خبرگزاری کار ایران

مشیت علایی در گفت‌وگو با ایلنا مطرح کرد:

هیچ اعتباری برای نقدهای مارکسیستی، فرویدی و لاکانی قائل نیستیم

هیچ اعتباری برای نقدهای مارکسیستی، فرویدی و لاکانی قائل نیستیم
کد خبر : ۶۶۵۳۵۳

شرایط اجتماعی حکم می‌کند چنان نقدهایی که به قول معروف نه سیخ بسوزد و نه کباب را مطرح شوند و کاری به ابعادی از متون که منعکس‌کننده تنش‌های جامعه است، نداشته باشد.

مشیت علایی (نویسنده، مترجم و منتقد ادبی) در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا، درباره آخرین آثار و ترجمه‌هایش در حوزه نقد ادبی گفت: مجموعه مقاله آماده چاپ دارم که هنوز اسمی انتخاب نکرده‌ام. البته مقالاتی هستند که اغلب پیش‌تر در مجلات مختلف منتشر شده‌اند و حالا یک‌جا آن‌ها را گردآوری کرده‌ام. ترجمه کتاب«رویداد ادبیات» نوشته تری ایگلتون نیز تمام شده و مشغول غلط‌گیری و ویرایش نهایی هستیم. کتاب باید برای دریافت مجوز برود و قرار است توسط نشر لاهیتا منتشر شود.

علایی ادامه داد: «رویداد ادبیات» از جدی‌ترین کتاب‌های جدید ایگلتون است و همان‌طور که از عنوانش مشخص است به ادبیات به عنوان یک رویداد نگاه می‌کند و منظورش از رویداد یک رویداد تاریخی‌ست که شرایط مشخصی سبب می‌شود چیزی به اسم ادبیات شکل بگیرد. مثل هر رویداد دیگری هم ادبیات یک نقش و وظیفه‌ای دارد که از نظر ایگلتون با دید ایدئولوژیک قابل دفاع است و اگرچه عده‌ای در این میان سعی در مصادره این نقش تاریخی ادبیات دارند ولی ادبیات در هر حال کار خودش را انجام می‌دهد. کتاب دشواری‌ست و به نظرم از کتاب قبلی او یعنی «چگونه ادبیات بخوانیم» دشوارتر است و به همین دلیل کلی یادداشت روی کتاب نوشته‌ام. من بیشتر به فکر خواننده بودم که راحت‌تر متن را درک کند و کتاب را بخواند. ناشر می‌گفت از 250 صفحه شاید حدود 80-70 صفحه یادداشت‌های خود من است.

این نویسنده، مترجم و منتقد ادبی؛ سپس با اشاره به موضع ایگلتون نسبت به نظریه ادبی در کتاب «رویداد ادبیات» بیان کرد: ایگلتون در این کتاب به نوعی از نظریه ادبی دفاع می‌کند. مفهومی که در سال‌های آخر قرن گذشته و 1980 و همزمان با فروپاشی سوسیالیم نظریه هم به شدت دچار نوسان شد و حتی می‌توان گفت تقریبا رنگ باخت و فلسفه ادبیات جای آن را گرفت. ایگلتون هم رابطه خوبی با فلسفه ادبیات ندارد. در نتیجه نظریه ادبی و فلسفه ادبی را مقابل همدیگر قرار می‌دهد و از نظریه ادبیات دفاع می‌کند.

او همچنین درباره نقش این جهانی‌سازی در کم‌رنگ شدن نظریه‌های ادبی و از دست رفتن تاثیرگذاری کارکردهای تاریخی ادبیات اظهار داشت: از دست رفتن کارکرد انتقادی و اصیل ادبیات و استفاده گفتمان مسلط از آن برای ثبات موقعیت خود خلاصه‌شده و ساده‌شده حرف آلتوسر است که ایگلتون هم در همین کتاب اشاره می‌کند که زمانی خیلی آلتوسری بوده و حالا درجه‌اش کمتر شده است. خود نویسنده هم در کتاب‌های مختلفش اذعان می‌کند که ادبیات هر دوره انعکاس‌دهنده ایدئولوژی حاکم همان زمان است. به همین دلیل هم که اینقدر ادبیات هر دوره‌ای مخصوصا ادبیات کلاسیک مورد کنکاش و واکاوی قرار می‌گیرد. ادبیات سعدی و حافظ و دانته از این جهت اهمیت دارد که به نوعی تحکیم‌بخش نظام حاکم بوده‌اند؛ اما لا‌به‌لای همین متون سطوری هست که عکس اراده نظام حاکم عمل می‌کند.

این منتقد ادبی یادآور شد: مثلا سعدی که می‌خوانیم یا در مورد می‌بینم با تعالیمی که می‌دهند به روشنی آموزهای اشعریون را بیان می‌کند یعنی ایدئولوژی و گفتمان غالب را اشاعه می‌دهد ولی در عین حال از دل همین تعالیم و آموزها هم مواردی هم وجود دارد که حتی بدون خواست خودشان لایه‌ها و جنبه‌های بسیار مهمی در تقابل با همان ایدولوژی را هم مطرح می‌کنند. اتفاقا زیبایی آنچه که خود ایگلتون نام قرائت رادیکال بر آن گذاشته همین است. یعنی خواننده و منتقد به خودش این اجازه را می‌دهد که براساس داستانی که نوشته شده قرائت رادیکالی ارائه کند که شاید حتی به ذهن نویسنده هم نرسیده بوده و اگر از خودش هم بپرسی می‌گوید اصلا چنین چیزی مدنظرم نبوده است. مسئله اینجا نیت یا نظر اصلی فراموش شده؛ منتقد تنها متن را می‌شناسد و عقیده نویسنده را در دل متن می‌بیند. بله منکر کارکرد ادبیات در تثبیت قدرت موجود نمی‌شویم ولی بالاخره از دل همین ادبیات نقطه مقابل قدرت مقابل هم بیرون می‌آید و کار نقد و نظریه هم همین است که این تقابل‌ها را برای خواننده روشن کند.

علایی سپس با اشاره به لزوم نگاه واقعی به میزان برش و قدرت ادبیات و هنر گفت: من بدبین نیستم نسبت به ادبیات ولی آنقدرها هم ته ادبیات باز نیست و معجره که نمی‌تواند بکند. از شاملو که بزرگتر در شعر فارسی نداریم ولی حداکثر کاری که کرده چه بوده است. ما انتظاری که داریم این است که شاعر و نویسنده تعهد داشته باشد و به ملاک‌ها اخلاقی و انسانی و اخلاقی التزام داشته باشد و به زبان ساده‌تر روشنگری و افشاگری کنند و آن منابع  و ماخذ فساد و بیچارگی و خرافه را به آدمی نشان بدهند. منتها تیغ ادبیات هم آنقدرها نمی‌برد و صرفا بخشی از روبناست و زیربنایی داریم که همه چیز با باعث می‌شود. اعم از مناسبات اقتصادی و اجتماعی. هرچند روبنا هم موجودی منفعل و ایستاتیک نیست که بگوییم هرچه زیربنا رقم بزند روبنا همان را پیدا می‌کند و هیچ واکنشی ندارد. در یک کلام نه اینگونه است که روبنا یک‌ به یک و عینا کپی مناسبات اقتصادی زیربنا باشد و هیچ عرضه‌ای از خود نداشته باشد؛ نه اینکه می‌توانیم انتظار کار انقلابی اساسی از آن داشته باشیم.

مترجم «چگونه ادبیات بخوانیم» در پاسخ به این پرسش که وقتی نقد مارکسیستی و نقد رادیکال در جریان نقد ادبی امروز ما جایی ندارد ادبیات هم دیگر صحنه جدال اجتماعی نخواهد بود و اینجا نقش تاریخی مدنظر ایگلتون از بین می‌رود؛ تصریح کرد: یکی از علل این مسئله ضعف ما در نقد دانشگاهی‌ست و فضای آکادمی ما در این مسئله مقصر است؛ چراکه هیچ اعتباری برای نقدهای غیردانشگاهی اعم از مارکسیستی، فرویدی و لاکانی و ... قائل نیستند و هنوز نقد آکادمیک نقد مسلط است. شرایط اجتماعی هم حکم می‌کند چنان نقدهایی که به قول معروف نه سیخ بسوزد و نه کباب را مطرح شوند و کاری به ابعادی از متون که منعکس‌کننده تنش‌های جامعه است نداشته باشد. البته اینجا هم تصویر خیلی سیاه نیست و هستند کسانی که با ترجمه‌های خوب خود چنین نقدی را هم منتشر می‌کنند؛ منتها بله وجه غالب در دست نقد متعهد است. نقد رادیکال و مارکسیستی با هر نامی که بر آن بگذاریم فعلا زور چندانی ندارند. مثل بلوک شرق که تمام شدند گویا این نقد هم تمام شده و در عرصه جهانی زورش نرسده و وا داده است. تنها اثری از سوسیالیسم و نقد رادیکال و .... در جهان مانده که گه‌گاه اینجا و آنجا حضوری پیدا می‌کند.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز