محمدرضا مرزوقی:
بخشهایی از جنگ که مربوط به جنگزدهها بود را عمدا فراموش کردیم
مرزوقی درباره اهمیت و تاثیرگذاری ادبیات جنگ با نگاه منتقدانه گفت: یک طرفِ جنگ همیشه فراموش شد چون ظاهرا جایی برای آن وجود نداشت، یا باید فراموش میشد. آن هم بخش مربوط به جنگزدهها بود. واقعیت این است رفتاری که با جنگزدهها در سایر شهرها و استانها شد گاهی اصلا مهماننوازانه و دوستانه نبود.
محمدرضا مرزوقی (نویسنده) که سعی کرده با داستان «دلهرههای خیابان وحید» روایتی از نگاه مردم عادی و کودکان آبادانی و خوزستانی به جنگ را به تصویر بکشد، در پاسخ به این سوال که ادبیات جنگ حتی با رویکرد انتقادی چقدر میتواند به صلح کمک کند، گفت: مثل این میماند که بپرسیم کار فرهنگی میتواند بر جامعه تاثیر بگذار یا نه، حالا جامعه شهر تهران، ایران یا جامعه جهانی. وقتی بحث جنگ میشود با یک جامعه ۸ میلیارد نفری و یعنی کل دنیا طرف هستیم و کار فرهنگی هم نیاز به زمان دارد و کار درازمدتی است. منتها اگر همین کار فرهنگی اثر خودش را بگذارد، اثر ماندگارتر و قویتری خواهد بود. تا به حال هم کتابها و فیلمهای متعددی با موضوع جنگ و درباره جنگ نوشته شده که بعضا در نقد و تقبیح جنگ و جنگطلبی هم هستند ولی میبینیم که جهان همچنان پر از جنگ است.
او ادامه داد: من فکر میکنم آدمی با امید زنده است و داستانهای جنگ با رویکرد انتقادی شاید روزی تاثیر خودشان را بگذارند و همین که بتوانند برای تعدادی مخاطب و انسان جنگ را یک مقوله و اتفاق غیرانسانی نشان دهند که نابودکننده زندگی و آیندهی انسانهاست، اتفاقی که میتواند جهان ترسناکی را به وجود بیاورد، تاثیر همین اندیشه شاید باعث شود اندک مخاطبانش هم ذهنیتی منفی نسبت به جنگ پیدا کنند. طبعا بچههایی که مخاطب این آثار هستند اگر روزی به یک سیاستمدار و دکتر و سرباز و کارمند و ... تبدیل شوند، حتما زشتی و بدی جنگ را درک میکنند. لزوما قرار نیست چنین نگرشی صرفا نسبت به جنگ میان دو کشور یا جدلهای سیاسی مردان قدرت باشد بلکه درباره همین مسائل و درگیریهای روزمره که در کوچه و خیابان میان آدمها اتفاق میافتد هم صدق میکند. شاید تاثیر چنین آثاری بتواند خواننده را کمی نرمخوتر و صبورتر کرده و کاری کند که انسانها در تقابل با هم رفتار متمدنانهتری پیش بگیرند. حالا نه اینکه لزوما خیلی زود چنین اتفاقی بیفتد ولی میتوانیم امید داشته باشیم که این تاثیر مثبت را با داستانهایی با چنین رویکردی در آینده ببینیم.
این نویسنده همچنین درباره مقاومت موجود در مقابل ادبیات نقد جنگ و جداسازی ادبیات جنگ و ادبیات دفاع مقدس از سوی برخی اهالی ادبیات و مدیران فرهنگی بیان کرد: این یکجور بازی کردن با واژههاست. از ابتدا و در طول تاریخ نام این درگیریها جنگ بوده و اینکه حالا ما اسم ادبیات حول این موضوع را ادبیات دفاع مقدس یا امروزه ادبیات پایداری بگذاریم؛ چندان فرقی در اصل ماجرا نمیکند. همین رمان «دلهرههای خیابان وحید» شاید به نوعی ادبیات پایداری هم باشد چون بالاخره این خانواده و در کل اهالی کوچهی وحید برای ماندن بر سر خانه و زندگی خود خیلی پایداری میکنند. آدمهای نظامی و سرباز هم نیستند ولی بر حفظ خانه و زندگی خودشان تاکید دارند و تمایلی به جابهجایی و مهاجرت ندارند. به هرحال هیچکس دوست ندارد خانه و زندگی خودش را ترک کرده و به آیندهای نامعلوم پرتاب شود. اینکه ندانی کجا قرار است بروی و چه سرنوشتی منتظر توست، ترسناک است. همانطور که گفتم این ادبیات بیشتر ادبیات جنگ است و نمیدانم چرا به هر چیزی که مثلا نگاه منتقدانهای نسبت به کلیت جنگ دارد و نه لزوما نسبت به معانی و مفاهیم یک جنگ خاص؛ برچسب زده یا آن را به عنوان دسته و گروه دیگری معرفی میکنیم.
مرزوقی افزود: درست است که به ایران یکباره حمله شد و همه در ایران مثل نوجوانان داستان من غافلگیر شدند اما بالاخره این اتفاق جنگ بوده و هست. هر دو یک معنی دارند و زندگیها را تحت تاثیر خود قرار میدهند و شرایط عادی مردم و به ویژه بچهها را تغییر میدهند و بچهها را وارد موقعیت تازهای میکنند که احتمالا درک روشنی هم از آن ندارند. به عنوان مثال شخصیت کودک کتاب من وقتی مجبور به ترک خانه و فرار و زندگی موقت در نخلستان میشود این تصور را دارد که به سیزدهبهدر آمدهاند ولی چند روز بعد خسته میشود و فکر میکند سیزدهبهدر اینقدر طولانی هم دیگر جذاب نیست پس دوست دارد به شرایط عادی و نرمال قبلی زندگی برگردد.
او اضافه کرد: واقعیت هم این است که تاثیرات و برونداد هر جنگی برای مردم تفاوتی با هم ندارد. مثل این میماند که مردم آبادان و خرمشهر و خوزستان جنگزده شدند نه دفاعمقدسزده. وقتی هم که میخواهم درباره این اتفاق بنویسم مثل جنگ دربارهاش مینویسم. برای من که در کودکی جنگ را تجربه کردم جنگ نه حالت شعاری دارد، نه افتخاری توانستم در آن کسب کنم، فرمانده و سرباز هم نبودم که مثلا یک فتحی داشته باشم.
خالق رمان «باید حرفای دیشبمو جدی میگرفتی» درباره لزوم نوشتن از مردم عادی و غیرنظامیان درگیر جنگ در داستانها و رمانهای جنگ یادآور شد: ادبیات ما هنوز به مردم عادی درگیر جنگ نپرداخته و این بیتوجهی در حالی است که سالها پیش در یک آماری خواندم که حدود ۵ هزار نفر را در بمبارانهای هوایی شهرهای ایران از دست دادهایم، جدای از این تعداد جان انسانی که از دست رفته تاثیرات روحی و روانی و عاطفی بر مردم جا مانده از جنگ هم همیشه فراموش شده یا اگر هم به این مسئله پرداخته شده خیلی خیلی کمرنگ بوده است. انگار مردم در جنگ نبودند یا اگر هم در داستانها و فیلمها بودند به شکل قهرمانهای غیرواقعی به تصویر کشیده شدند.
این نویسنده تصریح کرد: بسیاری از ما در شرایط جنگ برخورد واقعی با آن داریم. شاید چیزی شبیه واکنشها و رفتارهای مادر خودم که فقط برایش مهم بود ما بچهها جان سالم از بمبارانها به در ببریم و همیشه نگران همراه بودن مدارک شناسایی بود تا در بروز هر اتفاقی دستکم امکان احراز هویت وجود داشته باشد. ما با چنین آدمهایی هم در جنگ طرف هستیم البته هستند افرادی که دیدگاههای قهرمانانه یا جانفشانانه دارند.
مرزوقی با بیان اینکه برخی از قسمتهای جنگ تعمدی در ادبیات داستانی و دیگر حوزههای درگیر آن فراموش میشود، گفت: یک طرفِ جنگ همیشه فراموش شد چون ظاهرا جایی برای آن وجود نداشت، یا باید فراموش میشد. آن هم بخش مربوط به جنگزدهها بود. واقعیت این است رفتاری که با جنگزدهها در سایر شهرها و استانها شد گاهی اصلا مهماننوازانه و دوستانه نبود و متاسفانه سابقه خوبی از خودمان در این مورد به جای نگذاشتیم. در تاریخ جنگِ ما انگار این قسمت خیلی تعمدی قرار است که فراموش شود. ما وقتی جنگزده شدیم چیزی نتوانستیم با خودمان ببریم. فقط لباسهای تنمان بود و مقدار پولی که همراه پدرم بود و حتی دسترسی به پولهای حساب بانکی نداشتیم. مهاجرات ما ده سال هم طول کشید. وقتی نمایش زمستان ۶۶ محمد یعقوبی را دیدم، با خودم فکر کردم تهران برای چندماه بمباران شد و این همه فیلم و نمایش و داستان دربارهاش ساخته و نوشتهاند. یادم افتاد در آبادان و خرمشهر حتی بمباران هوایی هم چندان همیتی نداشت چون خودشان عملا تبدیل به جبهه شده بودند. یعنی کافی بود یک خمپاره از مرز عراق پرتاب شود و به کوچه و خیابان و خانهش شما اصابت کند. بنابراین سعی کردم تجربیات خودم را از تجربه جنگ در آبادان و جنوب غرب بنویسم.
او اضافه کرد: شاید ادامه داستان «دلهرههای خیابان وحید» که ممکن است روزی بنویسم بازگشت این خانواده به آبادان و روزهای بازسازی بعد از جنگ باشد. روزهایی که واقعا سخت میگذشت. هنوز هم آسیبهای جنگ را در این شهرها میبینیم. بهنظر میرسد همت و احساس مسئولیتی هم برای بازسازی درست و اساسی آنها دیده نمیشود. بعد از ۲۸ سال از پایان جنگ هنوز هم این شهرها درگیر مشکلات و تبعات ناشی از جنگ هستند. انگار گوشههای فراموش شدهای از ایران هستند، مسئلهای که حق این شهرها و مردمشان نیست چراکه همیشه از نظر اقتصادی و اجتماعی شهرهای مهمی بودهاند.
مرزوقی در پایان در تائید این عبارت که ادبیات نیازی به تبلیغ صلح ندارد و عملا با صلح گره خورده است، متذکر شد: اولا اینکه ادبیات قرار نیست چیزی را، حتی صلح را، تبلیغ کند. اثر ادبی که تبلیغ کند دیگر ادبیات نیست و صرفا یک اثر تبلیغی است یا در بهترین حالت ادبیات تبلیغی است. ادبیات میتواند منادی و الهامبخش صلح باشد ولی اینگونه هم نیست که ادبیات لزوما صلح را در دل خودش داشته باشد. «نبردِ من» هیتلر هم با یک ادبیاتی نوشته شده اما این کتاب که اتفاقا ادبیات بدی هم ندارد، رسما جنگ را ترویج میدهد. یعنی در هنر و ادبیات هم اگر بخواهیم میتوانیم جنگ را ترویج بدهیم. من خیلی در مورد جنگ کتاب زیاد خواندهام. خصوصا جنگ خودمان. اصلا زمانی عضویت کتابخانه جنگ را داشتم که هرچه میتوانم در مورد جنگ مطالعه داشته باشم و بدانم. فکر میکنم اگر کارمان را درست بلد باشیم مطمئنا اثر ادبی مینویسیم نه اثر تبلیغاتی.