تاریخ شفاهی تئاتر ایران در دهه ۷۰:
جنگ، صلح و دولت اصلاحات؛ سه نقطه عطف تئاتر بعد از انقلاب
دومین نشست از سلسله گفتگوهای پژوهشی تاریخ شفاهی تئاتر ایران با محوریت دهه ۷۰ و با حضور قطبالدین صادقی، داود فتحعلیبیگی و تاجبخش فناییان برگزار شد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، دومین نشست از سلسله گفتگوهای پژوهشی تاریخ شفاهی تئاتر ایران با محوریت دهه ۷۰ و با حضور قطبالدین صادقی، داود فتحعلیبیگی و تاجبخش فناییان ظهر امروز (اول اسفند) در تئاترشهر برگزار شد.
در دهه ۷۰ فاقد جریان هماهنگ میان پژوهش و آموزش در تئاتر بودیم
تاجبخش فناییان در ابتدای این نشست با بیان اینکه «نگاه تاریخی به تئاتر مثمرثمر نخواهد بود» تصریح کرد: رابطه تئاتر قبل و بعد انقلاب رابطهای اورگانیک است و تفکیک آن به صورت جزءنگرانه خیلی درست نیست. بنابراین من تحلیل وقایع را ترجیح میدهم. ما در دهه هفتاد به بعد نقصان بزرگی داشتیم که منجر به آشفتگی شده که جمع کردنش کار آسانی نیست. ما به اوج این آشفتگی رسیدیم. در دهه هفتاد و قبل از آن فاقد یک جریان هماهنگ میان پژوهش و آموزش بودیم و هر یک از این حوزهها به صورت جزایر پرت و معاند عمل کردند و یکدیگر را تکمیل نکردند بلکه زدند.
او با بیان اینکه «حوزه آموزش برای خودش سازی زده است و بدون ارتباطی با حوزه تولید عمل کرده و هر کاری را به صورت آشفته و بیهدف پیش برده است.» گفت: آقای علی منتظری زمانی که در جهاد دانشگاهی بود و بعد به مرکز هنرهای نمایشی آمد سعی کرد دایره وظایف خود را گسترش دهد. میخواست چراغ تئاتر روشن شود. در دهه پنجاه سعی شد یک برنامهریزی متمرکز به وجود آید که میرفت به نتایج مورد نظر برنامهریزان منتج شود اما به واسطه انقلاب ناکام ماند.
فناییان یادآور شد: بعد از انقلاب مسئولان رده بالای فرهنگی (که بخشی از آن هنر و تئاتر است) نسبت به تئاتر و اهدافش هیچ آشنایی نداشتند. برخی تئاتر را برای خنداندن مردم میدانستند و بر این هم پافشاری میکردند. برخی بر این باور بودند که جماعتی دور هم جمع میشوند و دلشان خوش است و اینها میتوانند کار کنند به شرط اینکه ظواهر را رعایت کنند.
نقطه عطف اول: در دهه ۶۰ و از جنگ تا صلح، فعالیت همه نهادهای هنری متوقف شد
قطبالدین صادقی هم در این نشست با اشاره به اینکه پس از پیروزی انقلاب اسلامی همه نیروهای درگیر انقلاب در تئاتر به میدان آمدند و در تئاتر دوره بسیار پرجوش و پرتولیدی داشتیم، گفت: مثل همه انقلابهای دیگر، قانونی وجود دارد که همه باید برای یک نیرو کنار بروند وگرنه انقلاب نمیشود. بعد از انقلاب کشور با جنگ همراه شد که با تمام ارکان اجتماعی ما مرتبط بود. وقتی به ایران برگشتم این موضوع را با گوشت و پوستم درک کردم.
وجه غالب تئاتر در دوران جنگ، سیاسی، نظامی و تسویه حساب با سازمانهای معاند است
این کارگردان و نمایشنامهنویس خاطرنشان کرد: در دهه ۶۰ و از جنگ تا صلح، فعالیت همه نهادهای هنری متوقف شد. وزارت ارشاد هیچ هنرمندی را استخدام نکرد و قدیمیها ستارهدار شدند. همه بنیه تئاتری از بین رفت. همه چیز به سمت جنگ رفت و تئاتر هم بسیج عمومی شد. همه تئاترها در باب جنگ، تبلیغ جبهه و تهییج بود. قدیمیها هم به تلویزیون رفتند و سریال ساختند و آنهایی که استراتژی سینمایی داشتند، باهوش بودند. میگفتند سالی دویست فیلم میخواهیم و همه هنرمندان تربیت شده تئاتری به سینما رفتند و تئاتر خالی شد.
صادقی با بیان اینکه «وجه غالب در این دهه تئاتر سیاسی و نظامی و درباره جنگ و تسویه حساب با سازمانهای معاند است» گفت: هدف پیشبرد یک اندیشه سیاسی و ایدئولوژیک و انسجام فرهنگ مقاومتی در یک شبکه بود.
نقطه عطف دوم تئاتر بعد از انقلاب: صلح و حضور علی منتظری
صادقی نقطه عطف دوم تئاتر ما را صلح خواند و گفت: در زمان صلح جوان خوشفکری به تئاتر آمد که برنامه مفصلی داشت. علی منتظری دفتری داشت و بینهایت هوشمند بود. خودش دستی بر آتش و فهم خوبی داشت و تئاتر تعطیل شده را احیا کرد. با امکانات دولتی که در اختیار داشت تئاتر را در شهرستانها احیا کرد و مجله و انتشارات نمایش را راه انداخت و تئاتر دانشجویی و ارتباط با جشنوارهها را برقرار کرد.
نقطه عطف سوم: تئاتر روی کار آمدن دولت اصلاحات و احیای دوباره تئاتر
صادقی همچنین نقطه عطف سوم تئاتر را بعد از انقلاب، روی کار آمدن دولت اصلاحات و احیای دوباره تئاتر خواند و گفت: من در تئاتر شهر در دهه شصت با چراغ توری و موتور گازوئیلی کار کردم و از اینجا به بعد آدمها به زندگانی اجتماعی بازگشتند؛ از جمله حضور در سینما و تئاتر. در آن دهه احیای فرهنگی رخ داد. من در آدینه مینوشتم که در کمتر از ۲۴ ساعت ۲۵ هزار نسخه فروش کردیم. نمایشها را بازبینی نمیکردند چون به ما اعتماد بود. در دوره منتطری استفاده از کلاه گیس در تئاتر رسمیت یافت. تساهل و تعقل همه ما را گرفته بود و استقبال از تئاتر باورنکردنی بود.
این کارگردان و مدرس دانشگاه با بیان اینکه سال ۷۶ موج روی آوردن به تئاتر خوشبینی به زندگی است، گفت: این درحالی است که دهه اول انقلاب دهه قناعت و دهه اقتصاد سازمانیافته است. در همان قناعت، دلار هفت تومان بود و با همان در سینما هفتاد فیلم ساخته شد درحالیکه عراق تنها سالی سه فیلم میساخت. نخستوزیر وقت ما آن روز درباره تئاتر نقد نوشت.
صادقی ادامه داد: درواقع از صلح به این سو اتفاقی رخ داد که کسی نتوانست جمعش کند و آن هم دادن مجوز کار فرهنگی به غیرتئاتریها بود و بورژوازی دولتی همه را گرفت. بسیاری مولتی میلیاردر شدند. زندگی مردم رشد کرد و پولی در سبد مردم قرار گرفت که به تماشای تئاتر بیایند.
او یادآور شد: در دوره قبل از منتظری، بودجه تئاتر هشتاد میلیون بود و منتظری با ۲۴ میلیون کارش را شروع کرد که تنها ۲ میلیون تومان آن صرف تولید تئاتر میشد و این زمانی بود که یک فیلم معمولی سینمایی ۶ میلیون تومان هزینه میبرد. آقای منتظری با سر و کله زدن با مجلس بودجه را افزایش داد و پایمردی او منجر به افزایش بودجه شد و او بودجه را تثبیت کرد. مثلا تئاتر «آژاکس» که در سال ۶۶ روی صحنه بردم بیست هزار تومان بودجه داشت و در سال ۷۰ برای «هملت» چهارصد هزار تومان به من دادند.
صادقی با بیان اینکه «پشت این تئاتر و فعالیتها اقتصاد آمد؛ اقتصادی که در همه زمینهها رشد کرد و جامعه رو به آشتی با زندگی رفت و تئاترها به مجرای فرهنگی هنری خود برگشت و از تمرکز بر جنگ دور شد» گفت: کمکم آثاری در تئاتر اجرا شد که عادی و فرهنگی هنری بودند و دانشکدهها باز شد. تربیت نسل جدیدی از بازیگران و کارگردانان در این دهه اتفاق افتاد و تربیت تئاتری نوین و کتابها و نقدهای تازه شروع شد. ناهماهنگی بود اما هرکسی سعی میکرد کار درستی انجام دهد. تا اینکه نقطه عطف سوم خرداد ۷۶ اتفاق افتاد.
قبل از انقلاب، مراکز مهم نمایشهای آئینی سنتی به سمت محله بدنام جنوب شهر رفت
داود فتحعلیبیگی نیز در ادامه این نشست گفت: نمایشهای سنتی ما علیرغم توصیه برخی بزرگان و اندیشمندان، بعد از انقلاب توسعه نیافت. به تعزیه هم تازه وقتی پرداختند که پیتر بروک اتفاقی در روستایی یک تعزیه میبیند و در حاشیه جشن هنر سمپوزیم تعزیه برگزار میشود. این در شرایطی اتفاق افتاد که جلوی تعزیه را به دلیل سد معبر میگرفتند. حالا چند سال قبل انقلاب چند نفر توانستند اعمال نظر کرده و چند فیلم برای تلویزیون ضبط کنند.
او ادامه داد: آقای فیاض که از تعزیهخوانهای قدیمی است میگفت به پاسبان باج میدادند تا تعزیه برپا کنند. یا آقای نصیریان تعریف میکند اولین نمایش سیاهی که نوشته بود و در جمعی خوانده بود به او گفته بودند شما مانند ویولونزن ماهری هستید که گل پری جون میزنید. یعنی نقالی و تخت حوضی و تعزیه از نظرشان انقدر سطح پایین بود و مراکز مهم این گونه نمایشها به سمت محله بدنام جنوب شهر رفت.
فتحعلیبیگی با اشاره به تحصیلات خود در حوزه تعزیه و بهبود وضعیت بعد از انقلاب گفت: برای کشف دستور زبان کمدی با ضبط شنیدن نوارها مبنای نوشتار من شد و شروع به یاد گرفتن کردم و نمایشی را با کارگردانی مجید جعفری با بازی احمد علامه روی صحنه بردیم که بعد از هشت اجرا توسط مدیر وقت مرکز طاها عبدخدایی توقیف شد. نمایشنامهای را تحت تاثیر نامه حضرت علی به مالک اشتر میخواستم کار کنم و براساس چهار جمله این نامه، قصهای طراحی کردم که سیاه بازی بود و در آن جای سیاه و پادشاه تغییر میکرد.
ماجرای تبعید داود فتحعلیبیگی و مجید جعفری به خاطر اجرای یک تئاتر چه بود؟
او ادامه داد: نمایش را برای اجرا در اداره تئاتر آماده کردیم. مسئول نظارت آقای محمدی بود و تمجید کرد و گفت میتوانی بعد عید میتوانی اجرایش کنی. اما بعد از عید گفتند حق اجرا نداری چون شما انتقاد کردهای. من در طبقه سوم تالار وحدت داد و بیداد کردم که به مدیریت وقت (عبدخدایی) برخورد و گفتند یک بار دیگر کار را ببینیم. گروهی آمدند و همراه دادستان انقلاب تهران کار را دیدند و کلی هم خندیدند و جلسهای بدون ما تشکیل دادند.
این کارگردان نمایشهای آئینی و سنتی ادامه داد: بعدا شنیدم که دادستان به عبدخدایی گفته بود میخواهی اینها را به اوین بیندازم؟! چون فکر میکردند ما به نظام توهین میکنیم. من نمیدانم سعدی افشار (بازیگر آن سیاهبازی) شبیه چه کسی بود؟ تکهکلام چه کسی را داشت؟ به جز اینکه چهار جمله امام بر حق را میگفت. فتحعلیبیگی یادآور شد: خلاصه زمان گذشت و در دوره اصلاحات در سنگلج اجرایش کردم و حسین مختاری در تالار مولوی از من برای اجرای این نمایش دعوت کرد و مدیریت موافقت کرد. قرار شد شب اول هنرمندان حضور پیدا کنند. اما همان شب اجرای اول به معاونت هنری دانشگاه زنگ زدند و تهدید کردند که ما به این کار مجوز ندادهایم و اگر عدهای ریختند آن را بهم زدند مسئولیتش با خود شماست.
او خاطرنشان کرد: در نتیجه نمایش توقیف شد و بعد نامهای به من و مجید جعفری و سعید نصرالهی دادند و ما را برای یک ماه در ماه رمضان به ترتیب به ایلام، بوشهر و تعمیرگاه وزارت ارشاد تبعید کردند! البته حکم مأموریت برای تنبیه بود و حتی حق ماموریت هم به ما دادند. اما من از رو نرفتم و ادامه دادم.
راهاندازی جشنواره آئینی سنتی و تعزیهخوانی در تالار محراب
فتحعلیبیگی یادآور شد: در آن دوره هنوز تتمه گروههای سنتی بود؛ تئاترهای لالهزار را میدیدم و با تعزیهخوانها در ارتباط بودم. علی منتظری مدیریت محراب را به من داد و همزمان با آن، انجمن هنرهای نمایشی که سال ۶۶ شکل گرفت کانون نمایشهای سنتی را هم در دل آن راه انداختیم و همراه با آن جشنواره را هم برپا کردیم. در اولین دوره تنها چند گروه محدود در جشنواره حاضر شدند اما آرام آرام گسترش یافت و کمکم بسیاری آمدند و تعزیهخوانها هم به ما پیوستند و نقالی را هم ضمیمه جشنواره کردیم.
او با بیان اینکه «یکی از اهداف ما انتقال تجربه پیشینیان به نسل جوان بود» گفت: ما هیچ وقت بودجه مصوب نداشتیم اما برگزاری جشنواره موجب شد روی این مسأله کار کنیم و دیگر هیچ مامور انتظامیای با گروهها برخورد نمیکند. از همان سال ۶۶ که من به محراب رفتم در محراب تعزیه راه انداختیم. زمان آقای منتظری اول یک دهه تعزیه میخواندیم بعدا یک ماهه شد و بعدتر هر جمعه، سوای ماه محرم، تعزیهخوانی داشتیم.
دموکراسی خودجوش علی منتظری محصول تلاش انفرادی او بود
تاجبخش فناییان هم در این نشست گفت: آقای صادقی قدرشناسانه از آقای منتظری نام برد. آقای منتظری زحمت زیادی هم کشید و حتی شنیدم پیتر بروک گفته بود منتظری کوهها را جابجا کرد. اما الان منتظری کجاست؟ این ناهماهنگی و بیبرنامه بودن ببینید کجا خود را نشان میدهد. او چراغ تئاتر را روشن نگه میدارد و به همه فرصت میدهد، اما انفرادی است. دموکراسی خودجوشی که آقای صادقی از آن میگوید محصول تلاش انفرادی منتظری بود. من آن زمان لیرشاه و تاجر ونیزی را بودون بازبینی کار کردم چون سختگیری نبود و منتظری سهل میگرفت. اما بعد آقای منتظری تئاتر را ترک کرد و تلاشها و روشهای او خود به خود کمرنگ شد؛ هرچند تاثیرهای اندکی در مدیران بعدی هم گذاشت.
نه گذشته این تئاتر معلوم است که چه ایدههایی داشته و نه حالش
فناییان ادامه داد: چرا منتظری از تئاتر میرود؟ چون بستر آماده نیست و او را تایید و پشتیبانی نمیکند او تنهایی تصمیم میگیرد و کاری میکند که به احتمال زیاد با بستر موجود هماهنگی ندارد و یک جایی خسته میشود و میبُرد. شیوه اداره تئاتر کشور نمیتواند در این بلبشو کاری کند چون همه چیز علیه افراد از جمله مدیریت است. اتفاقا این مسائل اصلا هم جنبه سیاسی ندارد بلکه فرهنگی است. آنقدر بیبرنامگی بود که حرکتهای تولید شده ضد خودش عمل میکرد. چرا حرکتی شروع و بعد منقطع میشود؟ من از خوشبینی آقای صادقی خوشحالم اما نه گذشته این تئاتر معلوم است که چه ایدههایی داشته و نه حالش.
او همچنین با یادی از اینکه ۱۴ دوره مسئولیت تئاتر دانشجویی جهاد دانشگاهی را که با مدیریت دانشگاه هنرهای زیبا ارتباط داشت، به عهده داشت، این ارتباط را بسیار ثمربخش خواند و گفت: اگر این ارتباط در مرکز هنرهای نمایشی و نهادهای دیگر پژوهشی و اجرایی که بودجه هم داشتند شکل میگرفت میتوانست منشا خدمت شود و دستکم امروز به پژوهشهایشان دسترسی داشته باشیم.
فناییان تصریح کرد: باید دستورالعملی به مثابه نقشه راه داشته باشیم اگر از دهه ۶۰ یک دفتر پژوهشی راهاندازی میشد که هدفش دادن نقشه راه باشد بسیاری از مشکلات امروز را نداشتیم. چه فایدهای دارد از گذشته گفتن اگر نتواند برای آینده راهی باز کند؟ نقصان تئاتر ما این است که ارگانهای مرتبطمان با هم مرتبط نیستند. در حوزه تئاتر نتوانستند مسئولان فرهنگی برنامهریزی کنند و بنیان تفکری ماجرا مشکل دارد.
او ادامه داد: چهارچوبهای فرهنگی ما که میتواند تئاترهایمان را مختص خودمان کند وجود ندارد. ما اگر این مبانی را تعریف نکنیم (که در این چهل سال نکردهایم) تئاتر ما تا ۴۰۰ سال بعد هم درست نمیشود و همه از سر و کول هم بالا میروند. من معتقدم باید مشاوران رئیسجمهور، معاون اول او، وزرا، همه بنشینند از هنرمندان دعوت کنند و همفکری کرده و مراکز پژوهشی را باهم حول محورهای خاصی هماهنگ کنند تا در نهایت به یک برنامهریزی مناسب برسیم که بر اساس آن بتوانیم تئاتر کشور را اداره کنیم.
نسل دهه ۷۰ از اسطوره به واقعیت و از آرمانخواهی به بحران عاطفی رسید
قطبالدین صادقی در ادامه در واکنش به صحبت پایانی تاجبخش فناییان گفت: تئاتر ربطی به وزرا ندارد بلکه در یک جامعه ساختارمند تقسیم وظیفه صورت میگیرد. در فرهنگستان زبان و ادب فارسی وقتی واژگانی تصویب میشود با امضای رئیسجمهور لازمالاجراست. در تئاتر هم فرهنگستان هنر وظیفه مهندسی هنر را به عهده دارد، اما تاکنون برای هنر و تئاتر چه کرده است؟ هیچ؛ عملا فلج هستند. یعنی در تقسیم وظایف اینها پیشبینی شده اما کسی وظیفهاش را انجام نمیدهد.
