خبرگزاری کار ایران

گزارش ایلنا درباره رضا ورزنده؛

سینمایی‌ترین داستان موسیقی معاصر/نوازنده‌ای که با یک جعبه بدقواره 25 سال شاهکار نواخت+فیلم

سینمایی‌ترین داستان موسیقی معاصر/نوازنده‌ای که با یک جعبه بدقواره 25 سال شاهکار نواخت+فیلم
کد خبر : ۵۸۶۸۴۱

تمام ایران فاخته را به واسطه آوازهایش می‌شناختند. فاخته در سال 1325 که مامور به خدمت بود، در کاشانِ سوت و کور آن زمان، به جوانی بر‌می‌خورد که از وسیله‌ای مانند جعبه میوه صدایی مدهوش کننده به وجود می‌آورد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، تمام ایران؛ فاخته را به واسطه آوازهایش می‌شناختند. فاخته سال 1325 در کاشان مامور به خدمت بود و در کاشانِ سوت و کور آن زمان در جستجوی اتفاقی تازه به جوانی بر‌می‌خورد که از وسیله‌ای مانند جعبه میوه؛ صدایی مدهوش کننده به وجود می‌آورد و او را با خود به تهران می‌آورد تا همنشین بزرگان موسیقی ایران شود.

یکی از سینمایی‌ترین روایت‌های زندگی مردان موسیقی ایران به رضا ورزنده، نوازنده سنتور مربوط می‌شود که تا زمان برخوردش با حسین قوامی (فاخته) هیچ استادی در زمینه سنتور نداشت و حتی خواندن و نوشتن نیز نمی‌دانست. عجیب‌تر آنکه وزرنده با تیر و تخته‌هایی که از باغ‌های اطراف کاشان و گوشه انبار خانه‌شان جمع کرده بود، وسیله‌ای ساخت که بعدها وقتی اساتید موسیقی ایرانی صدایش را شنیدند، نمی‌توانستند آنچه را که می‌شنوند، باور کنند.

رضا ورزنده سال 1305 در کاشان متولد شده بود و پدرش در شهر مرشد نامداری محسوب می‌شد. همین شغل خانوادگی باعث شده بود تا رضا کم و بیش با الحان و ریتم‌های موسیقی زورخانه‌ای آشنا شود؛ اما رادیو که از سال 1319 تاسیس شد، اتفاقات و کشش‌های درونی بسیاری را درون این جوان کاشانی به وجود آورد و او را به تکاپو انداخت تا موسیقی‌هایی را که از این جعبه جادویی بیرون می‌آید، بازسازی کند. اینکه دقیقا رضا ورزنده در این سال‌ها چه آزمون و خطاهایی را انجام داده برای کسی چندان مشخص نیست و روایت چندان معتبری از آن دوران وجود ندارد؛ اما آنچه از لابلای غبار تاریخ درباره مهاجرت یکباره رضا ورزنده از کاشان به تهران، و حضور او در سن 25 سالگی در کنار بزرگان موسیقی ایران در رادیو مشخص است، به برخوردی بازمی‌گردد که با حسین قوامی یا همان فاخته (خواننده تو ای پری کجایی) داشته است.

علیرضا میرعلینقی (مورخ، محقق، پژوهشگر، منتقد و روزنامه‌نگار عرصه موسیقی) درباره این ملاقات رضا ورزنده با حسین قوامی به خبرنگار ایلنا می‌گوید: خود آقای حسین قوامی برای من تعریف کرد و گفت «سال 1325 در کاشان مامور به خدمت بودم و آنقدر شهر سوت و کور بود که هیچ جایی نداشت تا بشود به آنجاها رفت و سرگرم شد. کاشان تنها چند بنای تاریخی مانند باغ فین داشت. پرس‌وجو کردم ببینم کسی در کاشان هست که آوازی بخواند؟ گفتند اینجا خانواده‌ای زندگی می‌کنند که خانواده مرشدهای زورخانه هستند و پسرشان که جوان است، سنتور می‌نوازد. من وقتی رضا ورزنده را دیدم جوانی بود که سر و وضع و تیپ روستایی داشت و وسیله‌ای هم داشت که بیشتر به جعبه میوه شباهت داشت تا ساز سنتور. یعنی وسیله بی‌تناسب و بی‌قواره‌ای که حتی بسیاری از سیم گیرهایش نیز از جنس میخ و پیچ بودند. ولی وقتی این وسیله را کوک کرد و نواخت، دیدم از نظر صدا و موزیکالیته و لحن واقعا شاهکار است. پرسیدم تو چطور این کار را یاد گرفته‌ای؟ گفت من معلمی نداشتم و از رادیو صدای سنتور آقای حبیب سماعی را گوش کرده‌ام و سعی کردم شبیه صدای ساز او را دربیاورم.»

