در گفتوگو با یک موزهدار مطرح شد؛
اغتشاش مدیریتی در موزههای ایران/ موزههای ما بزرگتر ندارند
موزهداری نوین در پی آنِفرهنگی است و سعی دارد با مخاطب ارتباط برقرار کند. این درحالی است که موزههای ایران در حد ویترین باقی ماندهاند و در آنها شاهد اغتشاش هستیم.
به گزارش خبرنگار ایلنا، آخرین تعریف موزه مربوط به سال ۲۰۰۷ میلادی است و کمیته بینالمللی موزهشناسی (ایکوفوم) در نظر دارد این تعریف را برای نشست سال ۲۰۱۹ در توکیو تغییر دهد. دراین میان، براساس سمپوزیومهایی که برگزار شده، نقش اجتماعی موزهها و ارتباط آنها با جامعه مدنظر قرار گرفته است.
فرانسوا مِرِس (رئیس کمیته بینالمللی موزهشناسی «ایکوفوم») دراین خصوص گفته است: شاید تا ۳۰ یا ۴۰ سال پیش، موزه را بهعنوان یک فضای اجتماعی نمیدیدیم و این بُعد همیشه نادیده گرفته میشد. اما آنچه اکنون اهمیت دارد، چیزی است که موزه به مردم میدهد. در این راستا قرار است تعریف موزه در مجمع جهانی ایکوم که سال ۲۰۱۹ برگزار میشود، تغییر کند.
در این راستا با رضا دبیری نژاد (مدیر موزه ملک) به گفتگو نشستیم. کتابخانه و موزه ملی ملک طی سالهای گذشته موفق شده تا به عنوان مرکز هنری برتر ایران و برترین موسسه کشور در نگهداری از نسخههای خطی معرفی شود.
از موزه و موزهداری برایمان بگویید.
وظیفه موزهدار این است که آنِفرهنگی را پیدا کند و به نمایش بگذارد نه آنکه همه چیز را به صورت کلی در نظر بگیرد و فقط یه اشیا از منظر فیزیکی و ابعاد آن بنگرد. اگر بتوانیم به آنِفرهنگی دست پیدا کنیم، به هویت میرسیم. وقتی به هویت دست پیدا کنیم، موزه تبدیل به یک امر اجتماعی امروزی میشود و میتوان با آن ارتباط برقرار کرد. درعین حال در دنیای امروز با موزه به عنوان مرکزی پویا برخورد میشود که هر روز اتفاقی جدید در آن رقم میخورد بنابراین سالهای موزهها فقط نباید برای این طراحی شوند که مخاطبان به نظاره برخی از اشیاء بنشینند بلکه سالنها باید به نوعی چیدمان شوند در آن شاهد برگزاری برنامههای متنوع، تورها و مراسم خاص باشیم. نشستهای تخصصی برگزار شود و نقدهای علمی و فرهنگی انجام شود. در واقع میتوان گفت، افتتاح یک سالن در موزه باید آغازی برای فعالیت آن باشد نه پایان یک فعالیت، این امر میتواند به صورت مستمر ادامه یابد و هر فعالیت، سرآغازی برای فعالیتهای دیگر شود.
موزهداری نوین چه جایگاهی در ایران دارد و به این موضوع چگونه و از چه منظری نگاه میشود؟
اگر بخواهم به موزهداری نوین اشاره کنم و آنرا نوین تلقی کنم میتوان آن را در شاخصههای توسعه پایدار دید. شاخصههای توسعه پایدار به نکاتی توجه دارد که از آن جمله میتوان به جامعه بومی و بومی نگری و بومی کردن (بیش از یکسانسازی و جهانی شدن) اشاره کرد. در واقع در حوزه بومی کردن، بر این تاکید دارد که هر جامعهای، ضوابط و مناسبات خاص خودرا دارد که براساس نظام فکری، آنِفرهنگی و ویژگیهای اجتماعی رقم میخورد. به طور مثال، بحرانهای اجتماعی ایران با بحرانهای اجتماعی کشورهای دیگر متفاوت است. شیوه زیست ما با چینیها و هندیها و فرانسویها فرق دارد. هرچند ساحت انسان بودن در همه ما یکسان است اما شرایط اقلیمی، قومی، تاریخی، فرهنگی و معاصر ما با یکدیگر فرق دارد. درعین حال، عقبه زیست فرهنگی و تاریخی ما را به تفکراتی میرساند که آنچه امروز هستیم را رقم زده است. از این رو از آنجا که امروزه رویکرد موزهها، بیش از آنکه به گذشته باشد، به حال است، سبب شده تا موزهداری نوین به نیازهای حال پاسخ دهد.
اگر موزهدار نتواند به چالشها و نیازهای امروز پاسخ دهد و فقط به گذشته معطوف باشد و ساحت فیزیکی اشیاء را در نظر بگیرد، مخاطب امروزی، با دغدغههای خود از موزه عبور میکند و آن را پس میزند و در نهایت حذف میکند.
اگر بخواهیم از حذف موزه از گذر فرهنگی مخاطب امروز یاد کنیم، به چه نمونههایی میتوان اشاره کرد؟
عمده موزههای ما اینگونه هستند. چراکه درحال حاضر با بحران اجتماعی، اقتصادی روبه رو هستیم و از دیگر سو بسیاری از افراد در مقابل روز سلفی با موزه جبهه میگیرند. این درحالی است که باید این مهم را قبول کنیم که ساحت دیگری به زیست ما اضافه شده و آن هم زیست مجازی است. درواقع بخشی از نوع رابطه و بخشی از زندگی و ارتباطات ما در این زیست اتفاق میافتد. دادههای فراوان در این فضا منتقل میشود و حتا بعضا تجربههایی در این فضا اتفاق میافتد که سلفی گرفتن نیز بخشی از تجربه انسان معاصر در زیست مجازی است. ما نمیتوانیم آن را حذف کنیم چراکه وجود دارد. سلفی، یک پدیده معاصر است و نمیتوان آن را حذف کرد، از این روست که اگر موزهها آن را نادیده بگیرند و لذت تجربه مجازی را از مخاطب امروزی بگیریم، این موزهها هستند که عقب میمانند. حتا مخاطبان ترجیح میدهند به سمتی بروند که این اجازه را بیشتر به او بدهد و حتا این امکان را ایجاد کند. بنابراین موزههای دنیا میپذیرند تا روزی را به عنوان روز سلفی با موزه تعیین کنند و در تقویم جای دهند. همچنین موزههای دنیا تلاش میکنند تا در شبکههای مجازی مانند اینستاگرام حضور داشته باشند و تولید محتوای اختصاصی برای این فضا داشته باشند.
موزههای ما امروزه نسبت به حضور در تجربههای جدید، ترس دارند و این ترس سبب میشود تا نسبت به آن گارد بگیرند. موزههای ما، محافظهکار هستند و سعی میکنند در ساحتهای اولیه حفظ کردن، نگهبانی کردن، نگهداشتن و پنهان کردن بمانند و از آنکه داشتههای خود را عیان کنند میترسند. البته بخش دیگری هم وجود دارد، چراکه بیشتر موزههای دنیا در صدد ارائه ایده و ایجاد ارزش افزوده هستند. موزههای ما بیش از آنکه بلد باشند که برندسازی و ارزش افزوده کنند، فکر میکنند با نادیدههاشون و کتمان کردن صاحب ارزش میشوند. بخشی از این امر به ترس و بیش از از آن به نابلد بودن بازمیگردد.
شاید یکی از عوامل اصلی این امر آن باشد که خود موزه را هیچگاه نفهمیدیم و جدی نگرفتیم. درعین حال شاید تصورات نادرست از موزه داریم. به طور مثال میتوان به برخی از آسیبهای موزهها اشاره کنیم. نخست آنکه تصور اشتباه فرهنگی درخصوص موزهها وجود دارد. موزه را به عنوان نهاد فرهنگی معرفی میکنیم و تصور آن است که هر اتفاق فرهنگی باید در آن بیافتد و هر کس که اسم مدیر فرهنگی داشته باشد، میتواند مدیر موزه شود. به راحتی کافی است که هر کسی، بیربط و با ربط، مدیر موزه میشود و میگوید چون فرهنگی هستم و کار فرهنگی کردم، میتوانم مدیر موزه شوم. اینجاست که صورت ظاهری موزه را دیدهایم و موزه تبدیل به بازار مکاره فرهنگی میشود.
البته در این نقطه میتوان موزه را با درمانگاه عمومی مقایسه کرد که هر کس میتواند مدیریت آن را برعهده بگیرد درحالی که مدیرت بیمارستان خصوصی باید توسط فرد متخصص انجام شود. تفاوت اینجاست، وقتی موزهداری را با درمانگاه عمومی یکسان میبینیم فرقی نمیکند که چه کسی مدیریت آن را برعهده بگیرد، همین که چراغش روشن و درش باز باشد کافی است؛ از این روست که مدیریت موزههای تخصصی ما به پزشکان واگذار میشود. اما اگر به موزه به صورت تخصصی نگاه کنیم، دیگر اجازه نمیدهیم که هر کسی مدیریت آن را برعهده بگیرد. توسعه نیافتگی در حوزه تخصصی بودن موزهها دیده میشود.
امروزه هیچکس در مقابل موزههای ما احساس مسئولیت نمیکند. موزهها صنف، اتحادیه و تشکل واحد ندارند. واقعیت آن است که موزهداری ما بزرگتر ندارد.
البته گاهی هم فرهنگی بودن به اندازهای ایدئولوژیک میشود که از آن رفتارهای فرهنگی ایدئولوژیک تعبیر میکنیم، یا آنکه به اندازهای بازاری میشود که از آن به عنوان بازارچههای فرهنگی یاد میشود.
بخش دیگر آن است که موزهها برای ما محدودتر شده و تقلیل یافته. بیش از آنکه روز به روز کارکردهای جدید به آن اضافه شود و توانمندتر شوند، در حد مقدورات و کارکردهای اولیه خود باقی ماندهاند. صرفا تبدیل به محلی برای نمایش آثار شدهاند و در حد ویترین باقی ماندهاند. برای همین به ناهمگونی تبدیل شدهاند که با شرایط و توقعات جدید همخوان نیستند.
در این اتفاق، یک فضای ناهمگون داریم. تقلیل دادن، تصور اشتباه، ضعیف شدن ساختار موزهها که سیستماتیک نیستند، را شاهدیم. نیروی متخصص کم و نیروی ناهمخوان زیاد دارند، حتا ایده پردازی با نگاه کارشناسی اتفاق نمیافتد بلکه به صورت دستوری و فرمایشی از بالا ارائه میشود. از این رو بسیاری از موزههای ما، فاقد هویت مستقل برای خود هستند. حتا تصور برآن است که همه موزهها باید یک شکل باشند.
در همه موارد نیاز نیست که موزههای ما مرکز گردشگری شوند، صرف آنکه موزه بازدیدکننده دارد، موزه را نمیتوان جاذبه گردشگری متصور شد. اگر بخواهیم موزه، مرکز گردشگری باشد، باید برای این امر برنامهنویسی کنیم. هیچیک از موزههای ما جاذبه گردشگری نیستند چراکه تبدیل به جاذبه گردشگری نشدهاند. صرف ظرفیتها برای تبدیل به جاذبه گردشگری کافی نیست. چراکه اثربخشی موزه بیش از جاذبه بودن آن اهمیت دارد.
ممکن است در تعطیلات نوروز شاهد افزایش چشمگیر تعداد بازدیدکنندگان موزهها باشیم، اما موزهها تا چه اندازه تاثیرگذار بودند؟ فقط درصدد پر کردن آمارها هستیم. بنابراین میتوان گفت در چنین شرایطی مدیریت موزه اهمیتی ندارد چراکه مردم بازدیدهای خود را در تعطیلات میروند و به قولی آمار کیلویی مسئولان پرمیشود.
موزهداری ما نتوانسته به نظام دستهبندی برسد از این رو در موزههایمان شاهد اغتشاش هستیم. درواقع تنوع و هارمونی به یک نظام دستهبندی نرسیده و به اغتشاشی رسیده که گویی هیچکس و هیچ چیز سر جای خود نیست. موزهداری نوین، جریانساز است.
آیا میتوان از موزه ملی ایران (ایران باستان) نیز به عنوان موزهای نام برد که فقط در قالب ویترین عمل میکند؟
موزه ایران باستان، به دلیل تخصصی عمل کردن در حوزه باستانشناسی و ایران باستان خوب است اما این موزه در حد ۸۰ سال پیش خود باقی مانده. وقتی از سمت سیاستگذاران، جدی گرفته نمیشود و این نگاه وجود ندارد که باید توسعه یابد و بزرگ شود، تبعا با بزرگ شدن جامعه، وقتی ثابت باقی بمانی، کوچک میشوی چراکه تهران و ایران امروز، تهران و ایران ۸۰ سال پیش نیست. همانطور که این مهم را میتوان درخصوص موزه هنرهای معاصر تهران هم مطرح کرد چراکه جامعه هنری امروز ما، جامعه هنری ۴۰ سال پیش نیست. البته این موزهها به اندازهای تقلیل یافتهاند که حتا دیگر به اندازه ۴۰ سال و ۸۰ سال پیش خود هم نیستند.
آیا مشکلات موزهداری ما در حوزه تصدیگری است؟
در دورهای، موزهها کاملا دولتی و حاکمیتی بودند چون نتوانستند الگوسازی کنند، به اسم احترام به مالکیت خصوصی تن دادند و فکر میکنند با پشت سر بخش خصوصی ایستادن، میتوانند به رشد موزههای خصوصی افتخار کنند. درعین حال تقع دارند، شبه خصوصیسازی به اسم هیات امنایی، هیات مدیره، درآمدزایی و... در موزههای موجود اتفاق بیافتد. دوگانگی و چند گانگی در اداره موزههای دولتی بوجود آمده چراکه از یک سو به درآمدزایی نرسیدهاند و از دیگر سو همچمنان از محل درآمدهای دولت اداره میشوند. از دیگر سو، موزههای خصوصی نیز، بیشتر شبه موزه هستند چراکه موزههایی را میبینیم که به دلیل فقدان نظریه سازی نتوانستهاند گرایشهایی را تدوین کنند و به نوعی اغتشاش در موزههای خصوصی نیز دیده میشود. موزههای خصوصی ما نیمه کاره هستند.
نیمه کاره بودن موزههای خصوصی به چه معناست؟
بسیاری از کارکردها و اهداف موزهای در آنها دیده نمیشود. آیا صرف آنکه چند ویترین و چند شیء برای نمایش بگذارند میتوان آنها را به عنوان موزه تلقی کرد؟ سالها با شعارهای جعلی روبه رو بودیم چناکه یکباره مسئولان میگویند میخواهند به سمت ۱۰۰۰ موزه بروند. آیا ظرفیت ساخت و داشتن ۱۰۰۰ موزه را داریم؟ آیا به این تعداد، متخصص و کارشناس داریم؟
موزههایی که داریم تا چه اندازه کارکرد داشتند تاثیرگذار بودند که اکنون به دنبال هزار موزه هستیم؟ مشکل ما نبود موزه است یا اثرگذاری آن؟ حال آنکه اگر بخواهیم تعریفی از موزهدرای نوین ارائه دهیم، فکر میکنم همخوانی با نیازهای فرهنگی و اجتماعی جامعه و ایفای نقش اجتماعی بیشتر، هدف موزهداری نوین است.
در یک جامعه ممکن است این نیازها، اقتصادی باشد از این رو موزهها سعی میکنند به چرخه اقتصادی جامعه کمک کنند، به طور مثال در فرانسه، موزهها نقطه رشد گردشگری کشور هستند و وقتی صحبت از تعداد بازدیدکنندگان میشود، تمام پاریس به موزه لوور وابسته است و تمام کشور در خدمت برندسازی آن برمیآید. در جای دیگر، موزهها اهداف بومی دارند و سعی میشود از موزه، برای رشد فرهنگی جامعه استفاده شود. از آن جمله میتوان به هند و شکلگیری موزه توالت اشاره کرد. وقتی در هند موزه توالت شکل میگیرد در راستای فرهنگسازی در جامعه میخواهد گام بردارد.
از این رو فکر میکنم با این معنا، از آنجا که تعریف بومی برای موزهها نداریم و نمیدانیم از موزهها چه میخواهیم صرف بلیطفروشی برای یک مجموعه، آن را موزه مینامیم. به طور مثال وقتی برای مجموعه عالی قاپو بلیطفروشی میکنیم، آن را موزه مینامیم. درحال حاضر، سازمان میراث فرهنگی، هر جا که بلیطفروشی دارد آن را در زمره موزههای خود تلقی میکند و میگوید درحال حاضر ۶۰۰ موزه در کل کشور فعال هستند.