نوشتهای بر نمایش «شیهیدن» عباس جمالی:
«شیهیدن» اجرای یک تئاتر نیست، «وقوع یک رخداد» است
نیلوفر ثانی درباره نمایش عباس جمالی نوشت: «شیهیدن» واجد تمام خصایصیست که نیازست تئاتر امروز بر صحنه بیاورد و از دایرهی فروبستهی تجاری و کالاشدگی به فضای باز انتقادی در کف جامعهای برسد که در آستانهی مواجهه با امر اجتماعی و سیاسی روزست.
نیلوفر ثانی در یادداشتی که بر نمایش «شیهیدن» عباس جمالی با عنوان «صحنه به مثابه میدان» نوشته، میگوید: شیهیدن، هشدار و سوگواری تئاتری است که مرگش را در صحنه به معرض میگذارد تا یادآور شود، اگر از همان سفرهی تعیین شدهی همگانی ارتزاق نکند، تراژدی اجتماعی در میدانها، در تئاتر نیز با همان ساز وکار، فعال و در تکاپویِ سانسور، حذف و انقیاد خواهد بود.
نوشته او بر این نمایش به شرح زیر است:
«تئاتر سالهاست که پیوندهای عمیقی با حوزههای دیگر زندگی انسان و اجتماعی بودن او برقرار کرده است و تمام هم و غماش را از ادبیات برداشته و به مرزهای دیگر زیست آدمی نفوذ داده است.
تئاتر زنجیرهایست در تمام ابعاد و هر لحظهیِ زیست انسان امروز که میداند، امرِ واقع همچنان دستنیافتنیست و آنچه همواره نشانی از خود دارد بازنمایی «امر نمادین»ست.
بازنمایی هر آنچه که در ساحتی دیگر رنگ و روی واقعیت را عرضه میکند. و مشاهدهگر را به «میدانی» میآورد که بوتهی آزمایش، تجربه و شناختست.
تئاتر امروز آنقدر ریشههایش را در ظرفیتهای بین رشتهای گسترده کرده، که مدام درحال شکست ساختار مسلط و سنتی، و نوآوریها و ساختِ قلمروهای جدید و بکریست که همچنان عنصر «زنده» بودن را در وجهی ارائه کند که اتصالات بیواسطه، قادر باشد برای مخاطبِ امروز انگیزههای «کنشمند» ایجاد کند. و او را از مرکزی که همواره مورد تایید وجذب و توجه بوده، به کنارههایی سوق دهد که هرکدام مرکزیت منحصر بهخود را دارند.
مرکززدایی و گستردگی در معنا، فرم، سوژه و کارکرد... تئاتر وجه مهمی در مبارزات و کنشهای اجتماعی ولو در ساحت اندیشهورزی، ایفا میکند. و قادرست با دستاندازی به سوژههایی مردمی، اجتماعی، سیاسی و قدرت، چینهبندیهای قراردادی و انتظاراتِ صرفا سرگرمی و هنری را لغو و دریچهای عملگرایانهتر به حقیقت و واقعیت موجود بگشاید.
تئاتر ذاتا خصیصهای ست که او را به سیاست و امر سیاسی گره میزند. «اجتماعی و زنده بودن» این دو وجه اشتراک قدرتمندیست که به ویژه در شرایط فعلی، این نیاز را قوت میبخشد که تئاتر از گیشههای کیسهاندوزی و تجارتِ فرهنگی و هنری برای قشری که حتی نمیدانند چرا و به چه دلیل تئاتر را مصرف میکنند، فاصله بگیرد و به «میدانی» بیایید که اقلیت هایی در آن حاضر و مطالبهگرند.
شیهیدن، نماد تمام عیاریست برای تمام آنچه تاکنون اشاره شد. واجد تمام خصایصیست که نیازست تئاتر امروز بر صحنه بیاورد و از دایره فروبسته تجاری و کالاشدگی به فضای باز انتقادی در کف جامعهای برسد که در آستانهی مواجهه با امر اجتماعی و سیاسی روزست.
از سوژه، متن، فرم اجرا و بازیگرانِ جوان گرفته تا تعیین قیمت بهای بلیتش در سالنی دولتی که در سانس نمایشِ بعد هر صندلی دو برابر یعنی 80 هزارتومان فروخته میشود، عصیانی را به «میدان» میآورد که نمونهی بارزی از ترکیب تئاتر و سیاستست.
اجرایِ زندهای که شیهه میکشد تا تبعیضها و تناقضهایِ مشمئزکنندهی لایههای اجتماعی و طبقاتی جامعه را فریاد کند. سُم میکوبد تا «بدن»اش را که زیر آماجِ نابرابری، له و بهرهکشی میشود، به رخ بیتفاوتان بکشد و لبریز از نیروهایی باشد که جریانش جهتها را تغییر میدهد.
سانسور، اخراج و منع، در جهت رامشدگی و دهنهزدن بر افساریست که نمیخواهد مطیع سیستم معیوب شود. نمیخواهد خفقان را به تاوان امنیت بپذیرد و سر خم کند.
«شیهیدن»، اجرای یک تئاتر نیست، «وقوع یک رخداد» است... بیرونزدگی یک انحراف، به چشم آمدن زخمی چرک که هرچقدر نادیده گرفته شود ملتهبتر میشود. و «رخدادی در میدان»، که صحنِ حضور را به آشفتگی میکشاند. کلام را به نامفهومی، انقطاع، بریدگی و به سلبیتی میرساند تا نارسایی و عدم فهم آن، اقلیت بودنش را بیشتر منتقل کند.
و کلام را، که همواره در جریان تئاتر بهعنوان عنصری مسلط اما فریبنده و تضعیفکنندهی سایر حواسِ ادارکیست، کم اثرتر کند و انرژی آن را به ساحت «بدن» بیاورد. و حواسی را پیش بکشد که مجرای متنوع و عمیقتری از قوای حسی در درک حقیقت باشد.
بدنی که همواره در شرایط اجتماعی واجد نیروهاییست که در ساز و کار کنشها سهیم و مداخلهگرست و بخش مهمی از آنها را ترجمانی در نشر مصدایق فکری و عملیست. نسبتهای مشخصی در دگرگونی ضروری اجتماعی دارد که در رخوتِ سکونِ تئاتر معمول، بیهیچ جدلی به تاریخ انقضای خود میرسند.
«شیهیدن»، با جنونیِ بارز در بازیگرانش، شکلی از رهایی سرکوبشدگانیست که در میدانِ اجتماعی، تمام عواملِ دست اندرکار، تلاش کرد بتواند آنها را نه تنها سرکوب، بلکه حذف کند اما امروز همان سرکوبشدگان، بر صحنه جان میگیرند و اعلام حضور دارند.
سیستمی که در صددست قدرت تفکر، انتزاع و اندیشهورزی را بهجز همان که خود حقنه میکند، در محیط آموزشی، از دانشجویان سلب کند. به آنها تاکید میکند همان چیزی را که میبینند بکشند، و ذهنها را از تعمیمهای مقاومتی و بینش معرفتی، خلع سلاح کرده، تا قادر به تحلیلی بیش از آنچه خود میسازد و الگو میکند، موجود نباشد.
پرسشگری، وجه ممتازی در صحنهی شیهیدن، دستهایی که به علامت پرسش بالا میرود و از جایگاه قدرت (استاد/ مِهتر) پاسخ میخواهد.
شیهیدن، در تناسب دو سویهای در سازوکار درک مخاطب است. از سویی نمادها و قاب های سادهسازی شدهای از ادراک را عرضه میکند، تا با مکملهای ذهنی، محیطی و تجربی مخاطب، خروجیاش چیزی نزدیک به کشف حقیقی باشد که تا پیش از این، دستکاری شده و جعلی از تریبونها ارائه میشد و از سوی دیگر، با آشفتگی قوهی درک و تحلیل تماشاگر، او را وادار به اعوجاجی میکند که از سر کلافگی و برهمخوردن ربط صحنهها و وقایع، خود به عصیانی درونی برسد و تن دهد.
و بدن او هم در این انتشار نیرو از صحنه و از تک تک بازیگران، متاثر شده و عاطفهمند شود و به جرگهای بپیوندد که اوهم در میدانِ اعتراض باشد. و در خطر تهاجمِ سانسورها و سرکوبها.
شیهیدن «رخدادی نو» در جهت شوکدادن به جهان سلطهپذیریست که از هراس خطر، سرها را در برف فرو میبرند. نه بلوارها در آنها تولید عمل میکند و نه کشاورزها... نه سردر پنجاه تومانی و نه اعتراضات میدانی، دیوار سیمانیِ انفعال آنان را ترک میاندازد. خود را به آب و آتش میزند، جسدهای بر شانهی مشایعتکنندگان میشود، تا محرک باشد و این سلسله به تمام فضای موجود منتشر شود.
تئاتر و پیوند عمیقاش با جریانهای اجتماعی و سیاسی، در صحنه میآید تا از حربهی زنده بودن و تحرکِ بدنی و انرژی سیال حاضر، ریتم دیگری در بیننده ایجاد کند و از کلام نه برای فریبندگیِ و سحر کلمات، بلکه برای پر کردن خلاءای مابین معنا و تمام اَشکال و صورتهای اجرایی در صحنه، فارغ از صرفِ دلالتگری در درک حسیتر بهره بگیرد. مسیری برای انسانیتر شدن، در زمانی که شیءشدگی، مصرفگرایی و کالاییشدن تا قلب تئاتر نفوذ کرده و بدنِ او را به فسادیِ سلطهپذیر تبدیل میکند.
شیهیدن، هشدار و سوگواری تئاتریست که مرگش را در صحنه به معرض میگذارد تا یادآور شود، اگر از همان سفرهی تعیین شدهی همگانی ارتزاق نکند، تراژدی اجتماعی در میدانها، در تئاتر نیز با همان ساز وکار، فعال و در تکاپویِ سانسور، حذف و انقیاد خواهد بود.»