گفتوگو با کارگردان فیلم "حمال طلا":
اگر مشکلات کارگران را همانگونه که هست، روایت میکردم بسیار آزاردهنده میشد/ تعداد صندوقهای صدقات در تهران برابر با تعداد برجهاست
تورج اصلانی میگوید: وقتی در فیلم نشان میدهم که نهایت؛ جشنِ یک گروه از کارگران خوردن تخم مرغ به اندازهای است که لذت ببرند، این مساله نهایت فقر و فاجعه در جامعه است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، تورج اصلانی که بهعنوان فیلمبردار حرفهای در سینمای ایران شناخته شده، بعد از دو دهه فعالیت در سینما و فیلمبرداری بیش از 30 فیلم، اینبار با اولین فیلم سینمایی خود به نام حمال طلا در مقام کارگردان در سی و هفتمین دوره جشنواره فیلم فجر شرکت کرده است. فیلمی که به مسئله بازار طلا و ارزش و زندکی کارگران میپردازد. میگوید: من در سینما به عنوان فیلمبردار حضور داشتهام اما وقتی به سمت کارگردانی آمدم دنبال مخاطب میگشتم آنهم مخاطبی که میخواهد حرف جدیدی را بشنود و از تلخیها آزرده نمیشود.
آیا ایده و داستان فیلم حمال طلا واقعیست؟ فیلمنامه چگونه شکل گرفت؟
طبعاً داستان فیلم برگرفته از فضای واقعی جامعه است اما اینکه دقیقاً از روی یک شخصیت واقعی ساخته شده باشد اینگونه نیست. من ابتدا قصهای نوشته بودم که در آن داستان دو دوست را تعریف میکردم که در کار و زندگی دائم ضرر میدادند و تصمیم گرفتم یک دزدی حسابشده و از پیش طراحی شده انجام بدهند. در نگارش فیلمنامه با هادی نادی فیلمنامهنویس کار صحبت کردم و در میان شغلهایی که پیشنهاد شد به شغل کارگران رسیدیم و در میان این شغلها کارگرانی که در طلاسازیها کار میکنند برای من بسیار قابل توجه بودند. به همین دلیل قبل و حین نگارش فیلمنامه با هادی نادی فیلمنامهنویس تحقیقاتی درباره شغل طلاسازی انجام دادیم و متوجه شدیم که در این شغل افرادی هستند که طلاهای ساخته شده را جابجا میکنند و به حمال طلا شناخته میشوند و از طرف دیگر در بین طلاسازها به دلیل آنکه دائم دست آنها آغشته به طلا است نمیتوانند مانند افراد معمولی کارهای عادیای همچون آب خوردن یا جواب دادن به تلفن را انجام بدهند و باید ابتدا دست خود را بشویند. همین مسئله باعث میشود تا فاضلاب کارگاههای طلاسازی در زمانی که آن کارگاه تعطیل میشود ارزش پیدا کند و از طریق مزایده به فروش برسد. این مسئله تم اصلی فیلم برای روایت داستان شد. فیلمنامه اولیه سه سال پیش نوشته شده بود که ما باز دوباره آن را بازنویسی کردیم و باتوجه به نوسانات قیمت ارز و سکه بازنویسی کردیم و بعد ساختیم.
حمال طلا مادیات را زیر سوال میبرد. انگار شما خواستید نشان دهید طلایی که در دست بسیاری از افراد است منشا کثیفی دارد و کثیفی را آنقدر پررنگ نشان دادید که حتی بعضی تماشاگران در سالن حالت تهوع گرفته بودند.
ما از کودکی شنیدیم که پول چرک کف دست است ولی همزمان میدیدیم که این پول که چرک کف دست است چقدر طرفدار دارد و آدمها برای به دست آوردن آن تلاش زیادی میکنند. همیشه یکی از شغلهای پرطرفدار هم طلافروشی بوده است و تنها مغازههایی که در شهر دلبری میکنند و حسرت به دنبال دارند طلافروشیها هستند و این طلا و جواهرات که طرفداران بسیاری دارد و حتی بر سر آن جنگها میشود، منشا کثیفی دارد و خواستم این مساله را در فیلم نشان بدهم.
