ها به سودای شهرت، بازیگر، مطرح و چهره شدن به کارگاه‌هایی می‌آیند که مدرسان بسیاری از آنها از همین تبار هستند. ناگهان متوجه می‌شویم که در بسیاری از این آموزشگاه‌ها آموزش غلط هم می‌دهند، روی شیوه‌های قدیم ایستادگی زیادی می‌کنند یا در شیوه‌های جدید هم مخدوش رفتار می‌کنند. بسیاری از تکنیک‌ها و متدهای بازیگری هست که اگر واقعا مدرس کاربلد نباشد نه تنها مفید نیستند بلکه آسیب هم می‌زنند. بارها به من گفته‌اند آیا شما شیوه «متد اکتینگ» را هم تدریس می‌کنید؟ گفته‌ام نه. چون تخصص خودش را می‌خواهد و ضمن اینکه دوره‌اش سه ماهه نیست، باید چهار سال دوره بگذرانید. یعنی به یک زمان مکفی نیاز دارد. داستان از این قرار است که الان شاهد رشد اقماری عجیب و غریبی در این موسسات و آموزشگاه‌ها هستیم که فقط هم منحصر به تهران نیست، در سراسر ایران اتفاق می‌افتد. اما اینکه الان در این آموزشگاه‌ها چه چیزی درس می‌دهند؟ من همیشه گفته‌ام، ما هر فعالیتی که انجام می‌دهیم نیاز به بروزش داریم. یعنی این آموزشگاه‌هایی که درس می‌دهند، باید در نتیجه‌اش رشد و تغییر چشم‌گیری در حوزه بازیگری نسل‌های جدید ببینم، ‌سطح کیفی آثار در حوزه نمایشنامه‌نویسی و کارگردانی باید بالا برود. اما اینها را نمی‌بینیم. من فکر می‌کنم ریشه همه این موارد را باید در حوزه آموزش دید. یعنی اگر نسل‌های گذشته با همان شیوه قدیم، منسجم‌تر عمل می‌کردند که کرده‌اند، چون هنوز هم وقتی با آنها مواجه می‌شویم، می‌بینیم یک انسجام آموزشی دارند به دلیل همین یادگیری اسلوب‌مندتر بوده است. اما امروز، همان اندازه که در فرهنگ‌مان با یک وضعیت شتر، گاو پلنگ مواجهیم در آموزش هم چنین وضعی را می‌بینیم. در دانشگاه‌ها بیشتر هم هست؛ استادی در یک کلاس از متدی حرف می‌زند که استادی دیگر دقیقا در نقض آن حرکت می‌کند.

تا زمانی که آموزشگاه‌های ما محتاج نان شب هستند، مجبورند به این ورطه بیفتند. یعنی حوزه آموزش را تبدیل به تجارت‌خانه کنند که بتواند کسب و کارش رونق داشته باشد

در سیستم آموزشی تئاتر به خصوص در بازیگری که دست مدرس در آن باز است، شاهدیم که هرچند سال یک‌بار یک استایل خاص بازی بر اساس ویژگی‌های بازیگری که به تازگی گل کرده، مد می‌شود، انگار آموزشگاه‌ها آماده می‌شوند تا سری‌های دیگری از آن بازیگر بسازند. منظور این نیست که حتما سرفصل‌ها و دروس مشخصی در آموزشگاه‌ها ارائه شود؛ اما در چنین شرایط آشفته‌ای، باید به چه سرفصل‌ها و دروسی تکیه کرد؟ آیا به اندازه کافی منابع ترجمه شده دست اولی، که بتوان به آن تکیه کرد، داریم؟

