ریحانه پارسا در گفتوگو با ایلنا:
اگر شبیه لیلا نبودم، نقشم دیده نمیشد/نتیجهگیری درباره داستان هنوز زود است/خیلی از دوستانم از انتخاب من ناراحت شدند
ریحانه پارسا میگوید: وقتی برای نقش لیلا انتخاب شدم، بسیاری از دوستان خودم که برای این نقش تست داده بودند، آنچنان واکنش منفی نشان دادند که انگار من مقصر انتخاب نشدن آنها هستم.
به گزارش خبرنگار ایلنا، این روزها سریال «پدر» به یکی از پربینندهترین تولیدات صداوسیما تبدیل شده و کمتر کسی را میتوان یافت که حداقل خبر حاشیههای این سریال به او نرسیده باشد. با وجود داستان تکراری این سریال، شاید بتوان رمز موفقیت آن را حضور چهرههای تازه و جوانی دانست که این روزها بیش از هر عامل دیگری میتوانند در جذب مخاطبان جوان به رسانه ملی ایفای نقش کنند. ریحانه پارسا نوزده سال دارد و حال بهواسطه فرصتی که بازی در این سریال برایش فراهم کرده به جوان اول این روزهای تلویزیون تبدیل شده است. او در سریال پدر نقش لیلا را بازی میکند که شاید با دخترانی که تابهحال در رسانه ملی معرفی شدهاند، متفاوت است و شاید همین تفاوت مورد توجه مخاطبان بیشمار تلویزیون قرار گرفته است. با او درباره تمام چالشهایی که بازی در این نقش داشت و همچنین نحوه انتخابش، گپوگفت دوستانه انجام دادیم که در ادامه میخوانید.
با توجه به اینکه نقش لیلا در این فیلم مقدار زیادی به نقشی که مینا ساداتی در تنهایی لیلا بازی میکرد، شباهت دارد؛ از اینکه با او مقایسه شوید ترس نداشتید؟ چهکارهایی انجام دادید تا بازی شما در این نقش متفاوت از بقیه شود؟
وقتی آدمها نسبت به چیزی شناخت دارند؛ بعضا الگوبرداری مسئلهای طبیعی است که اتفاق میافتد. حال این الگوبرداری میتواند بهصورت انتخاب شخصی یا ناخودآگاه باشد. ولی خوشبختانه من در زمان پخش «تنهایی لیلا» دوم دبیرستان بودم و شاید شانسم این بود که تنها صحنههای کوتاهی از این سریال را بهصورت پراکنده دیده بودم و دقیقا زمان پخش متوجه شباهت آن با تنهایی لیلا شدم. بههمین دلیل بهنوعی این موضوع به من کمک کرد تا خودم نقش را کشف کنم. ولی اتفاقی که بعد از بازی کردن تنهایی لیلا برای مینا ساداتی افتاده بود و همینطور اینکه آقای عنقا نویسنده آن سریال هم بودند، من را دلگرم میکرد و سبب میشد با انرژی بیشتری کار کنم.
در این فیلم نقش دختری را بازی میکنید که رفتارهای ناهنجاری دارد و میتوان از آن بهعنوان یک کاراکتر بوردرلاین نام برد؛ آیا برای درک بیشتر این کاراکتر و نشان دادن ظرایف شخصیتی آن از روانشناس کمک گرفتید؟ چه حرکات روزمرهای را برای نشان دادن این رفتارها انتخاب کرده بودید؟
روزی که قرارداد بستم با روز فیلمبرداری تنها ۲۴ ساعت فاصله داشت و واقا فرصت این کارها نبود. موضوعی که به من کمک میکرد، نزدیکی حالوهوای شخصیت لیلا به ریحانه پارسا بود و بههمین دلیل نیاز به اتفاق عجیبوغریبی نداشتم. تنها علامت سوالی که در درک این شخصیت برایم وجود داشت؛ مربوط به بعد از ارتباط با حامد بود. اینکه چه اتفاقی میتواند ظاهر یک آدم را تا این اندازه تغییر دهد که البته برای این موضوعات با آقای عنقا صحبت میکردم.
رفتارهای لیلای سریال پدر برای ریحانه پارسا هم عجیب است ولی این رفتارها چیزی است که این روزها در جامعه وجود دارد و ما مرتب آنها را میبینیم. دلیل رفتارهای لیلا به مدل زندگی او و کمبود محبتی مربوط میشود که از خانواده او بهوجود آمده و سبب شده تا او به این صورت جلب توجه کند.
یعنی چنین رفتارهایی ازجمله آتش زدن ماشین برایتان عادی است؟
بستگی دارد که بخواهید آن را با چه کسی مقایسه کنید. این موارد برای ریحانه پارسا هم عجیب است ولی رفتارهای لیلای سریال پدر چیزی است که این روزها در جامعه وجود دارد و ما مرتب آن را میبینیم. اما اگر بخواهم دلیل رفتاهای لیلا را بیان کنم؛ این موضوع به مدل زندگی او و کمبود محبتی مربوط میشود که از خانواده او بهوجود آمده و سبب شده تا او به این صورت جلب توجه کند.
گاهیاوقات پیش میآید که ما به عنوان بیننده وقتی بازی یک بازیگر را میبینیم باور نمیکنیم که او در حال نقش بازی کردن بوده و او را بهعنوان خودِ شخصیت باور میکنیم. آیا شما در هنگام بازی احساس میکردید که خودِ لیلا دیالوگها را میگوید؟
سن و تجربه من به اندازهای نیست که بخواهم بگویم راه درستی را رفتهام اما در این کار سعی کردم خودم باشم و ادای کس دیگری را درنیارم و به شدت خوشحالم که دنبال چهره زیبا داشتن نبودم و هر اتفاقی که لازم بود را انجام میدادم. در بازی کاراکتر لیلا سعی میکردم با لحن خودم اتفاقها را ایجاد کنم یعنی ریحانهای که در حال تجربه کردن اتفاقهای زندگی لیلا است و بعد ازین تجربه احساس میکنم تا اندازهای کارم را درست انجام دادم.
۹۰ درصد سکانسهای دانشگاه را دوست ندارم و از بازی خودم در این موقعیتها حرص میخورم. اما از یک جایی به بعد آقای عنقا با توجه به آشنایی که با شخصیت من پیدا کرده بودند؛ لیلا را برای من؛ برای ریحانه پارسا مینوشت و درست از همان زمان نظر مردم نسبت به من تغییر کرد.
آیا سکانس یا دیالوگی از فیلمنامه بود که احساس کنید آن قسمت برای شخصیت لیلا نیست و مجبور به گفتن آن شوید و به این صورت بازی در آن سکانس برایتان جذاب نباشد؟
برای من چند روز اول فیلمبرداری همه چیز گنگ و جدید بود و این موضوع که شما گفتید بیشتر در سکانسهای ابتدایی سریال که مختص به دانشگاه بود اتفاق میافتاد. در این سکانسها تسلط نداشتم و جو غریبی ایجاد شده بود و این موضوع را قشنگ میفهمیدم.
در حقیقت ۹۰ درصد این سکانسها را دوست ندارم و به دلیل حرص خوردن از بازی خودم در این سکانسها؛ سریال را در روزهای اولی که قسمتهای دانشگاه پخش میشد؛ نمیدیدم. البته نمیخواهم بگویم که از آن جا به بعد بازی من در سریال درست شد و لیلا کامل اتفاق افتاده بود ولی شاید اگر فیمبرداری این قسمتها اواسط کار انجام میشد؛ اتفاقهای خیلی بهتری را شاهد میشدیم.
چراکه در ابتدا بازیگر لیلا مشخص نبود و من روزهای آخر به کار اضافه شدم. اما از یک جایی به بعد آقای عنقا باتوجه به آشنایی که با شخصیت من پیدا کرده بودند؛ لیلا را برای من؛ برای ریحانه پارسا مینوشتند و درست از همان موقع یعنی قسمت ششم به بعد که من کمی از خودم راضیتر شدم به شدت نظر مردم هم نسبت به من تغییر کرد و بیشتر دیده شدم که این موضوع تجربه ارزشمندی برایم بهشمار میآید.
در فرهنگ مادرانه کشور ما دیدن تصویر مادری که به بچه خود شیر نمیدهد؛ میتواند با قضاوت بدی از سوی دیگران همراه شود و بازی چنین سکانسهایی مثل راه رفتن روی لبه تیغ است و نیاز به رعایت مرزی دارد؛ شما برای بازی این صحنهها چه کارهایی انجام دادید تا وقتی یک مادر با آن مواجه میشود، از لیلا تنفر پیدا نکند و به او حق بدهد؟
از نظر من اتفاقا درست این سکانسها این بود که مردم از من بپرسند این همه اتفاق بد افتاد، ولی تو چرا باید با این طفل معصوم اینطور برخورد کنی و حتی لیلا از طرف آنها فحش بخورد. ولی شاید اگر در مواقعی هم مورد دلسوزی مردم قرار گرفتم و آنها کمی به من حق دادند از زمانی بود که لیلا خانواده خود را از دست داد و بهشدت معصوم شد. شاید بتوان این موضوع را توجیهی برای مخاطبان دانست که متوجه شوند شرایط لیلا شرایط عادی نبوده است و بتوان قدری به او حق داد.
از نظر شخص خودم بعضی اتفاقات سریال غیرمنطقی وغیرعادی بود اما چیزی بود که در فیلمنامه نوشته شده بود و باید انجام میشد. تا زمانی که بازیگر به درجهای نرسد که حق انتخاب داشته باشد؛ مجبور به انجام کارهایی میشود که به آنها باور ندارد.
آیا خودتان هم به عنوان بازیگر موافق این اتفاق بودید و با نویسنده و کارگردان بر سر این موضوع بحثی نداشتید؟
از نظر شخص خودم این اتفاق مساله غیرمنطقی و غیرعادی بود و چیزی که در اجرای این قضیه مرا کمک کرد سن کم خودم بود. من ۱۹ سال دارم و مادر بودن را تجربه نکردهام و شاید نداشتن حس مادرانه در چشمهایم این صحنهها را باورپذیرتر کرد. در کل باید بگویم چیزی بود که در فیلمنامه نوشته شده بود و باید انجام میشد.
تا زمانی که بازیگر به درجهای نرسد که حق انتخاب داشته باشد؛ در مواقعی مجبور به انجام کارهایی میشود که به آنها باور ندارد و این اتفاق به صورت طبیعی ایجاد میشود. مگر اینکه کارگردان و بازیگر ۱۰۰ درصد با یکدیگر در مورد صحنهها صحبت کنند و نظر بازیگران هم مهم شود.
در قسمتهای ابتدایی سریال، لیلا برای رسیدن به حامد کارهایی انجام میدهد که در جامعه ما خارج از عرف به شمار میآید و از جمله آنها میتوان به مسجد رفتن و صحبت با پدر و مادر حامد اشاره کرد که در انجام آنها حتی به حامد هم فکر نمیکند. آیا چیزی به اسم غرور و شان برای این کاراکتر تعریف نشده است؟
لیلای قبل از حامد یک دختر به شدت افسارگسیخته و غیرعادی است که روتین اخلاق و رفتار معمول جامعه برایش اهمیت ندارد. البته من در زندگی شخصی خودم به یک چیز معتقدم و آن این است که همهی مشخصهها در آدمهای مختلف وجود دارد و تنها درصدهای آن باهم تفاوت دارد. قطعا در پسزمینه ذهن لیلا هم حرمت و آبرو وجود دارد ولی در آن صحنهها هنوز آنها را پیدا نکرده است. در حقیقت با پیدا کردن حامد، لیلا شروع به شناختن خود میکند و از آن زمان ما شاهد تغییراتی در کاراکتر لیلا هستیم. به همین دلیل میتوان گفت بهخاطر شکل زندگی لیلا این موارد در کاراکتر او گم شده است ولی خالی از آنها نیست.
