خبرگزاری کار ایران

«مرد کوچک» در دوراهی عشق و هوس/ آلفونس دوده خودش را روایت می‌کند

«مرد کوچک» در دوراهی عشق و هوس/ آلفونس دوده خودش را روایت می‌کند
کد خبر : ۷۹۵۱۷۳

رمان «مرد کوچک» به قلم آلفونس دوده (نویسنده شهیر فرانسوی) و با ترجمه محمود گودرزی، توسط نشر افق روانه بازار کتاب ایران شد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، رمان «مرد کوچک» به قلم آلفونس دوده (نویسنده شهیر فرانسوی) و با ترجمه محمود گودرزی، توسط نشر افق روانه بازار کتاب ایران شد.

آلفونس دوده در ۱۵ سالگی به پاریس رفت و به نوشتن داستان، نمایشنامه و شعر پرداخت. او که در سبک جزو طبیعت‌گرایان شمرده می‌شود، با نگاهی احساسی‌تر به موضوع‌ها نزدیک می‌شود و معتقد است که نویسندگانی که دقت خود را بر زشتی‌ها متمرکز ساخته‌اند، جهان را بد شناخته و بد تعبیر کرده‌اند. دوده با کتاب «داستان‌نامه‌های آسیای من» مشهور شد. «قصه‌های دوشنبه»، «همسران هنرمند»، «شاهان در تبعید»، «کشیش»، «سافو»، «تارتارن بر جبال آلپ» و «بندرگاه تاراسکون» از دیگر آثار دوده هستند.

دوده، رمان مرد کوچک را بر اساس تجربه زیسته خود به رشته تحریر درآورد و از زندگی خود برای نگارش این اثر الهام گرفته است. وقتی در آغاز جوانی برای تأمین معیشت خانواده‌اش راهی پاریس شد. حالا در این رمان دانیل قهرمان داستان که سودای احیای خانه پدری را در سر دارد، باید در محیط رنگارنگ شهر پاریس از دو راهی عشق و هوس یکی را انتخاب کند و به رنج‌های خود پایان دهد. که بی‌شباهت به زندگی خود نویسنده نیست.

«مرد کوچک» یکی از رمان‌های مهم ادبیات فرانسه است که درباره احساسات و عواطف انسان در جامعه‌ای شلوغ و پرآشوب است که متشکل از دو بخش اصلی که هر کدام از این بخش‌ها به فصل‌های کوتاه با عنوان‌های مجزا نام‌گذاری و تقسیم‌بندی شده‌اند.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

«آن شب بی‌شک پاریسی حاوی بی‌شماری پس از بازگشت به خانه، حین نشستن سر میز غذا با خود گفته بودند: «امروز چه مرد کوچک و عجیبی دیدم!»

واقعیت این است که فسقلی با آن موهای بسیار بلند، شلوار کوتاه، گالش‌ها، جوراب‌های آبی، سر و وضع شهرستانی و آن طرز راه رفتن که خاص افراد کوتاه قامت است بی‌شک سرتاپا مضحک بود.

از قضا یکی از روزهای پایانی زمستان بود، یکی از آن و روزهای روشن و به نسبت گرمی که در پاریس بیشتر از خود بهار بهاری‌اند. گروه بی‌شماری از آدم‌ها بیرون بودند. اندکی حیران از آمدوشد پرسروصدای خیابان، محجوب و خجول در امتداد دیوارها پیش می‌رفتم. به من تنه می‌زدند می‌گفتم: «ببخشید!» و سرتاپا سرخ می‌شدم. همچنین مراقب بودم جلوی مغازه‌ها نایستم و به‌هیچ‌عنوان حاضر نبودم مسیر را بپرسم. از خیابانی می‌رفتم سپس از خیابانی دیگر همیشه مستقیم. نگاهم می‌کردند. از این موضوع بسیار معذب می‌شدم. افرادی بودند که پشت سرم برمی‌گشتند و چشم‌هایی که حین عبور از کنارم می خندیدند؛ یک‌بار شنیدم زنی بزنی دیگر گفت: «این را ببین.»

این جمله باعث شد سکندری بخورم. یکی دیگر از چیزهایی که خیلی معذبم می‌کرد نگاه پرسشگر مأموران پلیس بود. سر نبش هر خیابان این نگاه ساکت منحوس کنجکاوانه به من دوخته می‌شد و وقتی رد می‌شدم همچنان آن را حس می‌کردم که از دور تعقیبم می‌کرد و کمرم را می‌سوزاند. در کنه وجودم اندکی احساس نگرانی می‌کردم.

این کتاب، در ۴۶۴ صفحه، با جلد سخت و در قطع رقعی، به قیمت ۳۶ هزار تومان و با ترجمه محمود گودرزی، توسط نشر افق وارد بازار کتاب کرده است.

انتهای پیام/
ارسال نظر
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
      پیشنهاد امروز