اردشیر صالحپور:
ادبیات دراماتیک سرشار از حضور زنان است/در ادبیات کهن، اسطوره و افسانه لذتی خستگیناپذیر وجود دارد
اردشیر صالحپور که تازهترین اثر او «دو نمایشنامه درباره زنان» به تازگی منتشر شده، با اشاره به انتشار اثری با موضوعی زنانه میگوید: «زنان» در همه ادوار تاریخ هنر نقش بسیار فعالی داشتهاند و ادبیات دراماتیک سرشار از حضور نقش زنان است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، رستم جهان پهلوان ایرانی دختری دارد به نام «بانو گشسب» او همانند پدر، دلیر و گرد و پهلوان است. وی که به سن جوانی رسیده و از زیبایی خاصی نیز برخوردار است، خواستگاران زیادی دارد اما شرط ازدواج با این بانوی زیبا همانا نبرد و مبارزه و شکست دادن اوست و انجام چنین کاری از هر کسی برنمیآید. خواستگاران بیشمار از توران و هندوستان و سرداران ایرانی صف کشیده تا به وصال این پهلوان بانو برسند. همه تاجداران روی زمین هواخواه آن لعل و در یمین ماجرای بانوگشسب و عروسی او در قالبی حماسی و شادیآور دستمایه تازهترین نمایشنامه اردشیر صالحپور است که به همین مناسبت با او گفتوگویی انجام دادهایم که میخوانید:
اغلب کارهای پژوهشی و نمایشیتان رویکردی به فرهنگ و هنر ایرانی دارد. این علاقه به فرهنگ ملی از کجا ناشی میشود؟
فرهنگ هم ریشه است و هم چشمه... ریشه از آن حیث که اصالت و دیرینگی و قدمت و کهنگی ما در آن به چشم میخورد و چشمه از آن منظر که همواره میتواند پویا، زایا و جاری باشد. فرهنگ ما کهن است، کهنه نیست، کهنه در مفهوم امروزی به منزله قدیمی و دورریختی است و «کهن» بودن معادل با چیزی قیمتی و قدیمی و بهعبارتی «آنتیک» دارد که هرچه زمان بر او بگذاد قدر و منزلتش افزون میشود. فرهنگ، ادب، عقل، دانش، حکمت، تعلیم، تربیت، فضیلت، معرفت و حقیقت است. آینه تمامنمای خصائل و ارزشها و تجارب یک قوم و ملت که ذات و نفس زندگی و جوهر هستی را تشکیل میدهد. به عبارتی همان رود خروشانی که انسان را به دنیای کمال رهنمون میسازد. یعنی ریشه زندگی و چشمه حیات بشری...
بیهوده نیست که حکیم فرزانه طوس بر نقش و ضرورت آن تاکید بسیار دارد: ...«که فرهنگ آرایش جان بود» و یا «به فرهنگ باشد روان تندرست» حقیقتی که به انسان انسانیت میبخشد و او را صاحب هویت و شخصیت میسازد. راه و رسم بزرگی و دانش و توانایی از فرهنگ ریشه میگیرد... درختی کهنسال با بروبارهای بسیار.... ایران را میگویم... فرهنگ و تمدن دیرسال و دیرپای این کهن بوم و بر که رجوع و توجه به آن همواره امیدبخش و رهگشاست...
هرگاه از فرهنگ صحبتی به میان میآید بلافاصله هنر هم مطرح میشود، چه نسبتی بین این دو است؟
فرهنگ به ابعاد مادی و معنوی و یا ملموس و غیرملموس تقسیم میشود و هنر وجه زیباشناسانه فرهنگ و گل سرسبد آن. هنر با ترکیب زیبایی و آگاهی و آفرینش به خلاقیتی ماندگار تبدیل میشود که با روح انسان سروکار دارد و هرکدام از هنرها به گونهای با انسان ارتباط برقرار میکنند، چه صورت و چه تصویر و چه حجم و ساده و کلام ولی در آن میان هنر نمایش و تئاتر ارتباط ویژه دارد و آن همنفسی و ارتباط زنده با تماشاگر است به قولی انسانیترین هنرهاست. در تئاتر هنرمند با انسان سخن میگوید یعنی زبان و بیان او به وسیله انسان است نه رنگ و صورت. ضمن آنکه همه هنرها هر کدام ارزش و زیبایی خاص خودش را دارد و اتفاقا هنر تئاتر از همه آنها بهره میگیرد و هنری ترکیبی است و برآیند اعجازآمیز هنرهای دیگر است. به عبارتی جامعهشناسان هنر تئاتر را شاخصه تمدن و مدنیت همه میدانند چراکه در آن نقد اجتماعی و انسانی مطرح است و قرابت و خویشاوندی نزدیکی با فرهنگ و انسان دارد و موجب تقویت و مانایی فرهنگ میشود.
کتاب شما حاوی دو نمایشنامه است و اتفاقا هر دو درباره زنان؛ درباره این رویکرد پرداخت به موضوعی زنانه بگویید.
بله، البته پیش از همه نمایشنامه دیگر نوشتم به نام «اندر حکایت بلدیه» که مربوط به زنان بود و جایزهای را هم به خود اختصاص داد. به هر حال زنان به عنوان نیمی از جامعه و انسان از همان ابتدای تاریخ تئاتر نقش و اهمیت ویژهای داشته است. مثل نمایشنامه «مدهآ» اثر اورلپید یونانی و یا «الست». «زنان» در همه ادوار تاریخ هنر نقش بسیار فعالی داشتهاند و ادبیات دراماتیک سرشار از حضور نقش زنان است. من فکر میکنم زنان هیچ دستکمی از مردان نداشته و به برابری و عدالت انسانی معتقد هستم و نباید آنان را در شمار جنس دوم قلمداد کرد بلکه اصولا زنان فرهنگسازند و همه ما به عبارتی پرورده فرهنگ و زبان مادری هستیم، همچنانکه میگوییم «مام وطن». در این تقسیمبندی میتوان گفت تفاوتهایی وجود دارد اما نباید به تبعیض منجر شود و زن در جامعه به عنوان یک انسان از حقوق برابر برخوردار است. تفاوت آری ولی تبعیض خیر... اصلا جوامعی که به «زن» و «کودک» توجه بیشتری دارند طبیعتا آینده خود را تضمین کردهاند چراکه زنان خلاق و آفرینشگرند و فرهنگساز و نیز آینده از آن کودکان است.
از نمایشنامه «بانو گشسب» بگویید.
نمایشنامه به طور کلی قبل از اجرا یک متن ادبی است و گونهای ادبی به شمار میآید ولی با اجرا به غایت خود که همانا تئاتر است کامل میشود. ما امروزه کمتر به نمایشنامه به عنوان یک اثر ادبی نگاه میکنیم ولی به تعبیر «ارسطو» نخستین منتقد و صاحبنظر ادبی؛ ادبیات بر سه نوع است: شعر، داستان و نمایشنامه... و نمایشنامهها تا قرن 19 میلادی که آغاز پیدایش مکتب رئالیزم است عمدتا به زبان شعر سروده و نگاشته میشدند. پس یک نسبت دور و دراز و خویشاوندی قدیمی بین «نمایشنامه» و «شعر» وجود داشته است ضمن آنکه در اکثر نمایشنامهها هم کموبیش با نوعی «روایت داستانی» مواجه هستیم که البته امروزه در تئاتر «مدرن» و «پرفورمنس» میل به کاهش دارد ولی به لحاظ «بینامتنیت» ارتباط جداییناپذیر است. نمایشنامه بانوگشسب هم وجه مسلط آن به زبان شعر است و البته در شاهنامه فردوسی فقط چند شعر درباره بانوگشسب به عنوان دختر رستم وجود دارد ولی براساس طومار نقالان به ویژه طومار «بانو گشسب نامه» که از نویسنده و یا بهتر است بگویم «نقال» و «یا طومارنویس شاعری» ناشناس به دست ما رسیده. با شرح مفصلی از حواد جذاب و شگفتانگیز این بانوی ایرانی مواجه میشویم که بسیار دراماتیک و شنیدنی است که در سالیان اخیر اصل متن توسط خانم دکتر «روح انگیز کراچی» تصحیح و منتشر شده و من به تأسی از این متن و طومار و روایتهای گوناگون نقالان و اعتنا به اصل شاهنامه این اثر ادبی – روایی را به نمایشنامهای تبیدل کردهام که گویای زندگی و مبارزات و سرانجام ازدواج این «پهلوان بانوی» شاهنامه است و به طور کلی این نوع متون را میتوان «ادبیات پساشاهنامهای» قلمداد کرد و همه حاکی از آن است که مجموعه گرانسنگ شاهنامه حکیم فرزانه طوس به رودخانهای میماند که از هر سو و جای آن میتوان آب برداشت و پیوسته روان جاری است. در این نوع داستانها و به طور کلی ادبیات کهن اعم از اسطوره و افسانه و حماسه همواره لذتی پنهان و خستگیناپذیر وجود دارد که برای انسان لذتبخش است چراکه ریشه و مایه آنان در ضمیر ناخودآگاه و حافظه قومی و سرشت انسان قرار دارد. و به نظر میآید آنان همیشگیاند...
