یادداشت خبرنگار؛
خبرنگاری یک جور عارضه است
هادی حسینینژاد در یادداشتی نوشت: خبرنگاری یک جور عارضه است. یعنی ما خبرنگار نشدیم؛ به خبرنگاری دچار شدیم و دچار ماندهایم. خستهایم و با اینکه میدانیم این راه را ادامه میدهیم، دائم از خودمان میپرسیم: خبرنگاری تا کی؟
به گزارش خبرنگار ایلنا، هادی حسینینژاد (خبرنگار) همزمان با ۱۷ مرداد و روز خبرنگار، یادداشتی با عنوان «خبرنگاری تا کی؟!» و در شرح مشکلات و مصائب این حرفه نوشته که مشروح آن را میخوانید:
خبرنگار نبودن برای من و امثال من همانقدر سخت است که خبرنگار بودن. شاید پذیرفتنش سخت باشد، اما خبرنگاری یک جور عارضه است. یعنی ما خبرنگار نشدیم؛ به خبرنگاری دچار شدیم! احتمالا این تعاریف، فانتزی و شعارگونه به نظر برسند اما اگر مصائب این حرفه را کنار هم بچینیم، شاید تصویر بهتری از خبرنگاری در کشور ما به دست بیاید.
۱- خبرنگاری یعنی زیاد کار کن و کم حقوق بگیر. یعنی در عین حال برای چند رسانه بنویس و باز زیر خط فقر بمان. یعنی کلاهت را بردارند و دستت به جایی بند نباشد. از این تحریریه به آن تحریریه... از دستمزد ماهانه ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزارتومان دهه هشتاد گرفته تا کفِ حقوقِ کارگری... و حالا خط فقر آنقدر از سرمان گذشته که باقی ماندن در این راه، جز با همان تعبیر «دچار بودن» تعریف نمیشود.
۲- خبرنگاری یعنی مثل باد بیا و مثل باد برو! امنیت شغلی برای ما، یک رویای دستنیافتنی است؛ آنقدر که کارنامه اعمالمان پر است از اسم خبرگزاری، روزنامه، ماهنامه و... خدا نکند بخواهی جایی فرم تقاضای کار پر کنی و مجبور شوی سوابق شغلیات را توضیح بدهی!
۳- خبرنگاری کردن یعنی بازیچه جریانهای سیاسی بودن. باید پیه کار کردن برای نوچههای این حزب و آن حزب را به تن بمالی و برای آنهایی کار کنی که استحقاق عنوان سردبیر یا مدیرمسئول را ندارند. همانها که ۱۶ صفحه روزنامه را تنها برای دو صفحه که با شعارها و جهتگیریهای حزبی و مسخره پر میشود، پر میکنند. همانهایی که... بماند!
۴- خبرنگاری یعنی رویای شیرین تاثیرگذاری در آینده کشور؛ رویای نقش داشتن در اصلاح و ارتقاء امور مملکتی؛ رویای رساندن صدای مردم به مسئولان و بازتاب اخبار مثبت به جامعه. رویاهایی که وقتی به گذشتهات نگاهی بیندازی، هیچکدام محقق نشدهاند.
۵- خبرنگاری یعنی غافل ماندن از خانواده و عزیزان. یعنی ترکِ هر تفریح و استراحتی؛ چراکه خبرنگار شدن نوعی بعثت است و بعثت، شب و روز نمیشناسد. یعنی وقتی عصر از تحریریه زدی بیرون، هنوز هم سر کاری، وقتی وارد خانه میشوی، وقتی شام میخوری، وقتی تلویزیون تماشا میکنی، وقتی با اهل خانه حرف میزنی. حتی وقتی میخوابی هم گوشی همراهت باید کنار دستت باشد. خبرنگاری یعنی استرس و بیخوابی، یعنی ترسِ جا ماندن، یعنی جنون و بیقراری. یعنی موهای سفیدی که شمارهشان از دستت در رفته و دستِکم ۱۰ سال پیرتر نشانت میدهند.
۶- خبرنگاری یعنی نفس کشیدن بیوقفه در هوای سانسور و خودسانسوری! خبرنگاری یعنی کم شدن، در خود فرورفتن. یعنی فهمیدن و نگفتن. یعنی رنج کشیدن و دم نزدن.
۷- خبرنگاری یعنی گمنامی و بدنامی. بله؛ گمنام برای اینکه جامعه هیچ تصویر درستی از کارت ندارد و بدنام برای اینکه همیشه تو را عامل تشنج میدانند. اصلا خبرنگاری یعنی مزاحمت! خصوصا مزاحمت برای مدیرانی که ما را موی دماغ خود و سد راه رویههای مدیریتیشان میبینند. تازه اینها تا زمانی که «جاسوس» نخوانندمان و باقی قضایا، بوی گل میدهند.
عجیب به نظر میآید اما واقعیت دارد. حالا لابد این سوال در ذهن مخاطب ایجاد میشود که با این همه مصیبت، مگر مغز آن چهارپای معروف را خوردهاید که خبرنگار شدهاید و خبرنگار ماندهاید؟ و درست در پاسخ به همین سوال است که میگویم: «خبرنگاری یک جور عارضه است». یعنی ما خبرنگار نشدیم؛ به خبرنگاری دچار شدیم... و دچار ماندهایم. خستهایم و با اینکه میدانیم این راه را ادامه میدهیم، دائم از خودمان میپرسیم: خبرنگاری تا کی؟