پژوهشگر تاجیکستانی در گفتوگو با ایلنا مطرح کرد؛
رودکی آخرین گوسان تاریخ است/ احتمال وجود مزار شمس تبریزی در تاجیکستان!/ چون رودکی را با نسبتِ تکفیری حذف کردند، دیوان جامعی از او بجا نماند/ پیش از رودکی، شعر فارسی در و پیکر نداشت
شاه منصور شاه میرزا معتقد است: رودکی توسط مخالفان مذهبی، تحت عنوان قرمطی بودن مجازات شده و چشمانش به میل کشیده شدهاند. با این حال، وی بنیانگذار قالب رباعی و یکی از برترین شعرای تاریخ زبان فارسی است و چیرهدستی وی در موسیقی بر کسی پوشیده نیست.
به گزارش خبرنگار ایلنا، شعر فارسی، از بقا تا شیرینی بیاندازهاش را، وامدار بزرگان بسیاری است که خون دل خوردند تا چنین گلی حاصل شود و از باد و باران زمانه و نامردمیهای تاریخی و نامهربانیهای سیاست، همچنان پابرجا بماند؛ یکی از افرادی که به راستی، سزاوار پرچمداری درفش کاویانی شعر فارسی است، رودکی سمرقندیست که در بزرگی او، بسیاری از شعرای پس از وی، سرودهاند و برصدر نشانیدهاند. با این حال، جور روزگار باعث شد تا برخی از مردمان پهنه وسیع زبان فارسی، این شاعر چیرهدست را در حافظه تاریخی خود، چندان پررنگ به خاطر نیاورند.
دکتر «شاهمنصور شاه میرزا» مدیر گروه فرهنگی تاجیکستان در سازمان اکو، استاد دانشگاه دولتی دوشنبه و نگارنده آثاری از قبیل: «سرمه دل»، «هزار قندل»، «مادرنامه» و «دولت بی زوال» را در تاجیکستان منتشر نموده است و تصحیح «دیوان» رودکی، «یک بیت پرنیان» (مجموعه مقالات پژوهشگران تاجیک پیرامون احوال و آثار استاد رودکی) برعهده داشته و در تهیه و برگردان کتاب «نسیمی از بخارا» (برگردان اشعار استاد رودکی با خط فارسی، سریلیک تاجیکی، روسی و انگلیسی،۱۳۸۹) سهم داشته است. وی همچنین، رمان «بازگشت خواجه نصرالدین» اثر تیموز ذوالفقاروف، نویسنده نام آشنای تاجیک را از روسی به فارسی برای بار اول ترجمه کرد که این کتاب در سال ۱۳۹۶ در ایران منتشر شد. با وی در رابطه با اهمیت شعر رودکی، نقش او در تثبیت شعر فارسی و اهمیت تاریخی جایگاه وی به گفتگو پرداختیم.
خیلیها رودکی را پدر شعر فارسی میدانند درحالیکه پیش از او، بسیاری از افراد در دوران پس از اسلام، شعر پارسی میسرودند و قبل از آن در پیش از اسلام هم، شعر فارسی سروده میشد. دلیل اینکه او پدر شعر فارسی خوانده میشود، چیست؟
شما اشاره خوبی کردید که در دوران او، همزبانان او هم در عرب و هم در عجم، شعرای بسیار خبرهای مانند، «حنظله بادغیسی» و ابوحفص سغدی میزیستند و میسرودند. برای مثال، سغدی، قصیده بلندی با مطلع: «آهوی کوهی به دشت چگونه دودا / یار بی یار چگونه بودا» سروده که بسیار پیش از رودکی بوده است. ولی رودکی به عنوان یک معمار بود! این شاعران، کلبههایی درست کرده بودند که یکی در نداشت و یکی پنجره نداشت و ... اما رودکی یک خانه تمام عیار و آماده کاملا مجهز به جامعه بشری تحویل داد! به خاطر همین رودکی را پدر شعر فارسی میگویند. با اینکه در دنیای عرب قصایدی بسیار غرا و شیوا وجود داشتند، اما رودکی قصیده را به نحو احسن سرود و در این زمینه، بزرگی کرد. در رباعی این نیز، وی پدیدآورنده این قالب شعری بود و به همین دلیل رودکی را پدر رباعی میدانند که در وزن «لاحول و لاقوة الابالله» است. وی در بازار هرات یا بلخ میگذشت و دید که بچههایی با گردو بازی میکردند و یکی از آنها دور زد و گفت: «غلتان غلتان همی رود تا بن کوژ» یا گو! رودکی در همین وزن رباعیهایی را سرود که میتوان گفت بهترین رباعیهای ادبیات فارسی بودند چون واژگان عربی بسیار کمی دارند:
«نامت شنوم دل ز فرح زنده شود/ حال من از اقبال تو فرخنده شود
وز غیر تو هرجا سخن آید به میان/ خاطر به هزار غم پراکنده شود»
و همینطور در غزلسرایی نیز، دست رودکی بر آتشی سترگ بود! استاد رودکی، غزل را بر پایه استادی و بایسته و شایسته، چنان گفت که شعرای بعدی آرزوی آن را داشتند و حتی غبطه خوردند و گفتند:
«غزل رودکیوار نیکو بود/ غزلهای من رودکیوار نیست»
که از عنصری است. حتی محمد عوفی میگوید که رودکی را در عرب و عجم نظیر نیست. یا سوزنی سمرقندی میگوید:
«گر سری یابد به عالم کسب نیکو شاعری/ رودکی را بر سر آن شاعران زیبد سری»
اینها به استاد بودن رودکی باور داشتهاند و عنوانهایی که رودکی دارد مثل اینکه وی را سلطانالشعرا، ملک شاعران، استاد شاعران، آدمالشعرا و عناوین دیگر، نشان از این دارد که رودکی اولین گوینده شعر فارسی با زبان فارسی است.
دقیقی توسی هم در وصفش میگوید: «استاد شهید زنده بایستی/ وان شاعر تیرهچشم روشنبین»...
بله ناصر خسرو هم هم همینطور است.
این در حالیست که گفته میشود وی یک میلیون و سیصد هزار بیت را در شش مثنوی گفته است اما کلا 1047 بیت از رودکی باقی مانده است. چطور ممکن است از پدر شعر فارسی این تعداد بیت در همه قالبها با هم باقی مانده باشد؟
رودکی همچنان که در تذکره آمده است، بیش از هشتاد سال عمر کرده است و اگر بر فرض مثال، حساب کنیم که رودکی بعد از چهل سالگی به سرودن شعر روی آورده باشد و هر روز، چهل یا پنجاه بیت شعر گفته باشد؛ اگر به تعداد روزهایی که زنده بوده است حساب کنیم، این رقم آنچنان عجیب نیست! هومر در ادبیات یونان باستان هم، سرنوشتی شبیه رودکی دارد. وی هم نابینا بوده است اما تعداد اشعار سروده ثبتنشده وی هم تقریبا همین حدود است.
«شعر او را برشمردم سیزده را صد هزار/ هم فزون آید اگر چندان که باید بشمری»!
این را سوزنی سمرقندی گفته است؛ که این همان یک میلیون و سیصد هزار بیت را نشان میدهد که تقریبا صد دفتر میشود و این از احتمال دور نیست و حتی غلو هم نیست اما باز هم میتواند امکان غلو وجود داشته باشد ولی چرایی اینکه از وی در مجموع هزار بیت یا بیشتر مانده است چندان هم عجیب نیست!
آیا دلیلش همین نسبتهای بود که در رابطه با مسائل دینی به او دادند؟ منظومسازی کلیله و دمنه توسط او را با چه بهانهای از بین بردند؟ مگر پیش از او، ابن مقفع این اثر را از پهلوی به عربی و نصرالله منشی، از پهلوی به فارسی میانه ترجمه نکرده بودند؟
ببینید همان سرنوشت رودکی که در پایان عمرش او را به جرم قرمطی بودن میکشند؛ به دیوانش نیز رحم نمیکنند. در زمان پایان حکومت سامانیان، اسنادی موجود است که میتواند تاییدی بر این فکر باشد، که آثار او را سوزاندند یا از میان بردند و همینطور آنها که باقی ماندهاند هم، در تذکرهها و بیاضها و ... به صورت یک دیوان کامل و جامع باقی نمانده است!
زمانی که گراسیموف روس پیکر رودکی را شکافت دید که آن را با زغال گداخته با آتش سوزاندهاند و این باعث کوری رودکی شده است. آیا کوری به همین دلیل بوده است که میگفتند قرمطی است؟
بله وقتی که گراسیموف در سال 1954 با دعوت صدرالدین عینی ـ بنیادگذار ادبیات معاصر تاجیکستان ـ به تاجیکستان آمد و از آنجا با صدرالدین عینی ـ که اولین رودکیپژوه قدرتمند شوروی بودند با ماشینی بارکش (در آنزمان ماشین سواری نبود) به روستای رودک در پنجکنت رفتند که زادگاه و آرامگاه رودکی آنجاست و وقتی از کهنسالان و ریشسپیدان آنجا سراغ کردند وقتی مزار را نبش کردند مردم آنجا تایید کردند و گفتند اینجا یک زمانی قبر رودکینامی به عنوان یک نوازنده بوده است. وقتی مزار را شکافتند، گراسیموف تایید کرد که یا باید ضربه آهن یا چیزی از پشت سرش خورده باشد یا اینکه از جلو چشمانش را به میل کشیدهاند و اینکه دوران پایان زندگی رودکی با ظلم و تعدی بوده است را تایید میکند.
اشاره کردید که مردم آنجا معتقد بودند: کسی که اینجا دفن شده است، به عنوان یک آهنگساز دفن شده است و این در حالیست که خود رودکی هم، به چنگنوازی خودش اشاره میکند و همچنین در چهار مقاله نظامی عروضی هم روی چنگنوازی رودکی بحث میشود: «تو گفتی که رودک فزون چنگ ساخت». یعنی این معروف بوده است اما مردم پنجکنت که محل تولد، وفات و دفنش بوده است، این را نمیدانستند؟
شاید به این علت که مهاجرتهایی انجام شده یا تهاجمهایی از جانب اقوام و قبایلی مثل غزها، مغولان، قراختاییان که آمدند و فروپاشی دولت سامانی که در شمال قراخانیان و در جنوب غزنویان به سر کار آمدند، آسیب دیده است؛ که این اقوام وحشی و نیمهوحشی در نابودسازی هر اثر و سندی، بسیار اثرگذار بودهاند و البته اینکه، بسیاری از این اسناد در زمان خودشان مکتوب نشدهاند و یا نابود شدند، به شکل سینه یه سینه درآمدهاند و این باعث شده که در این سرزمین، حافظه تاریخی مردم، دستخوش تیرگیهایی شود. در تاجیکستان مزارهای زیادی وجود دارد که شک و تردیدهایی راجع به آنها هست. مثلا آرامگاه شمس تبریزی که در خوی ایران هم موجود است و در تاجیکستان هم هست که در منطقهای در مزارشریف، مزاری است که گفته میشود مربوط به شمس تبریزی است و فکر میکنم که رودکی هم با همین سرنوشت روبه رو شده است و آنجا به عنوان یک نوازنده یا اوفرچی شناخته میشود!
این موسیقیدانی رودکی را که نظامی عروضی هم مورد اشاره قرار میدهد، ذیل رسالهایست که فارابی راجع به آن نوشته است و بر مبنای آن ساز سنتور و ساز قانون ساخته میشود. چرا هیچ اثری از آن رساله موسیقایی نیست؟ اگر در آن زمان این رساله نابود شده، چگونه بر اساس آن، سازهای جدید ساخته شد؟ مگر در آنزمان نتنویسی بوده است؟
همانطور که در حرفهای پیشینم هم اشاره کردم، سرزمین ما همیشه مورد تهاجم بوده است و در مورد اهل موسیقی بودن رودکی، شواهد و نمونههای اثبات شده زیادی هست. وقتی نسل سامانیان، در بادغیس یا هرات افغانستان چندین سال ماند و وزرا و سپاهیان دلشان برای وطنشان تنگ شد و نتوانستند این حرف را به امیر بگویند؛ به نزد رودکی آمدند و گفتند استاد شما هرچقدر زر و سیم میخواهید ما برای شما فراهم میکنیم، شما پادشاه را طوری هدایت کن که به بخارا برگردد و ما بدون خانواده اینجا هستیم و امیر با خانوادهاش است! میگویند زمان صبحانه خوردن امیر بود که رودکی آمد و همان قصیده معروف «بوی جوی مولیان» را سرود. البته «بوی» هم میگویند و «باد» هم میگویند، که وقتی رودکی این را میخواند، امیر در بیت ششم یا هفتم است که یک کفشش را به پا کرده بود سوار اسب نوبتی شده و راهی بخارا میشود و همین که به ساحل دریای آمو یا جیحون میرسد کفشش را میبرند که به پا میکند و این هم نشان داده است که در واقع رودکی یک موسیقیدان و نوازنده (چنگ یابربط) معروف بوده است و حتی وی یک بیت دارد که شاعر را با نوازنده قیاس میکند و مقام شاعر را بالا میگذارد.
بحثی راجع به ثروت رودکی مطرح میشود که میگویند از امیر نصر سامانی بیش از صدهزار درم گرفته است. یا بلعمی راجع به وی و صلههایی که میگرفته است میگوید: «بداد میر خراسانش چل هزار درم/ وزو فزونی یک پنج میر ماکان بود» یعنی که از میر ماکان هم پول زیادی گرفته است. این چه نسبتی است که رودکی را شاعر صلهگو، پولکی و درباری میداند؟
ما اگر میخواهیم زندگی رودکی را مرور کنیم، بهترین منبع همان قصیده چکامههای تصویریست که در پایان عمر رودکی نوشته شده است و سراپا درد و حسرت است. او میگوید من زمانی آنقدر دولت، ثروت و مکنت داشتهام و اکنون به این روز افتادهام! رودکی که چهل شتر بار داشت و کنیزکان زیادی اطراف او بودهاند، در پایان همان قصیده
«مرا بسود و فروریخت هرچه دندان بود/ نبود دندان لا، بل چراغ تابان بود»
در ادامهاش اشارههای ظریفی دارد که زمانی زندگی متمولانه داشته است و البته در زبان فارسی، ما کمتر شاعری را داریم که مدح شاهان یا امیران را نکرده باشد و آنها را نستوده باشند! حتی بیدل که میگوید که:
«دنیا اگر دهند نجنبم ز جای خویش/ چون بستهام حنای قناعت به پای خویش»
او هم آنقدر ملک بهادر خان و اطرافیان و حاکمان دهلی و دکن را ستوده است که این اشعار در رباعیات و غزلهایش برملاست و رودکی هم استثنا نبود و او هم مدحیههایی برای امیران سامانی میگفت و آنها را میستود اما مولانا و خیام و عطار هیچکدام چنین اشعاری ندارند.
مولانا دارد.
مثال میزنید؟ یا مثلا معزی نیشابوری و سوزنی سمرقندی چنین اشعاری نداشتهاند، کسایی مروزی و ناصرخسرو قبادیانی نیز چنین اشعاری در مدح شاهان نداشتند. اگر موردی هست بفرمایید...
بحث را همینجا نگاه داریم. ادامه صحبت راجع به رودکی را کامل میکنم. در واقع رودکی شاعر متمولی بود و اگر ثروتمند نبود نمیتوانست اینقدر شعر داشته باشد و تا این حد به دنبال تالیف باشد و این کارها از آدمی که محتاج باشد برنمیآمد.
