روزهای آخر زندگی غلامحسین ساعدی و روایت تصفیههای استالینی در نمایشگاه کتاب
فرهاد کشوری با داستانهای تونل، دستنوشتهها و مأموریت جیکاک به نمایشگاه کتاب سیویکم میآید.
فرهاد کشوری (نویسنده) در گفتوگو با خبرنگار ایلنا، درباره آخرین داستانها و رمانهایش که در سیویکمین نمایشگاه کتاب تهران عرضه میشود؛ گفت: برای نمایشگاه امسال یک کتاب تازه و دوتا چاپ مجدد دارم. مجموعه داستان «تونل» که به تازگی منتشر شده، دوازده داستان دارد. داستان کابوس روزهای آخر زندگی غلامحسین ساعدی در بیمارستان سنت آنتوان پاریس است. او در وهم و خیال از روی تخت بلند میشود، از بیمارستان بیرون میزند تا خودش را به آپارتمانش برساند. سراغ دست نوشتههایش برود یا چمدانش را بردارد و برود فرودگاه. او هربار ناچار میشود برگردد بیمارستان. داوود، داستان کشتی زیبای میکل آنژ است که آن را به آهن خرها فروختهاند. از کشتی مکل آنژ، مجسمهٔ نقرهای کوچک داوود به ناصر رخشا میرسد. مجسمه همدمش میشود و نمیگذارد شبها بخوابد. در انکار، ایساک بابل در روزهای آخر عمرش، گرفتار زندان و تصفیههای استالینی و بازجویی و فشارهای روانی است. او که بیگناه است بر اثر شکنجه و بیخوابی ناچار میشود به جاسوسی و خیانت اعتراف کند.
او در توضیح دیگر داستانهای این مجموعه ادامه میدهد: تونل داستان گروهی از کارکنان شرکتی ژاپنی است که به حفر تونل دوم آب کوهرنگ مشغولاند. ماجرای این داستان وقایعی است که در طول کار شبانه در تونل، بر آنها میگذرد. قلعه ماجرای مردی است که، برای دیدن قلعهٔ پرتغالیها به جزیرهٔ هرمز میرود. راوی بعد از بازدید روزانهاش از قلعه، شبانه به آنجا برمی گردد تا از سنگ قبر زنی عکس بگیرد. توی قلعه با زنی روبه رو میشود که میخواهد ارواح قلعه را ببیند. بیگانه، روایت روز آخر زندگی صادق هدایت است. روزی که از پلههای میدان تِرترِ شروع میشود و توی آشپزخانهٔ ساختمان شماره ۳۷ مکررِ خیابان شامپیونه، با باز کردن شیر گاز به آخر میرسد. سنجه، تحقیر، آواز ققنوس مجنون، یاور، سایه و عروسک شش داستان دیگر این مجموعهاند.
کشوری درباره رمان «دستنوشتهها» نیز بیان میکند: در رمان «دست نوشتهها»، بیژن احمدی شبی که دارد به خانه نامزدش میرود، از توی ساختمان نیمه سازی فریادی میشنود. مردی از ساختمان بیرون میزند، سوار پیکانش میشود و میرود. بیژن میرود توی ساختمان و در یکی از اتاقها با جسدی روبه رو میشود. بیژن که قاتل را از پشت سر دیده، تنها چیزی که از او میداند هیکلِ درشت، کت و شلوار قهوهای رنگ و پیکان سفیدش است. مقتول نویسنده است. بیژن که به تازگی با رمانهای جدی آشنا شده است، دیدن جسد نویسنده مسیر زندگیاش را تغییر میدهد. او کسانی را که کت و شلوار قهوهای به تن دارند، درشت هیکل و صاحب پیکان سفیداند تعقیب میکند. همه جا مردی که کاپشن سرمهای به تن دارد و هم هیکل قاتل است در تعقیب اوست. بیژن هرچه بر او میگذرد مینویسد تا اگر به قتل رسید دست نوشتههایش بماند. او به دنبال قاتل میگردد و قاتل هم او را که تنها شاهد قتل است، تعقیب میکند.
این نویسنده افزود: رمان «مأموریت جیکاک» نیز پیشتر با نام «صدای سروش» چاپ شده است و اینبار نشر نیماژ آن را با نام «مأموریت جیکاک» منتشر میکند. «مأموریت جیکاک» ماجرای جاسوسی انگلیسی است که در دورهٔ ملی شدن صنعت نفت به میان ایل بختیاری میرود تا با دکتر مصدق و جنبش نفت ملی مبارزه کند. او به کمک عصایی که بدن را میلرزاند، کلاهی نسوز که در آتش نمیسوزد و شعری بختیاری که ترجمهاش این است: هرکس مهر علی به دل دارد به نفت ملی نیازی ندارد. شیفتگان بسیاری پیدا میکند. با این سه سلاح به مرد قدیسی بدل میشود و به او «آقا» میگویند. جای پایش را میبوسند و خاک محل گذرش را توی کیسه میکنند و بر سر در خانهها میگذارند تا از مرض و بلا در امان باشند. او وعده میدهد که مردم را به مکانی میبرد که در آن دیگر نیازی به کار و زحمت نداشته باشند. در آنجا همه چیز در اختیارشان است و هرچه بخواهند برایشان مهیا میشود. اما پیش از آن باید دشمن «صاحبِ وجود» را از سر راه بردارند. او گرفتار عشقی بیفرجام میشود. حضور چهارماههاش ماجراهایی را به دنبال دارد و سرانجام رازش برملا میشود.