تماشاگران در سینما شاید از واقعیت کثیفی که نشان میدهم ناراحت شوند یا حالت تهوع بگیرند اما از سالن خارج نمیشدند زیرا بیشتر مخاطبان فیلم شخصیتهای فیلم را از جنس خود میدیدند و درک میکردند. در طول ساخت فیلم تلاش داشتم جزئیات را همان گونه که هست نشان بدهم و اصلا به این فکر نمیکردم که مخاطب آزار میبیند یا نه بلکه میخواستم روایتی صادقانه و با جزئیات از یک شغل را بیان کنم و تلاش کردم اشتراکات خودم را و نگاهم را با مخاطبان در میان بگذارم و طبیعی است که گروهی آن را قبول میکنند و گروهی نمیپذیرند زیرا من فیلمهایم را به نیت پرفروش بودن یا گیشه نمیسازم که مجبور بشوم آن را بزک کنم تا بیشتر بفروشد. فیلم برای من یک حرف است تا آنکه حرفهام باشد و فیلمسازی برای من یک تریبون است تا حرف خودم را بزنم. من فیلم را برای مخاطب میسازم نه برای تماشاچی. من در سینما به عنوان فیلمبردار حضور داشتهام اما وقتی به سمت کارگردانی آمدم دنبال مخاطب میگشتم آنهم مخاطبی که میخواهد حرف جدیدی را بشنود و از تلخیها آزرده نمیشود درحالیکه تماشاچی مانند یک دوربین مداربسته است ولی مخاطب یک ناظر فعال است که واکنش نشان میدهد.
فیلم به نقد موسسات خیریه نیز میپردازد و اینکه آنها به جای رسیدگی به مشکلات واقعی مردم فقط به دنبال تبلیغات و شو هستند؟
این موسسات خیریه به صورت واقعی در شهر وجود دارند. من تلاش کردم در فیلم کنتراستی از شهر را نشان بدهم تعداد صندوقهای صدقات در شهر تهران برابر با تعداد برجها و ساختمانهای بلندمرتبهای است که ساخته شده و ما در یک شهر کاملا متضاد زندگی میکنیم.
فیلم توجه خاصی به اقشار ضعیف جامعه و به خصوص کارگران دارد به نوعی تلاش دارد نشان دهد که در کنار یک وضعیت اقتصادی خراب چه کسانی ضربه می بینند؟
دقیقا درست است. ما حتی در زمان ساخت فیلم تلاش کردیم استانداردهای وزارت کار را رعایت کنیم یعنی در هفته شش روز کار میکردیم و یک روز تعطیل بودیم. البته به مشکلات کارگران در این فیلم پرداختم اما نخواستم که فیلم تبدیل به تراژدی شود به همین دلیل روایت فیلم طنزگونه است زیرا فیلم را من ساختم و به روحیه خود من بازمیگردد. خود من تلاش میکنم که بیشتر مشکلات زندگی را به سخره بگیرم و با آنها شوخی کنم و هیچ چیزی برای من جدی نیست حتی سینما نیز برای من جدی نیست و ابزار تنوع و بازی است. من روحیه بازیگوشی دارم اما این به آن معنا نیست که مشکلات کارگران مساله سادهای است و باید آنها را به شوخی گرفت بلکه اگر میخواستم واقعیت مشکلات کارگران را همان گونه که هست و با همان سختی و تلخی روایت کنم بسیار برای تماشاچی آزاردهنده میشد.
از طرف دیگر وقتی ما موضوعی را میخواهیم نشان بدهیم نباید در فیلم بیش از اندازه وارد جزئیات شویم. یک ضربالمثل چینی وجود دارد که میگوید من با انگشتم ماه را به تو نشان میدهم اما تو نوک انگشت من و ناخنهایم را میبینی و میگویی چه ناخن قشنگی داری درحالیکه تو باید ماه را ببینی. من در این فیلم تلاش کردم ماه را نشان بدهم. وقتی در فیلم نشان میدهم که نهایت جشن یک گروه از کارگران خوردن تخم مرغ به اندازهای است که لذت ببرند، این مساله نهایت فقر و فاجعه است. من این فیلم را برای کارگران ساختم و آن را تقدیم به کارگران ایرانی میکنم. من به نوعی تلاش کردم این فیلم دادخواهی برای کارگرانی باشد که با غیرت در خاک خود کار میکنند اما حقشان داده نمیشود و ناکامند.
فیلم در جشنوارههای خارجی به نمایش درآمد و با استقبال همراه شد آیا کسی بود که بگوید این فیلم سیاهنمایی است؟
به هیچ عنوان. فیلم در جشنواره پوسان به نمایش درآمد. شغل کارگرانی که در فیلم نشان دادیم برای آنها بسیار جذاب بود. از نظر تماشاگران خارجی جشنواره هم کارگران ایرانی بسیار باغیرت هستند و با غیرت کار میکنند و از کار کردن ابایی ندارند ولی افسوس که به حقشان نمیرسند.