روایت خسرو معتضد از محل دفن رضاشاه
خسرو معتضد در برنامه «تاریخ تماشایی» سایت اشتراک گذاری ویدئو تماشا به روایت دوران حکومت و آخرین روز سلطنت رضاشاه پرداخت و همچنین از روند گذاشتن نامها و القاب رضاشاه سخن گفت.
به گزارش ایلنا، خسرو معتضد در ابتدا بیان کرد: رضاخان تا سال ۱۳۰۲ لقب رضاخان سردار سپه را داشت و بعد از آن رضاخان پهلوی نام گرفت. در آذرماه سال ۱۳۰۴ وقتی به سلطنت رسید رضاشاه میشود و این عنوان تا سال ۱۳۲۰ بر او باقی میماند. از این تاریخ که از سلطنت به نفع فرزندش استعفا میدهد تا مرداد سال ۱۳۲۳ که فوت میکند اعلی حضرت پهلوی نامیده میشود.
معتضد افزود: جنازه رضاشاه در بندر ژوهانسبورگ، مومیایی و به مسجد الرفاعی برده میشود. زیرا فاروق برادر همسر پادشاه ایران بود و با رضاشاه نسبت خانوادگی داشت. همچنین انگلیسیها توصیه کردند جنازه رضاشاه به دلیل نارضایتی و خشم مردم ایران از عملکرد شاه در سالهای آخر سلطنتش به ایران برده نشود.
وی با تاکید بر اینکه این ماجراها حرفهای من نیست و در روزنامههای وقت ایرانی و خارجی مسائلی مانند شکایات از املاک پهلوی را میتوانید ببینید، گفت: املاک پهلوی مردم را اذیت میکرد و شهربانی برای مردم پاپوش درست میکرد. کما اینکه در سال ۱۳۲۱ حدود ۲۰ نفر از افسران شهربانی را دستگیر و محاکمه کردند. یکی از این افسران فردی به نام پزشک مجاز احمدی بود که به عراق فرار کرد اما او را برگرداندند.
ماجرای پزشکی که به مردم آمپول هوا میزد یا روی دهانشان بالشت میگذاشت!
این نویسنده ادامه داد: پزشک احمدی که فردی بدبخت بود، آمپول هوا میزد یا بر دهان افرادی که باید کشته میشدند بالشت میگذاشت و کسانی مثل تیمورتاش و جعفر قلی خان سردار اسد بختیاری را به قتل رساند. پزشک احمدی به دادگاه جنایی فرستاده و به دار آویخته شد. روزنامه اطلاعات جزئیات دقیق این قضیه را نوشت. دکتر جلال عبده که دادستان دیوان کیفر بود برای من در سال ۱۳۵۸ تعریف کرد که دربار در آن زمان فشار آورد که این شخص به دادگاه جنایی نرود.
وی به خانمی به نام آن ماری کاترین لمبتون اشاره کرد که وابسته مطبوعاتی سفارت انگلیس از سال ۱۳۱۴ بود و تا سال ۱۳۲۴ در ایران ماند. لمبتون زبان فارسی را خوب صحبت میکرد، لباس مردانه میپوشید، به همه جای ایران حتی به اماکن مقدسه میرفت و از آنجایی که باستانشناس و ایرانشناس بود نوشتههای روی کاشیها را یادداشت میکرد.
زنی که مردم با ورودش به ایران وحشت میکردند که بود؟
معتضد کتاب ارباب و مالک را یکی از بهترین کتابهای تاریخ کشاورزی ایران دانست و گفت: در زمان مصدق و در جریان کودتای ۲۸ مرداد، لمبتون را به ایران فرستادند. زن زرنگی بود و خیلی از افراد را در ایران میشناخت. هر وقت به ایران میآمد مردم وحشت میکردند که اتفاقی خواهد افتاد. این زن، نخست وزیر تعیین میکرد و هژیر را بر سر کار آورد و با هژیر دوست بود. لمبتون مدتی در دانشگاه آکسفورد تدریس کرد و در ۹۰ سالگی مرد.
وی تصریح کرد: رضاشاه نمیخواست از ایران برود. در اسنادی که موجود است از سوم تا پنجم شهریور که دستور متارکه جنگ و آتش بس میدهد رضاشاه امید داشت که در ایران بماند. از روز پنجم شهریور فروغی بر سر کار میآید. فروغی پیرمرد و نخست وزیر کارآزمودهای بود و انگلیسیها برایش احترام قائل بودند. چون مدتی رئیس جلسات علنی جامعه اتفاق ملل در ژنو بود. هرگاه مشکلی پیش میآمد او به میان میآمد.
