احمد پوری:
وقتی یک نویسنده فاجعه فاشیسم را بهتر از شاهدان واقعی ارودگاههای نازیها بیان میکند/روایت تازهای از توحش انسانها
نمیتوان گفت رمان «دشمنان، یک داستان عاشقانه» تنها جنایات نازیها را روایت میکند بلکه اثری است چندین لایه که قربانیان نازیها را مورد توجه قرار داده. حتی آن دسته از قربانیانی که موفق به فرار شدند ولی همچنان مصیبتهایی را در زندگیهایشان متحمل میشوند که ناشی از همان روزهای تلخ دوران نازیها و اردوگاهها است.
احمد پوری (مترجم و نویسنده) که چاپ اول رمان «دشمنان، یک داستان عاشقانه» نوشته آیزاک باشویسسینگر با ترجمه او به تازگی در نشر نیماژ مننشر شده است، در گفتوگو با خبرنگار ایلنا، درباره نقش ادبیات در بیان و روایت فاشیسم موجود در تاریخ و همچنین دنیای امروز گفت: آقای باشویسسینگر مستقیما خودش درگیر اردوگاههای نازیها نبود چون پیش از جنگ به آمریکا و نزد برادرش که پیشتر لهستان را ترک کرده بود، مهاجرت کرده بود. جالبتر آنکه پیش از مهاجرت به آمریکا مطلبی نوشته و در آن عنوان کرده بود وضعیت به شدت رو به وخامت گذاشته و روزهای بسیار تاریکی در انتظار لهستان است. او خودش از نزدیک شاهد اردوگاههای نازیها نبود ولی یکی از دقیقترین تصویرها را از زبان آنهایی که در آن شرایط وحشتناک زندگی میکردند، ارائه کرده است. باشویسسینگ به واسطه ارتباط با کسانی که در اردوگاههای نازیها اسیر و گرفتار بودند، توانسته چنین تصویر روشنی را در کتابش به نمایش بگذارد.
او ادامه داد: واقعا هم حیرتانگیز است که این کتاب چه میزان نافذ است و لحظهبه لحظه آن روزهای تاریک را روایت کرده است. البته نمیتوان گفت که رمان «دشمنان، یک داستان عاشقانه» تنها جنایات نازیها را روایت میکند و اثری است چندین لایه که قربانیان نازیها را مورد توجه قرار داده است. حتی آن دسته از قربانیانی که در ظاهر موفق به فرار و نجات دادن خود شدهاند و در آمریکا زندگی میکنند ولی همچنان مصیبتهایی را در زندگیهایشان متحمل میشوند که ناشی از همان روزهای تلخ دوران نازیها و اردوگاهها است. یک نویسنده توانایی مثل باشویسسینگ میتواند بعد فاجعه فاشیسم را حتی بهتر از یک تاریخنویس یا یک شاهد واقعی ارودگاههای نازیها بیان کند، چون در اثرش عناصر فرهنگی و هنری را هم دخالت داده است. در نتیجه وقتی رمان را میخوانید شدیدا تحت تاثیر قرار میگیرید.
پوری همچنین با اشاره به اینکه باشویسسینگ در رمان «دشمنان، یک داستان عاشقانه» به کاوش در شخصیت قربانیان اردوگاههای نازیها پرداخته و این پرسش را در ذهن خواننده بیدار میکند چگونه و به چه علت انسان به مرحلهای میرسد که میتواند دست به جنایات هولناک بزند، بیان کرد: به نظر میرسد که از دیرباز سوال بزرگ انسان بوده که او چگونه موجودی است که هم میتواند به طرف نیکی و روشنایی برود و هم آنقدر در تاریکی فرو برود و خشونت به خرج بدهد که کسی نتواند باور کند مگر میشود آدم بتواند این بیرحمیها را از خودش نشان بدهد. آن هم در جایی که خیلی غیرمنتظره است. کسی انتظار نداشت در کشوری مثل آلمان با آن درجه از فرهنگ و فلسفه به یکباره چنین افرادی پای به عرصه بگذرند و چنین جنایتهای هولناکی را رقم بزنند و بشر تنها نظاره کند. در حال حاضر و امروزه هم جنایتهایی در این سطح در گوشه و کنار دنیا اتفاق میافتد ولی این سوال که انسان تا کجا میتواند در حضیض قرار بگیرد همچنان وجود دارد. چرایی این مسئله را من نمیدانم. به نظر میرسد که خیلی حرفها در این زمینه زده شده ولی یک جواب قاطع و مستقیم به بشر داده نشده است.
این مترجم همچنین در پاسخ به این پرسش که آیا چنین رمانهایی با این درجه از بیان جنایت بشری بستری برای عادی شدن این درجه از خشونت و طبیعی جلوه دادن توحش توسط انسانها نمیشود، یادآور شد: کار نویسنده در واقع این است که به عمق این مسائل نفوذ میکند و آنها به نصویر میکشد و جلوی ما میگذارد. ما اثر را میخوانیم، نه به قصد اینکه با خواندنش دنیا را عوض کنیم بلکه با این هدف که آگاهی پیدا کنیم و درباره این مسائل فکر کنیم و بپرسیم چرا چنین شد. به احتمال خیلی قوی خود نویسنده هم فقط آنچه که بر این افراد گذشته را دیده و فکر کرده و آن را به بیان هنری روایت کرده است. منتها این طور نیست که در دست خودش یک علاج و دارویی و درمانی داشته باشد. من فکر میکنم که اساسا وظیفه و رسالت هنر همین است که چیزهایی را نشان بدهد که گرفتاریهایی روزمره به ما اجازه دیدنشان را نمیدهد یا به هرحال آن نکتهبینی که یک هنرمند دارد را ما نداریم که خودمان آنها را کشف کنیم و او در اثرش این نکتهها را جلوی چشم ما میآورد. نهایتا مجموعه آگاهی از چنین مسائلی باعث میشود، نه یک نفر و نه یک گروه بلکه تفکر مادی میشود و بشر را به جایی میرساند که فکر کند حالا چه باید کرد و چرا چنین اتفاقاتی میافتد.
مترجم رمان «پشت درخت توت» افزود: چراها معمولا بعد از خواندن و مواجه با آثار هنری است که به وجود میآید و خود این امر کار بزرگی برای هنرمند است. باشویسسینگ هم با این اثرش دقیقا همین کار را کرده و امکان ندارد شما رمان «دشمنان، یک داستان عاشقانه» را بخوانید و مدتها درباره وحشیگری بشر و اینکه چه جنایتهایی از دست آدمی ساخته است فکر نکنید و به قربانیانی که از آنجا نجات پیدا کردهاند و زندگیهای حالشان نیندیشید که چهطور این تراژدی مخوف هنوز بر آنها سایه انداخته است. به نظرم آدمهای این کتاب درواقع دنباله رنج اردوگاههای نازی همچنان در کشوری دیگر متحمل شدهاند و میشوند و به نوعی هنوز در آن اردوگاه هستند.
او در پایان تاکید کرد: این کتاب البته جنبههای دیگری هم دارد و آشفتگی روحها در برخورد با انسانها و تردیدهایشان را روایت میکند. درواقع قهرمان اصلی این کتاب یک ضد قهرمان است و شما اصلا او را تائید نمیکنید. آدمی دروغگو و ناصادق که به هر سه زنی که دور برش هستند دروغ میگوید و پیچیدگیهای دیگری که همه ناشی از رنجهای او در اردوگاه نازیها است.
رمان «دشمنان، یک داستان عاشقانه» نوشته آیساک باشویتسسینگر یکی از رمانهای برجسته قرنبیستم است. نویسنده که برنده نوبل١٩٧٨ هم هست در این کتاب فاجعه جنگجهانیدوم را از با روایتی از زندگی سهنفر و بهطور عمده شخصیت اصلی به تصویر میکشد.