میرعلینقی ادامه می‌دهد: البته اصلا نوازندگی رضا ورزنده به جز موزیکالیته، هیچ شباهتی به حبیب سماعی نداشت. حسین قوامی برایم تعریف می‌کرد «وقتی ساز رضا ورزنده جوان را شنیدم به او گفتم بیا تهران تا من تو را به آقای حبیب سماعی معرفی کنم. ولی همان زمان وقتی بعد از مدتی به تهران آمدم و می‌خواستم به کاشان برگردم گفتند حبیب سماعی فوت کرد. ولی خودم رضا ورزنده را در تهران معرفی کردم.»

البته میرعلینقی از روایت دیگری نیز درباره معرفی رضا ورزنده سخن به میان می‌آورد؛ او می‌گوید: روایت دیگری نیز در این زمینه وجود دارد که مرحوم مرتضی عبدالرسولی شاگرد حبیب سماعی برایم تعریف کرده است. عبدالرسولی بعد از مرگ حبیب سماعی سنتور را کنار می‌گذارد و به سراغ هنر آبا و اجدادیش که هنر خطاطی بود، می‌رود؛ ولی همچنان خانه‌اش محل جمع شدن موسیقیدان‌ها بود. من خیلی به خانه‌اش می‌رفتم و چند مرتبه یک خاطره درباره اولین مرتبه‌ای که رضا ورزنده را دید، برایم تعریف کرد و گفت «تابستان 1330 بود و من در خانه نشسته بودم که یکی از همدوره‌ای‌های ما زنگ زد و گفت عبدالرسولی اگر آب دستت است بگذار زمین و به منزل استاد صبا در خیابان ظهیرالاسلام بیا. من سر ظهر رفتم و وقتی وارد خانه شدم دیدم یک جوان روستایی لب حوض یک وسیله‌ای بدشکل با خرک‌های پس و پیشی را جلویش گذاشته. من بسیار از این صحنه عصبانی شدم و گفتم این دیگر چه کاری‌ست که به خاطرش سرظهر من را از آن طرف شهر به این طرف شهر کشیده‌اید؟ با حالت عصبانیت شدید یک گوشه‌ای نشستم و دیدم همان جوان روستایی شروع به کوک کردن همان وسیله بدقواره کرد؛ آمدم بد و بیراهی بگویم و از خانه بیرون بروم که شروع به نواختن کرد و با همان دو سه مضراب اول دیدم واویلا قیامتی به پا شد و من از هوش رفتم.

صبا آدم مهربانی بود و بعد از دیدن رضا ورزنده گفته بود این جوان را به رادیو معرفی کنید؛ که این اتفاق افتاد و ورزنده جوان ابتدا به پیرنیا و بعد به معینیان معرفی شد و از همان زمان که تنها 25 سال داشت با بزرگترین اساتید موسیقی زمان شروع به کار کرد.

