خبرگزاری کار ایران

عبدالحسین مختاباد در گفت‌و‌گو با ایلنا:

هنر کشور فضایی آنارشیستی پیدا کرده/ خس و خاشاک روزی کنار می‌رود و رویه درست بر موسیقی حاکم خواهد شد

هنر کشور فضایی آنارشیستی پیدا کرده/ خس و خاشاک روزی کنار می‌رود و رویه درست بر موسیقی حاکم خواهد شد
کد خبر : ۷۷۸۶۵۱

عبدالحسین مختاباد درباره کم و کیف حقوق اساتید موسیقی کشور می‌گوید: در حال حاضر حقوق یک استاد دانشگاه سالی سه هزار دلار است. یعنی یک کارگر فراری و غیر قانونی در آمریکا و اروپا اگر در «مکدونالد» جارو بزند و ظرف بشورد و ساعتی ده دلار بگیرد به طور ماهیانه حداقل دو هزار دلار درآمد دارد. این در حالی است که حقوق یک استاد دانشگاه در این مملکت سالی سه تا پنج هزار دلار است.

به گزارش خبرنگار ایلنا، از اواسط دهه هشتاد فضا برای خوانندگان، نوازندگان و آهنگسازان موسیقی پاپ، بازتر شد و مردم نیز از آثار تولید شده استقبال کردند. از طرفی پیشرفت زودهنگام و کوتاه مدت تکنولوژی و وجود ابزار و ادوات نرم‌افزاری و کامپیوتری کار را به آنجا رساند که تولیدکنندگان آثار پاپ با کمترین امکانات بدون حضور در استودیوهای استاندارد، حتی در منزلشان اقدام به تولید آثار مختلف کنند. کمی بعد نیز با وجود فضای باز و عدم سختگیری مسئولان وزارت ارشاد در ارائه مجوزها، برگزاری کنسرت در تهران و شهرهای مختلف به اتفاقی معمول تبدیل شد و همین موضوع پای دلالان فرهنگی را به موسیقی باز کرد و اینگونه شد که بخشی از موسیقی نیز به مرور وجه هنری خود را از دست داد و به مقوله‌ای اقتصادی و تجاری با سودهای کلان تبدیل شد. همه این اتفاقات باعث شد موسیقی نیز مانند دیگر هنرها دچار آفتی به نام مافیا شود و این روند خواسته یا ناخواسته اجازه فعالیت را از هنرمندان موسیقی فاخر (سنتی، کلاسیک و نواحی) گرفت. در حال حاضر اغلب هنرمندان عرصه موسیقی ایرانی نسبت به گذشته کم‌کارتر شده‌اند؛ زیرا تهیه‌کنندگان به همکاری با آنها گرایشی ندارند و بعضا به دنبال سودهای کلانی هستند که توسط خوانندگان تازه از راه رسیده موسیقی پاپ نصیبشان می‌شود.

عبدالحسین مختاباد (خواننده، آهنگساز و مدرس موسیقی) که بین سال‌های 1370 تا 1395 آلبوم‌های متعددی منتشر کرده و کنسرت‌های داخلی و برون‌مرزی بسیاری را روی صحنه برده، درباره وضعیت فعلی موسیقی می‌گوید: هنرمندان ملی مملکت نه در تلویزیون جایی دارند و نه در خارج از کشور می‌توانند فعالیت کنند. در صورتی‌که خوانندگان و تولیدکنندگان موسیقی مصرفی به راحتی در خارج از کشور فعالیت‌ می‌کنند و به اجرای برنامه می‌پردازند، اما چنانکه ما به فعالیت‌های برون مرزی این چنینی بپردازیم ما را دست‌بند می‌زنند و به زندان می‌برند!  

شما در دهه‌های گذشته بسیار پرکار بودید و آلبوم‌های متعددی تولید کردید، اما از مقطعی به بعد بسیار کم‌کار شدید. چرا؟

در حال حاضر کدام خوانندگان آلبوم تولید می‌کنند تا من نیز چنین کاری کنم؟ به نظرم با وضعیت موجود تولید آلبوم منطقی نیست و توجیه اقتصادی ندارد. یعنی می‌توان گفت دوره تولید آلبوم به پایان رسیده و فعالیت هنرمندان عرصه موسیقی وارد مرحله دیگری شده است. آنها شیوه‌های دیگری را برای ادامه فعالیت برگزیده‌اند.

