حامد رحیمینصر:
کودکی دهه شصتیها در اتمسفر جنگ و تحریم تعریف شده است
کارگردان نمایش «دیوار» درباره دغدغه اجرای این اثر، با بیان اینکه بخش عمدهای از کودکی ما دهه شصتیها در اتمسفر ترس از جنگ، تحریمها و نبودها تعریف شده است، گفت: آن ترس آنقدر ماندگار شده و آن هجمهها آنقدر ریشه دوانده که با هر اتفاقی ذهن خیلیهایمان درگیر میشود که اگر اتفاقی بیفتد نکند دوباره روزهای سالهای دهه ۶۰ تکرار شود.
حامد رحیمینصر (کارگردان نمایش «دیوار») در گفتگو با خبرنگار ایلنا، درباره اجرای این اثر گفت: بعد از سه کار پرفروش و استفاده از طنز و موسیقی، سراغ شیوه دیگری از اجرا رفتم؛ اینبار میخواستم سنجشی درباره اتمسفر مخاطبان کنم که چقدر مخاطب خاص داریم و چقدر عام و نیز بدانم مقولهای مثل سایکودرام که پیوند هنرهای دراماتیک با مبحث روانشناسی است، حتی در فضای خود تئاتربینهای ما چقدر میتواند مورد وثوق قرار بگیرد؟
رحیمینصر خاطرنشان کرد: طی چند ماه اخیر هر تئاتری را بررسی کردم، دیدم عاری از مقولهای است که بخواهد حداقل ذهن مخاطب را درگیر کند. من اگر ترانهای را گوش میکنم اگر دفعه اول شعرش را هم به یاد نیاورم، ملودی و ریتمش در ذهنم حک میشود. یعنی مرا درگیر و مجاب میکند که دوباره گوش کنم، لذت ببرم و شوق پیدا کنم و آنوقت است که اثر تبدیل به یک هنر میشود. اما تمام تئاترهایی که این مدت دیدهام وقتی از سالن بیرون میآمدم متوجه میشدم که کوچکترین دیالوگی بین اطرافیان برقرار نمیشود مبنی بر اینکه اصلا کاری دیدهاند. انگار پروسهای را تحت رودبایستی یا برای گذران وقت طی کردهایم، در فضایی قرار گرفته و اثری را دیدهایم و بدون کوچکترین بازخورد ذهنی (چه مثبت و چه منفی) از آن عبور کردهایم.
کارگردان نمایش «دیوار» درباره دغدغه اجرای این اثر، با بیان اینکه بخش عمدهای از کودکی ما دهه شصتیها در اتمسفر ترس از جنگ، تحریمها و نبودها تعریف شده است، گفت: آن ترس آنقدر ماندگار شده و آن هجمهها آنقدر ریشه دوانده که با هر اتفاقی ذهن خیلیهایمان درگیر میشود که اگر اتفاقی بیفتد نکند دوباره روزهای سالهای دهه ۶۰ تکرار شود.
رحیمینصر با بیان اینکه «این نگرانیها در کنار شرایط حال حاضر کشور دغدغهای ذهنی برایم ایجاد کرد» گفت: در این اتمسفر، سرمان را مثل کبک زیر برف کردهایم و فکر میکنیم هیچ اتفاقی نمیافتد؛ به خصوص در فضای مجازی و اگر در حافظه تاریخیمان کنکاش کنیم کاملا به دست میآید که ما همیشه درگیر جنگ، تجاوز، تحریم، نبود و... بودهایم.
او نمایشنامه «دیوار» را متنی از غفور شکوریاصل خواند که تقریبا ۲۳-۲۴ سال پیش نوشته شده اما فریز شده بود و گفت: من جسارت و کلهشقی به خرج دادم و از عنصرهای مخاطب عام صرفنظر کردم و گفتم متنی را روی صحنه ببرم که کمی واقعیتها را نشان دهد بدون اینکه به زمان و مکانی مشخص اشاره کند که به شخصی بربخورد. هر کجای این زمین جنگی اتفاق بیفتد اول ترس، بعد تنهایی، سپس خودخواهی برای زندگی است که نمایان میشود چون هرکسی میخواهد متناسب با خواستههای خودش فقط زنده بماند و زندگی کند و همین بشر را به نقطه تنهایی میرساند.
رحیمینصر ادامه داد: «دیوار» یک متن لایه پیازی از ساختارهای روانشناختی و در پی آن به شدت یک متن جامعهشناختی عمیق است که آن را بدون زمان و مکان مشخصی روی صحنه بردیم؛ دغدغهام اینبار این بود که به سمت کاری بروم که خیلیها سمتش نمیروند چون یک نفر بههرحال باید قربانی شود و الان احساس میکنم واقعا قربانیام. چون میتوانستم بهراحتی با المانهای مشخص کاری بسازم که مورد وثوق عوام قرار بگیرد اما اینبار به دنبال بهبه و چهچه نبودم، دنبال نقدهای شدید بودم بنابراین از هر نقد مثبت و منفی که اتفاق میافتد، خوشحال میشوم که حتی انتقادگر هم ذهنش درگیر شده است. اینبار خیلی سعی کردم آرتیستیک و فارغ از مقولههای دیگر به مساله نگاه کنم. فکر میکنم گاهی اغنا شدن قسمتی از ذهن و ابعاد وجودی یک هنرمند و هنرجو برمیگردد به اینکه آن چیزهایی که پسزمینه ذهنیاش است را در قالب هنر بیان کند. حکایت سایکودرام دیوار این است؛ اما مقوله آنقدر موجز پرداخته شده و لایههای مابهازا دار ذهنی مخاطب از هر جنسی و فارغ از هر ایدئولوژی در آن وجود دارد که حس همذاتپنداری را بهراحتی در مخاطب میتوانید پیدا کنید و این برای من رضایتبخش است.
او با اشاره به وجود یک مثلث جهالت که در تمامی اقوام بشر از روزی که زاده شدند وجود داشته و به نسل بعدی انتقال پیدا کرده است، گفت: این مثلث شامل ترس، منیت و ناامیدی است. جنگ مقولهای است که این سه را دربرمیگیرد و در پی آن، جنگ همیشه معنای مرگ پیدا میکند و از آنسو بشر یک میل غریزی جاودانگی دارد و مرگ دیواری است که این میل جاودانه بودن را سرکوب میکند و هیچ راهی جز تفکر برای عبور از این دیوار وجود ندارد. پس مقوله مرگ، ترس، منیت و ناامیدی مقولههایی هستند که از ازل با ما بوده و در ذهنمان نهادینه شدهاند و پرداختن به آن قالب به بهانه جنگ پروسهای نیست که کهنه شود چون هیچ چیزی مثل مرگ، تنهایی نوع بشر تازه و جذاب نیست.
این کارگردان تئاتر خاطرنشان کرد: مثلا نمیتوانیم بگوییم «در انتظار گودو» بکت منحصر به یک پروسه تاریخی مشخص میشود چون آن تنهایی و ترس از سکوت کائنات همیشه ساری و جاری بوده. مقوله جنگ هم همینطور است. ما در هر شرایطی مدام در حال جنگیم؛ جنگ حتما انفجار گلوله یا کشت و کشتار و مرگ و آژیر قرمز نیست اما چون سهلالوصولترین مابهازای ذهنیمان فلاشبک به دهه ۶۰ خودمان است که جنگی را در آن سپری کردیم و صدای آژیر قرمز، موشک، بوی خون، کمبود دارو و... را داشتیم وقتی از جنگ حرف میزنیم ناخواسته ذهنمان به آن سمت میرود. اما بیایید ببینیم اگر همین کار در کشوری مثل سوییس اجرا شود که سالهاست جنگی در آن نبوده آیا همین اتفاق برای تماشاگر میافتد؟ نه؛ آنها به لایههای دیگر میپردازند.
رحیمینصر ادامه داد: ما در این اثر از دلیل جنگ صحبت نمیکنیم. حتی دیالوگی داریم که «بسیاری از جنگها بیدلیل است، اگر دلیل داشتند که میشدند ارزش»؛ پس وقتی برای معلول، دلیلی نداریم به خود عنصر جنگ نمیپردازیم بلکه درباره ساختارهای روانشناختی، تنهایی، ترسها، ناامیدیهای نوع بشر حرف میزنیم. پرداختن به پارادوکسی که بین دو کاراکتر روی صحنه وجود دارد هم در همین راستاست؛ یکی سربازی که بهخاطر هجمههای کودکیاش از جنگ فرار کرده و با یک تفنگ چوبی برای خودش مامنی ساخته. دیگری یک بازیگر تئاتر پاکباخته که به خودآگاهی و علیالسویهگی در ساختار زندگیاش رسیده و لحظه برایش اهمیت پیدا کرده و آن شب، شب تولد ۴۶ سالگیاش است و به دنبال فضایی میگردد که تولدش را جشن بگیرد. بنابراین فکر میکنم در این اثر باید پارادوکسها را ببینیم. چون متنی است که لایهها باید به شکل کاملا مستقل در آن مورد بررسی قرار بگیرند. اگر فقط بگوییم «دیوار» اثری درباره جنگ یا جامعهشناسی است، کار را سوزاندهایم. «دیوار» کمپلکسی از یک ساختار علوم انسانی و کاملا رئال است که روی صحنه میبینیم.