خبرگزاری کار ایران

وحید اسداللهی در گفت‌و‌گو با ایلنا مطرح کرد؛

موسیقی به افراد عاشق نیاز دارد نه متعصب/ آثار خوب و موفق را محکوم نکنیم/ موسیقی سنتی ایرانی خیلی دیر اقوامش را جذب می‌کند

موسیقی به افراد عاشق نیاز دارد نه متعصب/ آثار خوب و موفق را محکوم نکنیم/ موسیقی سنتی ایرانی خیلی دیر اقوامش را جذب می‌کند
کد خبر : ۷۶۲۴۲۴

وحید اسداللهی درباره مهجوریت ساز نقاره می‌گوید: در مقطعی ساز دف مشکل نقاره را داشت و در میان سازبندی‌های موسیقی ایرانی جایگاه مشخصی نداشت اما استاد محمدرضا لطفی و اساتید دیگر آن را شناساندند و باعث شدند که این ساز جایگاه معینی در موسیقی ایرانی پیدا کند.

به گزارش خبرنگار ایلنا، موسیقی آذربایجان مانند موسیقی دیگر نواحی ایران دارای قدمت بسیاری است. در منطقه آذربایجان سازهایی وجود دارند که موسیقی آن منطقه را منحصر به فرد کرده‌اند. ناغارا (نقاره)، قاوال (دایره آذربایجانی)، قپوز (چگور)، باغلاما، قارمان (آکاردئون) و بالابان برخی از سازهایی هستند که در موسیقی آذربایجان جایگاه ویژه‌ای دارند، اما با وجود قدمت، اهمیت و کارآیی بسیار آنطور که باید در موسیقی ایرانی مورد استفاده قرار نگرفته‌اند. وحید اسداللهی یکی از معدود هنرمندانی است که علاوه بر نوازندگی سازهای آذربایجانی در چگونگی نواختن ساز نقاره تبحر بسیار دارد تا آنجا که برخی او را پدر نقاره ایران خطاب می‌کنند. او طی همکاری با دیگر هنرمندان آلبوم‌های متعددی را تولید کرده و به عنوان نخستین تکنواز خارجی نقاره در ارکستر فیلارمونیک باکو عضویت یافته و همچنان با این ارکستر همکاری می‌کند.

اسداللهی که طی همکاری با هابیل علی‌اف (کمانچه‌نواز نامی جمهوری آذربایجان) در شهرها و کشورهای مختلفی به اجرای برنامه پرداخته، درباره چگونگی ارتقای سطح کیفی موسیقی آذربایجان می‌گوید: از سوی فعالان موسیقی اقوام و اساتید موسیقی مناطق اشتباهی صورت گرفته است. نباید پشت سنت‌ها پنهان شویم و لازم است تعصب را کنار بگذاریم. موضوع این است که طی گذشت زمان گونه‌های مختلف موسیقی باید به‌روز شوند. یعنی سداللهی نیز باید تکنیک‌های ساز نقاره را به‌روز کند. اگر قرار است به رِنگ‌ها و رقص‌های محلی و ردیف‌های موسیقی آذربایجان بپردازیم، باید در نحوه تولید آثار مربوطه تجدیدنظر کنیم؛ که در این میان تاکیدم بیشتر بر اساتید موسیقی مناطق، بخصوص موسیقی آذربایجان است.

 اصالتا اهل کدام شهر هستید و گروهتان را چگونه و تحت حمایت چه مرجعی اداره می‌کنید؟

من در تهران به دنیا‌ آمده‌ام، اما پدر و مادرم که اهل اردبیل بودند شدیدا به موسیقی آذربایجانی وابسته بودند و دایی من نیز نوازنده بوده است، یعنی من با موسیقی آذری بزرگ شده‌ام. اعضای گروه من نیز پسرانم هستند به اضافه یک خواننده. گروهم را خودم تشکیل داده‌ام و هیچ ارگانی در هیچ مقطعی از ما حمایت نکرده است. حال نیز که سن و سالی از من گذشته تا آنجایی که جان دارم به هیچ وجه اجازه نخواهم داد موسیقی ما از بین برود. بخصوص در اوضاع فعلی که موسیقی آذربایجان مورد تهاجمی شدید قرار گرفته است.

منظورتان از تهاجم چیست؟

موسیقی آذربایجان بسیار وسیع است و قدمت بسیاری دارد، اما اغلب آثاری که می‌شنوید فقط کلامشان ترکی است و موسیقی آذربایجانی به حساب نمی‌آیند. در حال حاضر هنرمندان کمی به تولید آثار آذربایجانی می‌پردازند و در این زمینه آثار کمی عرضه می‌شود.

آنچه که اغلب آثار را از اصالت و هویت ترکی دور می‌کند چیست؟ آیا بکارگیری سازهای غیربومی باعث این اتفاق شده است؟

نوع سازبندی‌ها به کنار، ما اصلا در موسیقی آذری ربع پرده نداریم که به این مورد توجهی نمی‌شود و نتیجه اینکه عده‌ای به تولید آثاری می‌پردازند که در زبان عامه به آنها من‌درآوردی می‌گویند. دقیقا چیزی شبیه موسیقی پاپ. من با موسیقی عوام پسند و حتی آن نوع موسیقی که در جشن‌ها و عروسی‌ها کاربرد دارد مشکلی ندارم، اما همان آثار نیز پس از سی سال همانی نیستند که باید باشند و هویت ندارند. زمانی که هویت حذف می‌شود یا نادیده گرفته می‌شود، چیزی باقی نمی‌ماند. درباره موسیقی آذربایجان نیز روال همین است، زمانی که هویت از موسیقی گرفته شود نمی‌دانیم کجا هستیم. متاسفانه این اتفاق افتاده است. اما به طور کلی تاثیرات مثبتی نیز ایجاد شده است. من نیز شخصأ تلاشم این است که در زمینه شناساندن موسیقی آذربایجان کارهای موثری انجام دهم. در حال حاضر هم مشغول تولید تعدادی آهنگ‌ هستم و هدفم این است که با رویکردی نو و جدید، طی تلفیقاتی زیبا و درست به تولید آثاری در قالب موسیقی فولکوریک منطقه آذربایجان بپردازم و بزودی آثار تولید شده را در قالب آلبوم منتشر خواهم کرد.

در نوع سازبندی‌ها صرفا از سازهای ترکی استفاده کرده‌اید؟

بله، اما در ارائه ریتم‌ها از پرکاشن استفاده کرده‌ام، اما پرکاشنی که لهجه ما را دارد. یعنی تلاشم این بوده در چگونگی نواختن این ساز لهجه و لحن آذری حفظ شود. اتفاقا یکی از کاستی‌هایی که در اغلب آثار فعلی وجود دارد همین است. به طور مثال عده‌ای در ارائه چنین آثاری با لهجه‌ای دیگر مثلأ از سازی چون کاخن استفاده می‌کنند، در حالی که استفاده‌های این‌چنینی به آثار فولکوریک آن منطقه آسیب می‌زند.

 وجود سازهای غیر محلی به آثار فولکوریک منطقه آذربایجان آسیب می‌زند؟

خیر. استفاده از سازهای مختلف اتفاق بدی نیست، اما آنچه مهم است لهجه‌ای است که از ساز ساطع می‌شود.

در زمینه برگزاری کنسرت چه فعالیت‌هایی دارید؟

اتفاقا می‌خواهم به زودی در تالار وحدت کنسرت برگزار کنم و حتما از وجود استاد محسن شریفیان استفاده خواهم کرد و قطعأ ساز «قپوز» را مدنظر خواهم داشت و به عنوان سولیست از آن استفاده خواهم کرد، نمی‌گویم در این بخش از چه نوازنده‌ای استفاده خواهم کرد و اسم نمی‌برم به این دلیل که می‌خواهم بهترین را انتخاب کنم.

چند سالی است موسیقی مقامی منطقه غرب به همت اساتیدی مانند کیخسرو پورناظری تا حدودی به عموم مردم معرفی شده و حال علاقمندان موسیقی مقامی، ساز تنبور و ویژگی‌های آن را تاحدودی می‌شناسند. اما این اتفاق در موسیقی مناطق ترک زبان بخصوص آذربایجان رخ نداده است. مثلا خیلی‌ها از وجود سازهای چون قاوال،‌ نقاره و قارمان اطلاعی ندارند و کاربرد‌ آنها را نمی‌دانند یا تصور می‌کنند این سازها منسوخ شده و کنار گذاشته شده‌اند.

به نظرم در این زمینه اشتباهی از سوی فعالان موسیقی اقوام و اساتید موسیقی مناطق صورت گرفته است. بگذارید خودم را مخاطب قرار دهم و از استادان و فعالان دیگر حرفی نزنم و کاری به آنها نداشته باشم. موضوع این است که طی گذشت زمان گونه‌های مختلف موسیقی نیز باید به روز شوند. یعنی من وحید اسداللهی نیز باید تکنیک‌های ساز نقاره را به‌روز کنم. آیا ما در نوع پوششمان دقت نمی‌کنیم؟ مثلا آیام ممکن است که کت و شلوار صد سال پیش را به تن کنیم؟ قاعدتا خیر. موسیقی نیز همین است. یعنی اگر قرار است به رِنگ‌ها و رقص‌های محلی و ردیف‌های موسیقی آذربایجان بپردازیم، باید در نحوه تولید آثار مربوطه تجدید نظر کنیم؛ که در این میان تاکیدم بیشتر بر اساتید موسیقی مناطق، بخصوص موسیقی آذربایجان است. تکرار مکررات تمرین نمی‌خواهد. با حس و حال زدن را نیز اغلب نوازندگان بلد هستند و زمانی که قرار باشد بنوازیم آن حس و حال لازم ایجاد خواهد شد. مسئله مهم تکنیک است و ما باید با نوآوری به آن تکنیک‌ها دست پیدا کنیم و لازمه رسیدن به آنها، اختصاص دادن مدت زمانی طولانی و چند ساعته طی شبانه‌روز است. من در حال حاضر روزی چند ساعت به فعالیت در زمینه موسیقی مشغولم. متاسفانه این روزها تا هنرمندی را استاد خطاب می‌کنیم، طرف دیگر کار نمی‌کند. فقط گوشه‌ای می‌نشیند و به ضبط چند اثر اکتفا می‌کند. با این روال که نمی‌توان سطح کیفی موسیقی نواحی را ارتقا داد. ما نباید پشت سنت‌ها پنهان شویم و لازم است تعصب را کنار بگذاریم.

گاه برخی از مقام‌های متعلق به مناطق مختلف را نمی‌توان تغییر داد، زیرا به تحریف آنها می‌انجامد.

من می‌گویم حتی می‌توان در موسیقی مقامی نیز نوآوری کرد و اتفاقأ در این زمینه آثار موفقی تولید شده‌اند. نباید آثار خوب و موفق را محکوم کنیم. بله نسل‌های قبلی کارهای کرده‌اند و موسیقی را به جایی رساند‌ه‌اند و حال ما باید تا آنجایی که می‌توانیم آن را جلو ببریم و کامل‌ترش کنیم. اما خب در این میان همانطور که گفتم نوع نگرش و نحوه فعالیت‌ اساتید مشکلاتی را ایجاد کرده است. به طور مثال فلان استاد می‌خواهد و اصرار دارد یک ساعت در گوشه راست بخواند و این در حالی است که مخاطب امروز کم حوصله است. من با هابیل علی‌اف یکی از بزرگترین کمانچه‌نوازان دنیا همکاری کرده‌ام و به اتفاق او همه ایران را گشته‌ام. به اتفاق ایشان مثلا سه رپرتوار را تمرین می‌کردیم و از میان آنها یکی را برای اجرای صحنه‌ای انتخاب می‌کرد.ایشان به مسائل جزیی توجه می‌کرد و حتی میانگین سنی مخاطبان کنسرت را در نظر می‌گرفت. ببینید در حال حاضر نمی‌توان توقع داشت که جوانی بیست‌وپنج ساله دستگاه شور را به طور کامل از اول تا به آخر گوش دهد. در حال حاضر مردم به آنجایی رسیده‌اند که دوست ندارند یک نفر به روی صحنه بنشیند و فقط جمله‌های تکراری بگوید و آثار تکراری بخواند. با توجه به همکاری‌هایی که با ارکستر موسیقی ملی داشته‌ام می‌توانم بگویم اغلب موسیقی‌دانان و مسئولان به طور کلی موسیقی را به یک منطقه محدود کرده‌اند و صرفأ می‌خواهند با خواننده‌‌های خوش‌صدا همکاری کنند، یعنی در اصل این افراد نیز رویه‌ای را ایجاد کرده‌اند که در موسیقی پاپ وجود دارد. موسیقی پاپ همواره وجود داشته و با گذشت سال‌ها و دهه‌ها و تغییر خوانندگان و نوازندگان این عرصه که سبک‌های خودشان را داشته‌اند ماهیتش تغییر نکرده است. باید به آن اشخاص گفت ایران از اقوام مختلف تشکیل شده است پس باید به ‌گونه‌ای فعالیت کنی تا مخاطب جنوبی نیز آثار تو را بشنود و هموطنان شمالی نیز با آن ارتباط برقرار کنند. از طرفی مناطق مختلف ایران هر کدام برای خودشان موسیقی و خواننده و نوازنده دارند و از آنها استفاده نمی‌شود. موسیقی ما بخصوص موسیقی نواحی مختلف ایران به افراد عاشق نیاز دارد تا آدمهای تعصبی که هیچ تغییری را برنتابند.