طی سال‌های گذشته اغلب خوانندگان موسیقی سنتی کم کار شده‌اند و در میان کنسرت‌هایی که به طور سالانه برگزار می‌شود نامی از آنها نیست. به نظرتان اشکال کار کجاست و چقدر شیوه فعالیت تهیه‌کنندگان و کنسرت‌گذاران  را در کاستی‌های موجود موثر می‌بینید؟

در حال حاضر سلیقه عمومی به سمت آثار مصرفی سوق پیدا کرده است. فعالان این نوع موسیقی یک فصل برنامه ارائه می‌کنند و پس از آن برای همیشه کنار می‌روند و آثارشان نیز فراموش می‌شود. آن افراد، طی مدت زمانی کوتاه رشد می‌کنند  و کمی بعد از بین می‌روند و تمام می‌شوند. قضیه این است که هنر کشور فضایی آنارشیستی پیدا کرده است؛ که البته این فضا محدود به موسیقی نیست و در سینما، تئاتر، ادبیات و دیگر رشته‌های هنری وجود دارد. متاسفانه طی سال‌های اخیر فرهنگ و هنر کشور به سمت و سوی غلطی سوق داده شده و این رویه کار را به آنجا رسانده که آثار تولید شده مصرفی، لحظه‌ای و سطحی هستند. در این میان عده‌ای بر اساس رانت‌هایی که دارند یا با اتکا به امکانات سطحی‌شان می‌خواهند بلافاصله به سود و جایگاه برسند. نام این اشخاص را تهیه‌کننده گذاشته‌اند، اما من آنها را تهیه‌کننده نمی‌دانم. آنها دلالانی هستند که از طرف مقابل پول می‌گیرند و در ازای آن کارهایی انجام می‌دهند و سالن کنسرتشان را پر می‌کنند و اگر شما با همان شخصی که کنسرت داده صحبت کنید خواهید دید که بدهکاری‌های بسیاری دارد.

طی سال‌های گذشته آثار زیادی از شما منتشر نشده تا گویای تغییر روند و سطح کیفی آثارتان باشد.

 

طی این سال‌ها کتاب‌های زیادی نوشته‌ام، اما خب برای به نتیجه رساندن و چاپ و انتشار آنها به سرمایه‌گذار نیاز است که در حال حاضر چنین شخصی وجود ندارد تا در این زمینه با من همکاری کند. به هر حال در صورت وجود این عوامل است که من و اشخاصی چون من، می‌توانیم خودمان را به منصه ظهور برسانیم.

 

در چنین فضایی آینده موسیقی کشور را چگونه می‌بینید؟

حافظ می‌گوید «سخنرانی و خوش‌خوانی نمی‌ورزند در شیراز». من مطمئنم که وضعیت فعلی پایدار نیست و بالاخره خیلی زود این خس و خاشاک کنار خواهند رفت و سیستم و رویه درست حاکم خواهد شد. واقعیت این است که من و نسلی که برای هنر مملکت کار کرده و زحمت کشیده، برای شهرت و پول نیامده‌ بودیم که حالا با تغییر شرایط همه چیز را رها کنیم و برویم. به قول نیما یوشیج «این زبان دل افسردگان است/ نه زبان پی نام خیزان». به هرصورت من و امثال من برای فرهنگ وهنر این مملکت ارزش قائلیم و به فعالیت‌هایمان ادامه خواهیم داد و کار خواهیم کرد.

طی سال‌ها و دهه‌های گذشته موضوعات و مسائل مختلفی وجود داشته‌اند که وضعیت موسیقی هنری کشور را تحت تاثیر داده‌اند و اتفاقات فعلی را برای آن رقم زده‌ا‌ند. اولین موضوع این است که ما رسانه ملی نداریم. به طور واضح،‌ هنرمندان ملی مملکت نه در تلویزیون جایی دارند و نه می‌توانند در خارج از کشور فعالیت کنند. در صورتی‌که خوانندگان و تولیدکنندگان همان موسیقی مصرفی که پیش‌تر درباره آن توضیح دادم به راحتی در خارج از کشور فعالیت‌ می‌کنند و به اجرای برنامه می‌پردازند و اتفاقی برایشان رخ نمی‌دهد! حال اگر ما به فعالیت‌های برون مرزی این چنینی بپردازیم ما را دست‌بند می‌زنند و به زندان می‌برند!  در دنیایی که عصر مدیاست، زمانی که اصلی‌ترین بخش این مدیا، یعنی تلویزیون، هنرمندان واقعی مملکت را محروم کند، طبیعی است که چنین اتفاقاتی رخ دهد. مجموعه این اتفاقات فاجعه‌ای است که برای هنر ملی رقم زده شده است.

در این میان مرکز موسیقی صداوسیما چه وظیفه‌ای دارد و در ایجاد کاستی‌های موجود تا چه حد مقصر است؟

می‌توان گفت مرکز موسیقی صداوسیما تعطیل شده است، همانطور که واحد موسیقی و دانشگاه صداوسیما، واحد موسیقی حوزه هنری و حتی وزارت ارشاد تعطیل به نظر می‌رسند. این دستگاه‌ها عملأ در ارتقای سطح کیفی موسیقی فعلی کشور نقشی ندارند.

سال‌هاست در دانشگاه‌های مختلف هنری به تدریس مشغول هستید. در این بخش با چه کاستی‌هایی مواجه هستیم؟

دانشگاه‌ها در رشته‌های مختلف هنری با حجم عظیم دانشجویان مواجه هستند که هم اتفاق خوبی است و هم می‌توان آن را بد تلقی کرد. مسئله این است که برای دانشجویان هیچ‌گونه بازار کاری وجود ندارد و همین عدم وجود بازار کار، روحیه دانشجویان را برای فعالیت‌های پژوهشی، علمی، هنری و اجرایی از بین می‌برد. زمانی که به دانشجویان برای فعالیت بیشتر و ارائه اثر فشار می‌آوریم آنها در جواب می‌گویند خب که چه؟ نتیجه این فعالیت‌ها چه می‌شود؟ آنها می‌گویند به فرض ما نوازندگان خوبی شویم، در نهایت قرار است پس از این کجا مشغول به کار شویم؟

اما جشنواره‌های زیادی طی سال برگزار می‌شوند؛ آیا این رویدادها نیز در دانشجویان و فعالان موسیقی ایجاد انگیزه نمی‌کنند؟

بله، چندین جشنواره از جمله جشنواره موسیقی فجر و جشنواره جوان در طول سال برگزار می‌شوند و به طور معمول گروه‌ها و اشخاص مختلف نیز طی این رویدادها بهترین‌ اجراها را دارند و به عنوان بهترین نوازندگان و خوانندگان انتخاب می‌شوند اما برای آنها اتفاقات مفیدی رخ نمی‌دهد! آنها در جشنواره توسط عده‌ای دیگر تشویق می‌شوند و جایزه می‌گیرند و پس از آن به خانه‌هایشان می‌روند. آنها پس از این اتفاق‌ها کجا می‌روند و چگونه فعالیت می‌کنند؟ ببینید به هرحال هنر نیز مانند خط تولید است. زمانی که آثار تولید شده، مصرف کننده نداشته باشند در انبار می‌مانند و می‌پوسند و آن تولیدکنندگان نیز مانند یک کارخانه‌دار در نهایت شکست خود را می‌پذیرند و اعلام ورشکستگی می‌کنند. در حال حاضر هنر ما مقوله‌ای ورشکسته است. قاعدتأ همه این کاستی‌ها بر بخش آموزش هنرهایی چون سینما، تئاتر و موسیقی نیز تاثیر می‌گذارند. با این تفاسیر می‌توان گفت، بخش آموزش دانشگاه‌های ما به فضاهایی مرده‌ تبدیل شده‌اند.

آیا عدم پرداخت حقوق مناسب به استادان قراردادی و حق و حقوق کم اساتید حق‌التدریسی در چند و چون کیفیت دانشگاه‌ها دخیل است؟

بله موثر است. در حال حاضر حقوق یک استاد دانشگاه سالی سه هزار دلار است. یعنی یک کارگر فراری و غیرقانونی در آمریکا و اروپا اگر در «مکدونالد» جارو بزند و ظرف بشورد و ساعتی ده دلار بگیرد به طور ماهیانه حداقل دو هزار دلار درآمد دارد. این در حالی است که حقوق یک استاد دانشگاه در کشور سالی سه تا پنج هزار دلار است.

 سال‌ها پیش برای آموزش موسیقی در فرهنگسراها و بازگشایی آموزشگاه‌های موسیقی در این اماکن فرهنگی تلاش‌ می‌کردید. وضعیت این بخش‌ها به چه شکل است؟

در حال حاضر فرهنگسرایی نیست و آن روند آموزشی وجود ندارد. حتی می‌توان گفت شهرداری و بخش فرهنگی آن نیز فعال نیست و به نوعی تعطیل شده است. بهتر است بگویم تمام مجاری فرهنگی که فعالیت‌های کم و بیش داشتند در حال حاضر غیرفعال هستند.

یعنی در حال حاضر فرهنگسراها بخش آموزش موسیقی ندارند؟

این اماکن آموزشی اصطلاحا‌ جوشی ندارند تا به خروجی خوب منتهی شود؛ بلکه صرفا منابعی برای کسب درآمد هستند، در آن حد که استادان در آنها مشغول به کار باشند.

آیا باید بخش فرهنگی شهرداری را در این کاستی مقصر بدانیم؟

به هر حال،‌ زمانی که به طور عمومی کاستی‌های این چنینی وجود دارد، همه چیز دومینووار تحت تاثیر قرار می‌گیرد.

قرار نیست در زمینه تولید اثر و برگزاری کنسرت فعالیتی داشته باشید؟

در حال برنامه‌ریزی هستیم تا انشاله تورهایی را در تهران و شهرستان‌ها داشته باشیم و امیدوارم اتفاقات خوبی در این زمینه رخ دهد.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز