در گفتوگو با ایلنا مطرح شد:
سود عدهای قلیل از پروژهای عمومی/«باغ کتاب» گرفتار فرصتسوزی است
مدیر موسسه انتشاراتی «باد» از اینکه «منافع حاصل از بهرهبرداری از پروژه عمومی باغ کتاب که با هزینه ۳۰۰ میلیاردی از بیتالمال تأسیس شده، تنها در دست عده قلیلی از اعضای صنف ناشران و کتابفروشان است» انتقاد کرد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، کمی بیش از یک سال از افتتاح رسمی مجموعه «باغ کتاب» در اراضی عباس آباد تهران و آغاز استفاده اهالی نشر و نیز عموم مردم از این پروژه چندمنظوره فرهنگی میگذرد اما شاید دوازدهم تیرماه ۹۶، زمانی که رئیس مجلس شورای اسلامی به اتفاق شهردار وقت (محمدباقر قالیباف) روبان بهرهبرداری از این «فروشگاه بزرگ کتاب» را قیچی میکردند، کمتر کسی فکر میکرد که پس از گذشت تنها یک سال، فعالیت این «کتابفروشی بزرگ» از سوی جمع قابل توجهی از کتابفروشیها، یک «تهدید بزرگ» قلمداد شود و آنها بر سر نحوه اداره و همچنین واگذاری حق اجاره این مجموعه به شرکتی با عنوان «ماه پیشونی» به نقطه برخورد برسند که خود میتواند زمینهساز بحرانهای بزرگتری در صنعت نحیف نشر باشد.
تنها چند ماه پس از آغاز بهرهبرداری از این فروشگاه بزرگ کتاب و پس از طرح سوالاتی از سوی بخشی از بدنه نشر و فروش کتاب، در آذرماه سال گذشته، نایبرئیس شرکت توسعه محصولات فرهنگی، هنری «ماه پیشونی» که در حضور جمع زیادی از ناشران و کتابفروشان تهرانی در محل اتحادیه صنفی آنها، آمادگی این شرکت را برای واگذاری حق اجاره «باغ کتاب» به شرکتی فراگیر که قاطبه اعضای آن، عضو اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران باشند، اعلام کرد.
به گفته «یحیی دهقانی»، اعضای هیات مدیره سه دوره اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران، از سال ۱۳۸۷ در جریان موضوع باغ کتاب و نحوه بهرهبرداری از آن بودهاند و حتی در آن سالها مساله استفاده از باغ کتاب و بحثی شبیه آن که ناظر به ایجاد فروشگاههای بزرگ در نقاط مختلف تهران بود، مدنظر هیات مدیره اتحادیه بوده و هیچگاه هم مخالفتی با ساخت یک کتابفروشی بزرگ در این مکان از طرف هیات مدیره صورت نگرفته است. وی میگفت که شرکت متبوعش، یعنی «ماه پیشونی» مکان باغ کتاب را به مدت سه سال اجاره کرده و با این وجود، اگر اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران شرکت دیگری تاسیس کند که اکثریت قریب به اتفاق صنف، عضو این شرکت باشند، چنانچه آنها بخواهند این مکان را اجاره کنند، «ماه پیشونی» با کمال میل میپذیرد و این آمادگی را دارد که حقوق خود را در رابطه با اجاره محل باغ کتاب، به شرکت جدید واگذار کند.
اما این، همه ماجرای «باغ کتاب» نیست؛ این مجموعه به رغم اقبال فراوان مخاطبان طی یک سال گذشته، امروز با مشکلات مالی سختی نیز دست به گریبان است؛ به طوری که «سعید اوحدی» رئیس سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران اخیراً در این رابطه گفت: «امروز ما همچنان با مشکل تامین برق باغ کتاب مواجه هستیم و صرفا اگر پشتیبانی شهردار تهران در این زمینه نبود، اواسط تابستان باید باغ کتاب را تعطیل میکردیم. البته که هنوز خطر تعطیلی این مجموعه به جهت تامین برق وجود دارد».