به آن برگردیم که رودکی در ترجمه ـ که خود شما هم اشاره کردید ـ یکسری از متون ایران باستان، بسیار وارد بوده است یا اقداماتی از قبیل تبدیل کلیله و دمنه به نظم، توسط وی هم، توضیح دهید...
اشاره خوبی کردید. کلیله و دمنه نظمش و خود اینکه رودکی به این مشغول شد، میتواند یکی از خدمات با ارزش رودکی باشد و در اشعار رودکی به وضوح مشاهده میشود که از شعر عربی به خوبی استفاده کرده است یعنی آگاهی و وقوف کامل داشته است. ترجمههای دیگر را هم من حضور ذهن ندارم اما همین کافی است که بدانیم رودکی در ترجمه هم دستی توانا داشته است.
مثنوی سرودن در زمانی که شعوبیه هنوز به قوت نرسیده بودند چهطور اتفاق افتاده است؟ مثلا کلیله و دمنه از نظر وزن دقیقا شبیه به مثنوی مولاناست. «دمنه راگفتا که تا این بانگ چیست؟/ تا نهیب و سهم، این آوای کیست؟»...
«مادر می» هم در وزن مثنوی است. یا مثلا «دوران آفتاب» که گویا به رودکی نسبت میدهند و در بعضی منابع اشاره شده است که گویندهاش رودکی است و آنچه که ما مستند داریم ابیاتی است که در مورد ترجمههای رودکی از کلیله و دمنه است و بهترین شاهبیتها را هم رودکی در همان جا گفته است که:
«هیچ شادی نیست اندر این جهان/ برتر از دیدار روی دوستان»
یا این بیت که:
«هیچ گنجی نیست از فرهنگ به/ تا توانی ره سوی این گنج نه»
نشان میدهند که رودکی همچنان که در غزل تواناست، در مثنوی هم به کمال رسیده بود.
در قصیدهسرایی هم میبینیم که شعر معروف چون بوی جوی مولیان از او برجای مانده یا در رباعی و مثنوی هم این تسلط را در وی میبینیم. آیا یکی از دلایلی که میگویند رودکی پدر شعر فارسی است تسلطش به همه قالبهای شعری نیست؟
در همان ابتدای صحبت گفتم اولین رباعیها را به صورت شستهرفته و کامل گفته و در غزل هم همینطور است!
«هر باد که از سوی بخارا به من آید/ با بوی گل و مشک و نسیم سمن آید»
در نهایت با وجود اینکه بیش از هزار و صدسال از سرودن این غزل سپری میشود اما هنوز ماهیت این غزل و ارزش و اهمیت آن، رو به کاستی نرفته است، بلکه بیش از پیش افزاینده بود و همین مثنوی، هم این را نشان میدهد. همه شعرای خلف این را اعتراف میکنند و بر چیرهدستی رودکی اصرار دارند و قصیده یا دیگر انواع شعری که از وی به جا مانده است نیز، این موارد را اثبات میکند. البته این رد را، میتوانید در قطعهها و مصرعهایی که از وی مانده است، دنبال کنید.
چرا در ابعاد جهانی یا حتی در درون ایران، رودکی ـ که پدر شعر فارسی بوده است ـ تا این حد کم شناخته شده است؟
شاید این کمکاری، متوجه ادبیاتپژوهی، اساتید ادبیات فارسی باشد و این را در ذهن داشته باشید که در غرب هم پژوهشهای زیادی در رابطه با رودکی انجام شده است که سعید نفیسی ـ که بزرگترین رودکیشناس جهان است ـ و فروغی و محمد فضایلی که روی این کار کردهاند.
معروفترینهایی که کار کردهاند سیمیناف و فراگینسکی و ریچارد فرای و امثال این افراد هستند...
یاسر فراگینسکی و در گرجستان هم، جمشید گیوناشویلی که سفیر گرجستان در ایران بود ـ و گواخوریا، بسیار در رابطه با رودکی کار کرده است.
