خبرگزاری کار ایران

غلامرضا ظریفیان در گفت‌وگو با ایلنا مطرح کرد؛

اگر بازرگان همدلانه‌تر با فضای انقلابی پیش می‌رفت تاثیرگذاری بیشتری داشت/لزوم توجه به برهه تاریخی در واکاوی ماجراهای تسخیر سفارت آمریکا و عربستان

اگر بازرگان همدلانه‌تر با فضای انقلابی پیش می‌رفت تاثیرگذاری بیشتری داشت/لزوم توجه به برهه تاریخی در واکاوی ماجراهای تسخیر سفارت آمریکا و عربستان
کد خبر : ۵۵۳۹۵۶

ظریفیان می‌گوید: اگر آقای بازرگان که از شخصیت‌های تاثیرگذار آن سال‌ها بود؛ درک دقیقی از فضای انقلابی داشتند و می‌توانستند با این فضا همدلانه‌تر رفتار کنند و وارد گفت‌وگو شوند، طبیعی است که می‌توانستند در برخی از موارد تاثیرات پررنگ‌تری داشته باشند.

به گزارش خبرنگار ایلنا، تسخیر سفارت آمریکا در روز سیزدهم آبان‌ماه سال ۱۳۵۸ و تنها چندماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی بی‌شک یکی از پیچ‌های اصلی تاریخ انقلاب محسوب می‌شود که از همان ابتدا تحلیل‌ها و نظرات مختلفی به دنبال داشته و خصوصا پس از به جریان افتادن مذاکرات برای حل مسئله گروگان‌های آمریکایی؛ موافقان و مخالفان را به موضع‌گیری واداشت. در این میان سوالاتی مثل اینکه چرا حرکت ابتدایی برای تسخیر سفارت آمریکا با موافقت امام و دیگر دست‌‌اندرکاران اصلی انقلاب مواجه نشد ولی همین اقدام چند ماه یعد مورد توجه و استقبال قرار گرفت؟ یا اینکه برخی اقدام برای تسخیر سفارت آمریکا را ابزاری برای زمنیه‌چینی کنار زدن دولت مهندس بازرگان و گفتمان او می‌دانند و اینکه مجالی شد برای اوج گرفتن اقدامات تندورها در دیگر سیاست‌گذاری‌ها و برنامه‌ریزی‌ها در ادامه راه یک جامعه انقلابی.

غلامرضا ظریفیان، استاد تاریخ دانشگاه تهران و از اعضای جمعیت توحید و تعاون که در دوره اصلاحات تجربه معاونت در وزارت علوم را هم داشته است، در گفت‌وگو با خبرگزاری ایلنا، به این پرسش‌ها پاسخ داده و گریزی نیز زده به ماجراهای مشابه در سال‌ها یعد مثل جریان مذاکرات هسته‌ای و بالا رفتن عده‌ای از سفارت عربستان.

مشروح این گفت‌وگو را در ذیل می‌خوانید:

چرا امام با تسخیر سفارت در ۲۴ بهمن ۵۷ مخالف بودند اما تسخیر ۱۳ آبان سال بعد را تایید کردند و آن را انقلاب دوم خواندند؟

براساس گزارشات تاریخی که در این بخش هست، امام در جریان خود حادثه نبودند و بعد در جریان قرار گرفتند. واقعیت امر این است که در تحولات بعد از کودتای ۳۲ و تحولاتی که سال‌های ۴۲ و ۵۷ رخ داد همیشه نقش منفی آمریکایی‌ها در ایران مشهود بود. به عنوان مثال آمریکا در جریان کودتای ۲۸ مرداد نقش جدی داشت و بعدها در دوره اصلاحات از بابت اتفاقاتی که برای دولت دکتر مصدق افتاد، عذرخواهی کرد.

استبداد و روی کار آمدن ساواک و شکنجه‌هایی که مبارزان می‌دیدند و زخم‌هایی که جامعه ایران داشت؛ همه انباشت شده بود و غیر از مباحث فرهنگی و هویتی که نظام شاه در مسیر متفاوت از عرف جامعه ما پیش گرفته بود حاصلش این شد که انقلاب ایران آخرین انقلاب بزرگ و کلاسیک قرن بیستم شد. به زعم بسیاری از کسانی هم که در ارتباط با این انقلاب کار کرده‌اند و خصوصا صاحب‌نظران و محققان خارجی، انقلاب ایران یکی از مردمی‌ترین انقلاب‌های قرن بیستم بود که تقریبا عموم اقشار جامعه را در سطوح مختلف به صحنه آورد و نهایتا به پیروزی رسید.

این نگرانی وجود داشت که  انقلابی که برایش زحمت کشیده شده و خون‌ها رفته تا جامعه به هویت خودش و استقلال و رد استبداد برسد، با دخالت‌های مجدد آمریکا به خطر بیفنتد.

حالا تصور کنید این پس‌زمینه ذهنی که از آمریکا وجود داشت و اقداماتی که در جریان سرنگونی مصدق انجام داده بود و حمایتش از رژیم پهلوی و ... در کنار هم قرار گرفته بود و حالا انقلابی پیروز شده بود و با برخی اتفاقاتی که پس از پیروزی انقلاب به ویژه در بخش‌های مرزی کشور کردستان، گنبد و خوزستان رخ داده بود این نگرانی جدی وجود داشت که آمریکا می‌خواهد همان کاری که سال ۳۲ در قبال نهضت ملی انجام داده را تکرار کند. پس این نگرانی وجود داشت که انقلابی که برایش زحمت کشیده شده و خون‌ها رفته تا جامعه به هویت خودش و استقلال و رد استبداد برسد؛ با دخالت‌های مجدد آمریکا به خطر بیفنتد.

اگر بازرگان همدلانه‌تر با فضای انقلابی پیش می‌رفت تاثیرگذاری بیشتری داشت/لزوم توجه به برهه تاریخی در واکاوی ماجراهای تسخیر سفارت آمریکا و عربستان

حاصل این نگرانی‌ها این شد که جمعی از دانشجویان اقدام به تسخیر سفارت آمریکا کنند و بعد از تسخیر؛ گزارش‌هایی از سفارت بیرون آمد که مشخص شد آمریکا در تلاش‌‌‌هایی که برای به آشوب کشیده شدن جامعه و جداسازی برخی مناطق ایران در آن روزها می‌شد، موثر بوده است. امام هم از این جهت تسخیر سفارت آمریکا را انقلاب دوم نامید چراکه نهایتا این جمع‌بندی حاصل شد که این کشور در تلاش است تا انقلاب ۵۷ را سرنگون کند و این انقلاب برای جلوگیری از بروز بحران برای انقلاب بود و نام انقلاب دوم به خودش گرفت.

هرچه هست، فضای آن زمان، اقدامات آمریکا و سابقه ذهنی قبلی و انباشت رنج‌هایی که جامعه ایران از سال ۳۲ تا ۵۷ متحمل شده بود و نگرانی از تلاتش‌های آمریکا برای بحران‌سازی... همه و همه منجر به گرفتن چنین تصمیمی و عملی کردن ان از سوی برخی از دانشجویان شد.

چرا نظر امام بعد از مواردی مثل جریان مذاکرات صادق طباطبایی با آمریکایی‌ها یعنی بعد از تسخیر سفارت آمریکا یا موضوع لزوم محاکمه آمریکا تغییر کرد؟ گفتگو با برخی از چهره‌های سیاسی روز آیا در این تغییر موضع‌ها تاثیر داشته است؟

در اینکه امام چه قبل از پیروزی انقلاب و چه بعد از آن در مسائل بسیار مهم مثل حتی ادامه جنگ و امور تاسیسی کشور به شدت معتقد بودند که باید  از نظر کارشناسان استفاده شود و نظر خبرگان هر رشته را جویا می‌شدند و امور مهم کشور را با مشورت و مشاوره افراد پیش می‌بردند، شکی نیست. در این میان طبیعی است که امام به کسانی هم اعتماد داشتند و نظرات و دیدگاهایشان را قبول داشتتند. شواهد بسیاری داریم که امام در چنین عرصه‌های مهمی به شور و نظرسنجی از صاحب‌نطران پرداخته‌اند و هم دیدگاه‌های آن‌ها را می‌شنیدند و هم به این مشورت‌ها بها می‌دادند.

حتی در هنگامه جنگ هم شاهد بودیم عرصه‌هایی برای مذاکره در برخی زمینه‌ها مثل ماجرای مذاکرات هسته‌ای باز شده بود و اگر آمریکایی‌ها نوع برخوردهایشان با ایران را منطقی می‌کردند و خواسته‌ها و هویت دینی و ملی ما را به رسمیت می‌شناختند، می‌شد مسیر ارتباط با آمریکا مسیر دیگری را طی کند.

