در گفتوگو با استاد دانشگاه تهران مطرح شد؛
دلایل فاصله گرفتن ایرانیها از اشعار خاقانی چیست؟/ شعر سعدی و حافظ بر زبان مردم جاریست
میلاد عظیمی، استاد ادبیات دانشگاه تهران در رابطه با خاقانی اعتقاد دارد: دانش و فنون ادبی خاقانی بینظیر است اما شعر وی هرگز نمیتواند مورد پسند عامه واقع شود.
به گزارش خبرنگار ایلنا، حکیم افضلالدین خاقانی شروانی، یکی از بزرگترین شاعران ایرانیست که همواره به دلیل پیچیدگی زبانی و مضامین شعری، هرگز محبوبیت لازم را در افکار عمومی همچون شاعران حاضر، به دست نیاورد. نه شعری از او به شکل تصنیف، آواز یا ترانه خوانده میشود؛ نه اشعارش را به عنوان امثال و حکم در افواه عمومی هرروز تکرار میکنند، نه با هیچکدام از اشعارش فال میگیرند و نه حتی روز بزرگداشت مهمی در تقویم داخلی و جهانی به خود اختصاص داده است! با این حال هرگز نمیتوان در برابر عظمت زبانی و فنون شاعرانگی «حسان عجم» و این شروانشاهی نازکطبع، چشم برهم نهاد. «میلاد عظیمی» نسخهپژوه، ایرانشناس و استاد ادبیات فارسی دانشگاه تهران، در گفتگوی پیشرو به دشواریهای فهم خاقانی و علت عدم اقبال اجتماعی به او سخن گفت.
ابتدا در رابطه با علت مهجوریت خاقانی قدری توضیح دهید. اینکه چرا شاعری با این همه صناعات ادبی و با این زبان قدرتمند که حتی نظامی، خواجوی کرمانی، وحشی بافقی و بسیاری دیگر از وی متاثر میشوند و کسانی مثل سعدی و حافظ نیز تحت تاثیر وی هستند؛ تا این حد در جامعه ایرانی ناشناخته مانده است؟
من اخیرا یادداشتی در رابطه با همین مساله نوشتهام. خاقانی عمدتا به زبان مردمی که باید مخاطب شعرش باشند، حرف نمیزد و مردم برایش اهمیت نداشتند و با تعدادی ادیب و شاعر حرفه ایی در رقابت بود و مخاطب اشعارش، در واقع اینها بودند و همواره سعی میکرد قدرت شعری اش رابه رخ این رقبایش بکشد. خاقانی فرد بسیار فاضلی بود و شما برای فهم شعر خاقانی باید بسیار باسواد باشید و علوم بسیاری را باید بدانید؛ باید طب، نجوم ، حکمت، ریاضیات، فرهنگ عامه و فولکلور بدانید و تاریخ، اساطیر، تفسیر و تصوف بلد باشید. خاقانی دانش و فرهنگ عظیمش را به رخ خواننده می کشد و فضل میفروشد.
اینها پیچیدگی مضامین هستند؟ آقای بدیعالزمان فروزانفر معتقد هستند که شما باید گیاهشناسی و داروسازی و طب اسلامی بدانید و تفسیر قرآن بدانید تا متوجه شوید که این مضامین پیچیده نیستند و در واقع وی اینها را به کارگیری کرده است. آیا چنین چیزی درست است؟
حتما همینطور است. به هر حال فهم شعر خاقانی و لذت بردن از آن به چنین مقدماتی نیازدارد و البته این راهم باید اضافه کنم که زبان خاقانی هم، زبان دشواری است. ترکیبات خاص و صور خیال پیچیده شعرش را دشوار کرده است. بهطور کلی باید گفت که خاقانی شاعر دشواریابی است. مردم هم که نمیتوانند اینهمه دشواری را تحمل کنند که با شعر فضلفروشانه او ارتباط برقرار کنند. البته، این انتخاب خود خاقانی است. با انتخاب سبک و شیوه شاعری مخاطبش را هم انتخاب کرده است. پس طبیعیست که مردم اقبالی به شعر خاقانی نداشته باشند. مردم عادی؛ مردمی که دوستدار شعر هستند؛ مردمی که مخاطبان اصلی شعرفارسی بودند، شعری میخواهند که با آن زندگی کنند، آن را زمزمه کنند. شعری ساده و زیبا و پرعاطفه و دارای مضامینی جذاب و مورد توجه جامعه. مثل اشعار سعدی، حافظ، مولانا و خیام ... .
