آیا پای جریان بیشناسنامه در میان است؟/جنبش فقیران هم زیر سئوال رفت
ضروری است همه قوای کشور، به شکلی عالمانه و راهبردی، فورا تمام همت خود را به اصلاح ساختاری و افزایش کارآمدی متوجه، و با کاربست شیوهها و مدیران کارآمد، به داد مردم نیازمند و مظلوم به ستوه آمده از فساد سیستمیک و شکاف طبقاتی و بیعدالتی و قانون گریزی و باندبازی در سطوح مختلف برسند.
در چند روز اخیر کشورمان شاهد اعتراضات و سپس ناآرامیهایی بود که نگرانیهایی را نیز برانگیخت. ابتدا با توجه به ظواهر وشعارهای تجمع اعتراضی مشهد که نقطه شروع ماجرا بود، گفته شد که اعتراض به سیاستهای اقتصادی و «نه به گرانی» و ابراز خشم علیه سیاستهای اقتصادی روحانی دلیل این تجمع بوده است. سپس نظر به گسترش همزمان این تجمعات به چندین شهر کوچک و بزرگ، اظهار شد که این اعتراضات تبدیل به جنبش محرومان شده و نهایتا با بالا گرفتن شعارهای سیاسی در شبهای بعد و خشونت و اغتشاش، عنوان شد که اعتراض مشهد از دست طراحان اولیه آن خارج و با وارد شدن آمریکا، داستان به دست ضدانقلاب افتاده است.
در پاسخ به این اتفاقات، این دیدگاه عمومیت داشت که اعتراض و نقد از حقوق اساسی همه انسانهاست و اساسا دولتمرد خوب کسی است که گوش شنوایی برای آرای متفاوت مردمان کشورش داشته باشد. همین گونه بیان شد که خشونت و تعدی به اموال عمومی در همه حال محکوم است. پاسخگو بودن حاکمان و دولتمردان در قبال مسئولیتهایشان نیز حقی است که برعهده آنان در قبال جامعه است.
با اجماع بر این سه نکتهٔ فوق، نگاهی به سخنرانیهای برخی سران جریان دولت سابق در یکی دو ماه منتهی به اعتراضات، برای نگارنده نکات دیکری را نیز تداعی معانی و شائبههای ایحاد میکند که اینجا مطرح میکنم و البته اصرار بر صحت این نگاه خود ندارم. جالب اینکه در هنگام نگاشتن این متن، در سخنان امروز فرمانده سپاه پاسداران نیز این دیدگاه مشاهده شد.
دولتمردان سابق، پیوسته در پی انتفادات بیسابقه و بسیار تند خود به سران قوا و بالاتر، از اینکه قاطبهٔ مردم به صحنه آمده و افراد مورد انتقاد آنان را جارو خواهند کرد، سخن به میان میآوردند و بیهر گونه مسامحه زبان به تهدید گشوده بودند. اینکه آیا آنان صرفا پیشبینی از اوضاع، در آینده نزدیک داشتهاند یا اینکه نکتهٔ دیگری در میان بوده، پرسشی قابل تامل است.
با قبول این نکته که کشور از گسلها و شکافهای عمیقی رنج میبرد و نقدهای جدی به سیاستگذاران در همه سطوح وحود دارد و طیفی از اعتراضات در وقایع اخیر را هم شامل میشود، در تصور نگارنده دور از ذهن نیست که نه فقط موج اول یعنی تجمع مشهد که موج دوم یعنی اغلب تجمعات بعد از آنکه در شبهای بعد به صورت همزمان انجام شد، محصول سازماندهی یک تشکیلات باشد که البته به دلیل حضور برخی از همفکران همان تشکیلات در برخی رسانهها و نهادهای منتقد دولت و آمادگی این رسانهها و تریبونها برای تهاجم به دولت، اجتماعات روزهای نخست، از سوی این مجموعهها، مورد حمایت وسیع واقع شد.. البته به نظر میرسد به تدریج و با پیوستن معترضانی با خواستههایی متفاوت و حتی طرفداری از سلطنت رضاشاهی، این جریان از کنترل آن تشکیلات نیز خارج شد و در موج سوم شمایلی چهل تکه پیدا کرد.