در حال حاضر هم اگر به برخی دخترهای جامعه خودمان نگاه کنیم قطعا رفتارهای بهمراتب هنجارشکنانهتری را شاهد خواهیم بود و در حقیقت لیلا بهترین نوع رفتارها را در این سریال انجام میدهد.
بعد از مرگ حامد ناگهان کاراکتر لیلا که دائما فعل بود و حرکت، به انفعال کامل میرسد. از نظر شما این انفعال که سبب تخت شدن کاراکتر شده؛ مخاطب را خسته نمیکند؟
شاید نتیجهگیری درباره این موضوع کمی زود باشد و اگر چند قسمت دیگر این سوال پرسیده میشد، آن را قبول میکردم. چراکه لیلا بعد از این افسرده میشود و صبح تا شب را در اتاق خود به سر میبرد که پر از سکانسهای تکراری و شبیه بههم است. بههمین دلیل در ادامه ممکن است چنین اتفاقی بیفتد.
در واقع اتفاقهایی که در زندگی این دختر افتاده؛ انرژی و جوانی را از او گرفته و بههمین دلیل او توانی برای انجام کارهای دیگر ندارد.
چه عاملی باعث شد بازی در این نقش را قبول کنید؟ آیا هیجان اولین تجربه بازیگری در مقابل دوربین مانع از فکر کردن به موضوعات دیگر شد؟
واقعیت این است که برای چهرههای تازهای که میخواهند وارد حرفه بازیگری شوند، حق انتخاب چندانی وجود ندارد و تجربه اولین حضور در مقابل دوربین نمیتواند در انتخاب بیتاثیر باشد. اما صرفا به این دلیل هم نبود که تنها برای انجام کاری که قرار است دورهم انجام دهیم و با آن معرفی شوم، این نقش را قبول کنم. عوامل حرفهای کار در کنار قصه و فرم رفتاری شخصیت لیلا باعث شد که با دلگرمی سر این کار بروم.
هیچ وقت خودم برای بازی در کاری پیشقدم نشدم. اولین کسی که به من پیشنهاد بازی داد دستیار کمال تبریزی بود و از آنجا به بعد مرتب برای تست بهجاهای مختلف معرفی میشدم.
در جایی گفته بودید که از بین تعداد زیادی که برای بازی این نقش تست داده بودند، انتخاب شدید ولی این روزها بسیاری میگویند که در بازیگری همهچیز با رابطه اتفاق میافتد. چه شد که شما را برای بازی در این نقش انتخاب کردند؟
از سال ۹۳ که وارد هنرستان سوره شدم؛ هیچ وقت خودم برای بازی در کاری پیشقدم نشدم. ولی قطعا یک ارتباط، زمینه ایجاد ارتباطهای دیگر میشود. اولین کسی که به من پیشنهاد بازی داد دستیار کمال تبریزی بود ولی از آنجا به بعد مرتب برای تست بهجاهای مختلف معرفی میشدم و چند روز یکبار تلفنم زنگ میخورد و برایم پیشنهادهای بازی میرسید.
خیلی از افراد تمام زندگی خود را صرف بازیگری کردند و هر کاری که لازم است را برای یادگیری آن انجام میدهند. یعنی این فرصت تا این اندازه راحت برای شما ایجاد شد؟
شاید تفاوت من با خیلی ازین افراد این بود که من در مسیر این کار بودم. درسم را میخواندم و در جشنوارهها حضور فعال داشتم و به هر حال ارتباطی با عوامل این حوزه گرفته بودم. ولی این راحتی تنها برای من نیست و میتوانم نام بیش از صد نفر از دوستان خودم را ببرم که دستیار کارگردانان بیشتری را میشناسند و در پروژههای مختلف به آنها زنگ میزنند که برای تست بروند.
این اتفاق حتی برای نقش لیلا هم افتاده و تقریبا راحت ایجاد میشود. یعنی باید بگویم بسیاری از دستیاران کارشان این است که چهرههای جدید را بشناسند و آنها را به پروژههای مختلف معرفی کنند.
همیشه در زندگیام با یک اعتقاد کار کردم و آن این است که هیچ وقت کار خوب روی زمین نمیماند. کافیست که کار خود را بلد باشید؛ آنوقت قطعا آدمهای دیگر حاضرند به هر قیمتی شما را برای بودن در کارشان راضی کنند.
خیلی از افراد از مناسبات بد سینما صحبت میکنند. آیا در این مسیر برای شما از این دست اتفاقات بد ایجاد نشد؟
همیشه در زندگیام با یک اعتقاد کار کردم و آن این است که هیچ وقت کار خوب روی زمین نمیماند. در گذشته یکبار این حرف را به کسی زدم و آن زمان آن آدم بسیار به من خندید و خیلی دوست دارم که حال این روزهایش را ببینم.
البته قصدم این نیست که خودم را خیلی خوب معرفی کنم ولی اگر بازیگری را در خودم نمیدیدم و فکر نمیکردم روزی نقش لیلایی برایم اتفاق میافتد؛ هیچ وقت به دنبال آن نمیآمدم. کافیست که کار خود را بلد باشید؛ آنوقت قطعا آدمهای دیگر حاضرند به هر قیمتی شما را برای بودن در کارشان راضی کنند. من اگر شبیه لیلا نبودم؛ قطعا این نقش دیده نمیشد و نمیتوانست موفقیتی کسب کند.
امروز بسیاری از افراد هستند که تئاتر کار کردند و سالها به بازی روی صحنه پرداختند و شاید آرزوی چنین نقشی را داشته باشند ولی به آنها نقشی نمیرسد.
از نظر من هر اتفاقی زمان خاص خود را دارد و وقتی این زمان فرا رسد قطعا اتفاق ایجاد خواهد شد. وقتی برای نقش لیلا انتخاب شدم، بسیاری از دوستان خودم که برای این نقش تست داده بودند، آنچنان واکنش منفی نشان دادند که انگار من مقصر انتخاب نشدن آنها هستم. اینکه آدمها از انتخاب یک دختر که از جنس خودشان است نارحت میشوند واقعا جای تعجب دارد. من فکر میکنم که همین انرژی بد میتواند بزرگترین عاملی باشد که سبب شده تا اتفاقی برای آنها نیفتد و تازمانی که این انرژی همراه آنها باشد؛ نمیتوانند موفق شوند.
فکر میکنید برای شما در سن ۱۹ سالگی وقت این اتفاق بود. فکر نمیکنید اگر بیشتر کار میکردید شاید در مدیومی دیگر و شاید خیلی بهتر دیده میشدید؟
این حرف شما را قبول دارم و بالاخره آنهایی که با سابقه تئاتر و تجربه نقشهای کوچک و بزرگ به دنیای سینما و تلویزیون میآیند قطعا میتوانند موفقیت بیشتری کسب کنند و حذف کردن آنها کار سادهای نیست ولی من سال ۹۳ برای نقش اول یک فیلم سینمایی هم انتخاب شده بودم و بعد از کلی تمرین که همراه گروه انجام دادیم؛ کار به دلایل مالی کنسل شد. یعنی میخواهم بگویم که در سن ۱۵ سالگی هم تجربه همکاری با بهترین آدمها را داشتم و شاید بعد از آن پروژه بود که این اعتماد به نفس را پیدا کردم و به خود گفتم که قطعا میتوانم این اتفاق را رقم بزنم.