پیتر آدامسون در گفتوگو با ایلنا:
ترامپ چهار گناه از هفت گناه کبیره مسیحیان را با خود به همراه دارد/ معضل زمانه ما حمایت خوشنامها از سیاستمداران بدکردار است/ از نظر ماکیاول حاکم خوب هم باید محبوب باشد و هم ترسناک
استاد فلسفه باستان متاخر و فلسفه اسلامی دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان مونیخ میگوید: یکی از معضلات زمانه ما این است که سیاستمداران بدکردار، حامیانی نیک و خوشنام دارند. دونالد ترامپ برای هیچکسی نمونهای از یک سیاستمدار خوب که هیچ، حتی نمونه انسان خوب هم نیست، مگر برای خودش.
به گزارش خبرنگار ایلنا، پیروزی ترامپ در انتخابات دوره قبل ایالات متحده آمریکا خود به خود خبر هیجانانگیز و شوکآوری بود. اینکه تاجری نیرومند خارج از بطن سیاست آمریکا ناگه رینگ کشتی کج را ترک کرده و سکاندار کاخ سفید میشود، نه تنها به لحاظ رسانهای بلکه برای اهالی اندیشه نیز محل توجه شد. اما هرچه دوران گذشت و ترامپ جای پای خود را در سیاست آمریکا و جهان محکم کرد، اقدامات خشن او از جنگ تجاری با چین تا دیوارکشی میان آمریکا و مکزیک و خروج از برجام، از او چهرهای خشن و غیرمعقول ساخته که سیاستش عین تجارتش است. برخی او را هیتلری جدید و برخی شهریار ماکیاولی نامیدهاند.
«پیتر آدامسون» استاد فلسفه باستان متاخر و فلسفه اسلامی دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان مونیخ که اخیرا کتاب "تاریخ فلسفه بدون وقفه" را منتشر کرده، معتقد است که انتساب ترامپ به ماکیاولیسم چندان دقیق نیست و حتی در سیمای شهریار ماکیاولی هم میتوان فردی حکیم، اخلاقی و مردم دوست را دید.
آنچه در ادامه میآید ماحصل گفتگوی ایلنا با آدامسون در مورد نسبت ماکیاولی و ترامپ است.
شخصیت ترامپ از هفت گناه کبیره مسیحیان، حداقل چهار مورد را در خود جای داده است
چرا برخی از محافظهکارترین طیفهای مذهبی آمریکایی از ترامپ حمایت میکنند؟
آدامسون سخنان خود در مورد نسبت ترامپ و ماکیاولی را با پرسش از ارتباط اخلاق و امر سیاسی و حکومتی آغاز کرد و گفت :"یکی از بسیاران معضل زمانه ما این است که سیاستمداران بدکردار، حامیانی نیک و خوشنام دارند. دونالد ترامپ برای هیچ کسی نمونهای از یک سیاستمدار خوب که هیچ، و حتی نمونه انسان خوب هم نیست. مگر برای خودش. شخصیت ترامپ از هفت گناه کبیره مسیحیان، حداقل چهار مورد را در خود جای داده است. او حریص، مغرور، شهوتران و خشن است ولی چرا با این اوصاف برخی از محافظهکارترین طیفهای مذهبی آمریکایی از او حمایت میکنند؟ آنهایی که احتمالا حاضر نمیشوند دختر خود را با ترامپ تنها بگذارند، چرا کشوری تعیینکننده در جهان را به دست او سپردهاند؟ این مساله جدا از اینکه ممکن است خندهدار باشد از لحاظ فلسفی شایسته پرسش است."
وی در ادامه با بیان اینکه جریان اصلی فلسفه سیاسی در قدیم به سمت برقراری اینهمانی میان اخلاق و سیاست سوق پیدا کرده، افزود: "چرا مردانی نیکنام که بساط اخلاق را میگسترانند، خیر دولت و ملت را در سیمای چنین مردی مییابند؟ فلسفه در این بین چه میگوید؟ تاریخ فلسفه از افلاطون به اینسو دقیقا در برابر اینچنین حاکمانی موضع گرفته است. افلاطون که حاکم راستین را در سیمای فیلسوف مییافت، معتقد بود که بهترین حاکم اخلاقیترین فرد باید باشد. این سخن افلاطون در تاریخ فلسفه به کرات پِژواک یافته و در هر دورهای بسته به منابع اندیشه و فرهنگ آن دوره تجلی خاص خود را یافته است. از خواجه نظامالملک ایرانی که مسلمان بود و وزیر دولت سلجوقیان تا توماس آکویناس متاله بزرگ مسیحی، هر کدام به نحوی در اینکه حاکم خوب، مرد نیک باید باشد، متفقالقول بودهاند."
ماکیاول میگوید حاکم خوب هم باید محبوب باشد و هم ترسناک
ماکیاولی از فراز چند صد سال پیش در حال تحلیل پدیده ترامپ است
آدامسون در ادامه با اشاره به اینکه ماکیاولی گسستی جدی در این سنت فکر ایجاد میکند، میگوید: "یک نفر در تاریخ اندیشه با قطع ارتباط با سنت تعریف امر سیاسی و حکمرانی درون ارزشهای اخلاقی، مبنای جدید بر حکمرانی ارائه میدهد. این تصویر وارونه از حکمران در نسبت با تاریخ اندیشه را ماکیاولی در کتاب بزرگ خود "شهریار" ارائه میدهد. ماکیاولی در شهریار استدلال میکند که یک حاکم خوب اغلب باید بد رفتار کند. او فکر میکند که برخی از سجایای اخلاقی مهم که میتوانند برای شهروندان نیک و خوب باشند در مورد یک حاکم ممکن است چندان حاصلی برای کار او نداشته باشد. شهریار نیازی ندارد که مردی نیک باشد بلکه او باید یاد بگیرد و بداند که چطور با استفاده موثر و کارساز از بیرحمی، خودخواهی و فریب جایگاه خود را حفظ کنند. ماکیاولی جمله مشهوری دارد که میگوید حاکم خوب هم باید محبوب باشد و هم ترسناک اما اگر تنها یک گزینه پیش پای او وجود داشته باشد حاکم برای حفظ حکومت باید ترسناک بودن را به محبوب بودن ترجیح دهد. او به کرات از شاهان نیکوکاری یاد میکند که اگر ترس مردم از خود را به حب آنها ترجیح میدادند نه خود فرومیپاشیدند و نه احتمالا کشورشان از بین میرفت. حتی ماکیاولی در مورد کنشهای شخصی و زندگی خصوصی شاهان نیز بر خلاف سنت کسانی چون سیسرو معتقد است که زندگی شخصی آنها و حتی آزادی جنسیشان مادامی که خللی در کار حکومتداری ایجاد نکند، ایرادی ندارد و او آن را مذموم نمیپندارد. وقتی این سخنان ماکیاولی را میخوانیم گویی در یک ناهمزمانی کسی را یافتهایم که از فراز چند صد سال پیش در حال تحلیل پدیده ترامپ است. چه وقتی ماکیاولی میگوید "آنکس که میفریبد به زودی کسانی را خواهد یافت که اجازه میدهند تا فریفته شوند" یا در جای دیگری تاکید میکند که "شهریار باید چنان غیرقابل پیشبینی و خلقالساعه عمل کند که مردمش متحیر و بهتزده فقط به تماشای نتایج بنشینند."
دونالد ترامپ به هر کسی شبیه باشد، به شهریار ماکیاولی شباهتی ندارد
هرگز نباید افسانهپردازیها در مورد ماکیاولی و ماکیاولیسم مبتذل عوام را باور کنیم
او در ادامه با اشاره به برخی ویِژگیهای شخص ترامپ و مقایسه آن با شخصیت شهریار ماکیاولی ادامه داد: "اگر ماکیاولی از فراز سالهای متمادی چنین میگوید و اگر ترامپ هم معتقد است که خوشبختی زنی است که باید آن را به زور به چنگ آورد، پس چیزی عجیبی است که بگوییم ماکیاولی در شهریار از ترامپ سخن میگوید؟ هر چقدر هم که ماکیاولیستی نامیدن سیاست و کنش ترامپ روا باشد، باز حق نداریم تنها با اکتفا به این ترامپ را ماکیاولیست تمام عیار بدانیم. چه ابعاد مختلف اندیشه ماکیاولی چنان است که با این عنوان در حقیقت ماکیاولی را به نهایت درجه تقلیل دادهایم. در حقیقت ماکیاولی هرگز از "اخلاق" قطع علاقه نمیکند بلکه آنچه او انجام میدهد بازصورتبندی آن است. ماکیاولی تصریح میکند که بهجای چسبیدن به اخلاق عرفی و هنجاری، اخلاق چیزی جز توانایی واکنش در برابر جزر و مد بخت و خوب و بد به منظور کسب افتخار نیست. چه ماکیاولی معتقد است که هدف اصلی یک رهبر سیاسی چیزی جز تصاحب افتخار و رفاه برای خود و دولت و کشور نیست. ماکیاولی میگوید شهریار هیچ فعل شری را بهخاطر خود آن فعل انجام نمیدهد، هر کار بدی که یک شهریار انجام میدهد صرفا از این روی است که او را مردمان بدی احاطه کردهاند که ضعف شهریار را بهانه اسقاط او قرار میدهند. اما ماکیاولی در ادامه به اینهم اشاره میکند که این اعمال باید موقتی باشند چراکه برای شهریاری که درصدد افتخار است، اشتهار به بدکرداری شایسته نیست و با جایگاه شهریار مفتخر به جمیع افتخارات درخشان منافات دارد. شهریار باید با شکوه فرهی، وقار و شکیبایی و پایمردی رفتار کند و چاپلوسان و متملقان را از خود دور نماید. برای چنین شهریاری بد است که مشاورانی بگمارد و بعد آنها را بیهیچ سببی عزل نماید. چه این نشان میدهد که شهریار در انتخاب اول خود حکیمانه برخورد نکرده بود."
پیتر آدامسون در انتها با ناصواب دانستن یکی گرفتن شهریار ماکیاولی و ترامپ گفت: "میبینیم که شهریار ماکیاولی کمتر شباهتی به شخصیتی چون دونالد ترامپ دارد. مخصوصا اگر بدانیم که حتی اگر شخصیت شهریار ماکیاولی مجاز به استفاده از زور و خشونت است، آن زور و خشونت را برای وحدت شهروندان به کار میگیرد نه برای ایجاد تفرقه و جدا کردن آنها از یکدیگر. شخصیت شهریار باید حب مردم را در مواقع لازم به نفع ترس کنار گذارد اما هرگز به فردی منفور بدل نمیشود. در نهایت میتوانم بگویم که دونالد ترامپ به هر کسی شبیه باشد، به شهریار ماکیاولی کمتر شباهتی دارد. مگر آنکه افسانهپردازیها در مورد ماکیاولی و ماکیاولیسم مبتذل عوام را باور کنیم."