اگر همهٔ اعتراضات فعلی، جنبش واقعی محرومان و بدون کار تشکیلاتی و صرفا مبتنی بر وجدان جمعی بود، باتوجه به گستردگی محرومان در سراسر کشور باید همهٔ شهرهای کشور و طیف بسیار وسیعی از محرومان را شامل میشد و به اصطلاح با جنبش فراگیر محرومان مواجه بودیم که در مناطق فقیر شهری متمرکز بود و نه خیابان ولیعصر. نبود شعارهای مرتبط با این قشر نیز این فرضیه که این امواج، جنبش فقیران است را زیر سئوال میبرد. همچنانکه اگر به خوبی بررسی شود شکلگیری تجمعات در حدود ۳۰ تا ۴۰ شهر از ۴۵۰ شهر کشور آن هم در شهرهایی که جز معدودی، اکثرا سابقه اعتراض سیاسی و شعارهای تند را اصلا نداشته یا کمتر داشتهاند، میتواند این تداعی را ایجاد کند که سازمانی در پشت این تجمعات حضور داشته که در این چند شهر تا حدی نیروی لازم را برای به صحنه آوردن در اختیار داشته است و به سرعت میتوانسته به آنان برنامه داده و آنان را برای یک زمان مشخص، همجهت کند. با شناختی که از سازمان و جریانات و تشکلهای رسمی و شناخته شدهٔ کشور داریم و از مواضع آنان در این ایام مشهود است، هیچکدام از جریانات رسمی کشور در این اعتراضات نقشی نداشته و صرفا نظارهگر بودهاند و برای بسیاری از آنان غیرمنتظره بوده است. لذا بعید نیست که اساسا این اقدامات به واسطه دستهای پنهان یک تشکیلات و جریان غیررسمی بیشناسنامه که عناصری همفکر را در نقاط مختلف کشور همراه دارد، سازمان یافته باشد. البته آینده حقایق را بهتر روشن خواهد ساخت اما شاید این تشکیلات، وابسته به همان جریانی باشد که هم با روحانی به عنوان رییس جمهور و هم با قوای دیگر و هم حتی با رهبری انقلاب به روشنی مشکل اساسی پیدا کرده است و سهمی از خود در سیستم کشور نمیبیند و مکررا تهدید کرده بود که اگر چنان نشود، مردم به صحنه خواهند آمد، و در آخرین بار مورد عتاب سخت رهبری واقع شدند و عجیب که دقیقا این رخدادها پس از آن عتاب روی دادند. در اعتراضات نیز میبینیم که شعارها هم علیه روحانی و هم علیه رهبری و هم علیه کلیت نظام طراحی شد. البته این جریان در دوران دولت همان گروهها، با بخشهای بزرگی از پیشکسوتان و جریانات انقلاب مشکل داشت و اسباب بسیاری از بحرانها ازجمله همان مناظره معروف را پدید آورد که متاسفانه آن زمان به هشدارها درباره آنان توجهی نشد.
اگر از این زاویه به ماجراهای اخیر بنگریم و سهمی احتمالی بر جریان بیشناسنامه در رخدادها قائل باشیم، شاید تحلیل متفاوتی درباره چرایی و روند و اهداف آن پیدا کنیم، البته این بدان معنا نیست که همهٔ معترضان، همراهان آن جریان بودهاند و یا همه این رخدادها برنامهریزی شده بود. بسیاری از آنان که بر مرکب اعتراضات سوار شدند مردمانی هستند که از وضعیت موجود در کشور رنج میبرند. قشرهایی که احساس میکنند تحقیر شدهاند و کسی صدای آنها را نمیشنود. و البته بر این مرکب جریاناتی دیگری نیز سوار شدند که اساسا تعلقی به ارزشهای نسلهای قبلی انقلاب ندارند و متوجه عواقب اقدامات خود نیستند. بر این دسته باید علاوه کرد اغتشاشگران و وابستگان به بیگانه را.
