«سلول شیشهای» روایتی از رواج بدبینی و ناامیدی در زندان
رمان پلیسی ـ جنایی سلول شیشهای به قلم پاتریشیا هایاسمیت و با ترجمه شاهپور عظیمی، توسط انتشارات چترنگ منتشر و راهی بازار کتاب شد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، رمان پلیسی ـ جنایی سلول شیشهای به قلم پاتریشیا هایاسمیت و با ترجمه شاهپور عظیمی، توسط انتشارات چترنگ منتشر و راهی بازار کتاب شد.
این داستان، روایتگر زندگی یک مهندس سادهدل به نام فیلیپ کارتر است که به علت رای نادرست دادگاه قربانی میشود و زندان، انسان دیگری از او میسازد. آزارهای پیاپی زندانیانی که خود، از بیماری سادیسم رنج میبردند و بدبینی شدید کارتر به وکیلش که برای آزادی او میکوشید، باعث شد که بدبینی و خشم و سرگشتگی به همنشین دائمیاش بدل شود. فرآیند پیچیده آزادی او از زندان و مهلکه شدیدتری که او پس از ماجراهای زندان، شکل گرفت، باعث شد که به وی مسائل مبتلابه همسرش نیز آلایش بیابد.
شاهپور عظیمی در پیشگفتار این رمان مینویسد: «نام پاتریشیا هایاسمیت از همان زمانی که برای نخستین بار «بیگانگان در قطار» آلفرد هیچکاک را دیدم، به گوشم خورد. همیشه برایم جالب بود که برخی از بزرگترین نویسندگان ادبیات پلیسی زن هستند. بعدها بیشتر از هایاسمیت شنیدم، خصوصاً به جهت دو اقتباس سینمایی شناختهشده از رمانهای مشهور او با نامهای آقای ریپلی بااستعداد ساخته آنتونی مینگلا و ظهر ارغوانی به کارگردانی رنه کلمان و بازی آلن دلون جوان. به سبب علاقه دیرینهام به ادبیات پلیسی، توجهم به کتابهایاسمیت درباره طراحی و نوشتن داستانهای معمایی جلب شد و ترجمه این کتاب با همکاری نشر چترنگ منتشر شد.»
نثرهای اسمیت در این کتاب بهرغم سادگی ظاهریاش بسیار روان و البته «خونسردانه» است. تمرکز و حضور ذهن او بر شخصیت اصلی رمان و دغدغههایش با ظرافت بسیار داستان را پرداخته است و به خوبی توانسته شخصیت اصلی را برای خوانندگانش کالبدشکافی کند. نکته دیگر برهم زدن تصوری است که بسیار از ما علاقهمندان نسبت به ادبیات پلیسی داریم. رمان سلول شیشهای به رغم داشتن شخصیت پلیس، شخصیتهای منفی و قهرمانی که در واقع قرار نیست بیگناه هم باشد، سرشار از تحلیلهای درخشان و روانشناسانه شخصیتهاست. تا آنجا که شاید بتوان گفت برای هایاسمیت قتل و زندان صرفا بهانههایی است برای نوشتن سلول شیشهای!
بخشی از متن کتاب را با هم میخوانیم:
«کارتر صبح روز بعد با یک دوجین قرص در جیبش، در حالی که وسایلش را در یک پیراهن بقچه کرده بود و برگه عبور همراه داشت، به سوی بلوک A رفت. دکتر کاسینی برای محافظت از شستهای او آنها را باندپیچی کرده بود. حدود نُه صبح بود. زندانیها سر کارشان بودند. نگهبان برگه عبور را دید، نگاهی به شستهایش انداخت، بعد او را به سلول قدیمیاش، سلول شماره 9، برد و در را برایش باز کرد. کارتر نگهبان جدید را نمیشناخت. سلول اکنون در اختیار دو نفر بود، کارتر این را از روی دو تختهکوبی دید که بالای در سلول آویزان بود و روی هرکدام یک شماره مشاهده میشد؛ همینطور از دو حوله و لیف حمام که روی میلهای بر دیوار عقبی انداخته بودند...»
این اثر توسط پاتریشیا هایاسمیت، نویسنده آثاری از قبیل بیگانگان در قطار، خطاکار، آقای ریپلی بااستعداد، آب عمیق و فریاد بوف، به رشته تحریر درآمده و توسط شاهپور عظیمی به زبان فارسی برگردانده شده و انتشارات چترنگ آن را در قطع رقعی، در 345 صفحه و با قیمت 45 هزار تومان منتشر کرده است.