جواد مجابی در گفتوگو با ایلنا:
ادبیات کمتر از تاریخ دروغ میگوید
اینکه ما برای خلق داستان و رمان مانعتراشی کنیم و جلوی عرضه ادبیات را بگیریم و سانسورش کنیم حتی به ضرر دولتها تمام میشود، چون نویسنده و شاعر و هنرمند و فیلمساز همه سعی دارند وضعیت و شرایط جامعه را صریح یا با کنایه نشان دهند.
جواد مجابی (نویسنده، شاعر و پژوهشگر) در گفتوگو با خبرنگار ایلنا، در پاسخ به این پرسش که به عنوان یک فرد آگاه به ادبیات و البته تاریخ به کدامیک بیشتر اعتماد دارید، ادبیات یا تاریخ، گفت: تا دوره قاجاریه اکثر متنهای تاریخی ما با افسانه و قصص انبیاء و داستانهایی که درباره شاهان گفته میشده درآمیخته بود و کمتر متنی تا آن دوره داریم که با تعریف تاریخنگاری به معنای امروز قابل عرضه باشد. البته استثناهایی مثل آثار فردوسی، طبری و بیهقی هم داریم که سعی کردهاند تا جایی که ممکن است وقایع و اتفاقات را با استناد به متنهای موجود بررسی کنند و به قول بیهقی یا آنچه را دیدهاند نوشتهاند یا از کسی که مرده و مورد اعتمادشان بوده، نقل کردهاند. بنابراین این چند نفر با توجه به اسناد و مدارک سخن گفتهاند تا براساس شنیدهها و افسانههای پیشین، اما این افراد در برابر سیر تاریخنویسانی که متنهای خود را بر مبنای تجربههای مردم ایران زیر سایه شمشیر زورگویان و حاکمان نوشتهاند، تعداد اندکی هستند. یعنی اکثر اتفاقات تاریخی براساس خوشایند و خواست حاکمان عصر نوشته و به آینده منتقل شده است.
این نویسنده ادامه داد: با این حال به موازات این امر، ادبیاتی خلق شده که در دو بخش قابل توجه است، یکی ادبیات مردمی و فولکلورک که در متلها و افسانهها نمود دارد و دیگری در برخی از شعرها و قصهها. ادبیات تا حد زیادی از دروغگویی و جعلبافی مصون مانده و تا آنجا که توانسته سعی کرده به انعکاس واقعیت بپردازد. وقتی گلستان سعدی یا شعرهای حافظ و نظامی و سیف فرقانی را میخوانیم بخشهای زیادی را با واقعیت منطبق میبینیم. اصولا در شعر کلاسیک ما حقایق زندگی مردم ایران درستتر و دقیقتر مطرح شده تا آنچه که در تاریخ آمده است. البته این مسئله تا اواخر دوره قاجاریه طول کشیده و در این دوران ما شاهد تغییری در تاریخنگاری ایرانی هستیم و کمکم با آن شیوه که غربیها به تاریخ نگاه میکردند یعنی باتوجه به اسناد و مدارک، تاریخ را بازنویسی کردیم و باعث شد تاریخ ما از تحریف بیشتر مصون بماند. اگرچه هنوز هم ما با نوعی تاریخ جعلی یا مشکوک روبرو هستیم. مثلا در مورد واقعه سادهای مثل ملی شدن صنعت نفت، عدهای میگویند دکتر مصدق و جبهه نفت را ملی کرد، برخی دیگر مثل مورخین روسی معتقدند که حزب توده در این اتفاق خیلی موثر بود و وقتی هم انقلاب شد از آقای کاشانی و طرفدارانش به عنوان موثرین عوامل ملی کردن صنعت نفت نام برده شد.
مجابی تاکید کرد: البته شکی نیست که افراد و گروهها و دلایل مختلفی در یک واقعه اجتماعی مثل ملی شدن صنعت نفت دخیل بودهاند و فقط یک نفر یا گروه کار را پیش نبرده است و حتی شرایط جهانی هم در این قضیه بیتاثیر نبوده است. در نگاه جدید و معاصر به تاریخنویسی و پس از کسروی و فریدون آدمیت نوعی نگاه واقعبینانه متکی بر اسناد را در تاریخنویسی ایران میبینیم که بر یک یا چند عامل محدود به عنوان چرایی و دلیل اتفاقات تکیه نمیکند و مجموعهای از عوامل و شرایط را در پدید آمدن یک واقعه تاریخی درنظر میگیرد. با این همه همواره گرایش خاص مذهبی یا ایدئولوژیک در ساختن تاریخ موثر بوده و هست. ادبیات اما سعی کرده از این قضیه پرهیز کند و از آنجایی که ادبیات واقعی بر ایدئولوژی و باورهای انحصارگرا متکی نیست و میخواهد آزاداندیش و مستقل باشد؛ سرگذشت واقعی مردم را منعکس میکند.
او گریزی هم به ادبیات مدرن ایران زد و یادآور شد: در ادبیات مدرن ایران و از صادق هدایت به بعد، میبینیم که بسیاری از وقایع تاریخی ما بهطور دقیقتر و روشنتری در ادبیات داستانی و شعر نمود پیدا میکنند. یکی از نویسندگان غربی هم میگفت اگر در یک دوره ادبیات ایران خوب خوانده شده بود طبیعتا خود حکومت در اصلاح خودش میکوشید چون میزان نارضایتیها در ادبیات ما به طرز واضحی منعکس میشود. امروز هم همین است و در داستانها و رمانهای ما نوع اعتراض نویسندگان به شرایط موجود به صراحت و حتی با دلسوزی مطرح میشود و نویسندگان درخواست دارند که این مسائل دیده شود و مسئولان فکری برای حل آنها بکنند. به همین دلیل هم در همه جای دنیا به ادبیات جاری عصر خودشان اهمیت میدهند و آن را یک واکنش صریح و صادقانه نسبت به وضعیت ارزیابی میکنند و از آنها برای اصلاح مشکلات خودشان و امور راهبردیشان بهره میگیرند.
مجابی افزود: اینکه ما برای خلق داستان و رمان مانعتراشی کنیم و جلوی عرضه ادبیات را بگیریم و سانسورش کنیم حتی به ضرر خود دولتها تمام میشود، چون نویسنده و شاعر و هنرمند و فیلمساز همه سعی دارند وضعیت و شرایط جامعه را حالا یا صریح یا با کنایه نشان دهند و هوشمندی دولتها در این است به جز آنچه خودشان میدانند از دانسته دیگران هم استفاده کنند و این مسئله برای چارهاندیشی و سرنوشت یک مملکت بسیار مهم است.
خالق داستان «پسرک چشم آبی» سپس با اشاره به اینکه ادبیات نسبت به تاریخ کمتر دورغ میگوید، گفت: من معتقدم ادبیات نسبت به تاریخ کمتر دورغ میگوید و بیشتر سعی دارد واقعیت جوامع را روایت کند و به حقیقت وابسته باشد. نویسنده برای این مینویسد که حرفهای دلش را بگوید و حرفهای دل هم حاصل تجارب و تفکرات و تاملات این آدم است. منتها تاریخنویس معمولا به قدرت توجه دارد و اینکه قدرت موجود چقدر روی تاریخنگار موثر است یا منافعی در میان باشد، روی چگونگی روایت یک واقعه موثر است. البته در دوران ما تاریخنگار نمیتواند به تحریف حقایق و واقعیت بپردازد چون انواع و اقسام رسانهها وجود دارند که به مقابله با این تحریف و جعلیات میپردازند. تقریبا در دنیای پر از اطلاعات و منابع گوناگون اطلاعاتی؛ راهی برای پوشاندن حقیقت وجود ندارد و تاریخ امروز حتی با استناد به برخی مدارک نمیتواند واقعهای را جعل کند و برای اثبات یک واقعیت باید تمام اسناد مربوط به آن بررسی شود تا حقیقت آن کشف شود. میتوان گفت امروزه تاریخنویسی و ادبیات به هم نزدیک شدهاند و هر دو باید معقول و مستند و واقعنگر باشند.
