هوشیار خیام در گفتوگو با ایلنا مطرح کرد:
از مهاجرت زریابِ نغمهگر به آندلس تا رابطه میان کولیها و هندیها با نواهای ایرانی/جزایر بسیاری هستند که هنوز آنها را کشف نکردهام
هوشیار خیام (آهنگساز و نوازنده پیانو) درباره وجه اشتراک موسیقی شرق و غرب میگوید: همانطور که موسیقی کلاسیک دستگاهی یا اصطلاحا موسیقی شهری ایران، بخش کوچکی از کل موسیقی ایران زمین است، موسیقی کلاسیک نظاممند شهری اروپایی نیز بخش کوچکی از موسیقی غرب است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، هوشیار خیام موسیقیدان، آهنگساز و نوازنده پیانو پس از تحصیل در رشته موسیقی و فارغالتحصیلی از دانشگاه هنر تهران، در کالج کنسرواتوار موسیقی سینسیناتی آمریکا موفق به دریافت فوق لیسانس رشته آهنگسازی شده و سپس به اخذ دکترای موسیقی در رشته آهنگسازی و رهبری ارکستر نائل آمده و طی سالهای فعالیتش کنسرتهای متعددی برگزار کرده و آثارش توسط هنرمندانی چون حسین علیزاده، آرام طالالیان، وین فاستر اسمیت، تاد پالمر و اسفیفن پروتزمن اجرا شدهاند. با این آهنگساز که تاکنون در لینکلن سنتر، دانشگاه کمبریج، دانشگاه لندن، تالار اشتفنین گراتس و شهرهای مسکو، تفلیس، برلین، کیف، نیویورک، چارلستون، فلورانس، ایراوان و تهران به اجرای برنامه پرداخته و در سال 2011 برای قطعه «چشم انتظار» برنده جایزه اول مسابقه آهنگسازی معاصر «فرانتس شوبرت» شده، درباره نحوه فعالیتها و جزییات کنسرتش گفتگو کردهایم.
قرار است در سیوچهارمین جشنواره موسیقی فجر به اجرای چه قطعاتی بپردازید؟
در رسیتال روز دوشنبه 29 بهمنماه نگاه متفاوتی خواهم داشت به ادبیات موسیقی کلاسیک از دوره باروک. در ابتدا به معرفی چند قطعه از آهنگساز بزرگ دوران یوهان سباستین باخ خواهم پرداخت و پس از آن با گذری سریع از دوره رومانتیک و اجرای قطعهای از شوپن بلافاصله به قرن 20 میرسم و به معرفی دو آهنگساز دوره امپرسیونیسم خواهم پرداخت. سپس مجموعهای جدید از کارهای خودم را اجرا خواهم کرد.
مبنای این گذر تاریخی چیست و آثار و قطعات رسیتالتان را بر چه اساسی انتخاب کردهاید؟
در واقع هدف اصلی انتخاب این رپرتوار نشان دادن ارتباط بین آن چیزی که ما با عنوان موسیقی غرب و موسیقی شرق میشناسیم. در واقع کنسرت پیشرو تلاشی است برای پرداختن به ریشه موسیقی غرب و شرق و خاستگاه مشترک آنها. اینکه موسیقی شرق و غرب چگونه از مدهای یکسانی بهره میبرند، و اینکه موسیقی کلاسیک دستگاهی ایرانی با موسیقی کلاسیک با گامهای دیاتونیک چه تشابهاتی دارد. همین طور قصد دارم به جنس نگاه آهنگسازان شرق و غرب به مفهوم ملودی، تماتیک و هارمونی بپردازم.
یعنی کنسرت برای مخاطب بار تحلیلی و آموزشی دارد؟
بدون اینکه تلاش شود این کنسرت جنبه تئوری پیدا کند، به شکل عملی با نواختن آثار ذکر شده و گپی کوتاه و دوستانه با مخاطبان حاضر در کنسرت تلاش خواهم کرد در نحوه و چگونگی ارتباط بهتر مخاطبان ایرانی با موسیقی کلاسیک موثر باشم. این مسیری است که از دوازده، سیزده سال پیش یعنی از زمان بازگشتم به ایران طی کردهام. به هر حال طی این سالها، همواره تلاشم این بوده که در آثاری مانند «تمام تو» به همراهی امیر اسلامی یا در آلبوم «تار و پیانو» که امسال جایزه اصلی جشنواره «موسیقی ما» را از آن خود کرد، به این دو موسیقی بپردازم. از طرفی آموزش نیز اهمیت خاص خودش را دارد و نمیتوان از آن غافل شد. اگر در کنسرتی تلاش میکنم تا موسیقی هر دو جهان غرب و شرق را برای مخاطبان غیرمتخصص و حرفهای به یکدیگر نزدیک کنم، در واقع بخشی از این اتفاق آموزشی برای خودم نیز پربار و مفید است و به وسیله آن مسیر خود را بهتر و درستتر طی خواهم کرد.
موسیقی کلاسیک غرب با موسیقی دستگاهی ایرانی چه تشابهاتی دارد و نقاط مشترک آنها چیست؟
همانطور که موسیقی کلاسیک دستگاهی ایران یا اصطلاحا موسیقی شهری ایران، بخش کوچکی از کل موسیقی ایران زمین است، موسیقی کلاسیک نظاممند شهری اروپایی نیز بخش کوچکی از موسیقی غرب است. تمام فواصل میان این دو موسیقی انباشته از ژانرها و سبکهایی است که بر آنها تاثیر گذاشتهاند؛ بنابراین نمیتوان آنها را جدا و خارج از بستر جغرافیایی و فرهنگی در نظر گرفت و به آنها نگریست. یعنی همانگونه که موسیقی دستگاهی ایران از دوران قاجاریه وامدار موسیقی بومی، قومی و مقامی ایرانی یا همان موسیقی نواحی است، موسیقی کلاسیک غرب نیز وامدار تمام اتفاقاتی است که در مقاطع مختلف تاریخی رخ داده است.
این ارتباط فرهنگی از چه زمانی آغاز شده است؟
از زمان یونان و ارتباطی که با ایران وجود داشته و حتی همزمان با این مقطع، طی دوران طولانیتر راه ابریشم ارتباطی بین این دو فرهنگ وجود داشته است. یعنی میتوان گفت یونان قطب اصلی موسیقی غرب است. زمانی که میگوییم موسیقی یا ادبیات کلاسیک غرب، منظور از کلاسیک یونان است. در ادامه آن وقایع تاریخی نیز یونان پس از سقوط راه خودش را به رم باستان بازمیکند و پس از آن امپراطوری رم باستان شکل میگیرد و سپس مسیح ظهور میکند و پس از آن سقوط رم باستان را داریم و سپس جنگهای صلیبی آغاز میشود. میخواهم بگویم در تمام طول این هزاره ارتباط فقط به شکل جنگ و کشتوکشتار نبوده و با وجود همه اتفاقها تبادل عمیق فرهنگی نیز وجود داشته و در این میان وام گرفتن این دو سنت از یکدیگر اتفاق بسیار مهمی است. درباره تاریخ موسیقایی خودمان نیز میدانیم که اتفاقات مهمی رخ داده است. مهاجرت موسیقیدان مشهور ابوالحسن علی بن نافع معروف به زریاب نغمهگر از دربار هارون الرشید به سمت غرب یکی از همین اتفاقهاست. او به آندلس میرود و بر موسیقی آندولس تاثیر میگذارد و موسیقی فلامینگو نیز به شکلی از سمت زریاب آمده است. مشابه این روند را در موسیقی عثمانی و آن خطه جغرافیایی نیز داریم. از طرفی، در روندی مشابه تاثیر موسیقی شرق را به گونهای در موسیقی عبری، موسیقی کولیها، موسیقی مذهبی و دینی، و مراسم و مناسک کل خطه غرب میبینیم که برعکس این رویه را نیز داریم و برای تحلیل بهتر و درستتر باید وجه تشابهات، نقاط مشترک و چگونگی تاثیرپذیزیها را دو سویه بررسی و ارزیابی کنیم. به طور مثال موسیقی کولیها به انواع شکلهای مختلف بر موسیقی ما نیز تاثیر خود را گذاشته است و حتی اسامی در موسیقی دستگاهی ما، به گونهای یادآور تاثیرات موسیقی هندوستان است.
و در این میان چرا یوهان سباستین باخ را مورد توجه قرار دادهاید؟
زیرا باخ با آن شاخصههایی که امروز برای ما شناخته شده، به گونهای نخستین جلوه رسمی موسیقی کلاسیک است. نگاه او به پلیفونی و بافت هارمونی، نگاهش به فرم و ساختار موسیقی دیاتونیک خلاصهای از کل قطعاتی است که قرار است از باخ در جشنواره موسیقی فجر اجرا شود. سپس نگاهی کوتاه به یکی از آثار شوپن که در اواخر زندگیاش ساخته شده وارد مقوله امپرسیون میشوم.
چرا وارد مقوله امپرسیون میشوید و به آثار آهنگسازانی مانند دبوسی و راول میپردازید؟
دبوسی علاوه بر تاثیری که از باخ گرفته و مایلم آن را به شکلی نشان دهم، نگاه گستردهتری به شرق داشته است. این آهنگساز جوان در نمایشگاه آخر قرن 19 و ابتدای قرن 20 که سال 1898 به بعد در شهر پاریس برگزار شد و برج ایفل را برای آن ساختهاند با هدایا و سوغاتیهایی مواجه میشود که ملوانهای آن زمان از کشورهای دیگر با خودشان آوردهاند. در میان آن هدایا، تعدادی ساز موسیقی از خاورمیانه گرفته تا آسیای دور یعنی اندونزی و جزایر بالی وجود داشتهاند. دلوسی با قدم زدن در آن نمایشگاه و نواختن سازها به آنها توجه میکند. او با نواختن سازها متوجه میشود که آنها کوکهای متفاوتی دارند و بعضا گامهای هگزاتونیک و پنتاتونیک برای او جایگزین گامهای هفت پردهای میشوند و به این وسیله ساختار جدیدی را بنا میگذارد که در این کنسرت با شنیدن دو اثر از او متوجه آنها خواهیم شد.
درباره دلیل انتخاب قطعاتی از موریس راول نیز کمی توضیح دهید.
پدر موریس راول سوئیسی بود و مادری اسپانیایی داشت و به همین دلیل تاثیرات موسیقی شرق را در آثارش مشهود است به خصوص در موسیقی فلامینگو. نام اثری که از او میشنویم «پرندگان غمگین» است که نگاهی دارد به پرندگان کوکی، یعنی پرندگانی که به صورت دقیق و منظم در ساعتی کوکی هستند و در بافتی پلیفونیک چهار صدایی بر روی یکدیگر قرار گرفتهاند. آن پرندگان کوکی داخل ساعت در لحظه رهایی، آزاد میشوند و تبدیل به پرندگانی میشوند که واقعا بال دارند و پرواز میکنند. علاقه من این بوده که در حد توان نشان دهم موسیقی کلاسیک تافته جدابافتهای از موسیقی ما در شرق نیست و اینها از یک ریشهاند و همچنان از تفکر مشترکی بهرهمند هستند. این اتفاق حداقل به شکل عام نیفتاده و اغلب محدود به آکادمیها بوده و منحصر به عدهای بوده که حرفه موسیقی دارند. در این میان علاقه من این بوده که بتوانم بوسیله اجرای قطعات مرتبط با مبحث موسیقی شرق و غرب این اتفاقات تاریخی را برای مخاطبان و موسیقی دوستان علاقمندی که تخصصشان موسیقی نیست، بازگو کنم.
به نظرتان مخاطب عام از لحاظ سلیقه و دانش در سطحی هست که با کنسرتهای این چنینی ارتباط برقرار کند؟
من هرگز مخاطب را دستکم نمیگیرم و تصورم این نیست که مخاطبان با این آثار ارتباط برقرار نمیکنند. بر اساس تجربیاتم قلبا و قویأ اعتقاد دارم که مخاطبان ما یعنی آنهایی که حرفهشان موسیقی نیست با چنین آثاری ارتباط برقرار میکنند. این دسته از مخاطبان، طی دوران زندگی حرفهایام همواره مهمترین و تاثیرگذارترین منتقدان آثارم بودهاند و بیشتر تاثیر را از آنها گرفتم. از طرفی بارها و بارها متوجه نگاه عمیق و به دور از قضاوت و پیشداوری آنها شدهام. بنابراین اعتقادم این است که اهالی موسیقی در میان مخاطبان غیرموسیقیدان جایگاه بسیار بالای دارند. در این میان نگاه ویژهای به کودکان و نوجوانان دارم؛ زیرا به نظرم نگاه آنها در مقایسه با دیگر اقشار، عاری از تعصب است. سیرت آنها همان لوح سپید و پاکی است که به هر شکلی میتوان روی آن نوشت.
با وجود آنکه آهنگساز هستید و طی سالهای حضورتان در خارج از کشور فعالیتهای ارکستری گستردهای داشته اید، چرا در ایران ارکستر تشکیل ندادهاید یا رهبری ارکستری را به عهده نگرفتهاید؟
در وهله اول باید بگویم، دنیای موسیقی بسیار بزرگ است. دنیای موسیقی اقیانوسی بسیار عمیق است و اگر آدم بخواهد همه آن را شنا کند مطمئنا غرق خواهد شد. بنابراین همین که فرصت پیدا کردهام تا در کنار آهنگسازی پیانو نیز بنوازم جای شکرش باقی است. جدا از مشکلاتی که در تشکیل ارکستر وجود دارد، نمیتوان همه کارها را باهم انجام داد و متمرکز بودن بر حیطه مدیریت موسیقی کاری است که تخصصی جداگانه میخواهد. مطمئنا یک آهنگساز اگر تمرکز خود را از آهنگسازی بردارد و به بخش مدیریت بپردازد، لطمه خواهد خورد؛ لذا ترجیحم این است که به جای تمرکز بر بخش مدیریت که فعالیتهای ارکستری و رهبری ارکستر نیز بخشی از آن است مشخصا جستجو و فعالیت خود را در عرصه آهنگسازی ادامه دهم و فکر میکنم در این زمینه هنوز مسیری بسیار طولانی را در پیش دارم که آن را طی نکردهام. جزایر بسیاری هستند که آنها را کشف نکردم.
نظرتان درباره جشنواره موسیقی فجر و تاثیر آن بر سطح کیفی موسیقی کشور چیست؟
من هیچ جشنوارهای را در هیچ کجای دنیا قضاوت نمیکنم. آنچه برای من اهمیت ویژه دارد حضور موسیقیدانان و کیفیت اثرشان در چنین رویدادهایی است؛ به طور کلی هیچ نشر موسیقی را به واسطه کسی جز نویسندگان و محققانی که در زمینه موسیقی فعالیت میکنند، نمیبینم و هیچ دانشکدهای را خارج از اساتید و دانشجویانش نمیبینم. چه اهمیتی دارد که در و دیوار فلان دانشکده از چه آجری ساخته شده و چه نمایی دارد؟ مهم این است که چه کسی در آنجا تدریس میکند و دانشجویانش چه کسانی هستند و در چه سطحی قرار دارند. جشنواره نیز چیزی جز این نیست. جشنواره چیزی نیست جز مکانی برای ارائه آثار موسیقیدانانی که میخواهند حرفشان را بزنند. البته اگر از من بپرسید که آیا میشود جشنواره عملکرد بهتری داشته باشد. قطعا جوابم مثبت است. جشنواره همیشه میتوانند بهتر عمل کنند و همه اینها به چگونگی عملکرد مدیران، متولیان و برگزارکنندگان جشنواره بستگی دارد که پرداختن به آنها مجال دیگری میطلبد.