چه شیوه و سبک و سیاقی را برای اجرای این اثر انتخاب کردهاید؟
دقیقا به اقتضای حال و هوای متن و جوهره اثر، به هنجار و سبک تئاتر یا بهتر است بگویم «نمایش ایرانی» توجه کردهام که به نظر من مناسبترین روش بوده است. به عبارتی من در این کار تمام توش و توان و تجربهام را به کار بستهام تا هر دو اثر روح ایرانی یافته و ایرانی جلوه کنند. در این سبک من از «نقالی»، «گوسانی»، «خنیاگری»، «پرده»، «پیشپرده» و «شمایل گردانی» و نیز ارتباط زنده با تماشاگر بهره جستهام. همچنین سه گروه موسیقی، یکی «مطربی»، یکی «حماسی» و «شبیهخوانی» استفاده کردهام و همچنین در اثنای کار از ترانه و تصنیف و... استفاده میشود. به طور کلی میتوانم بگویم شیوه کار «روایی» است آن هم نه به سبک «برتولت برشت» آلمانی بلکه کاملا ایرانی و سنتی، آئینی...
کار روحیه طنز دارد یا حماسی است؟
هر دو، هم به دلیل وجود پهلوانان و صحنههای نبرد حماسی جلوه میکند و هم به لحاظ ذات مضمون و ماجرای خواستگاری و ازدواج جنبه شادی و طنز دارد و به طور موازی «حماسه» و «طنز» هم پهلو حرکت میکنند.
این دو سبک با هم تضادی ایجاد نمیکنند؟
خیر، ترکیب متجانس و همگون از آب درآمده، ما با گونه کمدیهای «برلسک» و «گروتسک» آشنا هستیم. ترس هم میتواند در کنار کمدی پیش برود و یا «پارودی»، «نقیضه» که از دیرباز در ادبیات داستانی ما سابقه داشته است. به هر ترتیب، ترکیب و ابتکار خودش امر جداگانهای است و آفرینش خود را دارد. به اقتضا و تناسب و روحیه و حال و هوای موقعیتها از تکنیک و روش نمایشهای ایرانی استفاده شده است که اتفاقا به جذابیت و زنده شدن اثر کمک کرده است.
از دیگر نمایشنامه این کتاب «پنج صندوق» بگویید.
«پنج صندوق» هم اتفاقا نمایشنامهای ایرانی است، هم به لحاظ مضمون و هم به لحاظ سبک اجرایی. اصل اثر را من از یکی داستانهای هزار و یک شب گرفتهام و باز مضمون و موضوع و قهرمان اصلی یک زن است. زنی که برادرش گرفتار شده و به حبس افتاده و او از پی خلاصی و رهایی اوست که با مشکلات و توقعات نامشروع و غیرانسانی مواجه میشود، همین چیزی که امروزه به عنوان «آزار جنسی زنان» مطرح شده است اما این زن خوشوقتانه از پس همه مشکلات برمیآید و همه خطاکاران را رسوا و عقوبت میکند. ساختار «پلکانی» است که یکی از شیوهها و روشهای پردازش قصههای ایرانی است و حالتی زنجیرهای دارد و با تسلسل و تعاقب ماجرا را پیش میبرد ولی قهرمان و شخصیت اصلی «زن» است.
در سبک اجرایی هم به روش نمایش ایرانی وفادار هستید؟
بله، در این اثر هم خط سیر اصلی و تقطیع و فاصلهگذاری به روش ایرانی تبیین شده است. شخصیتها و منصبها ایرانیاند و خلق و خوی ایرانی و عادات و سکنات ایرانی جلوه میکند. در پرداخت از شعر به شدت استفاده شده است ولی اصل بر شعر نیست. بیشتر روایت است و نیز عمل صحنهای که توسط خود بازیگران و شخصیتها بر صحنه انجام میشود. در این کار هم از «پیش پرده» و «بحرالطویل» استفاده شده است و طنز و شوخی جریان دارد. به عبارتی در نمایش ایرانی که پیشینه آن «تقلید» و «مضحکه» است کمو بیش شادی، مفرح بودن و ابتهاج یک اصل است و علیرغم مضمون نباید تماشاگر به سمت و سوی تکدر و ملال میل کند و مدام باید او را به ترفند و تکنیکهایی شاداب نگاه داشت. اصل دوستان دستمایهای آشناست ولی تا حدودی سبک و روش آن متفاوت شده است و همه اینها تلاش و تجربهای است برای آنانکه «نمایش ایرانی» به فراموشی سپرده نشود و به گونهای بتواند به حیات خود ادامه دهد. این امر البته به میزان توش و توان هنرمند هم بستگی دارد همهاش را نمیتوان به عهده خود اثر گذاشت اما من بر آنم که ادبیات، فرهنگ و هویت ایرانی و جهان فرهنگی ایرانی چنانچه مورد ارزیابی و پژوهش قرار بگیرد میتواند موجب و موجد آثار تازهای شود که به همان عبارت آغاز سخن بازمیگردم: فرهنگ هم ریشه است و هم چشمه...