«نیایش سرامی» کارشناس ارشد EMBA و از فعالان حوزه نشر و مدیر موسسه انتشاراتی «باد» که موضوع پروژه باغ کتاب و بحثهای مختلف مطرح شده از سوی همصنفیهای خود را درباره نحوه استفاده از این مجموعه چندمنظوره فرهنگی را طی ماههای گذشته، به عنوان یک دغدغه، دنبال کرده است، معتقد است که این پروژه هم مانند بسیاری دیگر از پروژههای شهری اواخر دهه ۸۰ شمسی، «با ابهام و سرگشتگی» پدید آمدهاند و الزامات بومی ایجاد و نحوه بهرهبرداری از آنها، نادیده گرفته شده است. وی در گفتگوی پیشرو، این مسئله و موارد دیگر مرتبط با پروژه باغ کتاب را موشکافی کرده است.
پروژه «باغ کتاب» براساس کدام ضرورت یا اولویت طراحی و اجرایی شد؟
ایده اولیه باغ کتاب بهعنوان یک پروژه فرهنگی در سال ۱۳۸۴ توسط آقای اشعری مشاور شهردار وقت تهران (محمود احمدینژاد) ارائه شد و در سال ۸۶ کلنگ ساختش به زمین زده شد. البته از ابتدای احداث این مجموعه، ابهامات زیادی دربارهاش وجود داشت. ایشان اعتقاد داشت: «باغ کتاب میتواند بهتر از مصلی میزبان نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران باشد» و یک سال بعد وقتی از ایشان پرسیده میشود که ایده و ماکت اولیهای برای طرح آماده شده، ایشان پاسخ میدهد: «نه، این کار صورت نگرفت، علت آن هم این است که در واقع ارائهکننده ایده اولیه از طرح جدا میشود و در اختیار گروه مهندس و معمار قرار میگیرد که آنها برداشت کلی از ماجرا داشتند و جزئی نبود. طبیعتاً متناسب با آن برداشت، کار را پیش میبرند». همین چند جمله، گویای فضای ابهامآلودی است که متولی این پروژه بزرگ فرهنگی کار را در آن پیش برده است. من از آن اینگونه برداشت میکنم که از سال ۱۳۸۴ که این ایده اولیه طرح شده تا زمان مصاحبه در سال ۹۱ طرح جامع و تفصیلیای برای این پروژه در دست نیست که مدیر پروژه آن را به مهندسان حواله کرده است! خُب فکر کنید وقتی تکلیف یک پروژه چندمنظوره را به مهندسان و معماران بدهند، چه میشود؟!
در آن مصاحبه ایشان گفتهاند که هزینه پروژه باغ کتاب ۲۰۰ میلیارد تومان است درحالیکه اکنون همه میدانیم تا زمان بهرهبرداری بیش از ۳۰۰ میلیارد تومان در آن هزینه شده است. این مصاحبه را به دقت بخوانید تا ببینید بیبرنامگی مسئولان در اجرای آن تا چه اندازه بوده است. الانِ باغ کتاب را قیاس کنید با آنچه مدیر این پروژه در آن مصاحبه از آن سخن گفته است. دو مصاحبهای را که از آنها یاد کردم، اگر کنار هم بگذارید، میبینید که در عرض یک سال و چهار ماه، کاربری درنظر گرفته شده برای باغ کتاب اصلاً چیز دیگری میشود! تا آنجا که من میدانم این پروژه بدون انجام کارشناسیهای دقیق شهری، طرح تجاری، طرح توجیهی و... از روزن سیاست سر برون آورده است. در مصاحبه دوم، آقای اشعری میگوید که قرار است در شمال کتابخانه ملی پارکینگ پنج طبقهای که گنجایش حدود ۵ هزار خودرو را داراست، ساخته شود و همین روزها کلنگ ساخت آن زده میشود. ۶ سال از آن خبر گذشته و از پارکینگ خبری نیست و الان یکی از مشکلات این مجموعه کمبود پارکینگ است.
مدیران شهری ما به ویژه در دوره آقای قالیباف در مقوله توسعه شهر بیشتر به فکر ایجاد ویترینهای شیک و زیبایی بودهاند تا توسعه فرهنگی و اجتماعی. این دو کفه در آن دوره با هم اصلاً همخوانی ندارند: بزرگترین برج را در تهران ساختند، بزرگترین اتوبانها و... مدیریت شهری آن دوران به دنبال اولینها و بزرگترینها بود تا خودش را از این طریق به جامعه ایرانی و بلکه جهانی بشناساند شاید برایش برگ برنده بیشتری به دست بیاید. بیشتر پروژههایی از این دست به این شکل طرح شدهاند که یک فرد بانفوذ که مراوداتی با دولت وقت داشته، پیشنهادی احتمالاً از سر خیرخواهی داده و توانسته آن را در مراکز قدرت پیش ببرد. نمونهای از همین پروژهها طرح توسعه دانشگاه تهران است که در دهه هشتاد به هیئت دولت وقت به ریاست آقای خاتمی رفت و با حمایت وی تصویب شد و حالا نیمه کاره روی دست دانشگاه تهران مانده است.
باغ کتاب آمد اما با ابهام و سرگشتگی؛ ساخته شد، درحالیکه برای کاربری آن برنامهریزی قطعی نشده بود. به نظر میرسد طراحان این ایده ابتدا در نظر داشتند که باغ کتاب نمایشگاه کتابی باشد که در همه روزهای سال پابرجاست اما بارها خواستند که محلی برای نمایشگاه کتاب تهران باشد. شهردار تهران در مراسم اختتامیه بیست و هشتمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، از آماده شدن آن برای برگزاری نمایشگاه بیست و نهم خبر داد اما سرانجام تبدیل به یک مجموعه فرهنگی و هایپر کتاب شد. به این سیر تاریخی دقت کنید. طبیعی است که با این اوصاف تصویر امروز ما از کارکرد باغ کتاب، روشن نباشد و به جان هم بیافتیم. چند و چون چنین پدیده نویی با آن وسعت، باید برای ذینفعان و کاربران به خوبی تبیین میشد و ابعاد فعالیت آن در اشکال مختلف بر بازار کتاب، فعالیت کتابفروشیها و... بررسی. وقتی پدیدهای را که غیربومی است، وارد میکنید، باید در جهت بهرهبرداری بهینه درباره آن روشنگری کنید. نشست بگذارید و آن را به درستی تبیین کنید و بشناسانید.
ما در زمینه ویترین کتاب در کشور، با مشکلات عدیدهای روبهرو بودهایم و هنوز هم روبهروئیم. در چنین شرایطی اینکه دولت، در اینجا شهرداری، به فکر بیفتد و پروژهای بزرگ در راستای برطرف کردن این خلاء اجرا کند، چه اشکالی دارد؟ آیا نمیتوان اساساً آن را جزو وظایفاش هم قلمداد کرد؟
باغ کتاب یک مال فرهنگی است و مالها پدیدهای وارداتیاند. مراکز تجاری عظیمی که در آنها همه چیز پیشبینی شده از مارکتهای مدرن تا سینما، مرکز نمایش، زمینبازی و غیره. منظور من این است که اتفاقی که در تهران و پس از آن به تقلید در دیگر شهرهای کوچک و بزرگ ایرانمان افتاد، این بود که یک الگوی آمریکایی با کمترین تغییر متناسب با بسترهای فرهنگی - اجتماعی وارد شد. نحوه اجرای این پروژههای بزرگ عمرانی، هم مشکلات اجتماعی و فرهنگی به بار آورد و هم احداثشان در تهران پیامدهای اقتصادی داشته ازجمله کاهش مشتری سایر بازارها. البته مالها میتوانند فرصتهایی برای توسعه بیافرینند اما منوط به اینکه با شرایط فرهنگی و اجتماعی ما سازگار شده باشند. در فرهنگ ما بازارها نقش بسیار تعیینکننده و چندجانبه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی داشتهاند. انتظار این بود که در کشور همان الگوی فرهنگی بازار که در آن همه نیازها یکجا دیده شده و در عین حال برآمده از فرهنگ ماست، تقویت شود.
نکتهی دیگر بحث عدالت اجتماعی است در رابطه با فعالیت باغ کتاب. در اقتصادهای سالم اشخاص حقیقی و حقوقی از محل فعالیت تولیدیشان سود اقتصادی کسب میکنند و بخشی از آن را به شکل مالیات به دولت میپردازند. دولت نیز از محل این مالیات، کالاهای عمومی تولید میکند. کالای عمومی کالایی است که با مصرف آن توسط یک نفر امکان مصرفاش توسط بقیه جامعه از میان نمیرود. امنیت، هوای سالم، بهداشت عمومی، آموزش و داوری میان مردم از این دستاند. باغ کتاب هم کالایی عمومی است. هزینه این پروژه را مردم شهر تهران پرداخت کردهاند. چرا تنها ساکنان بالای شهر از آن بهرهمند باشند. مگر اهالی جنوب، شرق و غرب تهران بهطور غیرمستقیم برای تأمین مالی آن هزینه نکردهاند؟
در بند «ز» از مصوبه «ساماندهی فرایند حمایت از ناشران، موزعین و کتابفروشان» که در تاریخ ۰۸/۱۰/۸۸ به تصویب شورای شهر تهران رسیده است، شهرداری تهران موظف شده تا از طریق نهاد تهیه طرحهای توسعه شهری در جهت ساماندهی بازار کتاب و به منظور دسترسی آسان علاقهمندان و خریداران کتاب ظرف مدت شش ماه از تاریخ ابلاغ این مصوبه نسبت به تهیه و تدوین طرح موضوعی ایجاد بازارچه کتاب در محلات و مناطق شهر تهران اقدام کند و این یعنی تکثیر باغ کتاب و بهبود شاخصهای عدالت اجتماعی و توسعه. اگر قرار بود که باغ کتاب تکثیر شود، باید در جغرافیای شهر گونههایی از آن را ببینیم البته نه به آن بزرگی. مگر از ادعاهای اول انقلاب این نبود که ما باید فاصلههای جنوب و شمال را کم کنیم اما رفته رفته انگار همه اینها فراموش شد.
نکتهی دیگر دربارهی باغ کتاب واگذاری آن است که همین حالا دو دستگی در میان اهالی نشر پدید آورده و آنان را دوپاره کرده است. بیشتر کتابفروشان شهر باور دارند که فعالیت باغ کتاب به کاهش فروش آنها انجامیده است. برای همین در مرداد سال پیش نامهای به رئیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران نوشتند تا فعالیت فروش کتاب در باغ کتاب متوقف شود یا تغییر شکل دهد. در خبرهای این روزها نیز خواندیم که اتاق اصناف به دلیل نداشتن پروانه کسب، رای به تعطیلیِ بخش فروش کتاب باغ کتاب داده است تا نظر این بخش از اهالی صنف تأمین شود.
اینکه فعالیت بخش فروشگاهی باغ کتاب در کار کتابفروشان و بهویژه کتابفروشان نواحی مجاور ایجاد کاستی کرده است، البته نیاز به کار کارشناسی دارد و واقعیت این است که در این ارتباط نه موافقان دلایل روشنی دارند و نه مخالفان.
بله، همینطور است ولی به نظرم این تأثیر باید در دو حوزه جداگانه تحلیل شود: بخش فروش کودک و نوجوان باغ کتاب و بخش فروش بزرگسال آن. ما در شهر تهران کتابفروشی مستقل در حوزه کودک و نوجوان کم داریم و برخی از آنها پیوستهایی هستند به کتابفروشیهای بزرگ شهر یعنی کتابفروشیهای بزرگسالی که کتاب کودک و نوجوان هم میفروشند. این یک واقعیت است که بیشتر کتابفروشیهای شهر کمتر به عرضه و فروش کتاب کودک و نوجوان مشغولاند. بنابراین فروش کتاب کودک و نوجوان در باغ کتاب نمیتواند تأثیری قابلتوجه بر کار کتابفروشیهای مستقل گذاشته باشد. به اعتقاد من تأثیر فعالیت بخش کتاب بزرگسال این مجموعه نیز بر کتابفروشیهای شهر چندان نیست. اگر چرخی در این بخش از باغ کتاب بزنید، میبینید که به دلایل گوناگون از جمله مدیریت نادرست و غیرجذاب، کم رونق و کم مشتری است. با همهی اینها دغدغهی کتابفروشیهای شهر را درک میکنم که فعالیت باغ کتاب را در جهت تضعیف کسب و کار خویش ببینند. با توجه به آنچه گفتم به نظرم ابلاغیهی اتاق اصناف مبنی بر تعطیلی باغ کتاب تصمیم درستی نبوده و انداختن توپ اختلافات به نقطهای دورتر است. هرچند طبیعی است که کتابفروشیهای باغ کتاب باید برای فعالیت پروانه کسب داشته باشند و تأکید و اقدام قانونی بر این موضوع لازم است.
به شیوه مدیریت بخش کتاب باغ کتاب اشاره شد. به نظرم این شیوه، فرصتسوزی بزرگی است و بهتر است متولیان باغ کتاب آن را بازنگری کنند. آنچنان که از مصاحبه یادشده با آقای اشعری برمیآید، ایدههای بهتر و مترقیتری برای باغ کتاب وجود داشته است. اینکه ما یک فضای وسیع را قفسهبندی کنیم و در آنها کتاب بچینیم و منتظر مردم بنشینیم تا بیایند و کتابی بخرند و...، کمترین کاری است که در این مجموعه میشود انجام داد. من که چند باری به این بخش رفتهام، جز با ابهام و گیجی از آن بیرون نیامدهام.
به عنوان یک بازدیدکننده و در عین حال فعال حوزه نشر و فروش کتاب، پیشنهاد مشخصی هم برای بهبود فعالیت این بخش دارید؟
به نظر من، بخش کتاب باغ کتاب باید بتواند یک شبکه تعاملی کتاب (تالار نشر ایران) در هر سه مولفه (پدیدآوردن – انتشار – خواندن) به وجود بیاورد. این شبکه تعاملی همهی مراحل از پدید آوردن تا خواندن یک کتاب را شامل میشود. هدف این شبکه تعاملی نشر، انتشار و ترویج مفهوم کتاب در جامعه و افزایش تقاضا و مصرف فرهنگی است. تالار نشر ایران میتواند شامل بخشهای زیر باشد: ۱. تعامل با اهل قلم؛ هدف از تأسیس این بخش، نزدیکتر کردن پدیدآور با مخاطب اثر خویش است و به وجود آوردن امکان ارتباط پویا و مستقیم میان آنها. ۲. نمایش کتاب؛ این بخش مسئول برگزاری رونمایی کتاب در اشکال گوناگون آن است و برنامههای آن برای حداکثر کردن جذب مخاطب دو ویژگی دارند: متنوع، تفریحی و سرگرمکنندهاند. به شکل تجمیعشده برگزار میشوند. (چند ناشر با هم به نمایش کتابهایشان میپردازند.). نمایش کتاب شامل برنامههایی چون نمایشنامهخوانی کتاب، قصهخوانی کتاب، جمعخوانی کتاب و... است. ۳. آژانس ادبی داخلی؛ این آژانس پل ارتباطی میان ناشر و پدیدآور است و با بهرهگیری از دادههای موجود از ناشران، پدیدآورندگان، بازار: نیازها و پتانسیلها تعامل میان آنها را ساماندهی میکند. از فعالیتهای آن: اعطای حق نشرانه، عقد قرارداد و... خواهد بود. ۴. آژانس ادبی بینالمللی؛ این آژانس، پل ارتباطی میان ناشران و پدیدآورندگان داخل با ناشران و پدیدآورندگان خارج از کشور است و برای تحقق طرح گرنت فعالیت خواهد کرد. این آژانس با بهرهگیری از دادگان موجود ناشران، پدیدآورندگان، بازار: نیازها و پتانسیلها تعامل میان آنها را ساماندهی میکند. از فعالیتهای آن: اعطای حق نشرانه، عقد قرارداد و... خواهد بود. ۵. نشستها و کارگاههای تخصصی آموزشی؛ این بخش برگزارکنندهی نشستها و کارگاههای حوزههای مختلف صنعت نشر شامل: تکنولوژیهای نوین نشر، آشنایی با مواد تولید، روشهای تولید، بازاریابی، توزیع، عرضه، فروش و... است و ارتقای دانش فنی کارگزاران نشر کشور را نشانه میگیرد. ۶. برنامهسازی رسانهای تخصصی و عام با تأکید بر صدا و سیما. ۷. باشگاه مخاطبان کتاب؛ این بخش برای ایجاد ارتباط و تعامل مستقیم و پویا میان خوانندگان یک کتاب با هدف ترویج کتابخوانی فعالیت میکند.
مساله دیگر مورد اختلاف در این واگذاریها آن است که چرا بهرهبرداری از بخش کودک را با شرایط ساده و مطلوب تنها به یک شرکت سهامی خاص که متشکل از بخش کوچکی از فعالان صنف است، سپردهاند؟
دقیقاً همینطور است و این یکی از سوالهای اساسی صنف نشر، در حال حاضر است. چرا باید منافع حاصل از بهرهبرداری از یک پروژه عمومی که با هزینه ۳۰۰ میلیارد تومانی از بیتالمال تأسیس شده است، تنها در دست عده قلیلی از اعضای صنف ناشران و کتابفروشان باشد؟ در اداره بخش کتابفروشی باغ کتاب (کودک و نوجوان و بزرگسال) به دلیل آنکه این مجموعه با سرمایه عمومی شکل گرفته است، اولویت با اتحادیه ناشران و کتابفروشان است که شمول پوشش آن فراگیر است. اتحادیه متشکل از ناشران عمومی، کودک و نوجوان و... همچنین دیگر رستههای نشر و کتابفروشی است. اما نکته اینجاست که اتحادیه ناشران کتابفروشان تهران به دلیل آنکه طبق قانون نظام صنفی نمیتواند فعالیت اقتصادی کند، هیچ برنامهای برای چنین واسپاری نداشته است و برای آن آمادگی ندارد. ضمن اینکه بازوی اقتصادی اتحادیه، یعنی شرکت تعاونی ناشران و کتابفروشان تهران، در وضعیت ورشکستگی قرار دارد و از این نهاد هم کاری برنمیآید. پس باید شرکتی فراگیر برای این منظور تأسیس شود که این هم پیچیدگیهای خاص خود را دارد.
بهتازگی در خبرها خواندم که یک باغ کتاب دیگر در بندرعباس در حال بازگشایی است. اینکه با کمکهای وام دولتی یا غیر باشد، توسط شرکت ماه پیشونی تأسیس شده یا یا جایی دیگر، بحث دیگری است؛ نکتهای که میخواهم به آن اشاره کنم، این است که در آمارهای عیدانه کتاب سال جاری، استان هرمزگان کمترین میزان جذب یارانه مصرفی را داشته و کمترین تعداد کتابفروشی فعال آن هم در مرکز استان. سوال اینجاست که کدام برای این شهر بهتر است: یک مرکز فرهنگی و مگامال کتاب یا تجهیز و نوسازی و تأسیس کتابفروشیهای تازه محلی در این شهر؟ آیا به این نکته توجه شده است که در آن شهر با توجه به زیرساختهای فرهنگی و فرهنگ بومی، کدام انتخاب درستتری بوده و مطالعهای انجام گرفته است یا احیاناً مراودات غیرکارشناسیشده و سیاسی چنین انتخابی را رقمزده است؟ اینکه وزارت ارشاد وام نوسازی کتابفروشیها را چگونه هزینه میکند و سیاستهای حمایتیاش از کسب و کار نشر در شهرستانها چه جهتی دارد، نکته مهمی است.
به طور کلی کتابفروشیهای زنجیرهای، هایپرکتابها و کتابفروشیهای محلی هر کدام در بستری خاص از تحولات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه شکل گرفتهاند و نمیتوان هر یک را نفی مطلق کرد یا تأیید یکسره. مثلاً کتابفروشهای محلی بیشتر امکان پاتوق دارند اما هایپرکتابها احتمالاً فاقد چنین کارکردیاند یا کتابفروشیهای محلی بیشتر مخاطبان حرفهای کتاب را جذب میکنند و هایپرکتابها بیشتر مخاطبان عام را. برای آنکه هر سه گروه یاد شده بتوانند کارکردهای مثبتی برای عرضه کتاب داشته باشند، باید روشهای درست مدیریتی را برای آنان به کار بست و کارکردهای مثبت هر یک را تقویت کرد. تنها در این صورت است که میتوان به یک تعامل سازنده و مثبت میان این سه بستر فروش کتاب امید داشت به شکلی که هیچ یک تهدیدی جدی علیه دیگری قلمداد نشوند.
به هایپرکتابها اشاره کردید. فکر نمیکنید در سالهای اخیر با شکلگیری این قبیل کتابفروشیهای بزرگ زنجیرهای و اصطلاحاً مالها، کتابفروشیهای کوچک در حال خارج شدن از چرخه اقتصادی نشر هستند؟
قبول دارم که هایپرکتابها اثر سویی بر کسب و کار کتابفروشیهای کوچک محلی داشتهاند اما این اثر ناشی از الگوهای نوینی است که جامعه از آنها تأثیر میپذیرد. یعنی اگر این روزها حال و روز کتابفروشیهای ما خوب نیست همه را نمیشود به وجود این مالها نسبت داد. بخشی از این کمرونقی، محصول تجارت دیجیتال است. تجارت الکترونیک مدلهای کسب و کار را تغییر داده، مثلاً سبب شده تا خردهفروشها (کتابفروشیها) و عمدهفروشها (مراکز توزیع کتاب) از زنجیرهی تأمین کالا حذف شوند. همین حالا بخش قابل توجهی از فروش کتاب توسط وبگاههای اینترنتی انجام میشود. جز این بخش بزرگی از مشکلات کتابفروشیها ناشی از تصمیمگیریها و برنامهریزیهای نادرست مدیران فرهنگی همچنین سوق دادن بیشترین حمایتهای دولتی به بخش تولید طی دهههای گذشته یا مناسبات غلط میان رستههای مختلف صنف بوده است، اما باید اذعان کنیم که خود کتابفروشیها نیز در این مشکلات سهمی قابل توجه دارند.
تحولات اجتماعی و تکنولوژیک یک دهه گذشته هم فرصتهای تازهای پیش روی کتابفروشان نهاده و هم تهدیدهایی را برای آنان رقم زده است. احتمالاً با من همنظرید که رفتار بیشتر کتابفروشان ایران با کتاب نسبت به ۳۰ سال پیش تغییر خاصی نکرده است و به همان مکانیزم و روش پیشین کتابهای خود را عرضه میکنند. جامعهی امروز ما نیازمند خدمات تخصصی است و با رشد تخصصها در جامعه، مشاغل تخصصیتر شدهاند از این رو برای تطابق با وضع موجود، کتابفروشیها باید از افراد متخصص جهت فروش بهره بگیرند، افرادی که اطلاعات کافی در اختیار داشته باشند، شیوههای روزآمد بازاریابی و فروش را بشناسند تا به این شکل از منابع در اختیار، بهینهتر استفاده شود. در حالیکه امروزه بیشترین روابط ما در فضای مجازی شکل میگیرد، چطور انتظار داریم که مشتری کتاب بیشترین مراجعهاش به کتابفروشیهایی باشد که سنتی و با روشهای قدیمی اداره میشوند؟
در کتابفروشیهای ما وقتی مشتری از فروشگاه خارج میشود، به کل فراموش میشود. ما از نرمافزارهای مدیریت ارتباط با مشتری در کتابفروشیهامان بسیار کم بهره میگیریم. برای سازگاری با وضع موجود باید تغییرات را پذیرفت و در جهت تأمین منافع کتابفروشان از آنها بهره برد. از دامنه اثر تهدیدها کاست و از فرصتها کمال بهره را برد. تغییر در رفتار فروش و ایجاد جذابیت در کتابفروشیها، روزآمد کردن سامانهی فروش، خدمات پس از فروش و استفاده از نرمافزارهای مدیریت مشتری بخشی از این کوششها میتواند باشد هرچند که میپذیرم که گردش مالی و بنیهی اقتصادی بیشتر کتابفروشیهای ما آنچنان ضعیف است که تحقق اینها به تنهایی از توان کتابفروشان بسیار فراتر است. پس خوب است که حمایت دولتی بیشتر به این سو سوق داده شود.
گفتگو: کمال صادقی