معتضد افزود: فروغی از سال ۱۳۱۴ مغضوب واقع میشود زیرا در ماجرای کشف حجاب، پدر دامادش محمدولی اسدی نامهای مینویسد و میگوید که در خراسان به آستان قدس رضوی حمله میکنند، مردم را میکشند، تیراندازی شده است، حدود ۵۰ نفر کشته و حدود ۳۰۰ نفر زخمی شدهاند. اسدی که فرد فاضل و فرنگ رفتهای بود مینویسد: جز که تسلیم و رضا کو چارهای/ در کف شیر نری خونخوارهای. سلمان اسدی همسر دختر فروغی هم متولی آستان قدس رضوی بود که کار و خرج زیادی در آستان کرده بود.
افراد مغضوبی که از سر ناچاری رضاشاه به سرکار آمدند
مجری کارشناس «تاریخ تماشایی» تصریح کرد: رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ دید که از دست علی منصور کاری بر نمیآید، به توصیه دیگران از فروغی خواست که به سر کار بیاید. فروغی با وجود مریضی و ناراحتی قلبی قبول میکند و از حضورش استقبال میشود. فروغی، علی سهیلی را که به زبانهای فرانسوی، انگلیسی و روسی مسلط بود به وزارت خارجه منصوب میکند. همه این افراد مغضوب بودند ولی در وضعیت ناچاری آمدند.
معتضد ادامه داد: قرار میشود ایران راه آهن و مسیرهایش را در اختیار متفقین قرار دهد و رضاشاه در ایران بماند اما در هشتم شهریور، نیروهای هوایی، یعنی افسران نیروی هوایی و خلبانان که افرادی وطنپرست و جدی بودند به فرماندهی سروان وثیق و استوار شوشتری قیام میکنند.
وی اضافه کرد: روسها طیاره وثیق را بر روی دریای خزر میزنند که جنازهاش هم پیدا نمیشود. طیاره شوشتری هم بر اثر حمله سقوط میکند ولی او زنده میماند. در خانه دهقانی در حوالی مرز ایران و روسیه پناهنده میشود که روسها دستگیرش میکنند. شوشتری کتاب خاطراتی هم دارد.
معتضد به جلسه روز بعد امرای ارتش با همکاری سرتیتر بولار اشاره کرد که از طغیان افسران نیروی هوایی وحشت کرده بود، گرچه این قیام پنج شش ساعت هم دوام نیاورده بود. آنها بوذرجمهری را فرمانده نیروی هوایی ارتش میکنند که این سرلشکر با توپخانه، قلعه مرغی و دوشان تپه را میگیرد.
توصیه انگلیسیها برای مرخص شدن ارتش
این تاریخدان ادامه داد: انگلیسیها توصیه میکنند که ارتش مرخص بشود یعنی همه سربازها به خانههایشان بروند. سرلشکری به نام یحیی افتخارزاده میگوید وقتی انگلیسیها و شورویها به دانشکده افسری آمدند تا اسلحه ما را بگیرند من و همه افسرها گریه کردیم. فرمانداری نظامی در تهران تشکیل شد و دو لشکر تهران به غیر از ۸۰۰ سرباز که با زور نگه داشته شدند، مابقی مرخص شدند.
وی به وحشت و فرار رضاشاه به کهریزک قم اشاره کرد و گفت: در مصاحبهای که با ملکه عصمت الملوک دولتشاهی همسر آخر رضاشاه داشتم نقل کرد که ابراهیم قوامالملک شیرازی پدر داماد رضاشاه بود یعنی پدر شوهر اشرف پهلوی به رضاشاه گفته است بمبی در طیارههای انگلیسی وجود دارد که میتواند سعدآباد را با خاک یکسان کند.
معتضد کتاب نامهها و یادداشتها سرتیتر بولار که فردی ضد ایرانی بود را مورد توجه قرار داد و گفت: او مردی از طبقات پایین جامعه بود که شانس میآورد و وارد وزارت خارجه انگلیس میشود. با اینکه نظامی نبود مدتی فرماندار نظامی عراق میشود. بولار فرد بد و کریهی بود. زمانی که شاه به لندن رفته و بولار خواسته بود که با او دست بدهد شاه امتناع کرد. زیرا شاه و ایرانیها را تحقیر میکرد و در تمام گزارشهایش به ایرانیها توهین کرده بود.
مردی که از رضاشاه کتک میخورد که بود؟
این نویسنده ادامه داد: وقتی رضاشاه از منحل شدن ارتش خبردار میشود رئیس ستاد ارتش، کفیل وزارت جنگ سرلشکر هوایی به نام نخجوان را حسابی با جلد شمشیر کتک میزند. فروغی به سفارت انگلیس میرود و میگوید که رضاشاه میخواهد مثل سابق کتک بزند، من شش سال زندانی بودم و مرا به زور آوردند و من نمیتوانم کار کنم. اینها گزارشات رسمی است که دکتر ایرج ذوقی در کتابهای خودش نوشته است.
وی افزود: در پی این جریان، فکر انگلیسیها عوض میشود. توسط رادیو بیبیسی و با گفتن از املاک و ثروت رضاشاه شروع به تحریک مردم میکند. میگوید که شاه میخواهد خیابان رضاشاه را با ساختمانهایش و کافه شهرداری را که همان تئاتر شهر امروز است بخرد. سرتیتر بولار میگوید در ۱۲ محور به رضاشاه حمله کردیم.
معتضد بیان کرد: اینگونه مطالب رادیو بیبیسی در خود تهران و توسط کاترین لمبتون نوشته میشد. اتفاقات روز تهران در ساعت ۷: ۱۵ شب پخش میشد. با مطالبی که منتشر شد رضاشاه وحشت کرد که مردم به کاخ بریزند به همین دلیل تقاضا کرد به سفارت انگلیس برود و بست بنشیند. وقتی دیکتاتورها به کشور خارجی چشم بدوزند در میان ملت خودشان جایی ندارند. رضاشاه ناچار به استعفا شد.
توصیه فروغی به رضاشاه برای استعفا
وی به خاطرات آقای بهبودی در سال ۱۳۳۲ که در مجله ترقی نوشته بود اشاره کرد و گفت: قرار بود با نمایندهها صحبت بشود ولی یکدفعه تصمیم عوض میشود. فروغی به رضاشاه میگوید که نامهای بنویس و استعفا بده. متن نامه موجود است که نوشته شده من به علت سالخوردگی و کار زیاد دیگر قادر به ادامه سلطنت نیستم.
معتضد خواست انگلیسیها یعنی به سر کار آوردن سلطان حمید میرزا پسر محمدحسن میرزا را جالب توجه دانست و گفت: او افسر نیروی دریایی غیرنظامی انگلستان بود چیزی شبیه سازمان بنادر و دریانوردی بود و در لندن زندگی میکرد. بزرگ شده انگلیس بود و خلقیات آنجا را داشت ولی زبان فارسی را بلد نبود. این شد که با مذاکرات انجام شده محمدرضا پسر رضاشاه را انتخاب کردند. سلطان حمید میرزا بعدها به ایران آمد و در شرکت نفت کار کرد.
وی ادامه داد: به رضاشاه گفتند باید هرچه زودتر از کشور خارج بشوی. چون آرژانتین طرفدار آلمان بود رضاشاه خوشش میآمد به آنجا برود. در گذرنامه او هم آرژانتین مینویسند. از تهران به اصفهان میرود و تمام املاکش و ۶۸ میلیون پولی را که در بانک ملی ایران داشت برای بقای سلطنت محمدرضا به دولت هدیه میکند. سال ۱۳۲۸ که هژیر وزیر دربار میشود این پول را بر میگرداند. ۸ میلیون در بانک شاهی انگلیس داشت که آن را بروز نمیدهند، چون محمود جم نامهای مینویسد که من این پول را وصول کردم و بین فرزندان شما تقسیم میکنم.
معتضد افزود: رضاشاه از اصفهان به کرمان میرود. در اینجا فاکنر کنسول انگلیس به سراغ او میآید و میگفت زود راه بیفت. مانند ژنرال هایزر که محمدرضا پهلوی در خاطراتش میگوید مدام به ساعتش نگاه میکرد که شما کی از ایران میروید. شخصی به نام گله داری که مترجم کنسولگری بود در خاطرات خودش اینها را نوشته است.
وی تصریح کرد: اینها به سعیدآباد و بعد به رفسنجان و سیرجان میروند و بالاخره به بندرعباس میرسند. هوا بسیار گرم بود. رضاشاه شب به کشتی بندرا که کشتی اقیانوسپیما بوده میرود و روز پنجم مهر از ایران به طرف بمبئی که الان به آن مامبی میگویند حرکت میکند. قرار بود کشتی بیاید و اینها را از بمبئی به آمریکای جنوبی ببرد.
معتضد افزود: فردی به اسم سرکلرمون اسکرین را که قبلا کنسول در کرمان و مشهد بود میفرستند و به رضاشاه میگوید به من گفتهاند مهماندار شما باشم. رضاشاه از او تاریخ حرکت به کانادا و آرژانتین را میپرسد که او میگوید مگر میشود با این زیردریایی آلمان به آنجا رفت؟ ما به جزیره موریس میرویم. جزیرهای نزدیک ماداگاسکار با دو هزار کیلومتر مساحت و آب و هوای بد و نمور که آن زمان مستعمره بود.
وی تاکید کرد: رضاشاه مرض قلبی و معده داشت. انگلیسیها گزارش کامل دکتر تانکینگ انگلیسی و دکتر مه فرانسوی از وضعیت رضاشاه را دارند. دکتر تانکینگ پیشبینی کرد که رضاشاه میمیرد زیرا زیاد سیگار میکشد، پرهیز نمیکند، خیلی غصه میخورد، حالش خوب نیست و آنجا هم جای بد آب و هوایی بود. رضاشاه را به بندر دوربان در کشور آفریقای جنوبی و از آنجا به ژوهانسبورگ که جای خوش آب و هوایی بود میفرستند.
معتضد اظهار کرد: رضاشاه در حدود ساعت ۴ صبح بر اثر سکته قلبی در ژوهانسبورگ میمیرد. از تهران برایش پول میفرستادند و پولی که زمان مرگ همراهش بود چیزی حدود ۱۱۰ هزار لیره بود. لباسهایش را میآورند و جنازهاش را مومیایی میکنند و به مصر برای امانت میفرستند. جنازه او در مسجد الرفاعی در محفظهای سالها میماند.
وی یادآورد شد: از سال ۱۳۲۶ صحبت بازگرداندن جنازه میشود و ارتش برایش یک نعشکش درست میکند. از سال ۱۳۲۷ شروع به ساخت مقبره بسیار بزرگی به مبلغ سه میلیون تومان میکنند. این مقبره را مهندس فروغی طراحی میکند و اجرای کار با مهندس آذربایجانی بود. مهندس مولوی خاطراتش را برای من تعریف کرده است و تا همین چند سال پیش زنده بود.
این مورخ ادامه داد: سرهنگ پسیان برادر نجفقلی پسیان سنگ قبر را اندازهگیری میکند و جنازه در روز هفدهم اردیبهشت ۱۳۲۹ وارد ایستگاه راه آهن میشود. پیش از این، جنازه با هواپیما از مصر به مدینه معظمه برای طواف برده شده بود. بعد به اهواز میآید و با قطار به تهران آورده میشود. در قم عدهای از طلاب و متدینین به این دلیل که رضاشاه به مسجد گوهرشاد و آستان قدس رضوی حمله کرده بود تظاهرات میکنند و اجازه طواف جنازه را نمیدهند. طواف داده نمیشود ولی مرحوم بروجردی دستور میدهد جلوی تظاهرات گرفته شود.
وی به خاطره کودکی خود از آن روز اشاره کرد که باران میآمد و گفت: رزمآرا رئیس ستاد ارتش بود. از ارتشهای انگلستان، فرانسه، ترکیه، بلژیک، پاکستان و هندوستان به میدان توپخانه برای مراسم تشیع آمدند و به همراه تفنگداران ایرانی جلوی جنازه رژه رفتند. شوروی کسی را نفرستاد.
معتضد افزود: جنازه رضاشاه را در مقبرهای که به مدت دو سال در حال ساخت بود دفن کردند و تا سال ۱۳۵۸ در آنجا بود و بعد بنا به دلایل زیادی مقبره را ویران کردند. ناچار شدند از بیل و کلنگ و وسایل دستی استفاده کنند. این مکان به حوزه علمیه تبدیل شد.
مجری برنامه «تاریخ تماشایی» سایت اشتراکگذاری ویدئو تماشا در پایان گفت: آقای مکی تحقیق کرده بود که یک هفته قبل از اینکه محمدرضا شاه از ایران برود جنازه رضاشاه را به مسجد الرفاعی منتقل کردند. در جلد هشتم تاریخ بیست ساله ایران نوشته حسین مکی جزئیات این قضیه را میتوانید بخوانید. اکنون جنازه در مسجد الرفاعی قاهره در مقبره سلاطین خدیوی به خاک سپرده شده است.