البته امام به جز بحث اسرائیل که شکل‌گیری آن را و نوع مناسباتش را از اساس نامشروع می‌دانست و می‌داند و اساسا اسرائیل را یک کشور جعلی می‌داند و رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی در آن زمان، معتقد بودند براساس همان چارچوب‌های پذیرفته شده می‌توان روابط با همه کشورها را دنبال کرد. برای ایشان در این میان البته عدم پذیرش سطله و ظلم قدرت‌های بزرگ؛ اصلی‌ترین چارچوب انقلاب در تعامل با دنیا و روابط بین‌الملل بود.

اگر بازرگان همدلانه‌تر با فضای انقلابی پیش می‌رفت تاثیرگذاری بیشتری داشت/لزوم توجه به برهه تاریخی در واکاوی ماجراهای تسخیر سفارت آمریکا و عربستان

در مورد آمریکا هم نظر امام این نبود که دشمنی ما با این کشور یک دشمنی همیشگی است و شروطی را مطرح می‌کردند که مثلا آمریکایی‌ها باید انقلاب ما را به رسمیت بشناسند، زیاده‌خواهی نکنند و حقوق طبیعی ما را که بخشی‌اش را مصادره کرده‌ بودند، پس بدهند. حتی در هنگامه جنگ هم شاهد بودیم عرصه‌هایی برای مذاکره در برخی زمینه‌ها مثل ماجرای مذاکرات هسته‌ای باز شده بود و اگر آمریکایی‌ها نوع روند برخوردهایشان را با ایران منطقی می‌کردند و خواسته‌ها و هویت دینی و ملی ما را به رسمیت می‌شناختند، می‌شد مسیر ارتباط با آمریکا مسیر دیگری را طی کند. در مجموع امام هیچگاه به طور عام و در قاعده قطعی مذاکره را نفی نمی‌کردند، البته برای ورود به این مباحث مخصوصا پس از ماجرای تسخیر لانه جاسوسی و جنگ شروط محکمی داشتند که برای ورود به گفت‌وگوهای جدی‌تر با آمریکا باید رعایت می‌شد.

قرارداد الجزایر و اقداماتی که برای حل مسائلی که به دنبال گروگان‌گیری و اشغال سفارت آمریکا صورت گرفت در ایران از سوی چه جریاناتی مورد مخالف قرار گرفت؟ آیا شباهتی میان این مخالفت‌ها و برخی مخالفت‌های  امروزی در مسایل مختلف ازجمله ماجرای مذاکرات هسته‌ای و برجام وجود دارد؟

ببینید مخالفت‌ها را در یک نگاه کلان باید به دو بخش تقسیم کنیم، مخالفت‌هایی که با نگاه دلسوزانه و نگرانی از اینکه در جریان مذاکره دقت لازم را به خرج ندهیم یا مثلا باید نگاه حداکثری داشته باشیم؛ همواره بوده و هیچ اشکالی هم ندارد. به هر حال در هر نظامی همیشه هستند عده‌ای که نگران این هستند که منافع جامعه با مشکل مواجه نشود و این نوع مخالفت‌های از سر دلسوزی ولی منطقی را باید با مخالفت‌های کسانی که اساسا یک نوع ستیز غیرمنطقی با جهان پیرامون دارند و به نوعی هویت انقلاب اسلامی را در این می‌بینند که به یک ستیز دائم و مستمر و بدون قواعد صحیح و توجه به واقعیت‌ها و مصالح عمومی کشور تبدیل شود، تفکیک کرد.

طبیعی است که در مذاکرات بین‌المللی باید هوشمند رفتار کرد و مراقب بود. در قضیه هسته‌ای هم شاهد بودیم که برخی واقعا بیشتر نگرانی کارشناسانه داشتند تا نگرانی شالوده‌شکنانه، منتها برخی از اساس هر نوع گفت‌وگو و مذاکره و مصلحت‌جویی در این زمینه‌ها را رد می‌کنند و منفی می‌دانند و حتی آن‌هایی که به این نوع مصلحت‌جویی‌ها اهتمام می‌ورزیدند را با تلقی‌های بسیار غلط و زشت و نامناسب خطاب می‌کردند. این نگاه‌ها باید مورد تحلیل و واکاوی قرار بگیرد تا انگیزه چنین برخوردهایی را به درستی بشناسیم.

مخالفت‌های از سر دلسوزی ولی منطقی را باید با مخلفت‌های کسانی که اساسا یک نوع ستیز غیرمنطقی با جهان پیرامون دارند و به نوعی هویت انقلاب اسلامی را در این می‌بینند که به یک ستیز دائم و مستمر و بدون قواعد صحیح و توجه به واقعیت‌ها و مصالح عمومی کشور تبدیل شود، تفکیک کرد.