امتزاج این بخشهای مختلف است که درک این ماجرا و راهحل آن را متفاوت میسازد و ظرافتی خاص چه در تحلیل و چه در تعامل با آن را میطلبد. ولی در هر صورت نافی آن نیست که اولا در زیر پوست شهر و نسل جدید مسائلی در جریان است که نیازمند توجه و شناخت و ارتباط منطقی است و از آنجا که آینده کشور را همین نسل جوان میسازد باید برای امیدهای این نسل فکری اساسی کرد. دوم: ضروری است همه قوای کشور، به شکلی عالمانه و راهبردی، فورا تمام همت خود را به اصلاح ساختاری و افزایش کارآمدی متوجه، و با کاربست شیوهها و مدیران کارآمد، به داد مردم نیازمند و مظلوم به ستوه آمده از فساد سیستمیک و شکاف طبقاتی و بیعدالتی و قانون گریزی و باندبازی در سطوح مختلف برسند. محرومان همانها هستند که بار اصلی انقلاب بر دوش آنان بوده است و امام راحل عظیم الشان بارها و بارها سفارش آنان را به مسئولان داشتهاند. باید مطالبات و نیازهای مردمان مظلوم شهرهای دور دست، حاشیهنشینان و جنوب شهریها جدی گرفته شود و صرفا به مرکزگرایی پرداخته نشود. همچنین شایسته است فضا برای فعالیت گروههای شناسنامهدار فراخ شود تا دیدگاهها و نقدها و اعتراضات در چارچوبی قانونی و مسالمتآمیز سازمان یابد. انتظار میرود دخالتهای بیجهت و تمامیتخواهانه در زندگی و مسیر انتخاب مردم منتفی شود و از این مسیر است که امور به قاعده خود بازمیگردد.
در عرصه خارجی نیز انتظار میرود سطح مناقشات و منازعات در حد توان و بنیانهای داخلی تنظیم و از ورود به منازعات غیرضرور به ویژه با کشورهای غیرمتخاصم پرهیز شود. نفوذ و حضور ایران در منطقه دامنه گستردهای پیدا کرده و ماهیتا در تعارض آشکار با منافع قدرتهای جهانی و وابستگان منطقهای آنها قرار گرفته است. در این حال متناسب با قدرت و گستردگی منطقهای، برخورداری از استحکام بنیانهای اقتصادی و مدیریتی یک ضرورت است. تردیدی وجود ندارد که قدرتها، صرفنظر از هر حکومتی که در ایران باشد، به هیچ وجه مایل به تحمل کشوری قدرتمند به نام ایران در چنین منطقه حیاتی از جهان نیستند و وقتی زمینههای داخلی فراهم باشد، آنها نیز دست از مداخله بر نمیدارند چنان که در ماجرای اخیر ترامپ و هیات حاکمه آمریکا رسما به میدان آمدند. قطعا فشارها و تحریمها با هدف بالا بردن نارضایتی عمومی و فروپاشی درونی تنظیم شده است و هرگونه زمینهسازی و گام نهادن داوطلبانه به سمت آن با هر عنوانی، بدون استحکام بنیانهای داخلی، میتواند اشتباهی مهلک باشد.
به یاد میآورم که در چند سال گذشته مکررا از آشتی و گفتوگوی ملی برای افزایش توان ملی، اصلاح روندها و پرهیز از مناقشات کاهنده سخن به میان آمد، اما متاسفانه قدمی مناسب در این جهت برداشته نشد و بسیاری از کسانی که نفوذ کلام داشتند و میتوانستند در بحرانها مردم را به سوی مصالح عالیه کشور هدایت کنند، کنار گذاشته شده و یا خانهنشین شدند. در نتیجه امروز در نقطهای قرار گرفتهایم که جریاناتی در قالب اعتراضات نامشخص، با شعار نامشخص، هدف و برنامهٔ نامشخص و رهبران نامشخص سخن خود را بیان میدارند و متاسفانه سوءاستفادههایی هم صورت میپذیرد و علاوه پاسخ به مطالبات دشوار شده است، چون مطالبه واحدی بیان نمیشود. یکی از رسیدگی به مشکلات اقتصادی میگوید، یکی شعار فرهنگی سر میدهد و دیگری شعار سیاسی،.... و میرسد تا آنجا که کسانی از ناسیونالیسم آریایی و حتی از سلطنت میگویند و... جالب است که شعارهای اساسی مردم ایران حداقل از مشروطه به این سمت یعنی استقلال و عدالت و آزادی در اعتراضات شنیده نمیشود، که باید در تحلیل نوع و دلایل اعتراضات به این مهم توجه جدی داشت. برای اصلاح این روند چارهای جز عقلانیت و اخلاق و انصاف و اقامه گفتوگوی ملی از سوی دلسوزان واقعی کشور و نظام و انقلاب برای عبور از تهدیداتی که کلیت کشور را هدف قرار داده، نیست. ای کاش هرچه زودتر زمینهای فراهم شود که رهبران اصلی دو جناح اصیل انقلاب، بیاستثنا و بدون مانع و حصر بتوانند در فرآیند گفتوگوی ملی مشارکت کرده و در کاستن از گسلها نقش ایفا کنند. همین جا لازم است عرض شود، باید نگاهی مجدد به همه وقایع ۱۲ سال اخیر انداخت و ریشه بسیاری از مشکلات داخلی کشور را همین جا جستجو کرد. جایی که اگر به جریان بیشناسنامه از ابتدا میدان فراخ برای برخورد با پیشکسوتان نظام و انقلاب داده نمیشد، امروز کار به اینجا نمیرسید. به زعم نگارنده، این جریان از ابتدا هم انقلابی نبود و همان بود که امروز مشاهده شد. اما چون آن روز با رقبای جناحی آقایان برخورد داشت متاسفانه مورد حمایت واقع شد و شکافی عظیم در بطن نظام و انقلاب را دامن زد و موجبات شادمانی دشمنان داخلی و جهانی امام و انقلاب را فراهم آورد. آیا کسی هست که از آسیبدیدگان طعن و هتک و ظلم این جریان در گذشته، پوزش بطلبد و جبران مافات کند؟ آیا کسی هست که در رخدادهای آن روز نیز دست بیگانگان را در آستین جریان بیشناسنامه ببینید؟
تمامی شخصیتها و نخبگان اصیل و با نفوذ که دل در گرو اعتلای این کشورعزیز و تمامیت ارضی آن دارند، اگر میدانند که میتوانند از سرمایه اجتماعی خود برای ارائه تحلیل درست، مهار خشونتها و آرامسازی اجتماعات در چارچوب قانون و در این حال دعوت مسئولان به پاسخگویی، توسعه روشهای اصلاحی و ابرام همگان به اجرای بیتنازل قانون اساسی بهره بگیرند، جای آن امروز است. در این روزهای غبار آلود زمان ورود آنانی است که دل در گرو این میهن دارند تا هم تمامیت کشور را محفوظ داشته، هم آن دسته از معترضان غیرتشکیلاتی که از عموم مردمند و به هر دلیل معترضند را به آرامش و پیگیری اصلاحطلبانه هدایت کنند، و هم اغتشاشگران و سازمانهای بیشناسنامه پنهان را از سوءاستفاده مایوس سازند، و هم دخالت بیگانگان به ویژه ترامپ و هیات حاکمه آمریکا را محکوم سازند و هم عناصر تمامتخواه ناراضیتراش را تذکر به اصلاح دهند ولو اینکه ناجوانمردانه و مظلومانه همین شخصیتها را پیشتر به حاشیه برده باشند.
نهایتا این نکته نیز خوب است بیان شود، اگر نظام رسانهای رسمی کشور از قدرت و سلامت حرفهای لازم برخوردار بود و مسئولیتهای خود را بدرستی تشخیص میداد و لابلای قوانین و مداخلات دست و پاگیر چنین نحیف و بیتاثیر نمیشد، و آنگاه بازتاب دهنده واقعیتها و نقطه تلاقی مردم، نخبگان و نظام بود و و از سوی مسئولان امر بدرستی شنیده میشد و اصلاحات لازم در کشور صورت میگرفت، اولا امروز شاهد گستردگی ناکامدیها و فسادها و دروغها و در نتیجه کشیده شدن نارضایتیها به طبقات ضعیفتر جامعه نبودیم. و ثانیا چه بسا نبض افکار عمومی به دست رسانههای بیشناسنامه نمیافتاد و هر دم شایعه و هراسی دامن زده نمیشد. در بسیاری دیگر از کشورها همهٔ این رسانههای اجتماعی فعالند و کسی آنها را نمیبندد، اما مردم خبرشان را از رسانههای رسمی دریافت میکنند، چون به آن اعتماد دارند. در ایران مشکل این است که اعتماد به رسانههای رسمی تا حد وحشتناکی فروریخته است.
بسیاری از بحرانهای داخلی امروز ریشه در گوشهای ناشنوای دیروز دارد. باید مردم را دید و به کرامت و نیازها و مطالبات آنان به درستی عنایت داشت. این فلسفه پذیرش مسئولیت برای هر مسئولی است. هنر کشورداری و مدیریت در خوب شنیدن، فهم درست و ایده و ارادهٔ تغییر است. خسارت از هر سو که وارد شود زمینهساز تضعیف کشور و موجب طمع بیگانه است.
یادداشت: ابوالفضل فاتح