این شاعر همچنین درباره علت و چرایی جامعیت آثار ادبی کلاسیک نسبت به تاریخ، ادبیات، جامعهشناسی و زبان و عدم این جامعیت در داستان و شعر معاصر و نقش فرمگرایی در یکبعدی شدن ادبیات امروز بیان کرد: به گمان من ادبیات لزوما به تاریخنگاری نمیپردازد، بلکه برداشتی از تاریخ را ارائه میکند ولی مجموعه آثار ادبی یک دوره میتواند جنبههای مختلف یک حقیقتی را آشکار کند. در هر دورهای هر نویسندهای سعی میکند نظرات و تفکر خودش را نسبت به حقیقتی که وجود دارد بازگو کند، اما اینکه چقدر نسبت به ماجرا اشراف دارد و از مسائل آگاه است و دقیق نگاه میکند در خروجی کار موثر است. مثلا وقتی دیدگاه دهخدا درباره مشروطه را از دل مقالات چرند و پرند میخوانیم اشراف او به موضوع را میبینیم و مشخص است که دهخدا از همه جوانب به مسائل پرداخته و هم تاریخ و هم جامعهشناسی و هم علوم سیاسی و جغرافیای ایران را مد نظر داشته است. در مورد آثار هدایت و جمالزاده و ... هم همین مسئله صدق میکند. در دوره ما شاید به این صورت به واقعه تاریخی پرداخته نمیشود اما واکنشهایی را در آثار ادبی میبینیم که واکنشهایی قابل توجه هستند و کسی که از بالا به مجموعه آثار ادبی این روزها نگاه میکند وضعیت تاریخی امروز کاملا برایش مشخص است.
مجابی اضافه کرد: مثلا منتقدی میگفت چقدر در شعر معاصر ما و شعر نسل جوان ما مسائل اروتیک زیاد است. خب این موضوع در دورهای که نوعی ممنوعیت روابط عاطفی وجود دارد، در ادبیات هم منعکس میشود و حتی ممکن است به عکس خودش تبدیل شود. یعنی روابط سالم و ساده زن و مرد اگر دچار مشکل و بگیر و ببند شود، در ادبیات جامعه به شکل دیگری بروز میکند و کسی که مطالعه میکند از نمودهای مثبت و منفی موجود در آثار میتواند به حقیقت قضیه پی ببرد. این طور نیست که شما در مملکتی باشید و در مملکت جنگ شده باشد و شما بازگویی مسائل مربوط به جنگ را در آثار ادبی آن جامعه نبینید، حالا با رویکرد موافق یا مخالف جنگ. یک منتقد دقیق که به جامعهشناسی و روانشناسی جمعی هم اشراف داشته باشد، میتواند از دل داستان و رمان حقایق تاریخی را استخراج کند ولو اینکه نویسنده اصلا قصد واکنش مستقیم به فلان موضوع را نداشته باشد.
او متذکر شد: ماجرا این است که ادبیات و هنر چون یک انرژی از درون نویسنده و هنرمند هستند که به شکل کلمات و جملات یا نقاشی و موسیقی و ... آزاد میشوند، واجد یکسری حقایقی هستند که از محیط گرفته شدهاند. حالا این قضیه کم و زیاد دارد و ممکن است نویسندهای در 50 سال پیش صریحتر با قضایا پرداختهاند و امروز نویسندگان و شاعران ما بهطور سمبولیک و کنایهای و به شکل اعتراضآمیز دیگری موضوع را مطرح میکنند. منتها برای کسی که ادبیات را بهطور جدی مطالعه میکند مشخص است که نویسنده نمیتواند از شرایط حاکم بر جامعه خودش را در امان بدارد و ناگزیر واکنش نشان میدهد و این واکنش یک واکنش واقعی به حقایق است. شاید در عالم تاریخ چنین موضوعی مطرح نباشد ولی در ادبیات و هنر همیشه شاهد واکنشهای انسانی به شرایط پیرامونی هستیم که صریح و دقیق و حقیقی هستند.
این نویسنده درباره اینکه در مواجهههای تاریخی و اجتماعی بر سر ادبیات چه آمده و این مواجهات کجاها به بسط یا قبض ادبیات کمک کردهاند، نیز اظهار داشت: ادبیات و هنر به پاسخگویی مسائل نمیپردازند و کارشان طرح سوال و مسئلههای اساسی و ضروری یک جامعه است. میخواهد این مسئله حقوق زنان باشد یا آزادیهای اندیشه و بیان یا حتی بیکاری و سردرگمی نسل جوان و ... نویسنده این دوره به مسئله اصلی ریا، گمگشتگی بشر و ... میپردازد ولی با پاسخگویی کاری ندارد. پاسخگویی را معمولا ایدئولوژیها یا ادیان یا قوانین یا جامعهشناسان یا مسئولان مملکتی انجام میدهند و سیاستگذاری میکنند. مثلا اگر یک جامعه منتظر تحول است در ادبیات وهنر هم همین تغییر و تحول است که نمود پیدا میکند، اینکه این تحول چگونه صورت میگیرد و برای تحقق آن چه باید کرد دیگر در ادبیات و هنر کمتر مورد توجه قرار میگیرد. هنرمندان واقعی یک دوره کسانی هستند که مسائل عصر خودشان را درک میکنند و در آثارشان نمود میدهند و به همین دلیل هم برای یک جامعه اهمیت دارند. جامعه باید با دقت در ادبیات خود فکر کند برای موضوعاتی که در این ادبیات مطرح شده چه باید کرد و چه میتوان کرد و مسائل باید به صورت همگانی حل شود.
مجابی در تعریف نویسنده و اینکه این تعریف به کدامیک از مفاهیم اندیشمند، متفکر، هنرمند یا روشنفکر نزدیک است و در پاسخ به این پرسش که برداشتی که امروز از نویسندگان به ذهن متبادر میشود، چیست، گفت: نویسندگان هم گروهی از هنرمندان یک دوره هستند که به سوالهای اساسی ذهن خودشان توجه دارند و سعی میکنند این سوالات را در قالب داستان و رمان و شعر مطرح کنند. نویسنده لزوما نباید روشنفکر باشد. روشنفکر معنایی گستردهتر دارد. او کسی است که به مسائل کشور و عصر خود فکر میکند و برای آنها پاسخهایی ارائه میدهد. با این حال داریم نویسندگانی که روشنفکر هم محسوب میشوند مثلا آدمهایی مثل هدایت و شاملو در عین حال که اثر ادبی خلق میکنند به مسائل سیاسی و فرهنگی و اجتماعی عصر خودشان هم توجه دارند و با موضوعات کلان جامعه هم درگیر میشوند. یعنی لزوما هر نویسندهای روشنفکر نیست ولی هستند کسانی که هم نویسنده هستند هم وظایف روشنفکری هم روی دوششان است، آن هم به این دلیل که در جامعه نهادهایی مثل حزب و گروههای مدنی و اتحادیهها وجود ندارد.
او در پایان تصریح کرد: نویسنده باید در درجه اول به منتهای ظرفیت ذهنی خودش توجه کند و حداکثر این ظرفیت را برای بیان آرزوها، ایدهآلها و مسائل جامعه به کار گیرد. حالا اگر این آدم احساس کرد پاسخی هم برای مسائل جامعه خودش دارد طبیعتا روشنفکری هم به وظایف او اضافه میشود. البته در جوامع جهان سوم نویسندگان نمیتوانند به هیچ وجه خودشان از مسائل و مشکلات مردم کنار بکشند و در غیاب نهادهای اجتماعی فعال، نویسندگان خواه نا خواه به بیان مسائل ضرروی دوره خود میپردازند و به هر حال جامعه از آنها توقع یافتن پاسخی برای مسائل حاد موجود دارد. با این حال؛ هم خود نویسنده احساس وظیفه میکند و هم جامعه انتظار دارد که او همیشه در کنار مردم و زبان گویای آنها باشد.