آنچه که ما از اسلام، قرآن و پیامبر می‌فهیم این است که پیامبر (ص) حتی با دشمنان صریح‌شان در جایی که مصلحت می‌دیدند وارد گفت‌وگو می‌شدند و مصالح را هم کاملا مورد توجه قرار می‌دادند و به نوعی متکی بر یک منطق عقلانی جایی که مبارزه و مقاومت لازم بود، محکم می‌ایستادند و جایی که مذاکره و گفت‌وگو لازم بود، اقدام می‌کردند. نگاهشان هم به مذاکره این نبود که حتما ما در این مذاکرات ۱۰۰درصد و نهایت برد را داشته  باشیم و این ما هستیم که باید حرف اول و آخر را بزنیم. واقعا در خیلی موارد هم مثل صلح حدبیه توافقی دوسویه صورت گرفت که تعهداتی را دشمنان پیامبر متعهد شدند و تعهداتی را هم پیامبر (ص) متقبل شدند.

در منابع تاریخی آمده که حتی در همان زمان هم شاهد بودیم برخی افراد تندرو که اتفاقا هم ادعای یاری پیامبر (ص) را داشتند بر سر مذاکره و گفت‌وگو با دشمنان به تندی با پیامبر برخورد کردند و تعابیری به کار برده‌اند که مثلا گفته‌اند ما به رسالت شما تردید کردیم و .. منتها در عمل دیدیم مصلحت‌اندیشی پیامبر (ص) حتی در سوره قدر قرآن مورد تائید قرار گرفته و به دلواپسان شالوده‌شکن تذکر می‌دهد که اگر این منطق را عمل نمی‌کردید با مشکلات جدی روبرو می‌شدید و این فتح نصیب شما نمی‌شد.

اگر بازرگان همدلانه‌تر با فضای انقلابی پیش می‌رفت تاثیرگذاری بیشتری داشت/لزوم توجه به برهه تاریخی در واکاوی ماجراهای تسخیر سفارت آمریکا و عربستان

بنابراین بین افراد دلسوز که یا اطلاعات کافی ندارند یا نگرانی دارند در مذاکرات حقوقی از ما سلب شود، با افرادی که به هر طریق و با هر بهانه‌ و انگیزه‌ای با هر مذاکره و مصالحه‌ای مخالفند و هر کس در این عرصه وارد شود، او را با اشکال مختلف از صحنه خارج می‌کنند، باید تفاوت قائل شویم. بالاخره برخی نان‌شان در فضاهای این‌گونه است و درنظر نگرفتن مصلحت.

آیا می‌توان گفت به تبع اتفاقی مثل تسخیر سفارت امریکا بود که گفتمان شخصی همچون مهندس بازرگان و در کل طیف جبهه ملی و یاران او دیگر نتوانست به عرصه سیاسی بازگردد و همین مسئله بود که دست بالا را برای برخی تندروی‌ها در مسائل بعدی که کشور تجربه کرد، باعث شد؟

هر مسئله‌ای را باید در طرف زمانی خودش مورد تحلیل قرار بدهیم. تسخیر سفارت آمریکا را در شرایط امروز و با مقیاس‌‌‌های کنونی امروز تحلیل کنیم طبیعی است که ممکن است به این قضاوت برسیم که اقدام درستی نبوده است. وارد قضاوت درست یا غلط بودن اقدام تسخیر سفارت نمی‌شوم ولی باید شرایط و زمان و نوع برخورد آمریکا در آن برهه را درنظر بگیریم تا متوجه شویم واکنش نیروها دانشجویان پیرو خط امام بر چه اساسی بوده و درک کنیم این داستان کاملا متفاوت بود از اتفاقی که همین چند سال پیش در سفارت عربستان رخ داد. اگر شرایط زمانی را از واقعه تاریخی حذف کنیم به قضاوت‌های غلط خواهیم رسید. عملکرد آمریکا در قبال اتفاقی که برای سفارتش در تهران افتاد خارج از هر قضاوتی به نظرم اقدام کاملا موثری بود.