شما با تشکل‌های برون مرزی از جمله ارکستر فیلارمونیک باکو حضور همکاری کرده‌اید. این همکاری‌ ادامه دارد؟

بله این همکاری ادامه دارد و همچنان در حال رفت و آمد هستم و یک بار نیز رهبری آن ارکستر را به عهده داشته‌ام.

چرا ساز نقاره در ایران تا این حد مهجور است و آنطور که باید مورد توجه هنرمندان عرصه موسیقی و ارکسترها قرار نگرفته است؛  در حالی که کشورهای دیگر این ساز را به رسمیت می‌شناسند در ارکسترهایشان از آن استفاده می‌کنند؟ آیا نقاره برای اجرای آثار دستگاهی ما محدودیت دارد؟

مسئله این است که موسیقی سنتی ایرانی خیلی دیر اقوامش را جذب می‌کند و این بزرگترین ایراد است و دلیل وجود این مشکل تعصبی است که در زمینه موسیقی ایرانی و استفاده از سازهای آن وجود دارد. در مقطعی ساز دف نیز مشکل نقاره را داشت و در میان سازبندی‌های موسیقی ایرانی جایگاه مشخصی نداشت اما استاد محمدرضا لطفی و اساتید دیگر آن را شناساندند و باعث شدن که این ساز کوبه‌ای جایگاه معینی در موسیقی ایرانی پیدا کند. برخی تصور می‌کنند موسیقی کل ایران همان است که آنها می‌‌نوازند و تولید می‌کنند. در صورتیکه مثلا اگر ارکستری فاقد ساز دمام و نقاره باشد موسیقی‌ آن ارکستر، ایرانی نیست.

نوعی موسیقی را آفریده‌اند که بسیار کلی است و صرفأ به آن می‌پردازند. آن هم با یکسری ساز انتخاب شده! تمام ایران نیز باید همان سازها را بشناسند زیرا موسیقی ایرانی با همان سازها برای آنها تعریف شده است. این اتفاق بسیار بدی است که سازهای دف و تنبک را ایرانی می‌دانیم و نام نقاره در کنار آنها قرار ندارد. البته همانطور که گفتم ساز دف طی سی، چهل سال گذشته جایگاه خود را در موسیقی ایرانی پیدا کرده است که البته این اتفاق نیز بنا بر سیاست‌هایی رخ داده است. مثلا وجه عرفانی ساز دف در این اتفاق موثر بوده است. خیلی‌ها خواستند که ساز دف وجود کاربردی داشته باشد و صرفا نوازنده‌ها در بروز این اتفاق دخیل نبوده‌اند. سیاست این بود که ساز دف باشد و گرنه دلیل آن تکنیک و قابلیت‌های دف نبوده است.

یعنی ساز نقاره به جهت تکنیک از سازی مانند دف کامل‌تر است؟

اصلا به این موضوع کاری ندارم و اگر به هر مقوله‌ای بپردازیم، کامل می‌شود. این مرزبندی سازهای ایرانی خودش جریانی دارد. در نهایت می‌گویند سازهای موسیقی نواحی محلی هستند! پس چگونه است که در خارج از ایران ساز نقاره را می‌شناسند؟ این خیلی بد است. مسئله، مسئله برخی از تعصبات فرهنگی است که در موسیقی ما ایجاد شده است؛ البته اغلب جوانان چنین تعصباتی ندارند و این تفکر مربوط به هنرمندان سن بالا است که به نسل‌های قبل تعلق دارند. اینکه می‌گویند ساز نقاره نمی‌تواند در کنار سازی چون تنبک قرار گیرد ناشی از همان تعصبات است در صورتی که استاد کامبیز گنجه‌ای و من برای اولین بار در آلبوم «ضرب‌آذر» این دوساز را کنار یکدیگر قرار دادیم و این اولین قدمی بود که در این زمینه برداشته شد. پس از آلبوم «ضرب‌آذر» متوجه شدند که تنبک و نقاره می‌توانند کنار یکدیگر قرار گیرند. پس می‌توان گفت دلیل همه این کاستی‌ها صرفأ سیستم نیست، بلکه هنرمندان نیز در ایجاد این وضعیت دخیل هستند. به هرحال تعصب در هر مقوله‌ و در هر عرصه‌ای مخرب خواهد بود و به همین دلیل است که موسیقی ایرانی نقاره و دمام را نمی‌شناسد. نام این سازها را گذاشته‌اند محلی فولکوریک و آنها را محدود کرده‌اند. موسیقی ایران یعنی موسیقی اقوام.

البته این عدم شناخت درباره ساز قاوال و قارمان نیز وجود دارد.

بله همینطور است. ببیند گویا این سازها با سیاست‌های موجود سازگاری ندارد. کلا به سازهایی که ایجاد هیجان می‌کنند و اصطلاحأ شارپ هستند خیلی توجه نمی‌شود. این مشکل در بخش آواز نیز وجود دارد. ما اشخاصی مانند اقبال آذر را داشته‌ایم که شیوه او بعدأ کنار گذاشته شد و پس از اتفاقاتی ردیفی را ایجاد کردند که بوی مرثیه می‌داد. موسیقی با حال و هوای مرثیه بیشتر حمایت شده در نتیجه بیشتر دیده شده و مورد توجه قرار گرفته است. شیوه و ردیف اقبال آذر کنار گذاشته شد به این دلیل که آثارش خیلی حال و هوای مذهبی نداشت.

 شما در رویدادی چون جشنواره موسیقی کرمان که به موسیقی نواحی مختلف ایران اختصاص دارد حضور داشته‌اید و به داوری آثار پرداخته‌اید. اما در این میان ایرادی وجود دارد و آن چگونگی مقایسه آثار است. مثلا چطور می‌توان شیوه نوازندگی یک تنبورنواز را با اثر دوتارنوازی از خراسان مقایسه کرد؟

بله یک بار در جشنواره موسیقی نواحی کرمان به عنوان داور حضور داشته‌ام. به طور واضح اشخاصی را به عنوان داور انتخاب می‌کنند که از قدمت فلان ساز بی‌اطلاع هستند و درباره موسیقی مقامی فلان منطقه اطلاعات کمی دارند. این خیلی بد است که شخصی شهری را به عنوان داور انتخاب می‌کنند. آن شخص ردیف‌ها را می‌شناسد، اما ردیف‌هایی که به او دیکته شده، او نیز می‌گوید ردیف‌های ایران همین‌ها هستند. جالب اینکه ردیف‌های ایرانی که بسیاری از آنها حذف شده برگرفته از موسیقی مناطق مختلف ایران است. می‌توان گفت آشنایی ما با خودمان بسیار کم است. ما با ردیف‌های مقامی استان‌های مختلف آشنا نیستیم. فعالان عرصه موسیقی ایرانی از اول ردیف‌های خاصی را پذیرفته‌اند و همان‌ها تدریس شده است. هر آنچه از موسیقی نواحی و مقامی باقی مانده به صورت سینه به سینه به نسل‌های بعد رسیده است. شما نگاه کنید مثلا در حوزه موسیقی خراسان بزرگانی را داشته‌ایم که هیچکس جایشان را نگرفته است.

به طور کلی موسیقی و سازهای سمت آذربایجان چقدر با موسیقی دستگاهی ما هم‌خوانی دارند؟

در موسیقی ایرانی ربع پرده‌ای وجود دارد که بوی موسیقی عربی می‌دهد و موسیقی آذربایجان آن را ندارد. از ربع‌پرده کمتر هم کرون‌ها هستند که در موسیقی ایرانی وجود دارند و موسیقی آذربایجان فاقد آنهاست. حدود صد سال پیش یا بیشتر یکی از استادان جمهوری آذربایجان که آهنگساز بزرگی بوده ربع پرده و کرون‌ها را از موسیقی آذربایجان حذف کرده است، زیرا به عقیده آنها این پرده‌ها ایجاد حزن می‌کرده و به موسیقی آذربایجان حال و هوایی عربی می‌داده است که درست هم هست و به همین دلیل در حال حاضر ردیف‌های موسیقی آذربایجان ربع پرده وجود ندارد. حتی ساز عاشیق نیز ربع پرده ندارد که اتفاق بسیار مهمی است زیرا ساز عاشیق بسیار بکر و دست نخورده است و قدمت زیادی دارد.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز