منصور یاقوتی مطرح کرد؛
میتوان از زلزله و زندگی با بازماندگان؛ داستان و رمان خلق کرد/ داستانهای ایرانی فقط در آپارتمانها خلق میشوند
منصور یاقوتی میگوید: گرایش داستاننویسی در ادبیات ما بیشتر به سمت ذهنگرایی کشیده شده یعنی نویسنده در خانه و آپارتمان خودش مینشیند و بدون اینکه ارتباطی با زندگی اجتماعی داشته باشد بر پایه تکنیک و فرمی که یکماهه و دوماهه در کلاسهای داستاننویسی آموخته، مینویسد.
منصور یاقوتی (نویسنده) در گفتوگو با خبرنگار ایلنا، درباره آخرین کارها و داستانهایش گفت: چاپ تازهای از داستان بلند «چراغی بر فراز مادیان کوه» و یک مجموعه داستان به نام «قورباغه میلیاردر» در همین هفته توسط انتشارات دیباچه کرمانشاه منتشر میشود. داستان بلند «چراغی بر فراز مادیان کوه» اولین بار در سال ۵۶ منتشر شده که خیلی هم خوب مورد استقبال قرار گرفت و به چاپهای متعدد رسید. بعد از انقلاب هم انتشارات نگاه سال ۷۲ آخرین چاپ را از آن منتشر کرده بود که بازهم سریعا نایاب شد و اکنون این رمان برای پنجمین بار با مقدمه احسان طبری منتشر میشود. البته طبری همان سالهای پیش از انقلاب و در آلمان یک نقد ادبی بسیار معتبر و ارزشمند بر این کتاب نوشت که در ماهنامه دنیا منتشر شد و به دست خودم هم رسید. این نقد واقعا بسیار ارزشمند بود و از این جهت شاید انتشار جدید کتاب به دلیل وجود آن مهم باشد. مجموعه داستان «قورباغه میلیاردر» هم اولین کار منتشر شده از من در حوزه کودک و نوجوان است و ۷ داستان را شامل میشود.
این نویسنده همچنین در توضیح بیشتر درباره این داستان بلند اضافه کرد: داستان مخصوصا در منطقه کرمانشاه خواهان زیادی داشته و دارد و حتی پشت کامیونها میبینیم که عبارت «چراغی بر فراز مادیان کوه» درج شده است. این موضوع البته به روانشانسی و تحلیل جامعه جغرافیایی کرمانشاه برمیگردد. در شهرستان سنقر کوهی به نام مادیان کوه وجود دارد که من داستان را از همین کوه الهام گرفتهام. در سنقر معلم بودم و از دره ژرفی که ساکن بودیم این کوه را میدیدم و به من گفتند حدود صد سال پیش بر بالای مادیان کوه یک یاغی یا عیار به نام حاجی باژلان مثل رابین هود بوده که اموال فئودالها و ثروتمندان شهرستان سنقر را میگرفته و بین فقرا تقسیم میکرده و چیزی هم برای خودش برنمیداشته است و بعد از مرگ حاجی باژلان رگههایی از قداست را به خود گرفته است. من از زندگی این شخصیت الهام گرفتم و با اتکا به تجارب خودم و پدرم و پسرعموهایم که زخمخورده فئودالها و خوانین بودند؛ داستان را نوشتم. البته همه خوانین هم ستمپیشه و ... نبوند و دستکم در منطقه کرمانشاه و مثلا کلیایی سنقر خوانین خوبی هم زندگی کردهاند، منتها خوب اکثریت ستمکاره بودهاند.
خالق رمان «تراژدی یزدگرد» درباره سرانجام رمانی درباره بابک خرمدین نیز اظهار داشت: رمان «حماسه بابک خرمدین، اسطوره ایرانزمین» با اتکا به دو سال پژوهش درباره این شخصیت تاریخی نوشته میشود که تاکنون ۶۵۰ صفحه از آن را نوشتهام و کار همچنان ادامه دارد. آخرین مجموعه داستانم با نام «واپسین آوا» هم که ۵ تا ۶سال با وسواس و دقت روی آن کار کردهام و ۲۵ داستان کوتاه را شامل میشود پس از آنکه یک ناشر معتبر تهرانی از چاپ ان کنار کشید و امتناع کرد، آن را تحویل ناشر تهرانی دیگری دادهام تا مسیر چاپ و انتشار را طی کند. متاسفانه تیراژ کتابها حداکثر ۱۰۰۰ نسخه است ولی همین تعداد _ دستکم درباره آثار خودم میتوانم بگویم _ وقتی در کرمانشاه منتشر میشود؛ به سرعت تمام میشود و حتی به کتابفروشیهای شهرهای دیگر کرمانشاه هم نمیرسد. واقعا ۱۰۰۰ نسخه کتاب؛ عددی محسوب نمیشود.
یاقوتی سپس با اشاره به رخدادن زلزله ۷ ریشتری در استان کرمانشاه و در پاسخ به این سوال آیا واقعهای مثل این زلزله نمیتواند دستآویزی برای نگارش رمان و داستان شود، گفت: مطمئنا اگر نویسندههای قدرتمندی باشند و البته با نگاهی به مردم، میتوانند از همین اتفاق سهمگین زلزله که روز به روز هم ابعاد تلخش بیشتر آشکار میشود، در داستان کوتاه، داستان بلند و رمان استفاده کنند. واقعا فاجعه خیلی عمیق بوده و بیشتر از آن که در رسانهها منعکس شده، خودش را نشان میدهد. به عنوان مثال در آخرین آمارها و خبرها آمده ۳۰هزار دام و گوسفند از بین رفته است. وقتی احشام مردم که در واقع محل معاش و درآمدشان بوده از بین رفته یعنی یک تلخی و سختی مضاعف. علاوه بر اینها تلفات انسانی هم زیاد بود و تخریبها هم سهمگین بوده است. حالا اگر نویسندهها بتوانند بروند در همان مناطق با بازماندهها زندگی کنند، ارتباط بگیرند، و با آنها پیوند برقرار کنند تا یک تصور عینی داشته باشند، چرا نمیشود از دل این اتفاق یک داستان و رمان قابل قبول خلق کرد؟!
او در پایان تاکید کرد: هرکدام از این سوژهها در هر کجای دنیا اگر اتفاق بیفتد میتواند به سینماگران، داستاننویسان و صاحبان قلم انگیزههای قوی بدهد که آثار خیلی درخشانی خلق کنند. البته متاسفانه در سالهای اخیر گرایش داستاننویسی در ادبیات ما بیشتر به سمت ذهنگرایی کشیده شده یعنی نویسنده در خانه و آپارتمان خودش مینشیند و بدون اینکه ارتباطی با زندگی اجتماعی داشته باشد بر پایه تکنیک و فرمی که یکماهه و دوماهه در کلاسهای داستاننویسی آموخته، مینویسد. این داستانها هم چون ارتباط زنده و پویایی با زندگی مردم ندارند و کاملا ذهنی هستند و از همه عینیتهای واقعی زندگی خارج هستند، نوعی از ادبیات را خلق میکند که طرفداران و خواهان انگشتشماری خواهد داشت. همین میشود که داستانهای ما بازگوکننده زندگی مردم نیست و از طرف آنها طرد میشود و کسی داستانها را نمیخواند.