در نشست نقد و بررسی رمان «زنی با موهای قرمز» مطرح شد؛
روایت پاموک از مردمی که از ریشههای خود بریدهاند
داوود ملکی در نشست نقد رمان «زنی با موهای قرمز» گفت: نویسنده نقدی هم بر اجتماع خود دارد و مردم جامعه خود را مردمی میداند که از ریشههای خود بریدهاند و نگاهشان میان غرب و شرق وازده مانده است که خود نشان از بیهویتی جامعه دارد.
مو قرمز آخرین اثر نویسنده ترک در ایران است که مورد توجه قرار گرفته و بحثهای زیادی در خصوص آن مطرح شده است. این رمان با روایتی سیال ذهن از جم چلیک شخصیت اصلی داستان به بیان احساسات شخصی و تفسیری به رای خود در خصوص رابطه پدر و پسری با نگاه به دو افسانه بزرگ غربی و شرقی ادیپ و رستم و سهراب شاهنامه فردوسی میپردازد.
در این نشست داوود ملکی (مدرس کانون واژه) این رمان را از لحاظ خط روایت رمانی کلاسیک خواند و گفت: این رمان علیرغم سیالیت ذهن روایت دارای شروع، اوج و فرود است و از این منظر رمان شاخصه قابل توجهی ندارد کمااینکه در این میان گره افکنیها و گره گشاییها، شاید در کمترین محل اعتنا قرار گرفته که بازهم موجب ضربه به فرم و ساختار رمان است.
وی در ادامه شخصیت پردازیهای رمان را شخصیپردازیهای خوب و متعادل و در عین حال دستیافتنی خواند و ادامه داد: این شخصیتپردازی خوب را میتوان به پای دغدغههای ذهنی نویسنده در خصوص موضوعات مطروحه در خوانش رمان دانست. این دقت عمل تا حدیست که نویسنده را وادار کرده با مهارت هرچه تمامتر شخصیتهایی با ذهنیات متفاوت و مجزا از هم بسازد. شخصیت جم، پدرش، اوس محمود، موقرمز، انور و ...که این یکی از نقاط قوت رمان به حساب میآید.
در بخشهایی از رمان میخوانیم:
«ما ترکها از زمان رو کردن به سوی غرب، ایران را از یاد برده بودیم. وارد کتاب فروشیهای انقلاب شدم و از تنوع کتابها حیرت کردم..
ما ترکها شاهنامه را کنار گذاشتهایم، البته ما دیگر در دنیایی که حکایت قهرمانان مبارزی مثل رستم با لذت خوانده شود زندگی نمیکنیم. کتاب فردوسی فراموش شده، اما حکایتهای شاهنامه فراموش نشده. آنها زندهاند. تکتکشان لباس عوض کردهاند و بین ما میچرخند».
ملکی با خوانش این قسمتها به موضوع داستان اشاره کرد و گفت: این رمان در حقیقت مکاشفهای است با تطبیق دادن روابط پدر و پسر و نقش زن در این روابط در دنیای امروز با دو داستان ادیپ و رستم و سهراب شاهنامه حکیم فردوسی با نگاهی هویتی به جامعه ترکیه امروز. در این رمان ما با چند رابطه پدری و پسری مواجه هستیم که هرکدام بنابر تفسیری از نویسنده نسبت به افسانههای ذکر شده خاتمه مییابند. رابطه جم با پدر خودش که این رابطه بیهیچ چالش ذهنی با مرگ طبیعی پدر به پایان میرسد. رابطه جم با اوس محمود که بنابر آنچه که در متن میخوانیم رابطه به نوعی رابطه پدر و پسری است که جم آن را اینطور درک میکند، که با افتادن سطل روی سر اوستا در چاه و فرار جم به شهر بیآنکه بخواهد به او کمک کند این رابطه به نوعی به شکل ادیپی خاتمه مییابد.
این مدرس داستاننویسی ادامه داد: در رابطه انور پسر ناخواسته جم با زن موقرمز در آخر رمان که ابتدا به نظر میرسد باز هم به شکل ادیپوس به پایان برسد، اما میبینیم که جم در این کشمکش کشته شده و پسر در مظان اتهام است. در حقیقت نویسنده در این خوانش سعی در به چالش کشاندن مفاهیمی چون تقدیر، جبر و تفسیر معانی مختلف برای گناه و احساس آن است که بنابر این دیدگاه شخصیت جم را در موقعیتهای مختلف با وضعیتهای مشابه قرار میدهد تا به مخاطب اینگونه القا کند که افسانهها تکرار میشوند و فقط شکل آنهاست که تغییر میکند.
ملکی در پایان تاکید کرد: در این میان نویسنده نقدی هم بر اجتماع خود دارد و مردم جامعه خود را مردمی میداند که از ریشههای خود بریدهاند و نگاهشان میان غرب و شرق وازده مانده است که خود نشان از بیهویتی جامعه دارد. اما در این میان مولفههای مشترکی بین اسطورههای خوانده شده و رمان وجود دارد که نشان از هوشمندی و دقت نویسنده دارد. ازجمله نقش اساسی یک زن در بین هر سه اتفاق، کتمان حقیقت از یکی از طرفین پدر و پسر، تلاش برای دستیابی به آن دیگری در حالیکه در هر سه مورد طرفین در برابر هم قرار دارند تلاشی کورکورانه و متمرکز بر کینهجویی...