گفتوگوی اختصاصی ایلنا با ریچارد ولین:
تز پایان تاریخ چیزی جز گزافهگویی و اشتباه فاحش نبود/ رشد راست افراطی در آلمان نتیجه ادغام ضعیف بخشهای غربی و شرقی این کشور است
ادغام آلمان شرقی در جمهوری فدرال آلمان بهشکلی ضعیف انجام شد. این شکست یکی از دلایل عمده پا گرفتن حزب راست افراطی آلترناتیو برای آلمان و رشد افراطگرایی دستراستی، نئونازیسم، اسلامهراسی و یهودستیزی در این کشور بوده است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، پروفسور «ریچارد ولین»، استاد تاریخ و علوم سیاسی دانشگاه شهری نیویورک است. وی در زمینه فلسفه اروپایی در قرن بیستم، اندیشه مارتین هایدگر و مکتب فرانکفورت تالیفات بسیاری را به رشته تحریر درآورده است. پوپولیسم، فاشیسم و نازیسم در اندیشه اروپا از دیگر موضوعاتی است که وی دربارهشان تحقیق و بررسی میکند. از جمله آثار این پژوهشگر میتوان به «والتر بنیامین: زیباییشناسی رستگاری»، «فلسفه وجود: اندیشه سیاسی مارتین هایدگر» و «بادی از جانب شرق: روشنفکران فرانسه، انقلاب فرهنگی و میراث دهه ۱۹۶۰» اشاره کرد. آنچه در ادامه میآید گفتوگوی ایلنا با این نویسنده و منتقد به بهانه سالگرد فروپاشی دیوار برلین است.
ریچارد ولین با اشاره به سیامین سالگرد فروپاشی دیوار برلین و تاثیر آن بر آلمان و عرصه جهانی به خبرنگار ایلنا گفت: در آغاز، به سقوط دیوار برلین همچو پیشرفتی یکجانبه و مثبت نگریسته میشد. اما متاسفانه، با نگاهی به گذشته، میتوان دید که این ماجرا بدل شده به نمونه اعلای امیدهای بربادرفته و انتظارات به فنارفته. امید به اتحاد در اروپا و جهان، بهمثابه «موج سوم دموکراسی» جهانی (تزی که ساموئل هانتینگتون پیش از مفهوم جدلآمیز «برخورد تمدنها» مطرح کرد)، بهشکلی وحشیانه نومید شد.
وی در ادامه افزود: میتوان گفت که مسئولیت اصلی این شکستها با معماران نئولیبرالیسم است. با نگاهی به گذشته میتوان آشکارا دریافت که این معماران علاقه اندکی به ارزشهایی داشتند که ملازم دموکراسی راستین بود: ارزشهایی چون حاکمیت، برابری در مقابل قانون و الی آخر. در عوض، آنان اطمینان حاصل کردند که قوانین جدید بازی بهشکلی سیستماتیک به سود غنای نخبگان مالی و شرکتی باشد، آن هم به بهای زندگی شهروندان عادی. در نتیجه، آنان در جهت زوال حاکمیت عمومی و برابری دموکراتیک و رسیدن به منافع طبقه ثروتمند و غارتگر قدم برداشتند. بهشکلی فزاینده، دریافتهایم که با تعدی به این وضعیت دیگر نمیتوان آن را به وضعیت اولیهاش بازگرداند.
استاد دانشگاه نیویورک با اشاره به شکاف روزافزون میان وضعیت اقتصادی ایالتهای شرقی و غربی آلمان پس از فروپاشی دیوار برلین گفت: ادغام آلمان شرقی در جمهوری فدرال آلمان بهشکلی ضعیف انجام شد. این شکست یکی از دلایل عمده پا گرفتن حزب راست افراطی آلترناتیو برای آلمان و رشد افراطگرایی دستراستی، نئونازیسم، اسلامهراسی و یهودستیزی در این کشور بوده است. جالب است که بدانید در خلال سالهای ۲۰۰۱ الی ۲۰۰۹، ۹ شهروند ترکتبار به دست گروه زیرزمینی ناسیونالسوسیالیستها (NSU) کشته شدند و پلیس آلمان عملا روی خود را از این فاجعه برگرداند.
دیگرهراسی نهتنها در آلمان بلکه دیگر نقاط اروپا رشد پیدا کرده است. بحران پناهجویان در سال ۲۰۱۵ نشان داد که فرآیند دموکراسیسازی پز اس جنگ جهانی دوم و شکست دیکتاتوری هیتلر تا چه اندازه ظاهری بوده است. این نشان میدهد که بر «معجزه اقتصادی» بیش از اندازه تاکید شده و در عوض میبایست بر ترویج ارزشهای برابری اجتماعی و شهروندی جهانشهری متمرکز شد. نتیجه، بهطور کلی، رشد خودبینی سیاسی بوده است: یعنی حمایتگرایی اقتصادی در بسیاری از بخشهای آلمان، از ترس اینکه بحران مهاجران بر رفاه آنها تاثیر بگذارد.
وی در ادامه در پاسخ به اینکه آیا امروزه و در «عصر نهایتها» همچنان میتوان سقوط دیوار برلین را نشانی بر پایان تاریخ دانست یا نه گفت: این پرسش بسیار مهمی است و بهخوبی میتوان دید که ما همچنان در «عصر نهایتها» زندگی میکنیم. شکی نیست که تز پایان تاریخ اظهارنظری اشتباه و گزافهگویی فاحشی بود. در یک دهه گذشته و از زمان بحران مالی ۲۰۰۸، شاهد طهور دموکراسیهای خودکامه بودهایم. این دموکراسیها واکنشی به پراکندگی و جابجایی جهانیسازی افسارگسیخته است. در غرب و همچنین دیگر زمینههای فرهنگی، شهروندان به این نتیجه رسیدهاند که نخبگان دموکرات علاقهای به حراست از منافع و رفاه آنها ندارند. در نتیجه، شکلهای جدید حمایتگرایی، چه در عرصه اقتصاد و چه عرصه شهروندی، برای جبران رشد چشمگیر نابرابری اقتصادی ضروری هستند.
این نویسنده حوزه اندیشه در ادامه گفت: آنچه در این جنبشها خطرناک و ارتجاعی هستند این است که آنها نشانگر بازبینی کیفی یا انحطاط مفهوم کلاسیک شهروندی دموکراتیک هستند. این جنبشها ایدهآلهای «شهروندی برابر» و «برابری دموکراتیک» را رها کرده و با درک شهروندی آن را جایگزین کردهاند؛ درکی مبتنی بر مفاهیم تبعیضآمیز ار قومیت و نژاد.
ریچارد ولین در ادامه گفت: در میان دو جنگ جهانی، جهان شاهد ظهور پوپولیسم خودکامه و ناسیونالیستی در سراسر اروپا بود: فاشیسم در ایتالیا، «میکلوش هورتی» در مجارستان، «یوزف پیلسودسکی» در لهستان، هیتلر در آلمان و حتی استالین در روسیه. این ماجراها پایان خوشی در پی نداشت. امروزه، در سراسر جهان، سیاست قرن ۲۱ درست بر همان جاده پیش میرود.