بسیاری از ابیات وی را شاعران دیگر به کار بردهاند . مثلا خاقانی میگوید: دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت / ما را شکار کرد و بیافکند و برنداشت. و حافظ نیز میگوید : دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت / بشکست عهد و از غم ما هیچ غم نداشت... چرا بکارگیرندگان ادبیات و اشعار خاقانی که به شکل آرایه تضمین، ارادت خود را نیز به خاقانی داشتهاند، دیده شدند ولی شاعر نازک خیال شروان بازهم از دیدهها دور ماند؟
بله. در اینکه خاقانی میان فضلا و ادبا شاعر مشهور و معتبری بوده است که شکی نیست . برای او به به و چه چه مردم اهمیتی نداشته است.می خواسته جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی و مجیرالدین بیلقانی و ابوالعلاء گنجوی ـ که استادش بود ـ و اثیر اخسیکتی و دیگران را منکوب کند! شمس قیس رازی در «المعجم»، می گوید که روزگار ما بسیار بد شده است و هر کسی که شاعر شده است، میگوید که «انوری را به چاکری قبول ندارم و خاقانی دربان من است!» یعنی وقتی خواسته است دو شاعر بسیار بزرگ معرفی کند، انوری و خاقانی را معرفی کرده است. بله جایگاه خاقانی در بین ادبا و فضلا جایگاه بسیار بالایی است .مثلا آدم دانشمندی مثل بدیعالزمان فروزانفر دوستار شعر خاقانی بوده است و مطالب عالی را راجع به وی نوشته است. خاقانی شاعر بسیار بزرگی است و مورد عنایت کسانی است که مقدمات فهم هنر او را داشته اند و دارند اما اشعار خاقانی مورد اقبال عموم مخاطبان شعر فارسی نیست. همان مردمی که با شعر سعدی و فردوسی زندگی کردند و آدمهایی که با شعر ایرج میرزا زندگی کردند، با شعر خاقانی ارتباط برقرار نمیکنند. البته او هم اهمیتی نمیدهد، چون اگر برایش مهم بود میتوانست با زبان سادهتری شعر بسازد.
بله اینکه بزرگان از وی تاثیر پذیرفتهاند مشخص است اما اینکه بزرگان از وی تاثیر گرفتهاند، آن ابیاتی که تحت تاثیر وی سروده شدهاند بسیار در جامعه باب هستند اما حتی از جانب روشنفکران و دانشگاهیان نیز شعر خاقانی خوانده نمیشود...
بله اینکه بزرگان از وی تاثیر پذیرفتهاند مشخص است اما اینکه بزرگان از وی تاثیر گرفتهاند، آن ابیاتی که تحت تاثیر وی سروده شدهاند بسیار در جامعه باب هستند اما حتی از جانب روشنفکران و دانشگاهیان نیز شعر خاقانی خوانده نمیشود. بخشی به کج ذوقی خاقانی برمیگردد. در ادعای فضل خیلی افراط کرده است. ببینید حافظ هم خیلی بافرهنگ است و شعرش پر از نکته و تناسبات اما در اظهار فضل حد نگه می دارد و ظرافت دارد. خاقانی در بعضی جاها خیلی کج ذوق و بی سلیقه است و شعرش را پر از خون و چرک و ناخنه و مرض و آبله و ... کرده است. با همه عاطفه جوشان زمخت است.
نازکخیالیهای خاقانی را نیز در همین جرگه میدانید؟
شاعر باریک خیالی است. لحظات شاعرانه خوبی دارد. تصاویر خوبی می سازد. بعضی اعتقاد دارند که نازکخیالیهای خاقانی پدرجد (ریشه) سبک هندی است.
نازکخیالیهای وی همانطور که تاثیرگذار بر سبک هندی بوده است اما با سبک و لحن با سبک خراسانی توامان است. این فاصله دور میان دو سبک و قابل جمع بودن آنها در شعر خاقانی، خودش به ایجاد امتناع و سختی در فهم شعرش دامن نمیزند؟
به هرحال خاقانی شاعر نازکخیالی است و تخیل مقتدری دارد. اما این به تنهایی برای اینکه وی شاعر موفقی باشد کافی نیست.
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
تخیل یک عامل موفقیت است. مثلا این بیت سعدی را ببینید:
ای که قصد هلاک من داری
صبر کن تا ببینمت نظری
خیلی ساده است. زبان سادهاست. فکر و عاطفه ساده است. اما شعر موفق است. زبان حال لحظات مردم است. مردم با امثالاین شعرها زندگی میکنند نه شعرهای دشوار خاقانی.
یعنی شما شعر را واجد یک بستر اجتماعی میدانید که خاقانی از آن بیبهره بود؟
من چنین حرفی نگفتم. اتفاقا در شعر خاقانی مسائل سیاسی و اجتماعی هست.
پس چرا نمیتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند؟
گفتم دلیلش را. مسئله به سبک و شیوه بیانش برمی گردد. به همان نازکخیالیها و اظهار فضلها و اسنوبیسم (نوکیسگی دانشگاهی) و برج عاجنشینی برمی گردد. مولانا جلالالدین (مولوی) خیلی باسوادتر از خاقانی بوده است اما رعایت حد فهم مخاطب خودش را میکرد. میگوید:
چون که مجلس بی چنین بیغاره نیست / از حدیث پست نازل چاره نیست
مولانا خودش را پایین میآورد. سعدی هم همینطور بوده است.
خوب این شاعران بزرگی که اشاره کردید هم، از دشواریهای عدم امکان فهم کلام بارها سرودهاند. مثلا مولانا که میگوید: اینکه میگویم به قدر فهم توست/ مردم اندر حسرت فهم درست و یا فهم میخواهد بیان این سخن/ لیک میترسم از افهام کهن... خاقانی فقط این رنجش را بیشتر به زبان میآورد...
خب درست است. مولانا همه تلاشش را کرده که معنای متعالی را به زبانی ساده بگوید. البته گاهی نمیتوانسته همدمی بیابد و شکایت میکرده است. در برابر خاقانی سخن ساده را دشوار بیان میکرد. لفاظ است و میخواهد مخاطب را شگفت زده و مرعوب کند. شما حیرت میکنید که این شاعر چقدر فاضل است اما میروید شعر سعدی و حافظ را حفظ میکنید.
مرحوم ماهیار در «سحر بیان خاقانی» در جایی اشاره میکنند که شاعران همعصر خاقانی اسمهای ساده داشتند و برآمده از طبقات فرودست بودند مثل «سقا، عصفوری(گنجشکفروش)، سراج، جاندار و امثالهم اما خاقانی رفتارهای شروانشاهانه داشت و این بر ادبیات و نازکخیالش و اینکه میگفت هیچکس نمیتواند مرا درک کند اثر داشت. آیا به نظر شما هم همینطور است؟
نمی دانم. شاید نه به آن معنا. به هرحال در اینکه خاقانی انسان خودشیفتهای بود، هیچ شکی نیست. حتی شاید بتوان گفت، خودشیفتهترین شاعر زبان فارسی است! و البته حق هم داشت. در فرم و فن شعر معجزهگر بود.
تفاوت شگفتانگیزی در سطح و عمق قصاید، غزلیات و قطعات وی وجود دارد و هیچکدام به خوبی غرلیاتش نیست. دلیل این پدیده را در چه چیزی میدانید؟
انوری هم همین طور است.
بله، اتفاقا انوری هم در هیچ کدام از آثارش به سطح قصایدش نرسید...
از قضا اگر من داور باشم، معتقدم قطعات و غزلیات انوری از قصایدش بسیار سرتر است! زیرا هم سادهتر است و هم زبان شعرش سلیستر است.
اما اینطور گفته میشود که: در شعر سه تن پیمبرانند/ هرچند که لا نبیٌ بعدی/ اوصاف و قصیده و غزل را/ فردوسی و انوری و سعدی... یعنی انوری را به قصیدهاش میشناسند!
بله. این داوری ادبای رسمی است. قصیده فرم رسمی بوده است و شاعران در آن زمین با هم مسابقه میدادهاند. همین انوری که سادهترین زبان را در غزلیاتش دارد که گاهی حیرتآور است و زبانش از زبان سعدی هم گاه سادهتر است، در قصیده زبان و سبک دیگری دارد و باید برایش شرح نوشت. مثل خاقانی از قدیم الایام برای شعرش شرح نوشتند.
راجع به منشآت خاقانی هم - که عربی بسیار دشواری در آن به کار گرفته است ـ قدری توضیح میدهید؟
بله، او در منشآتش هم سوادش را نشان داده است و آن کتابش هم برای افرادی که باسواد هستند و مقدماتش را بلد هستندبسیار جذاب است و پر از شگفتی و بندبازی و ادعای فضل و ... اما برای من ، منشآت خاقانی جزء پنجاه کتاب برتر نثر فارسی هم محسوب نمیشود! کتابهای محبوب من تاریخ بیهقی و تاریخ بلعمی است و سیاستنامه و تفسیر کمبریج و تفسیر سورآبادی و کیمیای سعادت . نثر ساده و آراسته. کتابهای محبوب من نوشتههای شیخ احمد جام و اسرارالتوحید و تذکرهالاولیا است. تاریخ گردیزی و فارس نامه و سمک و اسکندرنامه و سیاحت بیدپای است. با اینها حال می کنم. خاقانی در نثرش مخاطب را را منکوب و مرعوب می کند. شعرش هم همینطور است.
نظمش چطور؟ شما تحفهالعراقین را در پنجاه اثر برتر نظم فارسی جا میدهید؟
در مورد نثر که گفتم حتما اگر کسی بخواهد نثر فنی و مصنوع را انتخاب کند از خاقانی انتخاب میکند. منسلیقه خودم را گفتم. برای من اما برای من نوشتههای عینالقضات و مقالات شمس و روح الارواح سمعانی خیلی قشنگتر از منشآت خاقانی است. این سلیقه شخصی من است .
درباره شعرش هم بعضیها شعر خاقانی را اوج شعر فارسی میدانند و این سلیقه آنهاست. من از اقتدار شاعری خاقانی لذت می برم. از قدرت و تسلطش حیرت می کنم. او را شاعر بسیار بزرگ مقتدری می دانم. اما شاعر محبوب من نیست. سلیقه من، با سلیقه مخاطب عادی فرقی ندارد. من اوج شعر فارسی را بوستان و غزلیات سعدی میدانم، شاهنامه فردوسی و بسیاری از غزلهای حافظ میدانم. سلیقه من این استو سلیقه هیچ کس برای دیگران حجت نیست.
یعنی شعر خاقانی در واقع نوعی بازنمایی حداکثری ظرفیتهای زبان فارسی است و متن ادبی نیست؟
نه به هیچ وجه. اتفاقا شعر خاقانی نماینده همه ظرفیتهای زبان فارسی نیست.. ظرفیت زبان فارسی را باید از بوستان سعدی و تاریخ بیهقی پیدا کرد. نه از نثر مریض خاقانی! ظرفیت زبان فارسی این نیست. این فقط ظرفیت سواد و دانش خاقانی را نشان میدهد. اقتدار و چیرهزبانی او را نشان میدهد و نشان میدهد که چه انسان بادانشی بوده و چقدر فن شاعری را بلد بوده است.
استاد اسلامی ندوشن و مرحوم غلامحسین یوسفی، شعر سعدی را برای فهم مردم، سهل و ممتنع دانستند...
مردم با شعر سعدی زندگی کردهاند. دکتر اسلامی ندوشن نوشته که خاله یا عمهای داشته که سعدی همدمش بود و مدام شعرش را می خواند و با آن میزیست. هرچه را میفهمید میخواند و هرچه نمیفهمید را رد میکرد! چقدر شعرهای سعدی را با آواز خوانده اندد اما شعر خاقانی نه. شعرش زبان درد و آرزوی مردم نیست. زمزمه لحظاتشان نیست.
گفتگو: مجتبی اسکندری