میرعلینقی در بخش دیگری از سخنانش درباره ورزنده می‌گوید: این آغاز ورود یک جوان روستایی اهل کاشان به عرصه موسیقی در تهران بود که سواد خواندن و نوشتن نداشت و حتی به جای امضاء هم انگشت می‌زد. از همان سال 1330 این جوان در کنار بزرگترین استادان موسیقی کار کرد. او در کوک ساز بسیار دقیق بود و همچنین در اجرای ریتم نیز قابلیت‌های فوق‌العاده‌ای داشت. قبل از مهاجرت رضا ورزنده به تهران از لحن ساز او و نوازندگی‌اش چیزی نداریم؛ اما آنچه بعد از مهاجرتش به تهران ضبط شده و موجود است نشان می‌دهد که به‌طور قطع، لحن ساز ورزنده بسیار متاثر از نوازندگی پیانو مرتضی محجوبی بوده است. این نکته را تمام اساتیدی که او را دیده‌اند بر آن صحه می‌گذارند. البته همنوازی او با ارکستر کم است و آهنگسازی نکرده و درس هم نداده است. بیشتر یا تکنوازی کرده یا با آواز همراهی کرده است. همچنین یک مصاحبه بیشتر در طول دوران حیاتش ندارد که در آن نیز عملا حرفی نمی‌زند. در واقع او آدم بسیار به خصوصی بوده است.

کارهای عجیب و خارج از عرفی که وزرنده در حین نوازندگی انجام می‌داد همواره باعث حیرت و تحسین اساتید موسیقی شده است. مجید کیانی که خود از اساتید سنتورنوازی است و بیشتر به عنوان پژوهشگر و ردیف‌دان مشغول فعالیت کرده، درباره رضا ورزنده به خبرنگار ایلنا می‌گوید: رضا ورزنده نوازنده‌ای بسیار موفق و بسیار تاثیرگذار بود و در دوران نوجوانی و جوانی‌ام که هنوز تلویزیون به آن معنا وجود نداشت به نوازندگی‌های ایشان از طریق رادیو گوش می‌دادم و می‌دیدم چقدر شیرین و دلپذیر نوازندگی می‌کند. البته این نکته را نیز باید در نظر گرفت که وقتی در یک رسانه اجرایی را انجام می‌دهیم می‌بایست کمی مردم‌پسند اجرا کنیم. رضا ورزنده از این نظر واقعا فوق‌العاده است. خب او توانایی‌های فوق‌العاده‌ای داشت؛ برای مثال در سنتورنوازی برای رفتن از برخی گوشه‌ها به گوش‌های دیگر، احتیاج به تغییر کوک داریم که ورزنده با مهارت عجیبی در حین اینکه با یک‌دستش نوازندگی می‌کرد با دست دیگرش خرک‌ها را جابجا می‌کرد و کوک را تغییر می‌داد. در زمینه ریتم نیز وقتی دقت می‌کردم، می‌دیدم چقدر مانند نوازنده‌های ضرب زورخانه تغییر ریتم انجام می‌دهد. از نظر من جایگاه ورزنده با جایگاه ادیبانه و فرهیخته‌ای که در محمدصادق‌خان، سماع حضور و حبیب سماعی دیده می‌شود بسیار متفاوت بوده است.

روایت دیگر موزیسین‌ها و نوازندگان سنتور نیز از کارهای عجیب رضا ورزنده در نوع جالب توجه است. رضا مهدوی (کارشناس، منتقد و نوازنده سنتور) درباره ویژگی‌های فنی رضا ورزنده به خبرنگار ایلنا می‌گوید: مضراب‌های وزرنده حلقه نداشت و آنها را به صورت پارویی می‌گرفت. از سمت چپ سنتور که مختص صدای زیر است اصلا استفاده نمی‌کرد و فقط از صدای وسط و بم استفاده می‌کرد. در ضربی‌نوازی‌هایش نیز به صورت بداهه کارهای خارق‌العاده‌ای انجام می‌داد؛ یعنی در حین اجرا خرک‌ها را جابجا می‌کرد و کوک‌ها را تغییر می‌داد و همچنین حوله‌ای روی سنتور می‌انداخته و صدای سنتور را تغییر می‌داد. نکته دیگر نوازندگی رضا ورزنده که هم در آن زمان و هم امروز در سنتورنوازی مرسوم نیست این بوده که «ضد ضرب‌»ها و ریتم‌های لنگ را نیز در نوازند‌گی‌اش استفاده می‌کرد. او کاملا خود آموخته بود و به معنای واقعی کلمه یک نابغه و شاهکار محسوب می‌شد. همه اجراهایش واقعا اجراهایی خاص هستند؛ یعنی یکی از معجزاتش این بوده که هیچ دو اجرایی نداشته که تکراری باشد. البته کسی هم نمی‌توانسته به او بگوید چه کار بکند و چه بنوازد؛ یعنی به نوعی درون خودش بوده و او نوازندگی می‌کرده و خواننده مجبور بوده به دنبالش برود. همه آرزوی‌شان بوده که اجرایی با او داشته باشند. ولی مشکل اینجا بوده که وزرنده آدم مظلومی بوده و حق و حقوقش پایمال می‌شده است. از آنجا که سواد نداشته و تدریس هم نمی‌کرده دنباله رویی نیز پیدا نکرد. البته آدم شیک پوشی بوده و ذهن بسیار عجیبی داشته و واقعا ردیف خلق می‌کرده است. 

حسین قوامی و عبدالرسولی در روایت‌هایی که میرعلینقی از آنها داشت، ساز وزرنده را به جعبه‌ای بدقواره تشبیه کرده بودند؛ جالب اینکه رضا مهدوی نیز که ساز ورزنده را دیده، درباره آن می‌گوید: من سنتور ورزنده را در خانه عنایتی (یک طلافروش اهل اراک که مدتی دنباله‌رو ورزنده بوده) در فلکه اول تهرانپارس دیدم؛ سنتورش را خودش ساخته بود؛ بسیار ساز زمخت و بد قواره و کج‌و کوله‌ای بود و ما اگر با آن سنتور می‌زدیم نمی‌توانستیم صدای خاصی از آن دربیاوریم. در واقع این روح ورزنده بود که می‌توانست چنان صدای عجیبی را از آن وسیله زمخت بیرون بکشد. فرم نشستن ورزنده در هنگام نوازندگی نیز متفاوت است. سنتورنوازها عموما موقع نوازندگی قوز می‌کنند اما ورزنده بسیار شق و رق و با گردن کشیده می‌نشست و ساز می‌زد. نکته دیگر اینکه با سازهای مختلفی به راحتی و بهتر می‌شود جواب آواز داد اما سنتور به واسطه مسئله کوک، برای جواب آواز ساز ناقصی محسوب می‌شود ولی رضا ورزنده به راحتی جواب آواز می‌داده و همه خواننده‌های طراز اول بسیار دوست داشتند با او اجرا کنند. ورزنده همه‌ هنرش شخصی بود یعنی سنتورش هیچ اصول و استانداردی نداشت و شیوه خودش را هم داشت.

رضا ورزنده همانقدر که ورودش به عرصه موسیقی، شیوه نوازندگی‌اش، فرم سازش و بسیاری دیگر از ویژگی‌هایش نامتعارف و عجیب بوده، مرگش نیز به همان اندازه عجیب بود. میرعلینقی درباره مرگ رضا ورزنده در سال 1355 به خبرنگار ایلنا می‌گوید: ورزنده بهمن 1355 در منزل تیمسار مبصر که زمانی رئیس کل شهربانی بود، داخل یکی از اتاق‌های مشغول کوک کردن سنتور بود؛ همانطور که می‌دانید کوک کردن ساز سنتور بسیار زمان می‌برد. بعد از مدتی که ورزنده از اتاق خارج نمی‌شود به او سر می‌زنند ببیند چرا نمی‌آید؛ می‌بینند سرش را روی سنتور گذاشته است. فکر می‌کنند حتما به خاطر خستگی خوابیده است؛ بعد از مدتی می‌روند و تکانش می‌دهند و می‌بینند که ورزنده افتاد و آنجا متوجه می‌شوند فوت شده است. مرگ ورزنده نیز مقارن شد با مرگ آقای برومند و تحت‌الشعاع آن اتفاق قرار گرفت و مطبوعات بسیار کمرنگ به آن پرداختند. مرحوم مجتبی مینویی، سعید هرمزی و یک نفر دیگر از اهل هنر نیز در همان ماه فوت کردند و همه اینها باعث شد تا کمتر به رضا ورزنده توجه شود. ورزنده آدم خجول و محجوبی بود و معاشرتش با هنرمندان در حد سلام‌ و احوال‌پرسی بود و اساسا زندگی‌اش به گونه‌ای نبود که اصطلاحا زیاد توی چشم باشد. در طی 25 سال مهاجرتش به تهران در انزوای عجیبی زندگی کرده بود. استاد شهناز می‌گفت زمان تشییع پیکر رضا ورزنده برف شدیدی می‌آمد و سر جمع هفت نفر بودیم که او را تشییع می‌کردیم.

نکته جالب آنکه محمدرضا شجریان اولین آواز خود در رادیو را سال ۱۳۴۶ به همراه سنتور رضا ورزنده اجرا کرده است و در کتاب «لطیفه‌های نهانی» درباره درگذشت رضا ورزنده می‌گوید: صبح ساعت نه بود که ابتهاج تلفن کرد و با تاسف گفت: «آقای شجریان! خبر بدی برایت دارم.» گفتم:«چه شده؟» گفت:«دیشب رضا ورزنده فوت کرد.» برایم باور کردنی نبود. چون روز پیش در رادیو به ابتهاج گفته بودم: «آقا چند سال است که برنامه‌ای با ورزنده نداشته‌ام. لطفا اولین برنامه‌ام را با ایشان بگذارید.» ابتهاج هم استقبال کرد و گفت:«بله. راستی در گل‌های تازه اصلا با ورزنده برنامه نداشته‌ای. یکشنبه عصر که قرار ضبط داریم ورزنده را دعوت خواهم کرد.» از ابتهاج پرسیدم: «به چه علتی فوت شده؟» گفت: «در یک مهمانی سکته کرده.» بعد اضافه کرد: «همه را باید خبر کنیم و فردا جنازه‌اش را تشییع کنیم و به خاک بسپاریم. با هم در تماس باشیم. من به سراغ خانواده‌اش می‌روم تا ببینم کجا می‌خواهند دفنش ‌کنند.» آن روز خیلی پکر بودم. تمام خاطراتی که با ورزنده داشتم همه جلو چشمانم رژه می‌رفت. ورزنده پنجا و چهار سال بیشتر نداشت. در نوازندگی سنتور هم خیلی توانا و سریع‌الانتقال بود و در همکاری و همنوازی و بداهه‌نوازی مطلب را زود می‌گرفت و هماهنگ می‌شد. من شیوه‌ی نوازندگی‌اش را خیلی دوست داشتم. از همه مهمتر اینکه انسان خوب و بی‌آزاری بود. آن روز دلم می‌خواست گریه کنم. ساعت هشت شب به اتاقم رفتم، سنتور را پیش کشیدم و به یاد او مقداری زدم و گریستم. بعدا تا نیمه‌های شب با یاد او و تاملات روحی‌ام بیتوته کردم و خوابیدم.

رضا ورزنده تقریبا با تمام بزرگان موسیقی ایران در دوران حیاتش به اجرا پرداخت و آثار ماندگاری از صدای ساز او ضبط شد. شیوه غریب نوازندگی و پروسه آموزشی نامشخص این هنرمند همواره یکی از سینمایی‌ترین و جذاب‌ترین روایت‌ها برای اهالی هنر بوده است.

در ادامه بخشی از فیلم اجرای رضا ورزنده (نوازنده سنتور)، حسن ناهید (نوازنده نی) و امیرناصر افتتاح (نوازنده تنبک) را در اینجا می‌توانید بشنوید:

سینمایی‌ترین داستان موسیقی معاصر/نوازنده‌ای که با یک جعبه بدقواره 25 سال شاهکار نواخت+فیلم

گزارش: سعید اداک

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز