در یادداشت صادق شیخ زاده مطرح شد؛
صعود سعدی بر قلههای ترمولوژیک
سعدی هم مانند هر ادیب دیگری معانی را در لفظ خود خلق میکند، او میکوشد تا از مفاهیم باطنیات جدیدی نسبت به زمان خود ارائه کند
به گزارش خبرنگار ایلنا، صادق شیخزاده (دانشآموخته دکترای ادب پارسی و خواننده موسیقی اصیل ایرانی) در یادداشتی با نام «صعود سعدی بر قلههای ترمولوژیک» که به مناسبت روز بزرگداشت سعدی نوشته به چگونگی و چرایی دیدگاههای سعدی پرداخته است.
متن کامل این یادداشت بدین شرح است:
سخن گفتن بابت آوردگاه فرهنگ هر مقال البته مستوجب ضمیمهای دانش محور و تمامیتی از خردورزی است که یقینا توان پرده از نقاب رخ برانداختن جلوه حقیقی مقصود داشته باشد، اما آن زمان که وقوع این مهم از بضاعت نگارنده پای فراتر طلب کند، همان به که گفتار متوجه هالهای از رخداد حقیقت گردد تا شاید لمحهای از ژرفای وجود چنین شهسوار شرین کاری را بتوان در دیباچه اندیشه نقش کشید. آنجا که عنان کلام برای تاختن سخن در میدان ادب سنگینی میکند به یقین توجهات خاصه مستولی هیچ شخصیت ادبی نخواهد بود مگرابومحمّد مُشرفالدین مُصلح بن عبدالله بن مشرّف، متخلص به سعدی شیرازی.
آنچه در این نوشتار بدان پیرامن این نخبه ادبی خواهد گذشت به سبب چگونگی و چرایی دیدگاههای وی در اثار، و نیز ترمولوژی توحید انگارانه ایشان از عالمی است که به واسطه آن زیستن تجربه میکند.
همانطور که شهره نظر ادب پژوهان است قرن هفتم زمانه ایست که ایران به سبب مسائل اجتماعی و سیاسی در دوران خاصی قرار دارد، دورانی که اگرچه بسیار سخت و غیر قابل تحمل برای مردمان بوده است اما این رنجها منجر به مطلا گشتن مس وجود در ایشان شده چندان که برای نمونه در همین دوران شاهد ظهور و پرتو افکنی جناب جلال الدین محمد بلخی ملقب به مولانا هم هستیم. زمانهای که اتابکان برای در امان نگهداشتن شرایط مساعد زیستن در شیراز مجبور به پرداخت خراج غیر متعارف به حاکمان مغول بودند و همین عدم امنیتها و تشویشها موجب شد تا سعدی از شیراز به سمت بغدادحرکت کند و این مهم سبب جلوت اخلاقیات فراوانی در اثار او گردد
چندان که امروز همه ما مردمان پارسی گوی بیش از هرچه سعدی برای ادب و عرفان اخلاقی ما به ارمغان اورده است بوستان و گلستانش را افزون از دیوان اشعار وی شناساندن تحربه کرده باشیم.
کلامی که در اثار نام برده بصورت تام مورد بهره برداری قرار میگیرد، از یک خصوصیت کانونی برخوردار است و آن نیست مگر رعایت اطناب و ایجاز، برخورداری از صنایع ادبی بدون ملال انگیزی سخن، ساختار متنوع عروضی و قافیه و ردیف حتی در سجع و در نهایت آنچه که بدان سهل و ممتنع گویند. اما توجه در این باره بسزا مزید امتنان است که این خصوصیات هیچ یک به رخ مخاطب کشیده نمیشوند، کلام در عین شیوایی حرکت خود را به سمت مفهوم که رسالت آن است طی میکند و در عین حال در اواسط مسیر این وظیفه را مزین به زیور الات در خور خویش میسازد و این مهم به وقوع نمیپیوندد مگر برای ژرفای بیشتر نقش بندی در ذهن مخاطبان.
همه چیز فدای مفهوم میشود و به خوبی میداند که تا چه سر حدی در حوصله مخاطب میگنجد تا از زینتهای کلامی بهره کامل ببرد.
رخصتی طلب میکنم که در این باره و برای ارائه معنای کاربردی این مفهوم مثالی به پیشگاه شما تقدیم کنم،
دربیتی از دیوان غزلیات آمده است:
به جهان میرسد از طلعت زیبای تو نور
قل هو الله و احد، چشم بد از روی تو دور.
در نخست هر ذهن مستوجب ادب قرار گرفتهای پی به مفهم ظاهری سخن میبرد. معنایی که خویش متضمن معانی در لفافه هستند.
میفرماید چون زیبایی توای معشوق عالم گستر شده است این ایه (قل هو الله و احد) را به سبب دوری چشم زخم یا گزندی از تو خواندم. اما در باطن ایهای را بیان میکند که موید وحدت وجود است، یکی هست و هیچ نیست جز او، در مصراع نخست هم تمام عالم را عنوان میکند که از یک سرچشمه بهره میبرند و از یک زیبایی متمتع میگردند،
سپسِ این موضوع و پس از گذار از مفهوم سر سختانه وحدت وجود، به سرعت اصطلاحات مردم کوی و برزن را میآورد (چشم بد از روی تو دور) تا معنای بلند وحدت وجود را مزین به تضمین، تلمیح (انک علی کل شئ قدیر) و در قالب لفافهای دیگر پیچیده به مخاطب عرضه کند.
سعدی هم مانند هر ادیب دیگری معانی را در لفظ خود خلق میکند، او میکوشد تا از مفاهیم باطنیات جدیدی نسبت به زمان خود ارائه کند، قرن هفتم خواستگاه حلول تصوف است چراکه آدمیان به سبب شرایط موجود نمیتوانند دنیای خود را تغییر دهند بنابر این تلاش میکنند تا بر خویشتن خویش تاثیر گذارترین باشند و به قول استاد سخن سر در جیب مراقبت فرو برند. از جمله الفاظی که سعدی نسبت به آنها تحولاتی را انجام داده است نظر بازی است.
نظر بازی در شاعران پس از وی مفهوم دیده پراکنی دارد، حتی در محضر جناب حافظ، شهرهترین مثال آن مصراعها:
در نظر بازی ما بیخبران حیرانند
عاشق و رند و نظر بازم و میگویم فاش. هستند.
قبل از سعدی هم این کلام در اشعار توصیفی عنصری و منوچهری متضمن همین معناست
اما سعدی از این مفهوم پرده برداری دیگری میکند و مستقیم و غیر مستقیم طنین قلم خویش را به این ورطه میافکند
باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را
همانطور که از مقابل دیدگان میگذرد نظر اینجا همان عنایت و توجه است، توجه خاصه
عنایت کمال گرایانه،
یا در این بی
ت: عافیت خواهی نظر در منظر خوبان مکن
ور کنی بدرود کن خواب و قرار خویش را
اینجا هم منظور عنایت کامل به معشوق است
تفاوت این ترمولوژی با جهان بینیهای قبل و بعد در آن است که تکثر را از این مفهوم رخت بر بسته است، یک معشوق وجود دارد، یک محبوب جلوهگری میکند و یک عشق به سرانجام میرسد، که عاقبت ان جز شیدایی نیست، نمیتوان بر ان حد ممیزی متصور بود. جالبتر آنکه این مفهوم را در ابیاتی بدون کاربرد لغوی خویشتن کلام بر اذهان بصورت غیر مستقیم نیز متبادر میسازد.
هرگز گمان مبر رخ او عقل من ببرد
عقل من آن ببرد که صورت نگار اوست
گر دیگران به صورت زیبا نظرکنند
ما را نظر به قدرت پروردگار اوست.
در این آوردگاه الگوریتم رسیدن به مقصود را بیان میکند، بیپروا عاشقی را در خور نظر میداند، عنصر اغازین مهر را البته عنایت نام میبرد اما عنایتی که خود معشوق از ازل تا به ابد خواهان آنست تا بواسطه آن توجهات دیگر متضمن حضور و وجود التفاتات سعادت انگارانه باشد.
متاسفانه ما در پس ارادتهایی که به بزرگان و نقش افرینان فرهنگ مبذول میکنیم، بدنبال حواشی زیستن آنها هستیم، هنوز پس از چندی معنا و مفهوم شراب و میو ساقی برایمان دست به گریبان تحجرات بردن است، هم چنان میانگاریم که همه عالم در پس علاقمندیهای خاکی و زود گذرانههای مادی است، مدام در پی این هستیم که مقصود از اضافه تشبیهی شراب عرفانی چیست و بعضا این مواردی که ناآشنای طبع ادب گریز ماست را ناشناخته تصور میکنیم
حال انکه سخن در جای دیگری اطراق (به معنای خاموش ماندن) کرده است و مضمون رنگ دیگری دارد، در این نوشتار تلاش شد تا از مستمسکهای سعدی متصورانه مانند بوستان و گلستان که همگان مستحضرشان هستند بیآنکه لمحهای نسبت به این دو فرا کتب و افزون رسالات کم توجه باشیم، گذر کنیم و به حد بضاعت با واژهشناسی سعدی طریق آشنایی بر گزینیم
باشد که این آغاز، سرانجامی خرسند آمیز به مثابه تحلیل موضوعی ادبیات عرفانی به همراه داشته باشد.