خبرگزاری کار ایران

برنده جایزه جشنواره ادبی اوراسیای روسیه:

تقابل سنت و مدرنیته در ایران، بسیار فرساینده شده/ «جشن همگانی» روایتی از سرگشتگی عمومی ده سال اخیر است

تقابل سنت و مدرنیته در ایران، بسیار فرساینده شده/ «جشن همگانی» روایتی از سرگشتگی عمومی ده سال اخیر است
کد خبر : ۷۷۹۲۵۸

مجید قیصری نویسنده مجموعه داستان «جشن همگانی» که نگارش بیش از پانزده رمان و مجموعه داستان دیگر را در کارنامه دارد، معتقد است: نمودهای فراوانی از تقابل سنت و مدرنیته در زیست اجتماعی ایرانیان وجود دارد که می‌توان به وضوح، آن‌ها را در زندگی روزمره افراد مشاهده کرد و البته این تقابل، شکل فرساینده به خود گرفته است و هر دو نیرو را تضعیف می‌کند.

به گزارش خبرنگار ایلنا، در آثار کلاسیک ادبیات ایرانی, مثال‌هایی از به‌کارگیری قالب‌هایی بزرگ، برای روایت داستان‌های کوچک‌تر، فراوان به چشم می‌آید: کلیه و دمنه، مرزبا‌ن‌نامه، جوامع‌الحکایات، هزار و یک شب و نام‌هایی از این دست، آثاری آشنا، برای هر ایرانی علاقه‌مند به ادبیات است، که دست‌کم یکبار در زندگی، چند حکایت از هرکدام از این آثار را خوانده یا شنیده است. در عصر مدرن نیز، نگارش مجموعه داستان‌های دارای پیوستگی مضمونی، فروان است و در داخل و خارج از ایران نیز، روزانه نام آثار بسیاری از این دست به چشم می‌آید.

«مجید قیصری» که تاکنون جوایز بسیاری را برای آثار مختلف خود به دست آورده، اکنون به عنوان یکی از نام‌های ایرانی در نگارش مجموعه داستان، در قالب مدرن آن شناخته می‌شود. وی که به تازگی برنده جایزه بهترین رمان جشنواره اوراسیای روسیه شده است، در گفتگو با ایلنا، از چرایی و چگونگی شکل‌گیری مجموعه داستان «جشن همگانی» می‌گوید.

قدری از جشن همگانی توضیح دهید که با آثار دیگرتان متفاوت است و از حوزه ادبیات جنگ نیز، بیرون است و بیشتر روایت‌های بومی و اسطوره‌ای را عرضه می‌کند. چه اتفاقی افتاد که از روایت‌های جنگ فاصله گرفتید و به داستان‌هایی روی آوردید که یک پا در باورهای عمومی دارد و یک پا در مواجهه این باورهای عمومی با دنیای مدرن؟

من از ادبیات حوزه جنگ فاصله نگرفتم و این مجموعه داستان هم، به یک‌باره به رشته تحریر درنیامده است بلکه حاصل داستان‌های کوتاهی است که در فواصل زمانی متفاوت ولی با شباهت‌های فراوان، به رشته تحریر درآمدند. بعدتر، آنها را در مجموعه جشن همگانی به چاپ رسانیدم. در واقع این داستان‌ها حس و حال و زاویه دید مرا نسبت به مسائل اجتماعی از سال هشتاد و هشت به بعد روایت می‌کند. هرکدام از این داستان‌های کوتاه، در یک زمان متفاوت، و البته متناسب با حال و هوای خودم به رشته تحریر درآمده است و با این حال، من نمی‌توانم کتمان کنم که هرکدام از این داستان‌ها، در باطن با یکدیگر پیوستگی آشکاری دارند!

این مواجهه اجتماعی شما با پیامدهای زیست مدرن از عینک انسان‌های سنت‌مند، روایت‌گر داستان‌هایی مثل «فرار»، «آهنگ کشتار»، «آب مطلق، آب مضاف» و ... است. چه چیزی باعث پیدایش سوژه «مواجهه زیست سنتی و مدرن» در ادبیات داستانی شما در "جشن همگانی"شده است؟

 در تمامی داستان‌هایی که در این مجموعه داستان روایت می‌شود، تقابل زیست سنتی و زیست مدرن مطرح است. این چیزی‌ست که به وضوح در طول شبانه‌روز همه ما در زندگی عادی خود مشاهده می‌کنیم. البته که در نگاه من این سویه‌های تقابلی، پررنگ‌تر هستند.

تقابل سوژه دینی با ابژه مدرن یا بالعکس؟

بله. این دو نیروی سنت و مدرنیته در جامعه ما تقابلی پررنگ دارند و بسیار به چشم می‌آیند. تاکنون نیز، هیچ کدام نتوانسته که دیگری را به طورکامل از میدان به در کند ولی این تقابل، از جانب هر دو نیرو، اثری بسیار فرساینده بر روح و کالبد روزگار عموم ما برجای گذاشته‌ است.

به این علت دین را به عنوان محور یک سوژگی عام مطرح کردم که دین نیز ناحیه‌ای ـ هرچند سترگ ـ از سنت است و در تک‌ تک داستان‌های این مجموعه، نمود دارد. باورهای خرافی که به ظاهر مبتنی بر دین‌ هستند و اما در باطن، بر ضدیت با ابژه مدرن بنا نهاده شده‌اند و هم نیروی دین و سنت را به تحلیل می‌برند و هم نیروی مدرنیزاسیون...

بحث من در رابطه با تقابل دین با مدرنیته نیست، بلکه گونه‌هایی از باورمندی دینی‌ که به خرافه آلایش یافته است، مورد نظر من است. در هر یک از این داستان‌ها، بخشی از باور دینی که آمیزشی با امر خرافی دارد، مشاهده می‌شود؛ که روایت‌گر یک نیروی مقاوم در برابر مدرن شدن است و البته پیوستگی عمیقی با دین نیز ندارد. مشاهده می‌کنید که این فرسایش‌گری تا چه اندازه به هر دو پارامتر، که هریک در جای خود، از نیازهای زیست اجتماعی ما به شمار می‌آیند، صدمه وارد شده است و در میان برخی از اقشار اجتماعی تردیدهایی در رابطه با کارآمدی هرکدام از دو ساحت تجدد یا سنت شده است.

به کار بردن ریل روایت تاریخی در برخی از این داستان‌ها مثل: «سحر باطل» ـ که فردی در ری با خریدن یک فال به هرات عصر "امیر نصر سامانی" در قرن سوم هجری سفر می‌کند؛ به کارگیری تاریخ و سفر به آن، در مسیر داستان چه تاثیری بر ماهیت کلی روایت‌گری قصه بر جای می‌گذارد؟

سفر از عصر جدید به دوران تاریخی باز هم بخشی از روایت زیست انسان‌های ساکن مدرنیته در دوران تاریخی است. با توجه به این‌که تاریخ، زیربنای سنت است و سنت در واقع برداشت‌های ما از امر تاریخی است. سفر به تاریخ می‌تواند گوشه‌ای از سنت را به نمایشی متفاوت بگذارد. اجازه بدهید که این گونه بگویم: سنت مستظهر به تاریخ است و نه بالعکس! در داستان‌های «سحر باطل»، «بلور» و «هرشب یکی از این گله گم می‌شود»، این پیوستگی با تاریخ نمود بیشتری دارد و گونه‌ای از سنت‌های تاریخی را به مخاطب عرضه می‌کند. این باورمندی به سنت و تاریخ, به طور همزمان در رفتارهای عمومی هر روزه ما نمود دارد و خاصه آنکه در یک عصر مدرن و متفاوت با گذشته تاریخی بشری نیز، زندگی می‌کنیم؛ این تفاوت‌ها بسیار به چشم می‌آید و در بعضی جاها بسیار زیباست و در برخی از شرایط هم توی ذوق آدم می‌زند.

در داستان "شاخه‌نبات" شما یک شخصیت رازآلوده تاریخی که به طور مشخص مورد توجه ویژه حافظ بوده رابه یک تیپولوژی شخصیتی تبدیل کرده‌اید که هر کس که لباس طراحی شده توسط خیاط مذکور را می‌پوشد به شاخه‌نبات بدل می‌شود. مبنای ایجاد این تیپولوژی چه بود؟

 به خاطر دارم که در آن ‌زمان در اخبار می‌خواندم که آقای احمدی‌نژاد گفته بود: «مانکن‌ها نباید سر داشته باشند و نباید برای آن‌ها جنسیت قائل شویم!» و پس از آن بود که به علت سیالیت شخصیت شاخه ‌نبات در شعر حافظ و عدم آشکار بودن جنسیت وی، این داستان به ذهنم خطور کرد. این بی‌هیئتی و بی‌هویتی از هر نظر، می‌تواند به سیالیتی که از شخصیت شاخه نبات سراغ داریم، تشابه گسترده‌ای داشته باشد و به ویژه آنکه در زمانه حافظ نیز، سرگشتگی و بی‌هویتی عجیبی را در میان مردم می‌بینیم که به وضوح می‌توان نمودهای آن را در شعر حافظ دنبال کرد.

این اثر را به کدام یک از مجموعه آثارتان نزدیک‌تر می‌دانید و اگر مایل هستید توضیح دهید که چرا «جشن همگانی»؟

 جشن همگانی روایتی از سرگشتگی افراد حاضر در هرکدام از این داستان‌ها را بیان می‌کند که درواقع، روایت‌گر سرگشتگی عمومی در سال هشتاد و هشت و پس از آن است. راستش را بخواهید من نمی‌دانیم که به کدام یک از آثارم، نزدیکی بیشتری دارد ولی در هرکدام از رمان‌ها و مجموعه داستان‌هایم، داستان به رغم داشتن یک پس زمینه خاص، زیرلایه‌های دیگری را روایت می‌کند. به طور مثال در داستان گور سفید، به رغم اینکه، این داستان در فضای جنگ روایت می‌شود اما پس زمینه‌ها و زیرلایه‌های داستان، دربردارنده مفاهیم و مطالب دیگری هستند. این رد ابهام و ایهام را، شما می‌تواند در ظاهر وپس‌زمینه تمام آثار دیگر من نیز مشاهده کنید.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز