محمدحسین ناصربخت در گفتوگو با ایلنا:
شیعیان به تداوم چرخه خیر و شر باور دارند/ تعزیه از تنوع و تکامل تاریخی برخوردار است
یک پژوهشگر هنرهای نمایشی معتقد است: شبیهخوانی و صورت تراژیک آن (تعزیه)، از یک سیر تطور تاریخی برخوردار است که در نهایت ریشه در باورمندی ایرانیان و به ویژه شیعیان، به چرخه ستیز نهایی خیر و شر دارد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، نمایشهای سنتی در رابطه با پاسداشت آیینی در سرتاسر مشرقزمین، ریشهای هزارهای دارد و در هر گوشهای از سرزمینهای شرقی، گرامیداشت یاد یک خاطره مشترک قومی از سوگینه (تراژدی)، تا شادیانه و از پیروزی تا شکست، همواره در نمایشهای مورد استقبال عمومی، بازتاب یافته است. در پهنه مشرق زمین، گاه رنگ سوگ در نمایشهای آیینی غلظت بیشتری دارد و سرخی و سیاهیِ تبار مفهومیاش را از دریچههای تاریخی میگیرد که گاه به اشک مینشاندش و گاه امید را فراروی مخاطب مینشاند. برای مردم ایران این نمایشها، مشروعیتی به تراکم تاریخ اسطورهای ایران و اسلام دارد و هویتی صلب و محکم را برای خود دست و پا کردهاند. پیش از این، بسیار به شبیهخوانی پرداخته شده و فرم مذهبی این سنخ از نمایش، با نام تعزیه، دستکم به مدت هزارسال، پای ثابت دهه نخستین از تقویم هر سال قمری را، به پاسداشت این آیین تخصیص دادهاند. بررسی فرماسیون اسطورهشناختی و سنخشناسی تطبیقی شبیهخوانی مذهبی در ایران، با صورتهای دیگر این آیین در جهان، امکان تفسیر ابعاد این پدیده تاریخ فرهنگی ایران را بیشتر میسر میسازد. گفتگوی ایلنا با «محمدحسین ناصربخت» استاد دانشگاه، دبیر اسبق جشنواره بینالمللی تئاتر فجر و مولف اثر «ادبیات ایران و آیین شبیهخوانی» به تبیین زوایای مختلف این هنر تاریخی در ایران اختصاص دارد که در ادامه از نظر میگذرانید.
تبیین تفاوتهایی که بین نمایش تعزیه به عنوان ژانر عزای نمایشی در ایران و کاتاکالی در هند وجود دارد نیاز به تبارشناسی اسطورهای دارد. آیا اصولا امکان چنین مطالعه تطبیقی وجود دارد؟
در واقع اگر بخواهیم پیشینههای اندیشگی و نمایشی این دو شکل نمایشی را بررسی کنیم به این نقطه خواهیم رسید که کاتاکالی ریشه در گذشته درام سانسکریت دارد و در پایگاههای اندیشگی که این درام را به وجود آورده است؛ یعنی اساطیر هندو و تفکر هندی که اینها در ودای پنجم (ناتیاشاترا) با بهره گرفتن از کتب مقدس کهن هندو حضور پیدا کردهاند. در ابتدا با بهرهگیری از چهار ودای کهن، ودای پنجم یا ناتیاشاترا شکل گرفت که گفته میشود توسط یک حکیم اساطیری به نام «بهاراتا» فرمان خدایان جمعآوری شده است برای اینکه بتوانند ارتباطی بین اعتقادات کهن هندی و مردم عادی که امکان دسترسی مستقیم به متون کهن را نداشتند از طریق نمایش به وجود آورند و در ناتیاشاترا تمام اصول اجرایی و اصولی را که بر متون مورد الهام و اجرای نمایش سانسکریت قرار دارد تذکرات و آیینها و اصول و قواعدش آمده است و نمایشگران هندی با توجه به این اصول نمایشهایشان را کاراکترگذاری میکردند که بعدها به مرور زمان نمایشهای گوناگونی بر این اساس به وجود آمدند و کاتاکالی هم که در ایالت «کلالاما» با آن رو به رو هستیم یکی از نمایشهای رقصی و کهنی است که بر اساس این اصول شکل گرفتند و در واقع در آنها دو قرار بسیار مهم «راسها» و «موترا» وجود دارد که در آنها، نمایشگر یا رقصنده متون مهمی مثل «مهابهاراتا» و «رامایانا» یا «پوراناها» و ماجراهایشان را تبدیل به عمل میکند؛ سپس اجرای صحنهای میکند و به نمایش درمیآورد. پس ریشه در اعتقادات هندو دارد. و نمایش کاتاکالی اساطیر را اجرا میکند نه چیز دیگری. یعنی متونی را اجرا میکند که آن متون جنبه تقدس دارد. مثلا حماسه مهابهاراتا سرنوشت جهان را از طریق همین شخصیتهای اساطیری رواست میکند. یا رامایانا که تبلور ویشنو است و یکی از اواتارهای ویشنو است یا کریشنا که در مهابهاراتا کنار پاندوها قرار میگیرد خودش تبلور ویشنو است و در واقع در این حماسهها خدایان حضور پیدا میکنند و کاتاکالی اگر به اینها میپردازد داستان خدایان و اساطیر را روایت میکند و در لابهلای این روایات و داستانهای تمثیلی، اعتقادات هندو منتثل میشود.
در ایرانزمین تعزیه هم ریشه در تاریخ تشیع و همچنین اساطیر کهن باستانی دارد. یعنی ترکیب اعتقادات کهن ایرانی و اعتقادات اسلامی باورهایی را در مورد مقدسین ما به وجود میآورد که از طریق تعزیه به صورت نمایشی ارائه میشود و از قرن چهارم هجری به بعد شیعیان برای امام سومشان امکان عزاداری پیدا کردند با حضور دیلیمیان و دستهرویها آغاز شد و در اجرای این مراسم از شکلهایی که در گذشته ایرانزمین رایج بود مثل سوگ سیاوشون برای یک قهرمان جدید استفاده کردند و بعد از دل این عزاداریها نمایش مقدس بیرون آمد که سرگذشت مقدس را نقل میکند. از این جهت که هر دوی این اشکال نمایشی به مقدسات میپردازند شبیه به هم هستند اما مطمئنا اعتقادات تفاوتهایی با هم دارند هرچند که اساسا اعتقادات شرقی و عرفان شرقی شباهتهایی دارد و انسان شرقی نسبت به جهان موضوعی دارد که این موضوع در اقلیمهای مختلف دارای تفاوتها و شباهتهایی است اما در هر صورت این دو از دو تبار مختلف هستند که تعزیه ما یک تبار ایرانی_اسلامی دارد که به سرگذشت مقدسین تشیع میپردازد. واقعه محوری که البته واقعه کربلاست زیرا حول محور عزاداری امام حسین (ع) شکل گرفته است اما بعدا گسترش پیدا میکند و بقیه داستانهای مربوط به صدر اسلام و داستانهای تاریخی دیگر هم به نوعی با تعزیه پیوند میخورند و از ازل تا به قیامت را این ماجراهای تعزیهخوانی و شبیهخوانی روایت میکنند. من شبیهخوانی را به کار میبرم چراکه عنوان تعزیه برای همه این مجالس کاربرد ندارد زیرا که همه این مجالس مضامین سوگناک ندارند اما واقعه مرکزی واقعه سوگناکیاست که تعزیهها از آن شکل گرفتند.
دال مرکزی این سوگنامه و حالت دراماتورژیک که شما اشاره کردید در کل شرق چه هندو و چه اسلامی و چه پهلوی وجود داشته است و مساله شهادت کهنالگوی بینالنهرینی وجود دارد در همه اینها. مشخصا راجع به آیین سووشون صحبت میکنم؟
اینها را نباید با هم یکی دانست. ایران در کنار بینالنهرین قرار دارد و به این دلیل شباهتهایی بین تمدن این دو قابل مشاهده است و برخی از اسطورهشناسان گفتهاند که اسطورههای ایرانی تحت تاثیر اساطیر بینالنهرینی هم بودهاند اما در مورد تمدن عینی نمیتوان این را گفت. آریاییان یک بینش اساطیریای داشتهاند و در طول مهاجرتشان تقسیم شدند. بخشی به سمت هند رفتند و بخشی به ایران رفتند و بخشی به اروپا رفتند. آنها که وارد ایران شدند بدون تردید در کنار تمدن بینالنهرین اسکان پیدا کردند و بنابراین تاثیر این آیینهای بینالنهرینی را بر اینها میشود دید چون اساسا اساطیر سامی و بینالنهرینی تفاوت زیادی با اساطیر آریایی دارد. شما در اینجا زمانی که در مورد اساطیر ایرانی صحبت میکنید این به هم آمیزی را باید ببینید اما در رابطه با هند نیازی به این نیست چون آنها این امکان را نداشتهاند که از اساطیر بینالنهرینی و سامی استفاده کنند. همانطور که در مورد شمال اروپا شاید تا بعد از مسیحیت این امکانپذیر نبوده است و حتی نوع نگاه به جهان و آفرینش متفاوت است و تحت تاثیر همان اقلیم است. اینها مسائل تخصصیای هستند که من به عنوان کسیکه عمده فعالیتم در زمینه پژوهشهای نمایشی است بیش از این در این بحث ورود نمیکنم.
این نمایش به مدت تقریبا هزار سال یک تداوم تاریخی پیدا میکند و شکل شبیهخوانی به خودش میگیرد و هر بار پیرایهای به آن اضافه میشود یا چیزی از آن کم میشود. این روایتگری یک دال مرکزی تاریخی که یک سوگینه و تراژدی از زندگی امام حسین(ع) است، از نظر شما چه جذابیتی داشته که در تمام طول این یک هزاره تکراری نمیشود و همچنان تداوم دارد؟
در واقع این نمایش بر اساس این شعار محوریست که ((کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا)) و این شعار محوری تشیع است و این شعار خودش یک شعار اساطیریاست چراکه یک واقعه تاریخی در یک تقویم مشخص را به یک واقعه اساطیری قابل تعمیم به زمانها و مکانهای مختلف بدل میکند و به این دلیل که حول محور این شعار شکل گرفته است و تعمیم در زمان و مکان پیدا کرده است، در واقع خودش هم به یک نمایش اساطیری تبدیل شده است و به این جهت است که هر جا در بین افرادی که باورمندند این مجلس را برگزار میکنید به این معناست که در واقع دوباره کربلا را زنده میکنید و شیعیان باورمند معتقدند که عاشورا در کل تاریخ جریان دارد و فقط محدود به یک زمان تاریخی مشخص نیست و آنچه که در اینجا رخ میدهد آن تقابل همیشگی میان اولیا و اشعیاست و تقابل میان خیر و شر و بخشی از آن هم به آیینهای باستانی برمیگردد و این تقابل بین خیر و شر را شما در تفکر ایرانی حتی قبل از اینکه اسلام به سرزمین ما بیاید یا تشیع اکثریت پیدا کند، در اندیشههای باستانی ما هم میبینید. آنها هم معتقد بودند که اهورا و اهریمن برخورد میان خیر و شر هستند و از آنجا که عاشورا زمان و مکان را درمینوردد در کل تاریخ جریان دارد و به همین دلیل عاشورا یک تفکر سیاسی شیعی را هم با خودش حمل میکند زیرا شیعیان معتقدند که حکومت غیر اهل بیت غاصب است و معتقدند که اهل بیت باید جهان را اداره کنند و معتقدند که وجود جهان برای وجود انسان کامل است که این انسان کامل هم در هیات امام(ع) تبلور پیدا میکند و این موجب به وجود آمدن فلسفه شهادت و ایثار و انتظار میشود.
در بجث تعزیه ما با یک گونه خاص از نمایش مواجه نیستیم و تقریبا 29 یا سی مورد مجلس شبیهخوانی متفاوت داریم. مثلا مجلس روز عاشورا و قلعه خیبر و مجلس دوره الصدف و مجلس شهادت رقیه که بسیار هم متفاوتند و با این وجود یک شبیهخوانی باب شده است و در سالهای اخیر هم بیشتر همان بازنمایی میشود. آیا در گذشته تاریخی شبیهخوانی بقیه مجالس هم همینقدر اهمیت داشتهاند یا فقط مجلس شب دهم موضوعیت بیشتری داشته است؟
واقعه مرکزی عاشوراست و بنابراین مهمترین مجلس همان مجلس است و مجالسی که حول واقعه عاشورا شکل میگیرند فقط یک مجلس نیستند. در طول زمان همه شهادتهای روز عاشورا تبدیل به مجلس شدند و این تکثر پیدا کرد. یعنی در ابتدا شاید بیشتر مجلس هفتاد و دو تن خوانده میشد که مختص روز عاشورا بود ولی بعدا مجلس هفتاد و دو تن خودش به تعدادی مجالس دیگر تکثیر شد و همه شهادتها تکتک جدا شدند و در ایام عاشورا این مجلسی که مستقیما مربوط به عاشوراست، خوانده میشدند و بعدا این گستره افزایش پیدا کرد و در دوره اوج تعزیه نزدیک به پانصد تعزیه به وجود آمد با پانصد قصه متفاوت. زیرا هر قصه امکان دارد مجالس مختلفی داشته باشد یعنی نزدیک به دو هزار مجلس مختلف شکل گرفت.
یعنی یک نوع از گسترش مناسک ایجاد شد؟
بله. اما این قصهها برخی مربوط به واقعه محوری هستند و برخی مربوط به تاریخ اسلام هستند که گریز به عاشورا در همه آنها زده میشود و سرنوشت سیدالشدا(ع) در آنها یادآوری میشود و برخی هم اصلا قصههای متفرقه هستند اما به نحوی خودشان را به عاشورا متصل میکنند اما در همه اینها هسته محوری که همان خیر و شر است، وجود دارد و این نمایشها، چرخه تداوم همین امر اساطیری است.