صادقی با بیان اینکه هرچه میبینیم نمود بیرونی بوده و منشا همه این آشفتگیها جای دیگری است، گفت: دهه ۶۰ و در طول جنگ کودکان زیادی متولد شدند و ناگهان جامعه با نیروی جوان شکوفا نشدهای مواجه شد که مشکل کار و تحصیل و ازدواج داشتند. این تجربه برای همه جهان است که بعد از هر نسل سفتی یک نسل شل میآید؛ ما نسل سفتی بودیم که برای آرمان خود جان میدادند اما نسل دهه ۷۰ خاطرهای از این دوران سفت و سخت نداشتند و دیگر آرمانخواه نبودند و البته که این امری طبیعی است.
او ادامه داد: در دهه ۷۰ و به خصوص سال ۷۶ جوانانی بیرون آمدند که دغدغه جنگ نداشتند و مسالهشان چیز دیگری بود و بازتابش را در تئاتر هم میدیدیم. نسل جدید کمکم از آرمانها و مساله انسان کلی دور شد و مسائلش به انتخابهای فردی رسید. یعنی از انسان کلی به جزئی و از اسطوره به واقعیت رسیده بود. در نتیجه بحرانهای عاطفی افراد مهمترین مسالهای است که از این دهه شروع میشود و پرسشها و دغدغههایش درباره این است. وقتی جامعهای بحران فکری و عاطفیاش عوض شود، تئاترش هم عوض میشود. بحران نسل ما مسائل سیاسی بود اما از دهه ۷۰ با نقطه عطف سال ۷۶ بحران نسل جدید عاطفی بود.
سال ۸۴ با آمدن محمود احمدینژاد تئاتر مبتذل چهرهگرای پولمحور روی کار آمد
صادقی یادآور شد: از همین دهه ارتباط ما با جشنوارهها زیاد شد و بسیاری رفتند خارج از کشور و برخی شروع به کپی کردند و منشا آموزش و الهامشان نه انسان و زندگی و بحران ایرانی که تبدیل به تقلیدهای درجه ۱۸ از آثار خارجی شد. این ویژگی دوم بعد از سال ۷۶ است که از آثار زیباییشناسی ملی دور شده و کمکم خود را از روی انفعال شبیه خارجیها کردند و زیباییشناسی جعلی کپی خارجی آوردند.
او تصریح کرد: این اتفاق ویژگی بزرگ این دهه است تا نقطه عطف بعدی یعنی سال ۸۴ که آقای احمدینژاد آمد و تئاتر مبتذل چهرهگرای پولمحور روی کار آمد و همهچیز را بهم ریختند؛ مثل قانون قرارداد تیپ. توپ را در زمین مردم انداختند و گروهها به طرف تئاتر تجاری چهرهگرا رفتند.
صادقی یادآور شد: در فاصله دهه ۷۰ تا ۸۴ این دو جریان است؛ تئاتری که نسلاش و آرمانها و بحرانهایش عوض شده و از سویی زیباییشناسیشان از ملی بودن و انسان دوران خود دور شده است. امروز سه نوع تئاتر داریم؛ تئاتر بورژوا، تئاتر شبه واقعگرا و پستمدرنیسم که ارتباطی با مردم ندارد و نوع سوم تئاتری مبتنی بر فرهنگ و اسطوره و زیباییشناسی بومی که ما باید از آن دفاع کنیم. اما امروز این نوع سوم در حال کمرنگ شدن است درحالیکه باید برای آن برنامهریزی کنیم.
او با انتقاد از نمایشهای پرزرقوبرق و شبهپستمدرنها گفت: این حملات هولانگیز ضد فرهنگی که مبتنی بر جاهطلبی افراد است باید متوقف شود. اگر خواستار تداوم فرهنگ هزاران سالهمان هستیم باید اصول را طراحی و برنامهریزی کرده و از کارهای درست دفاع کنیم.
از دهه ۷۰ به بعد هستههای روشنفکری نابود شد
داوود فتحعلیبیگی در خاتمه این نشست خاطرنشان کرد: یکی از مشکلات این است که مدیران ارشاد را از جای دیگری میآورند و این آسیبزاست. دانشگاههای ما به نمایشهای آیینی و سنتی اهمیت نمیدهند.
او با بیان اینکه «اتفاقی که پس از جشنواره آئینی سنتی رخ داد رسمیت یافتن این گونههای تئاتری توسط مسئولین ذیربط بود» ادامه داد: ما بیش از پنجاه نوع تعزیه داریم که متاسفانه جمعآوری و منتشر نشده است.
قطبالدین صادقی هم در جمعبندی صحبتهایش گفت: ما به طرف یک نوع تئاتر تجریدی و ذهنی رفتیم که هیچ سنخیتی با تئاتر ما ندارد و بازگوکننده دغدغههای امروزمان نیست. یک تئاتر جعلی و تفننی آمده که بسیار بیاهمیت است چون بازگوکننده دغدغهها و انسان ما نیست. درحالیکه تئاتر، یک هنر اندیشهورز است.
او خاطرنشان کرد: از دهه ۷۰ به بعد هستههای روشنفکری نابود شد. قبلا با تئاتر میاندیشیدند و در حیات اجتماعی ما نقش داشت و فضا را باز میکرد و اندیشههای نوین را میآورد اما کمکم به سمتی رفتیم که هیچ چیز در آن نیست و این ماحصل از بین رفتن کانونهای روشنفکری است. کانونهای روشنفکری اینطور نابود میشود که کافیشاپ جای کتابفروشی را میگیرد، که رساله را میفروشند، کسی کتابهای پایه رشتهاش را نمیخواند، برشت و سارتر و کامو را نمیشناسند. خطر بزرگی که میتوانیم جلویاش را بگیریم جلوگیری از نابودی مطلق هستههای مطالعاتی و روشنفکری است.
فرهنگ خرج دارد و باید برای آن مدیریت مالی داشت
تاجبخش فناییان هم در صحبتهای پایانی خود گفت: در دهه ۶۰ هم جامعه به دستهجات مختلف تقسیم میشد که همه هم آرمانگرا نبودند و هیچ اشکالی هم ندارد؛ الان هم وضع همینطور است. ما باید بدانیم جامعه به دستههای مختلف تقسیم میشود. همین الان تعداد زیادی از افراد به شدت آرمانگرا یا مخالف هر نوع آرمانی هستند، همین الان بسیاری هستند که خوب مطالعه میکنند. دستهجات داریم اما همه یک خواست و فطرت و آرزو دارند. اصل ارتباط انسانی و عشق اشکالی ندارد بلکه عارضه زمان حاضر این است که افراد تعداد کمتری کتاب میخوانند و از طریق اینترنت مطالعات پراکنده و دسترسی به اطلاعات دارند.
فناییان با تاکید بر اینکه «باید همه روشها و انواع تئاتر در جامعه باشند و فعالیت کنند» گفت: برای این منظور دولت باید گونههای غیرتجاری تئاتر را حمایت کند تا منزوی نشوند. اول باید این دستههای اجتماعی شناخته شده و بر اساس نیازهای مردم،گونههای تئاتر تعریف شده و برای آن برنامهریزی و مدیریت مالی اتفاق بیفتد. یادمان باشد فرهنگ خرج دارد و باید برای آن مدیریت مالی داشت.