بله داریم. ما باید یک بار برای همیشه تکیلف خودمان را روشن کنیم و ماجرای آموزش را از تولید یک تئاتر یا فیلم و سریال تفکیک کنیم. آموزش، حوزه‌ای مجزاست. یعنی اگر موسسه یا آموزشگاهی تولید تئاتر می‌کند، تکلیفش مشخص است و نیاز به بازیگرانی دارد و بر اساس آن فراخوان می‌دهد اما اگر قرار است کار آموزشی کند باید فقط در این حوزه متمرکز شود و برای ارتقای سطح کیفی کسانی که ثبت‌نام می‌کنند، بکوشد. پس، ‌الزامی ندارد که حتما استادی که در موسسه‌ای آموزش می‌دهد چهره، یا بازیگری مطرح باشد. اما الزام دارد که این فرد حتما مدرسی باصلاحیت، با توان علمی مناسب و از همه مهم‌تر توان انتقال این تجربه اندوخته شده‌اش را برای دانشجویش داشته باشد. الان این یک حلقه مفقوده است که باید به سمتش رفت. آیا الان دسترسی‌مان به منابع و ماخذ کم است؟ خیر، بسیار هم هست. اما الان یک خلطی اینجا صورت گرفته که امکان این را نمی‌دهد که به یک شیوه منسجم در بازیگری برسیم. بله من هم موافقم که اصلا قرار نیست آموزش یکپارچه شود؛ مثلا آیا می‌شود چخوف را با استانیسلاوسکی، لی استراسبرگ یا افرادی دیگر یکسان کرد؟ نه. هر کدام از اینها می‌تواند به راحتی حوزه‌های خودش را داشته باشد. اما بحث من سر این است که تا زمانی که آموزشگاه‌های ما محتاج نان شب هستند، مجبورند به این ورطه بیفتند. یعنی حوزه آموزش را تبدیل به تجارت‌خانه کنند که بتواند کسب و کارش رونق داشته باشد. در صورتی که خاطرم هست در همان آموزشگاه استاد سمندریان این دغدغه وجود نداشت.

هیاتی که نظارت می‌کند حتما باید صلاحیت داشته باشد؛ نمی‌شود کسی که قرار است بر روند آموزش در آموزشگاه‌ها نظارت کند خودش از تراز ضعیف‌ترین مدرسانی که در این موسسات کار می‌کنند، پایین‌تر باشد. اگر نظارتی باشد که ضمانت اجرایی هم داشته و صرفا در جهت تذکار نباشد می‌توانیم امیدوار باشیم که عوارضش به کم‌ترین میزان برسد

در دوره‌ای، شاخص آموزش بازیگری، کلاس‌های استاد سمندریان بود که البته کلاس‌های آموزشی آنقدر هم فراوان نبودند. اما الان در این آموزشگاه‌ها رقم‌های کلانی گرفته می‌شود و وعده تضمینی بودن بازیگر شدن هم به هنرجو می‌دهند که در نهایت بسیاری را سرخورده می‌کند. چه کسی باید بر این روند نظارت کند تا آسیب‌ها و سرخوردگی‌اش برای بچه‌های جوان و هنرجو کمتر شود؟

به نظر من بخشی از آن به عهده رسانه‌هاست؛ همین که این بحث باز شود آرام‌آرام خواب بسیاری از کسانی که در این قضیه دیدگاه تجاری دارند، آشفته خواهد شد. شکی در این نیست؛ چون شفاف‌سازی می‌شود و وقتی آدم‌ها به رسانه مراجعه می‌کنند، می‌بینند ظاهرا متر و معیار اینها که در موسسات خصوصی می‌بینند، نیست. از طرفی، به نظر من باید حتما در موردش نظارتی وجود داشته باشد. اما هیاتی که نظارت می‌کند حتما باید صلاحیت داشته باشد. نمی‌شود کسی که قرار است بر روند آموزش در آموزشگاه‌ها نظارت کند خودش از تراز ضعیف‌ترین مدرسانی که در این موسسات کار می‌کنند پایین‌تر باشد. اگر این نظارت باشد، نظارتی که ضمانت اجرایی هم داشته و صرفا در جهت تذکار نباشد، بله می‌توانیم امیدوار باشیم که عوارضش به کم‌ترین میزان برسد. در غیر این صورت وضعیت کنونی بدتر هم خواهد شد.

در دوره‌هایی برای صدور مجوز فعالیت موسسه‌های چند منظوره‌ای که به امر آموزش می‌پردازند سخت‌گیری‌های بیشتری می‌شد و پروسه طولانی‌مدت‌تری داشت. این غربال الان هم اتفاق می‌افتد؟ وقتی آنقدر سررشته امور از دست رفته و تعدادشان زیاد شده، می‌شود برایش کاری کرد؟

