هادی حزباوی در گفتوگو با ایلنا:
پروژه فردیدیها شکست خورده است
«اگزیستانسیالیسم از منظر دیگری» کتابی است با رویکرد مبتنی بر انسانگرایی اصیل در مشرق زمین که توسط انیس منصور مصری نگاشته شده و هادی حزباوی آن را به فارسی برگردانده است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، انیس منصور (نویسنده و روزنامهنگار مشهور مصری) در آخرین اثر خود پیش از مرگ، کتابی تحت عنوان «الوجودیه» به یادگار گذاشته که توسط هادی حزباوی به فارسی برگردانده شده و نشر نگاه معاصر نیز آن را منتشر کرده است. این اثر که با عنوان فارسی «اگزیستانسیالیسم از نگاه دیگری» منتشر شده، به نقد و بازپروری اگزیستانسیالیسم به مفهوم سارتری قضیه پرداخته و سویههای اسلامی و تاحدی ایرانی در این موضوع را در بحث اصالت وجود برجستهسازی میکند.
هادی حزباوی که خود دانشآموخته علوم سیاسیست، در حوزه ترجمه آثار فلسفی در سالیان گذشته پرکار ظاهر شده و آثاری از قبیل «فرزند ناخلف فلسفه دکارت؛ فلسفه تحلیلی»، «ایرانی بر سر 3 راهی»، «اونامونو؛ عمل سیاسی فیلسوف اگزیستانسیالیست اسپانیایی» را در کارنامه نگارشی خود دارد. او در گفتگوی پیش رو از تفاوت دیدگاه انیس منصور با غربیها در رابطه با اگزیستانسیالیسم میگوید.
چه نیازی به ترجمه اثر الوجودیه به زبان فارسی وجود داشت و چرا با اسم «اگزیستانسیالیسم غربی از نگاه دیگری» این اثر را ترجمه کردید؟
در پاسخ شما میشود فلسفه اگزیستانس را به این شکل تعبیر کرد که، به عنوان یک فلسفه متاخر اروپایی، تاثیرات شایان توجهی در جهان سوم و به ویژه کشورهای خاورمیانه بر جای گذاشته است. در این فقط به ترجمه متون اصیل فلاسفه اگزیستانس نظیر سارتر و اونامونو، اکتفا شد. تا اینکه در دهه 80 قرن حاضر، آقای سیاوش جمادی آثار مارتین هایدگر را به فارسی ترجمه کردند. یک تفاوت کیفی در جهان عرب ـ بهطور مشخص در کشورهای پیرامون مدیترانه. یک همراهی و تکاپو نسبت به بسط اندیشه اگزیستانس بسیار فعال و گزیده عمل کردند؛ به گونهای که در جهان عرب، عبدالرحمن بدوی را به عنوان هایدگر عرب میشناسند. عبدالرحمن بدوی، انیس منصور و حسن حنفی بسیار در زمینه اندیشه اگزیستانس قلمفرسایی کردهاند. آنها سعی کردند که در زایایی و پویایی این اندیشه سهیم باشند و ایفای نقش کنند.
در ایران، سیداحمد فردید که خود شاگرد هایدگر بود و بعد از او هم دکتر داوری اردکانی و بسیاری دیگر از فردیدیهای ایران، در بسط اندیشه هایدگر کوشیدند؛ چگونه بسط و تلفیق اندیشههای هایدگر با محیالدین ابن عربی را به عنوان پویایی این تفکر در ایران در نظر نمیگیرید؟
بله اما باید در نظر بگیرید که خود آقای دکتر اردکانی، حدود یک دهه پیش، ابراز داشتند که از تفکرات هایدگری فاصله گرفتهاند. تا حدودی میتوانیم بگوییم که هایدگریهای ایران به ویژه احمد فردید و اعوانش، اگر نگوییم به دنبال اسلامیسازی اندیشههای هایدگر، دستکم با یک رویکرد شبهاسلامی به دنبال به کارگیری مفاهیمی نظیر شهود هایدگری و همچنین غربستیزی (که نمود بارزش را در آثار جلال آل احمد میبینیم) و این رویکرد را برای ضدیت با خرد دکارتی بهکار گرفتند و شما میبینید که این رویکرد گرتهبرداری شده است؛ ما در امتداد این اندیشه فردید آقایان مددپور، فرهادپور و امثال این بزرگواران را داریم که اندیشه انتقادی خاصی را پیشه خودشان قرار دادند.
هایدگر معتقد بود که باید تاریخ اندیشه یونان را دقیقا در جهت عکس در پیش گرفت و این حرف بسیار به مذاق ایرانیان ضدهلنی خوشایند بود، همچنین ملاصدرا در دوران پیش از سارتر از اصالت الوجود حرف زد با این حال شما معتقدید که در ایران امکان رشد فلسفه اگزیستانس وجود ندارد؟
حتی اگر بگوییم زمینههای رشد در گذشته وجود داشت، به دلیل بروز پارهای از مسائل سیاسی و اتفاقات زمانهای و تغییرات فرهنگی و اجتماعی در ایران، این زمینه بسیار تضعیف شده است و در قرون اخیر نتوانستند به بالندگی لازم دست یابند. پروژهای که امثال آقای فردید شروع کرده بودند، امروزه در فضای فکری ایران به تعلیق کشیده شده و ما نمیدانیم که دقیقا به کجا کشیده شد. یک تصویر نسبتا سیاسی عاید ما شده و میشود اینگونه فهم کرد که انقلاب اسلامی ایران نیاز به یک ساحت اندیشگی نیز داشت و بهترین مابهازای اندیشگی را آقای فردید فراهم کرد که در واقع در ستیز با کوژیتو (خرد محض) دکارتی قرار داشت. بنابر این نیاز بود که از بنیاد تئوریک هایدگری وام بگیریم ولی این وام گرفتن، در یک تعلیق عجیبی گرفتار مانده و فضای اندیشه ایران را با خودش وارد چنین تعلیقی کرده است. ما حتی در مصاحبههای آقایان داوری اردکانی و داریوش آشوری هم به کرات به پریشانگویی و مغلق سخن گفتن همواره در مباحث برمیخوریم و نمیدانستیم که ایشان دقیقا در لحظه درباره چه چیز سخن میگوید. البته آقای داوری اردکانی پروژه فکری خودشان را داشتند و در همین راستا هم دست به تالیف کتب گوناگون میزنند ولی بهطور کلی، پروژه فردیدیها و به عبارتی همان هایدگریهای ایران، فرجام مشخصی نداشت.
به کتاب انیس منصور برگردیم. تا چه میزان این رویکرد منصور در بحث الوجودیه، رویکردی مشابه ادوارد سعید در مباحث مرتبط با شرقشناسی دارد؟
جانمایه کلام انیس منصور این است که کسی نباید فکر کند که نگاه اگزیستانسیالیستی به انسان، فقط مختص یک جغرافیای غربی است و به در شرق نمیخورد! البته انیس منصور، این مدعا که علوم انسانی سکولار و غربی است و ما باید علوم انسانی اسلامی مختص خودمان را داشته باشیم! ادوارد سعید هم شرقشناس اگزیستانس هست ولی یکسری تفاوتهای بنیادین میان تفکرات سعید و منصور وجود دارد. در امتداد نگاه شرقشناسانه ادوارد سعید یک بدبینی غلیظی وجود دارد و شرقشناسی سعید در واقع پیرامون مباحث مرتبط با استعمار میگردد.
یعنی، منصور به دنبال دیگریگزینی است و سعید به دنبال دیگریستیزی؟
«دیگری» که منصور در رابطه با آن صحبت میکند، ضدیتی نیست بلکه در رابطه با بنیادشناسی نظری عربی و اسلامی است اما شرقشناسی سعید مجموعهای از تاکیدات بدبینانه در رابطه با غرب است. بنابر این به این مسئله میرسیم که نگاه سعید به دیگری که در غرب بازتولید میشود منفیبافی است؛ این در حالیست که انیس منصور بسیار رویکرد خوشبینانهای دارد.
این رویکرد تا چه میزان با متون اگزیستانس و شبه اگزیستانس ایرانی مثل عقل سرخ سهروردی و نظریه حرکت جوهری ملاصدرا دارد؟
میتوانیم بگوییم که یک تفاوت هم در اینجا وجود دارد. در نظریه وحدت وجودی ملاصدرا، باور به یک جوهر اصلی به نام خدا یا خالق وجود دارد، در حالیکه در فلسفه اگزیستانس، چنین مقولهای را برنمیتابد. میدانیم که فلسفه اگزیستانس تنه به تنه ماتریالیستها میزند و وجود را بر ماهیت مقدم میشمارد.
یعنی اصالت را بهجای وجود غیرفیزیکی، فقط به ماده میدهد؟
بله و البته در جاهایی باهم گره میخورند ولی در بحث ملاصدرا، یک نگاه استعلایی به انسان وجود دارد، در حالیکه در نگاه اگزیستانسیالیستها با تسامحی خاص، تقدم را فقط به خود انسان میدهد. جاییکه سارتر، میگوید: هنگامیکه خدا غایب است، همه امور جایز هستند؛ جواز عبور از تمام خطوط را به انسان میدهد و این در شرایطی است که در نظریه ملاصدرا، امور را با معیار و سنجه الهی میسنجد.
«دیگری» مدنظر منصور، اعراب را دربرمیگیرد یا بهطور کلی جهان اسلام را مدنظر دارد؟
جهان اسلام هم ایران و هم اعراب را با هم دربرمیگیرد و در نهایت ایرانیان و اعراب در محل تلاقی خاصی به نام اسلام، با یکدیگر به مجموعهای از تفاهمات نظری میرسند. منصور در این اثر، با استفاده از عباراتی نظیر: «دوزخ همانا نگاه دیگری است»، به بطن آیاتی که از دل قرآن میآیند، گریز میزند و با اشاره به بحث حضرت یوسف (ع) و زلیخا، در لحظهای که زلیخا پارچهای را بر روی بت مورد نظرش میاندازد که آن بت گناه زلیخا را نبیند، آنجا به یک نگاه دیگری اشاره میکند که راه را بر آزادی میبندد. انیس منصور همچون عبدالرحمن بدوی، به دنبال بسط دادن نگاه اگزیستانس در جوامع خودشان، بدون تمایل به دیدگاههای ناسیونالیستی و شعارهای مدعی تعالیبخشی قومی بودند و این پروژه را در تمامی آثار خود بازنمایی میکنند.