آیا پژوهشهای محمد شکوراف در رابطه با رودکی، قابل اعتناست؟
بله محمدجان شکوری (شکوراف) و فرای نیز بسیار جدی بودهاند اما در روسیه بهترین پژوهش را عبدالرحمان طاهرجانوف انجام داده است که رشته خاورشناسی دانشگاه سن پترزبورگ را به پایان رسانده است و کتابش ـ «روزگار و آثار رودکی» ـ در ایران هم به زبان فارسی ـ در سال 2009 یا2010 ـ در انتشارات طوس منتشر شد. در تاجیکستان هم ابوالغنی مهرزادوف انجام داده است، البته اساتیدی نظیر صدرالدین عینی، عبدالسلام دهاتی یا رسول هادی و دیگر پژوهشگران. اما در ایران کار ماندگار را استاد نفیسی انجام داده است و در افغانستان هم آقای عبدالغفور پلنگ و ... خوبی در رابطه با رودکی داشتهاند. در هند هم رودکی نقش بسیار نقش موثری دارد. عبدالغنی مهرزادوف مقالهای دارد که پیرویهایی (تقلیدها) که از قصیده بوی جوی مولیان انجام شده است با ردیف «آید همی» که شعرای هندی بسیاری، اشعاری در این زمینه دارند را ذکر کرده. حافظ و مولانا هم، به آن اشاره کردهاند. حافظ میگوید:
«خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم/ کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی»
حضرت مولانا هم میفرماید: بوی باغ و گلسِتان آید همی... .
بحثی توسط مرحوم استاد جلالالدین همایی مطرح شد که رودکی را آخرین گوسان تاریخ دانسته است. یعنی میتوانیم بگوییم که در سنت فرهنگی ایران، شعر و موسیقی فارسی اینجا از هم جدا میشود و رودکی آخرین کسی بود که به سبک پارتها و اشکانیان در کوچهها راه میرفت و چنگ و بربط میزد و میخواند. نظر شما در رابطه با این نظر ایشان چیست؟
من این مقاله استاد همایی را حضور ذهن ندارم اما فکر میکنم چندجایی اقتباس از مقاله ایشان را دیدهام اما اینکه با رودکی تمام شده باشد، به احتمال فراوان تحقق یافته است.
چون اثری از موسیقیدانی و نوازندگی شاعران بزرگ ایرانی پس از رودکی تا پیش از عارف قزوینی در دست نیست...
اینکه رودکی خودش اشعار خودش را «هم میبرید و هم میدوخت و هم میپوشید»، یعنی هنرمند سوپرمنی بود. یعنی شعر مینوشت و آهنگ میساخت و صدای خوب هم داشته است. حتی جایی اشاره میشود شخصی به نام ماج هم بوده است که اشعار رودکی را حفط میکرده است و در بازارها و خیابانها قرائت میکرده است و طی آن نمایشنامهها و تئاترهایی که ما از کودکی، صحنههای فراوانی از آن را به خاطر داریم، حتما از یک تذکرهای به ما رسیده که درآثارشان این را ذکر کردهاند. سنت تذکرهنویسی در ادبیات فارسی بسیار غنی و قوی بود و ذکر نام بسیاری از بزرگان فارسی و اقداماتشان، از همین طریق برای ما میسر شده است. برای نمونه، میشود از تذکرةالاولیای عطار نیشابوری، تذکره دولتشاه سمرقندی و چهارمقاله نظامی عروضی اشاره کرد؛ که تصاویر بسیار زیادی را برای ما از این گذشتههای تاریخی پربها، فراهم میکنند.
در نهایت همان که شهید بلخی در حق رودکی گفته شد، که:
«از شمار دو چشم یک تن کم/ وز شمار خرد هزاران بیش»
گفتاری بسیار دقیق و کاملا برحق بوده است.
گفتگو: مجتبی اسکندری