قبل از اینکه این اتفاق بیفتد باید هزاران مانع و صافی محکمی می‌گذاشتند که هر کسی نتواند به راحتی آموزشگاه راه بیندازد و هر کسی نتواند به راحتی در این مسیر پا بگذارد. اما خب، الان این اتفاق افتاده است. چپ و راست مجوزهایی برای تاسیس آموزشگاه و موسسات تک‌منظوره و غیره داده شده است. آنچه که اکنون می‌تواند آموزش تئاتر را نجات دهد تشکیل یک شورای نظارت بر عملکرد موسسات هنری است. چیزی که در قانون پیش‌بینی شده و این شورا هم‌اکنون به‌نوعی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی وجود دارد اما به نظر من این شورا کاربردی و اجرایی نیست. ممکن است در برخی موارد ورود کند و تذکرهایی هم بدهد اما به اندازه کافی موثر نیست؛ به‌طور مثال من نوعی که در لاهیجان آموزشگاه دارم و تدریس می‌کنم کار خودم را می‌کنم و محتوای موردنظر خودم را تولید می‌کنم. بخش دیگر ماجرا این است که باید روی گزارش عملکردهایی که آن نهاد به صورت شش ماهه دریافت می‌کند، بازنگری شود. یعنی مطالبه این گزارش عملکردها واجد آیتم‌های مختلف باشد. هم شامل ارزیابی کیفی باشد و هم گزارش‌های موردنظر خودشان. اگر این اتفاق بیفتد به نظر من می‌توان امیدوار بود. قانون دیگری هم وجود دارد مبنی بر اینکه هر سال، سه یا پنج سال یکبار باید مجوز آموزشگاه‌های آزاد تمدید شود، از نظر من همه این تمدیدها بهترین بزنگاه‌هایی است برای اینکه کیفیت آن موسسه دوباره سنجیده شود. این موارد در قانون پیش‌بینی شده اما اجرا نمی‌شود. از سوی دیگر آدمِ نافذِ موثری که باید در این شوراهای نظارت حضور داشته باشد، به آن معنا نداریم. اما اگر این اتفاق بیفتد، حتی اگر تعداد آموزشگاه‌ها بیشتر هم بشود اشکالی ندارد، بلکه رقابت بهتری هم رخ می‌دهد. یعنی آموزشگاه‌ها مجبور می‌شوند استاد بهتری دعوت کنند، کیفیت بهتری در آموزش ارائه دهند و... آن وقت یک رقابت سالم اتفاق می‌افتد. اما الان هر کسی هرجور بخواهد کار می‌کند. برای همین مبنای دعوت از یک استاد این می‌شود که ستاره باشد تا بعد از فراخوان،‌ بدانیم ۵۰۰ نفر متقاضی می‌آیند، از آنها مصاحبه می‌گیریم و در نهایت ۴۰ نفر را با دریافت رقم‌های هنگفت قبول می‌کنیم.

من دو آرزوی دست‌نیافتنی در زندگی‌ام داشتم؛ یکی دیدن حمید سمندریان و دیگری دیدن ساختمان تئاترشهر

خیلی از این هنرجویان هم به امید این هستند که به یک پروژه تئاتر یا سینما معرفی شوند...

بله، اصلا شکی در این نیست. بسیاری از این دانشجوها به آموزشگاهم یا خودم مراجعه می‌کنند که بسیار آزرده‌حال‌اند؛ چرا؟ چون‌ رفته‌اند به کلاسی که مدرس آن صرفا چهره‌ای سینمایی بوده. وقتی می‌پرسم چرا؟ می‌گوید دوستانم گفتند اگر به این کلاس برویم، همین که جلوی چشم فلانی باشیم، او ما را می‌بیند و وقتی دید می‌گوید بیا در فیلم من بازی کن. در صورتی‌که زمانی که ما هنرجو بودیم به تنها چیزی که فکر نمی‌کردیم همین مسائل بود. من دو آرزوی دست‌نیافتنی در زندگی‌ام داشتم؛ یکی دیدن حمید سمندریان و دیگری دیدن ساختمان تئاترشهر. پس طبیعتا برایم مطرح شدن هدف نبود، همین الان هم نیست. دغدغه‌مان در آن دوره، خلق اثری درجه یک بود، اینکه بتوانم یک نقش تئاتر را عالی بازی کنم؛ آن‌هم نه برای گرفتن جایزه یا حضور در فیلمی سینمایی.

بحران «تب لایک» چیزی نیست که بتوانید ساده از کنارش بگذرید؛ یعنی لایک گرفتن به هر قیمتی

البته اعتقاد دارم که همه تقصیرها را نمی‌شود گردن دولت انداخت. بخشی از آن به دلیل تهاجمی است که از نظر فرهنگی نسبت به ما شده است. بحران «تب لایک» چیزی نیست که بتوانید ساده از کنارش بگذرید؛ یعنی لایک گرفتن به هر قیمتی. چقدر تیزر از تئاترهایی می‌بینیم که فکر می‌کنیم خیلی باشکوه هستند اما در سالن هر ثانیه‌اش برایمان اندازه یک ابدیت می‌گذرد و کف مطالبات‌مان در سالن، در مقام تماشاگر «مرگ» است یعنی لحظه‌ای که می‌گوییم «چرا این تئاتر تمام نمی‌شود؟» در صورتی‌که آنچه به عنوان تیزر می‌بینیم حکایت از چیز دیگری داشت. این حجم از پول‌پرستی و دنیاطلبی در موسسات آموزشی باعث شده به «دیده شدن به هر قیمتی» تن بدهند و اینکه الان این مدرس چه چیزی قرار است آموزش دهد؟ و اینکه حتی تجربیات خودش را هم نمی‌تواند درست انتقال دهد، مبنا نیست. صرف اینکه این آدم مطرح است و قطعا می‌تواند هنرجو را به پروژه‌ای سینمایی معرفی کند، ملاک انتخاب استاد و موسسه آموزشی نیست.

نسل جدید، ضرورت آموزش را از بین می‌برد. می‌گوید برای چه بروم کلاس بازیگری؟ برای چه در آموزشگاه ثبت‌نام کنم؟ می‌گوید جای اینکه میلیون‌ها تومان صرف آموزش کنم آن هم وقتی معلوم نیست چیزی یاد بگیرم یا نه، این پول را ضرب در ۱۰ می‌کنم و در پروژه‌ای «مشارکت» می‌کنم، بازی می‌کنم و مطرح می‌شوم

شاید این تصور غلط از تجربیاتی حقیقی شکل گرفته باشد؛ مثلا همین که هنرجو فکر می‌کند اگر جلوی چشم آن استاد معروف باشد کافی است، قبلا در واقعیت رخ داده است. دست‌کم در این دو سه دهه اخیر بازیگرانی بوده‌اند که یک‌شبه سوپراستار شده‌اند و خیلی هم اتفاقی کشف شده‌اند؛ یعنی بدون اینکه دوره یا کلاس‌های بازیگری را سپری کرده باشند صرفا به دلیل چهره یا فیزیک انتخاب شده و به اصطلاح معروف شده‌اند.

اجزای تئاتر، سینما و... ارتباط ارگانیک عجیبی با همدیگر دارند. یعنی نمی‌توانید آنها را از هم تفکیک کنید. وقتی سینمایمان پر از ایراد است و احوال ناخوشی دارد تئاترمان هم گرفتار این آسیب‌ها می‌شود. تئاترمان هم مجزا از حوزه آموزش آن نیست؛ اینها باهم پیوند دارد. وقتی این فضا وجود دارد نسل جدید، ضرورت آموزش را از بین می‌برد. می‌گوید برای چه بروم کلاس بازیگری؟ برای چه در آموزشگاه ثبت‌نام کنم؟ می‌گوید جای اینکه میلیون‌ها تومان صرف آموزش کنم آن هم وقتی معلوم نیست چیزی یاد بگیرم یا نه، این پول را ضرب در ۱۰ می‌کنم و در پروژه‌ای «مشارکت» می‌کنم، بازی می‌کنم و مطرح می‌شوم. اما با این روند تنها در چند پروژه بازی می‌کنند و بعد هم فراموش می‌شوند و به خاطره‌ها می‌پیوندند.

نهادهای نظارتی، اساتید هنرمند و رسانه‌ها باید هم‌زمان باید به وضعیت آموزش تئاتر سامان بدهند

اگر قرار است چیزی را درست کرد، باید از کجا شروع شود؟

باید مجموعه این هنر درست شود. باید دست روی چند ماجرا بگذاریم؛ یکی وضعیت خود سینما و تئاتر است، دوم نهادهای نظارتی که دست دولت و متولیان مشخصی مانند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و وزارت علوم قرار دارد، سوم خود هنرمندانی هستند که در کسوت مدرس یا استاد کار می‌کنند و باید بدانند چه میزان تعهدی داشته باشند و در کنار آنها رکن مهم دیگری به‌عنوان رسانه قرار گرفته است. یعنی رسانه‌ها باید در این زمینه تولید محتوا کنند. در این صورت آرام‌آرام می‌توان امیدوار بود که طی پنج تا ده سال آینده این وضعیت مهار شود، اما درمان خیر. با این گستردگی نمی‌توان امیدی به درمان عاجل داشت چون عوارضش بسیار است. چیزی که الان مغفول واقع شده این است که خیلی از نسل جدید نمی‌دانند راه درست چیست؟ وقتی با دختر و پسر ۱۵ ساله‌ای برخورد می‌کنم و با حجمی از استعداد بی‌مانند در آنها مواجه می‌شوم اما می‌بینم کسانی‌اند که تاکنون تئاتر اندیشه‌سازی ندیده‌اند، می‌گویم کم‌کاری و غفلتی صورت گرفته است. و این مجموعه، حاصل غفلت همه‌مان است؛ نه یک نفر و دو نفر.

گفتگو: سبا حیدرخانی

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز