یک باستانشناس در گفتوگو با ایلنا مطرح کرد:
ویژگیهای مشترک انسان امروز و نئاندرتالها/ از گردنبند دندان گرگ تا نظریه تکامل انسان/ رژیم غذایی ایرانیها ۸ هزار سال است که تغییر نکرده/ کار با باستانشناسان خارجی مانند راه رفتن روی لبه شمشیر است
حامد وحدتی نسب معتقد است: اگر تا چند هزار سال به عقب بازگردیم؛ عموما رژیمغذایی در فلات ایران مبتنی بر گندم و جو و پروتئینهای حیوانی مانند بز و گوسفند است. در واقع میتوان گفت رژیم ایرانیها در فلات مرکزی در بازه ۷ تا ۸ هزار سال گذشته تغییر چندانی نداشت.
به گزارش خبرنگار ایلنا، حامد وحدتی نسب متولد ۱۳۵۲ است و هم اکنون به عنوان سرپرست ایرانی دومین فصل از کاوشهای باستانشناسی در غار قلعه کرد آوج واقع در استان قزوین مشغول به کار است.
او را به عنوان باستانشناسی که به موضوع تکامل انسان و بررسی محوطههایی که آثاری از نئاندرتالها در آنها بدست آمده علاقمند است، میشناسیم. به نقل از مادر خود میگوید: بچه که بودم همیشه باغچه حیاط خانه را میکندم و اسباب بازیهایم را در آنجا خاک میکردم سپس مانند حفاری کردن، خاک را دوباره میکندم و اسباب بازی را پیدا میکردم. هرچند خودم چیزی به یاد نمیآورم اما گویا باغبانمان همیشه از دست من عصبانی بود.
زمانی که به دبیرستان رفت، در میانه دهه ۶۰، تحصیل در رشته علوم انسانی جلوه خوبی نداشت و همه خانوادهها دوست داشتند فرزندانشان را برای تحصیل در رشتههای علوم تجربی و ریاضی بفرستند. تب پزشک یا مهندس شدن بسیار داغ بود. در آن زمان به باستانشناسی بسیار علاقهمند بود و به خاطر دارد، در دوران نوجوانی با وجود آنکه کتاب خاصی درباره باستانشناسی نبود، هرجا کتاب علم برای نوجوانان را میدید که درباره انسانهای اولیه توضیحاتی داشت، به طرز غریبی جذبش میشد. انسانهای اولیه و انسانهایی که دیگر نیستند به شدت برایش جالب توجه بود.
در نهایت زیست خواند و در دانشگاه تهران رشته زیستشناسی قبول شد. علاقهمندی او به مباحث تکامل انسان همچنان باقی بود و بدون آنکه خودش بخواهد زیستشناسی مسیر مناسبتری برای رسیدن به سوالات مطرح شده در ذهنش بود.
میگوید: پایاننامه دوره کارشناسی را با وجود آنکه اجباری نبود، با موضوع تکامل انسان ارائه دادم. فوق لیسانس را در رشته زیستشناسی ادامه دادم و در آن زمان بود که علاقهام به موضوع تکامل انسان و انسانهای اولیه شدیدتر شد. از طریق برخی ردیابیها توانستم به گزارشهای باستانشناسی در غارهایی که قبل از انقلاب توسط گروههای خارجی کاوش شده بود، دست پیدا کنم.
مجاب کردن استاد راهنما و مدیر گروه زیستشناسی برای ارائه پایاننامه کارشناسی ارشد با موضوع تکامل انسان در ایران کار دشواری بود اما بالاخره این کار را انجام داد و برای تکمیل پایاننامه خود به غارهای متعدد سفر کرد. البته در سال ۷۸ که برای تکمیل پایاننامه فوق لیسانس خود به غار کمیشان رفته بود و مورد حمله بچههای محلی قرار گرفته و سنگ خورد، هیچ گاه فکرش را نمیکرد که ۱۰ سال بعد به عنوان سرپرست کاوش به همان غار بازگردد و کشفیات مهمی را به دست آورد. وحدتی نسب میگوید: در آن سالها هر گاه که برای استراحت در دهانه غار مینشستم یاد شبی میافتادم که شبانه ناچار به گریز از آنجا شده بودم.