آمریکا حقیقتا در قبال کشوری که تازه از بند رها شده بود و امیدهای بسیار زیادی به بازگشت به یک جامعه آزاد و آباد و دموکراتیک داشت، برخورد خوبی نشان نمی‌داد و اقدامات نگران‌کننده‌‌ای صورت داده بود که براساس اسناد به دست آمده اگر فرصت یافته بودند یا با کودتا یا شیوه‌‌های دیگر بحران‌آفرینی می‌کرد. مقایسه این شرایط با دوره‌ای که دیگر نظام تثبیت شده و امنیت کامل در درون کشور برقرار است و مناسبات بین‌المللی به شکل جدی محقق شده و تصویری که در جهان از ایران مخابره می‌شود، نظامی با چارچوب‌های دیپلماسی مستقر است که نگران تداومش نیست، از اساس غلط است. در این شرایط خب رفتن به سمت اقدام غلطی مثل بالا رفتن از سفارت عربستان کاملا یک عمل گمراه‌کننده و غلط است. فکر می‌کنم باید زمان و ویژگی‌های هر دوره تاریخی را مورد توجه قرار داد و بعد قوت‌ها و ضعف‌های یک واقعه تاریخی و اقدام را بررسی کرد و مثلا در این مورد حتما شرایط انقلابی را در تحلیل تسخیر سفارت آمریکا باید درنظر بگیریم.

وقتی شما می‌خواهید در برابر یک فضای انقلابی یک شرایط عادی را تحمیل کنید این دوگانگی خودش به یک مسئله و چالش و تفاوت نگاه تبدیل می‌شود.

آقای بازرگان انسان بزرگ و شخصیت تاثیرگذاری بود، ولی باید قبول کرد پذیرش دیدگاه‌های امروز نهضت آزادی را که با فضای متفاوتی روبرو هستیم نسبت به دیگاه‌هایش در برهه‌ای که یک جامعه انقلاب کرده، زخم خورده و به شدت به نظام بین‌الملل و به خصوص آمریکا بدبین است و هر لحظه احتمال می‌دهد انقلابی که هزینه‌های جانی و مالی برایش داده دچار خدشه و بحران شود، متفاوت است. اینکه در آن شرایط انتظار یک موقعیت و شرایط عادی را داشته باشیم اشتباه است و شاید یکی از دلایل تنشی که میان دانشجویان پیرو خط امام و نهضت آزادی ایجاد شد در همین فهم شرایط زمانه بود. اگر آقای بازرگان که از شخصیت‌های تاثیرگذار آن سال‌ها بود، درک دقیقی از فضای انقلابی داشتند و می‌توانستند با این فضا همدلانه‌تر رفتار کنند و وارد گفت‌وگو شوند، طبیعی است که می‌توانستند در برخی از موارد تاثیرات پررنگ‌تری داشته باشند.

اگر بازرگان همدلانه‌تر با فضای انقلابی پیش می‌رفت تاثیرگذاری بیشتری داشت/لزوم توجه به برهه تاریخی در واکاوی ماجراهای تسخیر سفارت آمریکا و عربستان

وقتی شما می‌خواهید در برابر یک فضای انقلابی؛ یک شرایط عادی را تحمیل کنید این دوگانگی خودش به یک مسئله و چالش و تفاوت نگاه تبدیل می‌شود. خود تفاوت نگاه هم می‌تواند دو نوع عملکرد متفاوت را به دنیال داشته باشد. به نظرم اتقافا امروز فرصت‌های خوبی داریم تا با واکاوی عالمانه آن زمان نه صرفا قضاوت بدون درنظر گرفتن زمانه، وارد گفت‌وگوهای علمی و کارشناسی شویم و جامعه‌شناسی انقلاب و جامعه‌شناسی بحران و روان‌شناسی یک جامعه انقلابی و مناسباتی که در یک جامعه انقلابی شکل می‌گیرد را مورد بررسی و مقایسه قرار دهیم.

تصورم این است که انقلاب اسلامی نسبت به دیگر انقلاب‌های کلاسیک مثل انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب چین، انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و حتی برخی انقلاب‌های آمریکای لاتین در مجموع کمتر شاهد خشونت چه در جریان انقلاب و چه بعد از پیروزی‌ آن بود و حتی نام انقلابِ گلوله و گل از سوی برخی کارشناسان غربی بر آن گذاشته شد. در مجموع انقلاب ایران هم فرهنگی‌تر از سایر انقلاب‌های کلاسیک جهان بود و هم هزینه‌های خشونت‌بار کمتری داشته است. هرچند در برخورد با انقلاب؛ کم برخوردهای ناگوار چه حوادثی که پیش از شروع جنگ رخ داد و چه خود جنگ به انقلاب ایران تحمیل نشد.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز