دلنوشتهای از دانش اقباشاوی؛
یک «فیلم اولی» میگوییم یک «فیلم اولی» میشنوید!
دانش اقباشاوی با نگارش دلنوشتهای سعی داشته حال و هوای ساخت فیلم اول در سینمای ایران را توضیح دهد.
از نخلستانهای آبادان تا جنگلهای گلستان. از بندر ترکمن تا بندر عباس. از فوگاز، چاشنی بدنی، چاشنی میدانی و ترمینال انفجار تا برتای ۱۶ تیر برزیلی، از سرمای رود شور تا گرمای کویر لوت، از ارتفاعات سواد کوه تا رملهای یزد، از حرم امام رضا تا اردوگاه أشقیاء، از سینمای اجتماعی تا سریال جنگی از سفر به أعماق تاریخ تا فیلمسازی تجربی از اتاق گریم، آفیش رزرو، هنرور بومی، باران مصنوعی، لاستیک برای دود، بازیگر فرعی، لابراتوار، مگنت، کی، فول اچ دی، سوپر ۳۰، اسکوپ، زد وان، پی دی ۱۵۰، ۲ سی، موتور درایو برای اسلوموشن، سالاد کردن نگاتیو، دفترچه تلفن، فون بوک، ناگرا، دت، رین کت، کلاکت، چارت، زدیم به تخته، أکسل، ایمیل کردم، شماره منزل فیلمبردار، آیفون ۶، چیدن سرویس، جا پارک برای پورشه، اصطبل، ناهار راننده تانک، سحری راننده بی ام پی، استخر خلبانان هلی کوپتر، فیلم کوتاه، تندیس خانه سینما، شکلات برای کارگردان، قبله نما و جانماز، کافی شاپ، مسجد سپه سالار، تنخواہ سفر، قطار، اتوبوس، سواری، کامیون، دکتر فلان، سردار بیسار، مهندس بهمان، کاپیتان فلانی، گلدن تایم، کلوین، لطفا ساکت، دیستورت شد، عینک راکورددار، تصادف گروه، اتاق لباس سوخت، سر صحنه سقوط کرد، سرطان داشت مرد، نامزد کردن، پارتنرشه، بهم زدن، آرامبخش، افیونیه، فیلمنامه نداریم، استوری بورد، راشها فلو شده، سر تله فیلمه، برنامهریز شون کیه؟، دستیار ۲ سراغ داری؟، منشی صحنهای خوب، سیگار بهمن، بیسیم، ساعت گذاشتی؟، اتاق کانون ، مجمع عمومی، امروز چقدر گرفتید؟، تایم مفید، روتوش.
داره، قسطها عقب افتاده، فارابی، سینه موبیل، نگاتیو ۵۰۰ نداریم، باطری هاش اف تموم شد، کمپرسور، تراکتور، لودر، بچه شش ماهه، پیرزن 90 ساله، عفونت دندون، آنفولانزا، ب کمپلکس، الکل گریم، أکانت ندارم، شارژ باطری موبایل، دور خونی، تیغ، رانندگی بلد نیست؟، ناهارش سر تایم باشه، رج بازیگر، رج هنرور، رج لوکشین، تولید، کل کل و......
سینایی، فرخ نژاد، پتگر، رنجبر، درویش، حاتمی کیا، فرشته حکمت، غریبپور، محسنی نسب، کاهانی، صدرعاملی، علیقلی زاده، میرکریمی و.......... بسیار بسیار از این واژهها و نامها را تا بینهایت میتوانم مرور کنم تا برسم تازه به "تاج محل". همهی عزیزان همصنفم در کانون برنامهریزان و دستیاران کارگردان هنوز هم شبانهروز با این مسائل دست و پنجه نرم میکنند. دمتون گرم که اعصابی از پولاد دارید و جسم و جانی همچون مجاهدان صدر اسلام. وگرنه طبق پیش بینی دیوید فینچر به جای رسیدن به ساخت فیلمهایتان و یا ادامه مسیر این لعنتی دوست داشتنی سینما سر از دارالمجانین درمیآوردید. مخلص همه دانش.