در خلال نوشتن پایاننامه کارشناسی ارشد خیلی تصادفی از طریق یک ایمیل با دونالد جانسون یکی از اساتید بزرگ تکامل انسان در آمریکا و کاشف لوسی آشنا شد. مکالمات آنها در این خصوص ادامه یافت و در نهایت آنها برای روز دفاع پایاننامه او به ایران آمدند. وحدتی نسبت میگوید: از آنجا که تاکید داشتم دفاع را به صورت انگلیسی انجام دهم، استاد راهنما ۵ نمره از من کم کرد. البته برایم مهم بود که میهمانان خارجی که داشتم متوجه شوند که چه تحقیقاتی انجام دادهام و این امر سبب شد بتوانم بورس دانشگاه ایالتی آریزونا را بگیرم و به آنجا بروم. در این دانشگاه بود که به صورت رسمی یک سال باستانشناسی خواندم و در ادامه دکترای انسانشناسی پیش از تاریخ گرفتم که ملغمهای از انسانشناسی و باستانشناسی است.
در ادامه گفتگوی ایلنا را با حامد وحدتی نسب میخوانید.
بارها به این مهم تاکید داشتید که در باستانشناسی ایران به بقایای انسانی و بررسی آن و آنچه که میتوان از این یافتهها به دست آورد کم محلی شده است. بررسی بقایای انسانی تا چه اندازه میتواند در یافتههای باستانشناسی موثر باشد؟
اگر بلد باشیم که از یافتههای بقایای انسانی چه اطلاعاتی استخراج کنیم، این اطلاعات میتواند مکمل بسیار خوبی برای پاسخ به پرسشهای باستانشناسی باشد. در پرسشهای اصلی باستانشناسی که در یک کاوش یا بررسی و انجام کار میدانی مطرح میشود قصد برآن است که به این نتیجه برسیم که چه کسانی در آن محوطه زندگی میکردند؟ چه کارهایی انجام میدادند؟ آداب و سنن آنها چه بود؟ چرا آنجا را برای زندگی انتخاب کرده بودند؟ چه میخوردند؟ چگونه ازدواج میکردند؟ و...
در واقع بازسازی جامعه انسانی که دیگر در آن محوطه زندگی نمیکنند مدنظر باستانشناسان است. رابرت بریدوود (باستانشناس آمریکایی) میگوید: باستانشناسی، همان انسانشناسی است با این تفاوت که انسانهای مورد بررسی آن مردهاند و دیگر در این زمان زندگی نمیکنند.
بنابراین اگر بدانیم که از بقایای انسانی چگونه این اطلاعات را میتوان استخراج کرد، آن زمان است که با حجم عظیمی از اطلاعات روبرو میشویم. کارهایی که ما میتوانیم روی دندانهای به دست آمده از بقایای انسانی انجام دهیم که به آن آنالیز ایزوتوپی دندان گفته میشود به راحتی رژیم غذایی آن افراد را نمایان میکند. برخی ویژگیها در دندانها وجود دارد که به صورت خانوادگی به ارث میرسد و از طریق بررسی آن میتوان به درصد قم و خویش بودن افرادی که در یک محوطه بقایای آنها را پیدا کردهایم پی ببریم.
آزمایشهای DNA و تباریابی میتواند به ما نشان دهد که این افراد، با مردمانی که هم اکنون در آن منطقه زندگی میکنند تا چه اندازه قرابت ژنتیکی دارند؛ اگر ندارند از کجا آمدهاند؟ با کدام قوم نزدیکی دارند! یا حتی از طریق بررسی DNA میتوانیم متوجه شویم چه روابط خویشاوندی بین افرادی که در یک گورستان به خاک سپرده شدهاند وجود دارد. میتوان به سوالاتی مانند برونهمسری بودن، خویشاوندی و غیره پاسخ داد.
با بررسی استخوانها میتوان به انواع بیماریهای ژنتیکی به خصوص بیماریهایی که آثار خود را در استخوانها به جای گذاشتهاند پی ببریم. انواع و اقسام این اطلاعات را میتوانیم از بقایای انسانی به دست بیاوریم و با قرار دادن این اطلاعات در کنار بررسی بقایای فرهنگی به دست آمده که شامل سفال معماری و غیره میشود، پازل سوالات باستانشناسی تکمیل میشود.
با توجه به صحبتهای شما آیا باستانشناسان ما طی سالهای گذشته بررسی روی بقایای انسانی داشتهاند و توانستهاند پاسخهای که به آن اشاره کردید دست یابند؟
از زمانی که به ایران بازگشتم مدام به این نکته اشاره داشتم که بقایای انسانی یافت شده در محوطههای باستانی را جدی بگیریم. این در حالی است که سالانه چندین و چند گورستان کاوش میشد بدون آنکه مطالعات دقیقی روی اسکلتهای به دست آمده انجام شود.
حدود چهار سال پیش در جلسهای که با رئیس وقت پژوهشگاه میراث و گردشگری داشتم به این مسئله تاکید کردم. از قضا این تاکیدات با انجام کاوش در یکی از گورستانهای خوزستان همراه بود. از این رو احساس نیاز کردیم تا دستورالعمل مدونی برای باستانشناسان نوشته شود تا بدانند با بقایای انسانی به دست آمده چه کنند. همین مهم منجر به نگارش کتابی با محوریت موضوع چگونگی رفتار و برخورد باستانشناسان با بقایای انسانی که در محوطهها به دست میآید، شد. در این کتاب چگونگی ثبت و ضبط بررسی و تعیین جنسیت یافتههای بقایای انسانی در قالب دستورالعملهای مدون ذکر شده. اما با توجه به تغییر و تحولات دائمی که در مجموعههای دولتی رخ میدهد ناچار شدیم انتشار این کتاب را به یک ناشر خصوصی بسپاریم.
تمام این توضیحات را دادم تا به این نکته اشاره کنم که بررسی بقایای انسانی در ایران بسیار جدید و تازه است. در واقع میتوان گفت فقط حدود ۵ سال است که تیمهای باستانشناسی یک متخصص انسانشناس نیز در کنار خود دارند. قبل از آن نیز به ندرت شاهد توجه به بقایای انسانی در کاوشها بودیم.
دلایل این امر نبود متخصص انسانشناسی در کنار باستانشناسان و عدم اعتقاد باستانشناسان به بررسی بقایای انسانی است؛ چراکه بیشتر باستانشناسان ایران، شیء محور کار میکنند و به دنبال به دست آوردن ظروف و معماری و چگونگی دفن افراد بودند. البته در مواردی مانند شهر سوخته، گوهرتپه و چند مورد دیگر شاهد نگهداری اسکلتهای انسانی هستیم که آن هم به دلیل حضور باستانشناسان خارجی در کاوش بود. اما در بیشتر کاوشها شاهد دور ریخته شدن اسکلتها و بقایای انسانی هستیم.
با این وجود، چند سالی است که شاهد فعال شدن موسسه باستانشناسی دانشگاه تهران و دانشگاه کاشان در این خصوص هستیم. حتا برخی از پیشکسوتان باستانشناسی که در گذشته اعتقادی به این تیپ مطالعات نداشتند به چگونگی بررسی بقایای انسانی علاقهمند شدهاند.
به این نکته اشاره داشتید که طی سالهای گذشته شاهد دور ریخته شدن بقایای انسانی در تعدادی از کاوشهای باستانشناسی بودیم آیا میتوانید نمونههایی از این مورد را مثال بزنید؟
در کاوشهایی که در گورستانهای شمال غرب انجام شد شاهد این اتفاق بودیم. همچنین در کاوشهای چند سال گذشته که در استان سمنان رقم خورد با وجود آنکه تعداد زیادی از گورستانها کاوش شد اما استخوانها دور ریخته شدند. این مهم در گیلان نیز اتفاق افتاده است با این وجود هیچ اطلاعی از بقایای انسانی و یافتههای استخوانهایی که در گورستانهای این استان به دست آمده، نداریم.
یکی از رشتههای تخصصی شما بررسی محوطههای باستانی است که بقایای انسان نئاندرتال در آن کشف شده است؟ آیا میتوان گفت، انسان امروزی (انسان هوشمند) ویژگیهای خاصی به صورت مشترک با نئاندرتالها دارد یا حتی میتوان گفت ایرانیها ویژگیهای خاصی از نئاندرتالها دارند؟
چنین تحقیقاتی که بتواند به این سوالات پاسخ دهد به خصوص در حوزه ایران انجام نشده. اما میتوان گفت، تمام جوامع برخی از ویژگیهای ژنتیکی خاص خود را دارند که سبب میشود بتوانیم آن جامعه را ردیابی کنیم. اما این به معنای خوب یا بد بودن نیست. با این وجود میتوان گفت در انسان هوشمند اجداد ما و تمام جامعه بشری که اکنون در روی کره زمین زندگی میکند با نئاندرتالها که پیش از ما زندگی میکردند برخی از صفات مانند ضخامت پوست دست، افسردگی، آلرژی به صورت مشترک است. البته برخی از باستانشناسان معتقد هستند موی قرمز نیز ازجمله صفاتی است که بین انسان هوشمند و نئاندرتالها مشترک است.
یکی از یافتههایی که میتوان از بررسی دندانهای بقایای انسانی به جای مانده در محوطههای باستانی به آن دست یافت، رژیم غذایی مردمانی است که در دوره باستان زندگی میکردند. مقالهای در خصوص بررسی رژیم غذایی مردمانی که در دوره ایران باستانی در منطقه گوهر تپه مازندران زندگی میکردند، تالیف کردهاید. بر اساس یافتههای شما رژیم غذایی مردمان آن منطقه چه بود و چه قرابتی با آنچه که مردم آن منطقه امروز در رژیم غذایی خود دارند، داشت؟
رژیم غذایی مردمان گوهر تپه مازندران مبتنی بر گندم و جو و کمی گوشت جانوران وحشی و اهلی شده و مقدار زیادی ماهی بود. این رژیم غذایی با اقلیمی که مردمان آن منطقه در آن زندگی میکردند کاملا منطبق است. در واقع این رژیم غذایی از آن زمان تاکنون در منطقه حاکم است و میتوان گفت تغییر زیادی نکرده.
اگر تا چند هزار سال به عقب بازگردیم؛ عموما رژیمغذایی در فلات ایران مبتنی بر گندم و جو و پروتئینهای حیوانی مانند بز و گوسفند است. در واقع میتوان گفت رژیم ایرانیها در فلات مرکزی در بازه ۷ تا ۸ هزار سال گذشته تغییر چندانی نداشت. البته در مناطق مختلف کشور میزان وابستگی به پروتئین حیوانی و وابستگی به گندم و جو متفاوت بود. حیوان به عنوان یک دارایی به حساب میآمد و اینگونه نبود که مدام از دارایی خود برای خورد و خوراک استفاده کنند. شکار میکردند، اما حیوانات اهلی خود را برای خوراک استفاده نمیکردند.
حتی اکنون نیز این امر در میان مردمان زاگرسنشین مرسوم است. نمیبینیم که یک خانواده روستایی بز خود را بکشد و شب کباب کند و بخورد. شاید در عزا، عروسی و مراسمهای خاص این اتفاق بیافتد اما یک کار مرسوم و روزانه نیست. بیشتر رژیم غذایی آنها را گندم و جو، پنیر و فرآوردههای لبنی تشکیل میدهد.
ترجمه کتاب انگلیسی انسان از آغاز تا چهار هزار سال پیش از میلاد که به داستان پیدایش انسان مربوط میشود را در دست دارید. بر اساس یافتههای باستانشناسی پیدایش انسان چگونه اتفاق افتاده است؟
در این کتاب به بررسی پیدایش انسان و چگونگی به وجود آمدن آن پرداخته شده و اجداد انسان مورد بررسی قرار گرفته. اساساً تمام تحقیقات و کاوشهایی که من و تیمم انجام میدهیم در خصوص چگونگی پیدایش انسان است. چراکه محدوده زمانی که مورد بررسی قرار میدهیم به زمان انسان نئاندرتال و انسان هوشمند میرسد.
حتا کتابی با محوریت چگونگی شکلگیری نظریه تکامل در غرب و اینکه در طول تاریخ چه اتفاقاتی برای این نظریه افتاد در دست چاپ دارم. طی یکی دو سال گذشته اتفاقات خیلی مهمی رخ داده و کم کم شاهد شکسته شدن تابوی صحبت کردن در خصوص تکامل انسان در محافل دانشگاهی هستیم. حتی در دانشگاه شریف، دپارتمانی به نام فلسفه علم راه اندازی شده و به طور جدی بحث تکامل انسان را مورد بررسی و بحث قرار میدهند.
علم بهترین توضیح ما برای پدیدههاست. ما هیچ تعصبی روی آن نداریم و هر لحظه که یافتههای علمی تغییر کند، توضیحات در خصوص پدیدهها نیز تغییر خواهد کرد. اگر کسی بتواند در خصوص آنچه که ما توضیح میدهیم، توضیح علمی و مستندات بهتر ارائه دهد آن نقد را خواهیم پذیرفت. بر این اساس میتوانیم بگوییم که اکنون بهترین توضیحی که میتوانیم برای تمام پدیدههای زیستی، از جمله انسان، روی کره زمین ارائه دهیم، تکامل است.
تکامل به زیبایی توضیح میدهد که جانوران چرا اینگونه هستند و از کجا آمدهاند. چرا برخی از جانوران به یکدیگر شبیهتر هستند و چرا برخی دیگر متفاوتاند. این نظریه شباهت ۹۸.۶ درصدی ژنتیک انسان و شامپانزه را نیز توجیه میکند. البته باید توجه داشته باشیم که داروین و هیچیک از نظریهپردازانی که به تکامل معتقد هستند نمیگویند که جد انسان، شانپانزه است. این حرف اشتباه است. میتوان گفت ما و شامپانزهها، خویشاوند یکدیگر هستیم و آنها اجدادمان نیستند.
در گذشته گونههای مختلف انسان در کره زمین زندگی میکردند که امروزه زندگی نمیکنند. اما هیچ کدام از این گونهها اینگونه نبودند که به طور مثال، دو شامپانزه با یکدیگر ازدواج کنند و یک انسان متولد شود؛ ما با شامپانزهها قرابت خیلی دور داریم و حدود ۸ یا ۹ میلیون سال پیش با یکدیگر جد مشترک پیدا میکنیم. به این معنا که اجداد ما که به هیچ عنوان شبیه انسان امروزی نبودند و اجداد شامپانزهها که آنها نیز شبیه شامپانزههای امروزی نبودند در نقطهای به یکدیگر وصل میشوند. اما بیش از ۸ یا ۹ میلیون سال است که از هم جدا شدهایم. بحث این نیست که شامپانزه پدر ما بود، بلکه شباهت ژنتیکی ما غیرقابل انکار است. ما با هیچ یک از موجودات روی زمین چنین غرابت ژنتیکی نداریم.
یکی از محوطههای باستانی که مورد بررسی قرار دادید، غار کمیشان بود. از یافتههایی که از این محوطه باستانی به دست آورید، برایمان بگویید.
حدود ۱۱ سال پیش در سال ۱۳۸۸ بود که کاوش در غار کمیشان را آغاز کردم. منطقه جغرافیایی که به دلیل وجود غارهای هوتو و کمربند بسیار معروف است چراکه در دهه ۴۰ و ۵۰ میلادی آمریکاییها کاوش کردند و بعد از آن دیگر کاوشی در منطقه انجام نشد.
کاوشهایی که در اواخر دهه ۸۰ شمسی انجام دادیم بسیار پربار بود و نشانههایی از فرهنگ میان سنگی مربوط به ۱۳ هزار سال پیش که در آن زندگی میکردند را پیدا کردیم که معیشت آنها کاملا مبتنی بر شکار و جمعآوری دانههای وحشی بود. هیچگونه اهلیسازی در آن زمان انجام نشده است. با این وجود شاهد به دست آمدن زیورآلاتی بودیم که از آن جمله میتوان به یک گردنبند اشاره کرد که از دندانهای نیش شغال یا گرگ که سوراخ کرده بودند، درست شده بود. در واقع این گردنبند میتواند نشان از اعتقاد آنها به کسب قدرت و نشان دادن قدرت و مهارت شکار شخصی که این گردنبند را به گردن دارد، باشد. به نوعی میتوان گفت پز دادن مردانه برای جلب توجه جنس مخالف است.
در آن محوطه، مطالعات چندجانبه بسیاری انجام دادیم و متوجه شدیم انواع جانوران وحشی مانند غزال و قوچ در رژیم غذایی آنها جای داشت. حتی بقایای گیاهی کشف شده در منطقه را مورد بررسی قرار دادیم.
با بررسی سفالها نیز به تداوم استقرار در منطقه رسیدیم، چنانکه نتیجه کار حکایت از آن دارد که استقرار در این منطقه از ۱۳ هزار سال پیش تا اواسط دوره اسلامی ادامه داشت. ابزار سنگیهای به دست آمده نیز به ما میگفت که سنت ابزارسازی خاصی در منطقه حاکم بود که به آن اصطلاحِ میان سنگی کاسپی داده شده است. در آن منطقه ماده خام که بتوان ابزار سنگی با آن درست کرد بسیار زیاد بود و این فراوانی به آنها اجازه میداد تا بتوانند به صورت خاصی سنگ را تراش دهند.
سالهاست در قالب سرپرست هیئت ایرانی به صورت مشترک با هیاتهای خارجی مانند فرانسویها کاوش انجام میدهید. کاوشهای مشترک با باستانشناسان خارجی و فرانسویها چه تجاربی برای ما به همراه دارد؟
کار با باستانشناسان خارجی مانند راه رفتن روی لبه شمشیر است. باید با حواس جمع به جلو رفت. کشور ما به لحاظ دادههای باستانی بسیار جذاب است. از سویی دیگر برخی از امکانات تکنولوژی در حوزه باستانشناسی وجود دارد که در اختیار ما نیست و خارجیها آن را دارند، این تکنولوژی برای ما جذاب است که اگر شخص بتواند تعادل درست بین این دو جذابیت برقرار کند، میتوان به یک تعامل خوب دست یافت.
چندین سال است که با گروه فرانسوی کار میکنم و نمیتوانم بگویم این فعالیت بدون مشکل بود چراکه یک نگاه تاریخی از بالا به پایین همواره در غربیها نسبت به ایران وجود داشته و دارد. این نگاه ریشه در تاریخ دارد و بسیار کهنه است. چیزی که میتواند این نگاه را خنثی کند قدرت و دانش باستانشناسان ایرانی و تسلط آنها به کار و محوطه باستانی است. اگر باستانشناسان ایرانی بتوانند این تسلط را به باستانشناسان خارجی که با آنها کار میکنند، اثبات کنند فرمان را به دست میگیرند. نباید فراموش کنیم که اینجا کشور ما و خاک ماست و آنها باید از قوانین ما تبعیت کند.
این در حالی است که در برخی از کاوشهای مشترکی که بین ایرانیها و خارجیها شاهد هستم این اتفاق نمیافتد حتی گاه طرف ایرانی خود را طوری نشان میدهد که طرف خارجی هیچ حسابی روی او بازنمیکند. در برخی موارد هم دیده شده که باستانشناسان ایرانی یا سواد کافی ندارند یا به زبان لاتین تسلط ندارند و برایشان مهم است که با خوشخدمتی به خارجیها بتوانند برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بروند. تمام این عوامل سبب میشود تا باستانشناس ایرانی به جای آنکه سرپرست کاوش، تصمیمگیر و خطدهنده باشد؛ به تدارکچی طرف خارجی تبدیل میشوند.
اگر بخواهیم از صحبتهای همیشگی که در خصوص ایران و تمدن کهن آن به میان میآید و از ایران به عنوان بهشت باستانشناسی یاد میشود بگذریم، نگاه باستانشناسان بینالمللی به ایران چگونه است؟
نمیتوانم پاسخ دقیقی به این سوال بدهم چراکه نیازمند آماری مستند است. میتوانم به تجربه شخصی خود اشاره کنم و بگویم در حدی که متوجه شدم، میتوانم بگویم ما ایرانیها خودمان نگاهی که به ما میتواند وجود داشته باشد را میسازیم. متاسفانه در بسیاری از موارد آدمهای مسامحهگری هستیم و خیلی از وقتها مطالب را لاپوشانی یا توجیه میکنیم. دقت لازم را در انجام کار میدانی و حتی تالیف مقاله به خرج نمیدهیم. تسلط باستانشناسان ایرانی به زبانهای خارجی ضعیف است البته تعداد باستانشناسانی که دست به قلم باشند و بتوانند مقالات انگلیسی تالیف کنند، بسیار محدود است. این درحالیست که نگاه باستانشناسی دنیا به حوزه باستانشناسی ایران در حال حاضر از طریق مقالات علمی تالیف شده و منتشر شده در نشریات معتبر و کتابهای تخصصی است که شکل میگیرد. ایران بهشت باستانشناسی برای باستانشناسان خارجی است تا بیایند و در خاک ما کاوش کنند اما همانها باستانشناسهای ایرانی را آدمهای سطح بالا که ساکن بهشت هستند، نمیبینند.
گفتگو: معصومه دیودار