گفتوگو با باستانشناسی که شرق کشور را کاوش کرد؛
افسانه ملکه سبا و جنیان حضرت سلیمان در شهر بلقیس/دفن کلهپاچه همراه با ایرانیان باستان/کشف قبرهای یادمانی مملو از ظرف و هدیه
با علیاکبر وحدتی که شرق کشور را کاوش کرده، از افسانه گنج ملکه سبا و شهر بلقیس سخن گفتیم و به ماجرای دفن کلهپاچه با ایرانیان باستان رسیدیم. او گفت در این منطقه برای اولینبار قبرهایی یافتیم که روسها به آن قبر یادمانی میگویند. داخل این قبرها از جسد خبری نیست بلکه فقط انبوهی از ظرف و ظروف غذا و هدایای تدفینی به چشم میخورد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، علیاکبر وحدتی، یکی از جوانهای حوزه باستانشناسی است هرچند ممکن است به دلیل تعدد کاوشها و مقالاتی که در عرصه باستانشناسی تالیف و منتشر کرده است، بسیاری از افرادی که تاکنون او را ندیدهاند بر این عقیده باشند که وحدتی یکی از پیشکسوتان مسن درعرصه میراث فرهنگی است اما او میگوید: باور کنید که من متولد ۱۳۵۷ هستم و از سال ۱۳۸۵ کاوش در عرصه باستانشناسی را آغاز کردهام.
او، پژوهشگر و باستانشناس دانشور است، کارشناسی و کارشناسی ارشد باستانشناسی را از دانشگاه تهران اخذ کرد و در مقطع دکترای باستانشناسی را در دانشگاه پاریس به پایان رساند.
از آنجا که اهل جاجرم درق(خراسان شمالی) است؛ در زمان تحصیل خود شاهد بود با وجود آنکه منطقهای که در آن زندگی میکند سرشار از آثار و تپههای باستانی است، اما مورد توجه باستان شناسان قرار نمیگیرد؛ شاید همین امر سبب شد تا پس از آنکه توانست در عرصه باستانشناسی فعالیت داشته باشد، خراسان شمالی را برای کاوش انتخاب کرد تا بتواند آنچه در تفکرش میگذرد را به مرحله ظهور برساند و به باستانشناسان نشان دهد که میتوان زبان باستانشناسی دنیا را تغییر داد.
سالهاست در خراسان شمالی کاوش میکنید و این روزها نیز آخرین فصل کاوش را به پایان رساندید. از کاوش و پژوهشهای اخیر خود در استان خراسان شمالی برایمان بگویید؟ چطور شد کاوش در این منطقه را انتخاب کردید؟
استان خراسان شمالی یک استان دور افتاده از مرکز و پایتخت ایران است، شاید این امر یکی از دلایلی باشد که طی سالهای گذشته مورد توجه باستان شناسان قرار نگرفت. در همه سالهایی که شاهد رونق باستان شناسی در ایران بودیم به دلایل مختلف باستانشناسان به سمت غرب کشور رفتهاند. یکی از دلایل این امر تفکرات اولیهای است که باستان شناسان را به سمت غرب ایران کشاند و آن تفکر، پیدا کردن شهرهایی است که در تورات و انجیل از آنها یاد شده است.
شوش یکی از شهرهایی است که در تورات و انجیل از آن یاد شد، از این رو مورد توجه باستان شناسان قرار گرفت. گروه دیگری از باستان شناسان نیز به دنبال کشف منشأ تمدن، کاشت گیاهان و اهلیسازی حیوانات به غرب کشور و هلال حاصلخیزی توجه داشتند چراکه معتقد بودند نخستین رشتههای شکلگیری جوامع بشری، روستاها و شهرها در منطقه بینالنهرین، خوزستان و زاگرس شکل گرفته است.
این بخشی از داستان است که سبب شد باستانشناسان در غرب کشور جمع شوند و تمرکز خود را در این بخش قرار دهند، البته وجود تخت جمشید و آثار هخامنشی نیز سبب شد تا سایتهای بخش جنوب و جنوب غربی مانند گنج دره تپه آسیاب، تپه حسنلو و... مورد توجه قرار گیرد.
از این رو تعداد کمی از باستانشناسان به مناطق شرقی ایران توجه کردهاند و به جز شهر سوخته، از نظر باستانشناسی از شرق کشور چیزی نمیدانیم. البته این روند تا این اواخر که با نام جیرفت و دره هریرود روبهرو شدیم ادامه داشت. در واقع میتوان گفت با این سایتها بود که نام باستانشناسی شرق کشور، کم کم بر سر زبانها افتاد.
بیخبری از شرق کشور به عدم فعالیت باستان شناسان در شرق کشور دامن زد چنانکه عده زیادی، به این باور رسیدند که نبود اطلاعات باستانشناسی از شرق کشور به معنای نبود آثار باستانی در این منطقه است.
این در حالی است که این تصور اشتباه است. نبود اطلاعات از باستانشناسی شرق کشور فقط به دلیل اجتناب باستانشناسان از انجام کار و پژوهش و کاوش در این بخش از کشور است.
البته طی سالهای گذشته شاهد آن بودیم که بخش شرقی کشور از دو استان پهناور تشکیل شده بود. چنانکه تمام نیمه شمال شرقی را استان خراسان و تمام نیمه جنوب شرقی را استان سیستان و بلوچستان دربرمیگرفت. بعد از آن که استان خراسان تقسیم شد -که البته از دیدگاه فرهنگی این را نمیپسندم- سبب شد به لحاظ اجرایی و اداری کنترل بسیاری از کارها ازجمله پروژههای باستانشناسی و مرمتی دقیقتر و بهتر و منسجمتر انجام شود.
زمانی که خراسان پهناور بود، کارهای باستانشناسی بیشتر در بخشهای اطراف مشهد، توس و نیشابور انجام میشد. اما بعد از تقسیم شدن خراسان به سه استان، ما نیز به عنوان باستانشناس در استان خراسان شمالی این وظیفه را بر خود لازم دانستیم تا به کاوش در این منطقه بپردازیم. معتقد بودم فرهنگهایی که در دوره پیش از تاریخ در این بخش از کشور وجود داشت به کلی با فرهنگ باستانشناسی که در غرب و مرکز فلات ایران دیده میشود متفاوت است. به طور مثال ادبیات باستانشناسی که در این منطقه دیده میشود با آنچه که در دانشگاه آموختیم و در ایران تدریس میشود فرق دارد و نیاز است تا دانشجویان با این ادبیات از نزدیک آشنا شوند. این درحالیست که تاکنون چنین ادبیاتی فقط از سوی باستانشناسان روس مورد استفاده قرار میگرفت.
از این رو، کار کاوش را در سایتها با دورههای مختلف تاریخی آغاز کردیم. بدین معنا که همانگونه که دوره پیش از تاریخ را مورد کاوش قرار دادیم، همزمان سایتهای دوره تاریخی و دوره اسلامی را نیز کاوش کردیم. نخستین کارهایی که در استان خراسان شمالی انجام دادیم کاوش در سایتهای دوره نوسنگی مانند تپه پهلوان، قلعهخان و... بود. در این کاوشها، شاهد بودیم که برخلاف آنچه که همیشه گفته میشد این منطقه نیز سرشار از آثار دوره نوسنگی است. اکنون این تصویر حاصل که مراحل اولیه دوره نوسنگی در مرحلهای که به آن سنگ چخماق گفته میشود از شاهرود شکل گرفته است. حتی در برخی مواقع شاهد آن بودیم که از هزاره هشتم قبل از میلاد این سایتها شکل گرفتهاند. حتا میتوان زنجیره تولید را در این مناطق مطالعه کرد چراکه در آن دوران صنایع در این منطقه به صورت تخصصی مورد استفاده قرار میگرفت.
در بخشی از صحبتهای خود به تغییر ادبیات باستانشناسی اشاره داشتید. از چه ادبیات و فرهنگی صحبت میکنید؟
در ادبیات باستانشناسی ایران با فرهنگهایی مانند فرهنگ دهستان، فرهنگیاز، فرهنگ نمازگاه آشنا نمیشویم چراکه تمام آنچه که در ادبیات باستانشناسی مورد استفاده قرار میگیرد براساس کاوشهای غرب کشور است. به جرأت میتوانم بگویم سابقه بسیاری از امپراطوریها و شاهنشاهیهایی که پایتخت آنها در غرب کشور متمرکز شد، از شرق کشور نشات گرفته است. حتا، تولید انواع زیورآلات و ابزارهای سنگی در آن دوران کشف شد.
جیرانتپه یکی از مکانهای باستانی بود که طی سالهای گذشته کاوش کردیم و برای نخستین بار فرهنگیاز که باستانشناسان روس از آن یاد میکنند را در این منطقه شاهد بودیم. فرهنگیاز، به معنای فرهنگ کشاورزی با مفهوم زمینداری توسط اربابان، خانها و زمینداران است.
در واقع میتوان گفت بخش بزرگی از فرهنگیاز در خراسان وجود دارد و این امر را وارد ادبیات باستانشناسی ایران کردیم این در حالی است که باستانشناسان و دانشجویان به هیچ وجه با اسم فرهنگیاز آشنا نبودند و آن را نمیشناختند چراکه هیچگاه کاوش برای یافتن چنین فرهنگی انجام نشده بود و تصور بر آن بود که در محدوده مرزهای ایران چنین فرهنگی وجود نداشت. طی کاوشهای انجام شده به آثاری دست یافتیم که وجود فرهنگیاز در ایران را ثابت میکرد. امروزه شاهد رواج این مفاهیم در بین باستانشناسان هستیم. این درحالی است که اوایل امر از آنجایی که جنس (مواد فرهنگی) تازهای از باستانشناسی پیش روی ما قرار گرفته بود، مفهوم آن را نمیتوانستیم درک کنیم.
در گذشته به این پدیده BMAC (مجموعه باستانشناسی بلخی و مروی) گفته میشد این درحالی است که امروزه این ادبیات را تغییر دادهایم و نام JKC (تمدن خراسان بزرگ) را بر آن نهادیم. چراکه این فرهنگ فقط محدود به مرو و بلخ و شمال افغانستان نیست بلکه بخش بزرگی از خراسان را دربرگرفته است. طی سالهای طولانی این مهم را نمیدانستیم چراکه کاوشی در این منطقه انجام نشده بود. چند سالی است که با باستانشناسان ایتالیایی کاوشهایی در خراسان جنوبی انجام دادیم و آثاری از فرهنگیاز را در آن بخش نیز پیدا کردیم. بنابراین از این طریق توانستیم از یکسو بخشی از ادبیات باستانشناسی جهان را تغییر دهیم و بخشی را باز تعریف کنیم.
به سنگهای زینتی و ادوات سنگی اشاره کردید. براساس کاوشهایی که در منطقه خراسان شمالی انجام دادید به چه نوع سنگهای زینتی دست پیدا کردید؟
در اواخر دوره نوسنگی یعنی ۵ هزار سال پیش از سنگهایی به عنوان سنگ زینتی استفاده میشد که در عین تلألو و زیبایی، نرم و تراشخور خوبی داشته باشند، چراکه تمام کارهای این چنینی از طریق ابزارهای سنگی انجام میشد. از این رو سنگ مار که یک سنگ سبز رنگ و زیبا و در عین حال نرم است و همچنین سنگ آهک که سفید رنگ است و برخی سنگهای سیاه رنگ که میتوانند با قرار گرفتن در کنار سنگهای سفید، تضاد بصری زیبایی را در زیورآلات ایجاد کنند استفاده میشد. به مقدار بسیار کم استفاده از سنگ لاجورد نیز دیده میشود.
آیا در آن دوره نیز اشیای زینتی و زیورآلات برای زنها ساخته میشد؟ آیا میتوان گفت زنها از همان ابتدای شکلگیری تاریخ به زیورآلات و آراسته بودن علاقه داشتند؟
برای کشف آثار باستان شناسی دوره مفرغ در سایت باستانی چَلو سالها کاوش میکردیم. این سایت ۴۰ هکتار وسعت دارد و از حدود پنج هزارو پانصد سال پیش استقرار در آن آغاز میشود و در دوره اوج شهرنشینی در شرق کشور از بین میرود. همان اتفاقی که در دشت گرگان شاهد بودیم. باستانشناسان به این امر افول تاثیر شهرنشینی میگویند.
بیشترین جذابیتهای سایت چَلو در بخش گورستان آن است؛ چراکه در قبور با تعداد زیادی از هدایای تدفینی روبهرو شدیم که از صنعتگری بسیار پیشرفته در آن دوران خبر میدهد. در قبرهای زنها و مردها شاهد انواع ظروف و زیورآلات سنگی هستیم.
در قبر زنها، ظروف سنگی بسیار زیبایی کشف کردیم که در واقع ظرفهایی برای نگهداری سرمه (سرمهدان) هستند. حتی در کشفیات خود شاهد آن بودیم که برخی از این ظروف هنوز هم سرمه درونشان بود چراکه در آن را با رزینی خاص پلمپ کرده بودند که از مواد درون ظرف نگهداری میکرد. بسیاری از این سرمهدانها از سنگهای ترکیبی در قالب سنگهای سیاه و سفید درست شدهاند. حتا در قبرهای زنها شاهد گردنبندهایی بودیم که از سنگهای بسیار ظریف و کوچک درست شده بودند. در واقع میتوان گفت، زنها حتا در پنج هزار سال پیش به زیورآلات و اشیای زیبا علاقهمند بودند. این درحالیست که در قبر مردها، شاهد ابزارهای سنگی مانند سر گرز ، شمشیر، خنجر و ابزارهای کار هستیم.
سالهای گذشته نه تنها در سایتهای قبل از تاریخ بلکه در سایتهای تاریخی و دوره اسلامی نیز کاوش داشتید. شاید به جرات بتوان کاوش در شهر بلقیس اسفراین را یکی از مهمترین کاوشهای دوره اسلامی شما دانست. آیا افسانههایی که در خصوص شهر بلقیس و گنجینه آن مطرح میشود، صحت دارد؟
این منطقه یک سایت ۱۵۰ هکتاری دوره اسلامی است که بقایای یک شهر قدیمی دوره اسلامی را دربرمیگیرد. ارگ نارین قلعه از آثار بهجا مانده در شهر تاریخی بلقیس اسفراین با قدمتی ۱۲۰۰ ساله، دومین بنای گلی ایران و یکی از قطبهای گردشگری خراسان شمالی محسوب میشود که در وسعتی در حدود پنج هکتار از این منطقه قرار دارد. قطر پایههای این قلعه حدود ۵ تا ۶ متر در ارتفاعی حدود ۱۳ متر است. در واقع تصور ساخت چنین دیوارهای عظیمی در ذهن عموم جامعه نمیگنجد.
واقعیت آن است که تا اواخر دوره قاجار اصلا شهری به نام بلقیس وجود نداشت. اما از آنجا که این قلعه به اندازهای عظیم است که در ساخت آن توسط انسان در ذهن عموم جامعه نمیگنجد، از این رو هر آنچه که انسان نتواند انجام دهد را به جنیان نسبت میدهند.
از آنجا که در قصص قرآن اشاره شده است که بلقیس یا ملکه شهر سبا همسر حضرت سلیمان است که جن و انس در خدمت او بودند، از این رو هر جا که سازه یا چیزی در ابعاد غول آسا وجود داشته باشد تصور عامه مردم نسبت به آن اینگونه است که توسط جنیان ساخته شده است. بنابراین ابتداییترین چیزی که به ذهنشان میرسید این بود که آن را به حضرت سلیمان، همسر، مادر، جنیان و افراد پر زور و قدرتمند و... وصل کنند. این در حالیست که ساخت این دیوارها براساس تکنیکها و صنعتی خاص انجام میشد. حتی سعی میشد از تعداد زیادی از افراد برای ساخت این سازهها استفاده شود. البته این قضیه درخصوص نقش رستم نیز صدق میکند چراکه این اثر تاریخی را نیز به رستم نسبت میدهند درحالیکه این اثر هیچ ربطی به رستم ندارد.
عموم جامعه از آنجا که اطلاعات چندانی در خصوص این سازهها ندارند برای آنکه به حس کنجکاوی خود پاسخ دهند آن را به عوامل ماورایی وصل میکنند. در واقع میتوان گفت بیشتر این افسانهها و اسطورهها که عموم جامعه از آن یاد میکنند هرگز وجه تاریخی ندارد و ناشی از جهل تاریخی ما در دوره قاجار است. حتا به مقبره کوروش نام، قبر مادر حضرت سلیمان را داده بودند.
طی پژوهش و کاوشهای خود در تپههای باستانی دورههای مختلف شرق ایران با چه پدیدههای عجیب و جالب توجهی روبرو شدید؟
در سایت چَلو با آداب تدفین بسیار خاصی روبه رو شدیم که در هیچ جای فلات ایران گزارش نشده است. در واقع شاهد دفن بزغالهها و برههای زیر یک سال با روشی خاص بودیم. چنانچه در این تدفینها این بزغالهها همانند انسان تدفین شدهاند. منظورم آن است که این بزغالهها را مانند انسان آرایش کرده، سرمه کشیده و زیورآلات به دست و گردن آنها آویزان کرده و به خاک سپرده بودند. البته نمونههایی از چنین تدفینهایی در آسیای میانه دیده شده بود. دفن کردن یک حیوان با چنین آداب و مراسم خاص، جالب توجه است.
حتی در این منطقه قبرهایی پیدا میشود که روسها به آن قبر یادمانی میگویند. داخل این قبرها هیچ چیزی جز انبوهی از ظرف و ظروف غذاها و هدایای تدفینی نیست. در واقع داخل این قبرها اسکلتی از آدم وجود ندارد و فقط شاهد هدایای تدفینی هستیم. احتمال میدهیم این قبرها برای آدمهایی ساخته شدهاند که از جامعه خود با هدفی خاص مانند جنگ یا تجارت رفتهاند و دیگر بازنگشتهاند. افراد جامعه، بعد از آنکه از بازگشت آنها ناامید شدهاند، قبری برای یادبود ساختند. از قضا، بیشتر این قبرهای یادمانی، مملو از ظروف هدایا هستند چنانکه میتوان تعداد این هدایا را بیشتر از قبرهایی که اسکلت در آن وجود دارد دانست.
در بسیاری از قبرها نیز شاهد ظرفهایی هستیم که پر از گوشت بودند. این گوشتها از اندام خاصی از حیوانات انتخاب میشدند در واقع میتوان گفت، کله و پاچه یکی از مورد علاقهترین غذاهایی بود که همراه مردگان دفن میشد. البته ممکن است دفن کله و پاچه همراه مردگان دارای مفاهیم آیینی نیز باشد.
آیا موردی داشتید که کشفیات شما را زیر سوال ببرد؟
در سال ۲۰۱۳ بود که در کاوشهایمان به یک قبر برخوردیم که نام قبر شاهزاده را بر آن نهادیم. این قبر دربردارنده اسکلت خانمی حدود ۱۸ ساله بود که همراه با او انواع ظروف و هدایای مختلف دفن شده بود. از جمله هدایایی که همراه این اسکلت پیدا کردیم، ست کامل آرایشی شامل جعبه کوچک آرایشی، آینه، سرمهدان پر از سرمه، گلسینه و... بود. در کنار تمام این ظروف و هدایا یک ظرف سنگی با نقشهای مختلف از اژدها و مار گرفته تا عقرب دیده میشد. این نقوش با روشی روی این ظرف ترسیم شدهاند که میتواند هم ما را به یاد آثار جیرفت بیندازد هم آنکه به لحاظ اجرا خامتر از طرحهای جیرفت است. در آن زمان که این آثار کشف شد این شائبه به وجود آمد که من خودم این ظرف را در این قبر گذاشتم تا نظر باستانشناسان را به منطقه جلب کنم. این درحالی است که اینگونه نبود.