یاداشتی از حمید قزوینی؛
اعظم طالقانی؛ شبیهترین فرزند به پدر
حمید قزوینی به واسطه درگذشت اعظم طالقانی یادداشتی را درباره او به نگارش درآورده و در آن مینویسد: اعظم طالقانی شبیهترین فرزند به پدر بزرگوارش بود. اگر کسی به او و فعالیتهایش نگاه میکرد به خوبی میتوانست تصویری روشن از آیتالله طالقانی به دست آورد.
خانم اعظم طالقانی روز چهارشنبه گذشته پس از یک عمر فعالیت سیاسی و فرهنگی به دیار باقی شتافت. درباره او و سوابقش هر یک از دوستان و کسانی که با او مراوده داشتهاند، مطالبی گفته یا خواهند گفت. بالطبع آنچه من مینویسم بخشی از خاطرات و مشاهدات خود از این بانوی سختکوش است.
به گمان من اعظم طالقانی شبیهترین فرزند به پدر بزرگوارش بود. اگر کسی به او و فعالیتهایش نگاه میکرد به خوبی میتوانست تصویری روشن از آیتالله طالقانی به دست آورد.
او مانند پدرش اهل گفتگو با دیگران، بدون مرزبندیهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی بود. برای دیدار با هر یک از مسئولان و جریانهای سیاسی (موافق و مخالف) در هر سطحی آمادگی داشت.
در سالهایی که خانه احزاب از پویایی بیشتری برخوردار بود، او با وجود بیماری و درد شدید پا، در همه مجامع عمومی، نشستهای فصلی و جلسات شورای مرکزی شرکت میکرد و علاوه بر ایراد سخن، در حاشیه جلسات هم گفتگوهایی را با افراد مختلف داشت که بیشتر در تقویت تحزب و کاهش تنش میان جریانهای سیاسی کشور بود.
یادم هست گاهی در بعضی جلسات که امکان آمدن به طبقات بالا و عبور از پلهها را نداشت، در طبقه پایین مینشست و اطلاع میداد که من آمدهام اما امکان حرکت ندارم.
در جریان انتخابات خانه احزاب و تهیه فهرست نامزدها با وجود سوابق و جایگاه مهم حزبی و سیاسی، هیچ ادعایی نداشت. و اتفاقاً وظایفی که بر عهده میگرفت با دقت و کوششی مثال زدنی انجام میداد.
او فرزندی دارد که با معلولیت جسمی مواجه است، خودش تعریف میکرد که در سالهای تبعید آیتالله طالقانی به زابل، برای عیادت پدر، همراه فرزند کوچکش به آنجا رفته و به دلیل ابتلا به بیماری و تب شدید و نبود امکانات بهداشتی و درمانی این معلولیت ایجاد شده است. خانم طالقانی این واقعه را کمتر برای کسی تعریف کرده بود و بابت آن طلبی از کسی نداشت.
وی بیشتر وقت خود را در دفتر جامعه زنان انقلاب اسلامی سپری میکرد که در ابتدای انقلاب با هدف تقویت و گسترش حضور سیاسی و اجتماعی زنان و کمک به زنان نیازمند تاسیس کرده بود و به رغم محدودیتهای مالی و سیاسی با کمترین ادعا به فعالیتهای خود تا آخرین روزهای عمرش ادامه داد. خانم طالقانی برای این کار اصالت قائل بود و آن را فرصتی برای شهرت طلبی و کسب موقعیت سیاسی و اجتماعی نمیدید.
همواره با وجود موانع و مشکلات فراوان، به فعالیت رسانهای وفادار بود و دو نشریه پیام هاجر و پیام ابراهیم را منتشر کرد. علاوه بر آن، جزوات یا بیانیهها و نامههایی که برای برخی دستگاهها و مسئولان کشور میفرستاد را جداگانه تکثیر کرده و در اختیار دوستان قرار میداد.
مدتها در راه آرمانهای آزادیخواهانه و عدالت طلبانه پیش از پیروزی انقلاب، گرفتار زندان و شکنجه شد اما درباره آن دوران چندان سخن نمیگفت و اهل خودنمایی و فخر فروشی نبود. یکی دو بار فرصتی فراهم شد تا مصاحبهای با او داشته باشم. هر بار که سوالی درباره دوران زندان و مبارزه از او میپرسیدم، سعی میکرد از کنار آن بگذرد.
یکی از روایتهای خواندنی درباره او و روحیاتش در زندان زنان رژیم پهلوی را میتوانید در کتاب «ساعت چهار آن روز»، نوشته «مهین محتاج» بخوانید.
سخن درباره او بسیار است که بماند برای وقتی دیگر
روحش شاد و یاد و منش انسانی و دینیاش ماندگار