عسگرپور مطرح کرد:
تعدد مراکز فرهنگی و نبود مدیریت متمرکز فرهنگی مشکل اصلی ماست
هشتمین برنامه «سی و پنج» شنبه شب 18 شهریورماه به گفتوگوی فریدون جیرانی با محمدمهدی عسگرپور اختصاص داشت.
به گزار ش ایلنا، محمدمهدی عسگرپور در پاسخ به این سوال که امروز با معضل مدیریت سینما روبهرو هستیم. ما از آقای ایوبی به آقای حیدریان رسیدیم و قبل از اینکه فرد را مورد بررسی قرار دهیم، به نظر شما مدیریت سینما در وضعیت فعلی امروز سینمای ایران باید چگونه باشد؟ چقدر با زمان جلو آمده و چقدر عقب مانده است؟ زمان در این مورد چه میگوید؟، گفت: فکر میکنم باید از چندین وجه به این بحث وارد شد چراکه وقتی کشورهای دیگر را از نظر فرهنگی بررسی میکنند با وضعیت مهندسی معکوس میتوانند به موجودیت فرهنگی مردمان آن سرزمین پی ببرند. نسبت مردم با حوزه فرهنگ و هنر و اینکه فیلم هایشان چقدر شبیه به زندگیشان است، خیلی مسائل را مشخص میکند و از جمله اینکه آن کشور در حوزه فرهنگ و کلان چطور مدیریت میشود.
در مورد کشور ما هم اینگونه است و میتوانیم وضعیت زیست، روابط اجتماعی و وضعیت اقتصادی را بررسی کنیم و وقتی پلهها را به عقب برویم متوجه میشویم که اساساً دولتمردان ما چگونه دارند فکر میکنند و چگونه این کشور اداره میشود. واقعیت این است که داشتن تعریف برای مدیریت به ویژه مدیریت فرهنگی در کشور ما سخت است و متوجه شدهام که آن چیزی که با آن روبهرو هستیم، پدیدههای نامناسب در اقتصاد، فرهنگ، اجتماع و روابط اجتماعیمان است.
ما با ساختاری عجیب روبهرو هستیم که اگر بخواهیم سینما و حوزه فرهنگ را منتزع کنیم که در حوزه فرهنگ و هنر چه اتفاقی میافتد. به نظرم این نوع گفتگوها ما را لاجرم به سمتی میبرد که برخی مدیریان را مقصر بشمریم در صورتی که این موضوع فصلی است و بارها راجع به آن صحبت کردهام که ما در دولتهای پی در پی با مدیران خوش سلیقه و بد سلیقه روبهرو بودیم البته ما در حال حاضر خروجی مثبتی داریم و اتفاقات خوبی در سینما میافتد و حتی جایزههای جهانی نیز گرفتهایم ولی وقتی به ساختار و اساساً نوع نگاه مسئولان رده بالای کشور به فرهنگ نگاه کنیم احساس میکنیم گاهی اوقات معجزه رخ میدهد! چون متاسفانه نگاه غیرفرهنگی در این سالها بسیار دیده شده است. این نوع نگاه به این دلیل شکل گرفته است که نگاه مدیران رده بالا به حوزه فرهنگی، غیرفرهنگی است و اساساً نگاه فرهنگی وجود ندارد.
همه این مسائل به این موضوع برمیگردد که مساله فرهنگ، اولویت اول دولتها نیست. در این صورت باید بگوییم فرهنگ به چه معناست چون ممکن است تفاوت اساسی بین ما و دولتمردان وجود داشته باشد برای مثال زمانی در سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران بودم، مسابقه طنابکشی را جز بیلان کار فرهنگی خود رد میکردند! که البته اشکالی هم ندارد اما وقتی بخواهید در مورد فعالیتهای فرهنگی یک نهاد بیشتر بدانید، احساس سرخوردگی به شما دست میدهد و احساس میکنید خیلی از مدیران فرهنگی متاسفانه فعالیتهای فرهنگی را در گپ و گفت و اهدای تندیس و برگزاری مراسم بزرگداشت هنرمندان و گرفتن چند عکس با آنها خلاصه میکنند!
این در حالی است که برنامه های تلویزیون و سینما می تواند به فرهنگ عمومی جامعه کمک کند و به اینها میتوانیم به عنوان جریان استراتژیک نگاه کنیم که در مجموعه دولت سالهاست که چنین رویهای را ندیدهام و متاسفانه کم کم به جرگه ناامیدان این حوزه پیوستم که چطور میشود سینما و تلویزیون به توسعه اقتصادی و اجتماعی مردم کمک کند، اما استراتژی مشخصی در سینما و تلویزیون وجود ندارد و این نبود نگاه استراتژیک فرهنگی از خروجی سینما و تلویزیون مشخص است.
اگر نگاه کلان در هر دولتی وجود داشته باشد، مدیر مشخص خودش را نیز به وجود میآورد. اگر این نگاه استراتژیک فرهنگی وجود داشته باشد رئیس جمهور در انتخاب وزیر و مدیران فرهنگی، نگاهی مشخص خواهد داشت، اما متاسفانه اینگونه نیست و ما با تعدادی سرباز مدیر روبهروییم که باید فرمانی را از رده بالاتر خود بگیرد و در این نوع سیستم، فقط پاسخگوی رئیس خود است و اساساً پاسخگویی به ملت معنایی ندارد که البته این نوع نگاه در صداوسیما به مراتب بیشتر از سینما اتفاق میافتد.
اگر این نگاه در هر دولتی وجود داشته باشد که البته از رئیس جمهور شروع میشود، مدیر مشخص خود را به وجود میآورد و تعامل بین مدیران و اهالی سینما در همین قالب شکل میگیرد ولی وقتی همه ما بفهمیم که فرهنگ اولویت اول، دوم، سوم و حتی بیستم نیست، احساس میکنیم هر کس هر طور می تواند باید حرف بزند و بنابراین ما با بحران اظهارنظر روبهروییم.
وی در پاسخ به این سوال که ریشه اصلی ساختار غلط چیست و چگونه می شود ساختار غلط را اصلاح جزئی کرد؟ آیا این ساختار غلط تعریف دارد، گفت: ما در کشوری زندگی میکنیم که به صورت رسمی متولی اصلی فرهنگ مشخص نیست اما روی کاغذ وزارت فرهنگ و ارشاد است که مجوزهای معتبر ارائه میدهد و بررسیهای لازم را انجام میدهد. در همین محدوده برای گرفتن پروانه ساخت معیارهایی دارند که با تغییر مدیران، تغییراتی در این معیارها به وجود میآید که ممکن است با خوش سلیقگی مدیریت، تغییرات مقطعی مثبتی به وجود آید. در همین محدوده انتقادی مطرح است که چرا وقتی بحث سازمان صنفی مطرح میشود پیگیری نشده است در حالی که دولت یازدهم با این وعده سر کار آمد. از رویکردهای مهم دولت یازدهم توجه به نهادهای صنفی بود، اما باید پرسید چرا به سازمان صنفی وجه قانونی مشخص داده نشده است!؟ باید مشخص شود که این سازمان قرار است چه زمانی شکل گیرد؟ وقتی به راحتی مجوز صادره وزارت ارشاد برای نمایش یک فیلم توسط بازپرس یک ناحیه زیر سوال میرود، وقتی سینماهای متعلق به یک نهاد میتوانند یک فیلم را تحریم کنند و ... باید پرسید که چرا نهادهای فرهنگی تصمیمگیر و تاثیرگذار متعددی داریم که در اقتصاد کلان نیز تاثیرگذارند؟
در کشوری زندگی میکنیم که صداوسیما کاملاً دولتی است و در هیچ کجای دنیا چنین چیزی وجود ندارد و ما نیز بر آن پافشاری میکنیم و فکر میکنیم کوچکترین تغییری در آن سبب میشود فرهنگ کل کشور دچار خدشه میشود. این فضا را همچنان حفظ کردند و البته سازمان به آن عریض و طویلی سالهاست زمین گیر شده است. البته من می خواهم در آینده برای همین سازمان سریال بسازم و ممکن است بگویند چرا سریال می سازی و من باید بگویم باید کار کنم و می توانم از روزنه کوچکی که در همین صداوسیما وجود دارد با مردمم صحبت کنم. من نمیتوانم به اعتبار این قضیه خداحافظی کنم و به سراغ مثلا کشاورزی بروم.
بنابراین در چینش نهایی که صداوسیما ظرفیت بزرگی را اشغال کرده است و وزارت ارشاد، سازمان تبلیغات حوزه هنری و برخی نیروهای نظامی که بخش فرهنگی دارند، تعدادشان زیاد است که البته همه اینها می توانند حرف یکدیگر را نیز گوش ندهند.
وی ادامه داد: من فکر میکنم ریشه این موضوع به 5 الی 10 سال بعد از انقلاب برمیگردد که در کنار برخی نهادهایی که ریشه در قبل از انقلاب داشتند و شاید تنها نامشان تغییر کرد، نهادها و سازمانهای انقلابی دیگری شکل گرفت، مثل وزارت جهاد و سازمان جهاد سازندگی. در برخی حوزهها که در جامعه هشدار به وجود آورد، یکسانسازی اتفاق افتاد مثل نیروی انتظامی و کمیته؛ اما این موضوع در حوزه فرهنگ زیاد مشخص نبود چون در حوزه فرهنگ ما یاد گرفتیم اگر اتفاق بزرگی بیفتد باید حرکت و کاری کرد و حرکتهای فرهنگی اینقدر جزئی است که قابل تشخیص نیست و خودبخودی جلو میرود. برخی از نهادهایی که کار فرهنگی میکنند و حتی میتوانند در مقابل مجوزها بایستند حاصل تفکر بعد از انقلاب است به این دلیل که وزارت فرهنگ و هنری وجود داشت که با یک تسامح وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شده بود!
وی با اشاره به اینکه برخی گروهها از تاریخی به بعد فکر کردند برای تقابل با تفکری که در عرصه فرهنگ در حال رشد است، مراکز تصمیم گیری نیاز دارند که نیروهای تفکر مقابل را کُند کندند، گفت: اگر همین شروع را درنظر بگیریم در ادامه این شکل میشود که وقتی نهادی شکل میگیرد باید شرح وظیفه داشته باشد و بگوید تفاوتش با نهادی دیگر در چیست. یعنی برای کنترل و جبران کم کاری یکدیگر آمدهاند که الان وضعیت به همین منوال است. هر کدام از این نهادها در مراوداتی، قدرتشان کم و زیاد شد برای مثال یک نهاد انقلابی در دورهای اقدامات پرثمری داشته باشد و ناگهان موفق شود سینماهای مصادره شده را در خدمت بگیرد. نهاد دیگری کمتر کار کرده، از او میگیرند و به نهادی که بیشتر کار کرده میسپرند. آیا این رویه بر اساس اصول است یا روابط؟
در کشوری زندگی می کنیم که باید یک نهاد فرهنگی پاسخگوی مسائل فرهنگی کشور باشد. تعدد مراکز فرهنگی و نبود مدیریت متمرکز فرهنگی مشکل اصلی ماست. از طرف دیگر اگر قرار است مدیری برای این در نظر گرفته شود باید مدیری باشد که بتواند از عهده این کارها برآید و این سیستم باید حفظ شود.
عسگر پور در پاسخ به این سوال که به نظر شما تا چه زمانی این رویه ادامه خواهد داشت؟ الان در عصر و شرایط جدیدی هستیم و نسل جدید فیلمسازی آمده است. تکنولوژی همه معادلات را به هم ریخته است و همچنانکه فیلم «لرد» توقیف بود اما الان در همه دنیا اکران خواهد شد! با این معادلات جدید چگونه باید برخورد کرد؟تصمیم گیری درست عاقبت رویه پیش روی ماست. شخصی که مسئولیت حوزه فرهنگ را برعهده میگیرد باید بتواند با دیگر حوزهها تعامل و گفتگو داشته باشد و امیدوارم مدیران ما این نشانهها و معادلات جدید را دریافت و سیاستگذاری کنند.تجربه این چند ساله میگوید که آگاهسازی باید در درون سینما انجام شود چون در سینما سرمایههای ارزشمند زیاد داریم یعنی کارگردانانی داریم که میتوانند هر کدام یک نظریهپرداز اجتماعی باشند و میتوانند مدیریت کلان کشور را تحت تاثیر قرار دهند اما در مورد اینها باید همافزایی صورت بگیرد نه اینکه بگوییم روابطمان با دولت خیلی خوب است لطفا به خانهتان بروید.
آن چند سالی که خانه سینما وجه دیگری در دولت دهم از خود نشان داد و تحولاتی که در خانه سینما اتفاق افتاد حاصل همین نوع هم افزایی بود و ما فهمیده بودیم چگونه باید رفتار سیستماتیک داشته باشیم و آن را تمرین کردیم و من امیدوار بودم چنین شرایطی در سینما ادامه پیدا کند.
مدیرعامل سابق خانه سینما در پاسخ به این سوال که معمولاً وقتی دولت به فرهنگ نزدیک میشود، منفعل میشویم. در این مورد چه باید کرد، گفت: بخشی از این آگاهسازی باید در داخل سینما و به ویژه صنف صورت بگیرد و باید این جریان را به وجود آورد که گفتگو به این معنا شکل گیرد و امکانات و اختیارات خودمان را بفهمیم و بدانیم میتوان کاری کرد و به همان دلیلی که خانه سینما بسته نشد و همچنان میشود کاری انجام داد. در واقع این ماجرا به خود دولتمردان کمک میکند چون در حل بسیاری از معضلات اجتماعی ناتوانی خود را اعلام میکنند و متوجه شدیم که در خیلی موارد امکان اداره امور را ندارند. همه جای دنیا در این گونه مواقع سینما و حوزههای مختلف هنری به کمک میآیند تا روابط اجتماعی بهتری تجربه شود که این امکان الان به مقدار زیاد سلب شده است و ما اگر این آگاه سازی را از درون شروع کنیم به مرور مدیران متناسب با این موضوع به وجود میآیند. الان اینگونه مدیران را نداریم چراکه باید کسی باید بیاید که با نهادهای مختلف تعامل داشته باشد. ما باید رفتار مدیران فرهنگی در این سالها را مرور کنیم که تعامل را چگونه تعریف کردهاند. به نظر من خیلی ناامیدکننده است و من امیدوار بودم در دولت یازدهم دولتمردان بتوانند از این ظرفیت بالایی که در سینما بخاطر اختلافات با دولت دهم وجود داشت، استفاده کنند برای پیشبرد اهداف خودشان. اما اینگونه نشد و دلخوش به بیمه تکمیلی و ... شدیم. البته وقتی با اعضای اصناف گفتگو کنید احساس نارضایتی را حس میکنید.
وی ادامه داد: مدیران ما در حوزههای دولتی، صنفی و غیردولتی، نشانههایی وجود دارد که میتواند به آنها یک پیام مشخص بدهد. برای مثال روزنامهای که صد درصد متعلق به ارگان نظامی است در صفحه فرهنگ و هنرش دائم در حال پالس فرستادن است که فلان فیلمساز ارگانی یا فلان فیلم ارگانی... وقتی فکر میکنید اولین نظریهای که به ذهن میآید این است که این سر و ته این روزنامه با هم همخوانی ندارد یعنی مدیرمسئولی دارد که از بخش فرهنگ و هنرش اطلاعی ندارد اما وقتی این پالس را در جای دیگری نیز دریافت میکنید متوجه میشوید که با مجموعه نهاد، انرژی، توان و تریبون مواجهیم که میخواهند سینما را کلاً در حالت بی آبرویی نگاه دارند و همه به جان هم بیفتند. از طرف دیگر ما در جامعهای زندگی میکنیم که مفاسد اقتصادی و اجتماعی ناجوری دارد اما چه چیز باعث میشود با یک جمله یک بازیگر یا فیلمساز بحرانی عظیم به وجود آید که بازخوردش در جامعه به گونهای جلوه میکند که سینما عجیب است. در این راستا حتی برنامه تلویزیونی با این هدف در حوزه سینما طراحی و ساخته میشود که قرار است بخش عمده آن به مخاطب القا کند سینما، دیوانه خانه است! اینها پالس غلط دادن به اجتماع و مدیران تصمیمگیر است.
حال باید چه کرد؟ به نظر من آگاه سازی بهترین راه است. آن زمانی که در دولت دهم اتفاق خانه سینما میافتاد تصورم این بود که نمایندگان صنوف باید هر هفته جلسه داشته باشند و دائم باید به روز و مطلع باشند که چه اتفاقاتی رخ داده است. این رویه، مشارکت دادن همه اعضای صنوف میشود. این فضا متاسفانه الان در سینما وجود ندارد و وقتی با دوستان صحبت میکنیم باورمان نمیشود که روزنامهای که خودش ارگانی است، چرا اینگونه صحبت میکند! اتفاقاً ما باید از داخل این روزنامه تئوری استخراج کنیم و به همین سادگی نیست.
بنابراین آگاهسازی در وهله اول است. خوشبختانه در وزارت ارشاد مدیرانی هستند که گفتگو میکنند و از این فرصتها نباید گذشت.
وی با اشاره به تعریف خود از به روز بودن سینما و مدیران فرهنگی گفت: گاهی اوقات در مورد به روز بودن صحبت میکنیم و اکثراً در برخی نهادها به روز بودن را با تغییر تکنولوژی اشتباه میگیرند و فراموش کردهایم که تکنولوژی، تنها ابزاری هستند که باید اتفاق دیگری را رقم بزنند مثلا چرا الان مردم سریالهای قدیمی را بیشتر دوست دارند و برایشان جذابتر است؟ پس تکنولوژی به چه کار ما آمده است؟ تکنولوزی باید به کار ما بیاید که حرکتی انجام شود که آن حرکت فراموش شده است. در واقع تفکر به روز بودن در سینما وجود ندارد و این موضوع در پیکره مدیریت تمامی نهادهای فرهنگی نیز وجود دارد.
مدیران نمیدانند فضاهای جدید ایجاد شده است تا یک اتفاق در عرض 3 ثانیه جهانی میشود که خود این مساله فهمی جدی میخواهد. متاسفانه مدیران اشتباه کرده و فکر میکنند باید صفحه توییتر و اینستاگرام داشته باشند! این در حالی است که باید بدانند چطور میتوان از این ابزار استفاده کرد.
در دورهای که به فکر فرار از دهکده جهانی بودیم باید به فکر تقویت پایههای خود میبودیم نه اینکه پارازیت بفرستیم و قرنطینه شویم. تمام این کارها را کردیم برای اینکه میخواستیم مستقل باشیم اما نمیدانستیم که استقلال با قوت به وجود میآید. این قوت زمانی شکل میگرفت که مسئول حوزه سینما و فرهنگ را لزوماً نباید از افراد نظامی قرار دهید. متاسفانه همکاران ما در این حوزهها با بحران اظهارنظر، کاری کردند که به مدیران عالی کشور بفهمانند اگر رئیسی منصوب میکنید از بیرون قشر سینما قرار دهید. البته بعد از مدتی نیز عملکرد آن مدیر بیرونی جواب نمیدهد. ما به این وضعیت عادت کردهایم.
وی با اشاره به شناختی که حدیریان دارد افزود : خوشبختانه حیدریان برنامههای بلندنظرانهای دارد؛ یعنی میداند اداره سینما با سازوکار فعلی امکانپذیر نیست و برای رسیدن به نقطهای که سینما چگونه باید اداره شود و ممیزیها باید شکل و زمانه جدید به خود بگیرند و سازمانها و انجمنهای داخلی سازمان باید تغییر کنند. خوشبختانه در این مورد دیدم اقداماتی انجام دادهاند و او میداند که الان دیگر زمان گفتگو نیست و باید برنامهها و ایدهها اجرا شوند.
در حوزه فرهنگ میتواند این اتفاق رخ دهد که وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به پشتوانه هنرمندان موسیقی که بیشترین مشکلات را ایجاد کرده است، میتواند اهداف خود را پیش ببرد.
وی با تاکید بر اینکه برنامههای بلندنظرانه باید با همکاری افراد درون صنف و پشت سر معاون سینمایی صورت بگیرد، افزود: من نمیتوانم بگویم که اهالی صنف لطفا بیایید پشت سر من! من باید بگویم که اهالی صنف ابتدا برنامههای من را متوجه شوید یعنی باید آگاهسازی اتفاق بیفتد. اگر بگوییم باز 4 سال دیگر فرصت داریم اشتباه بزرگی کردیم و اتفاقی که در دولت یازدهم افتاد، میافتد. چهار سال به گپ و گفت گذشت؛ اما در معادلات مدیریتی باید حرف صریح را زد. در مصاحبهای این موضوع را مطرح کردم که البته آقای ایوبی از این صحبت من دلگیر شد اما ایراد من به شخص ایوبی نبود بلکه ایرادم به مدل مدیریتی در وزارت ارشاد بود. باید اتفاقی مهم بیفتد و این اتفاق لزوماً به معنای فروش بالای فیلمها نیست و منظور من فراتر از اینهاست.
صحبت از وضعیت فعلی سینمای ایران، در مورد سیستمی آف لاین است یعنی با دولتی طرفیم که ما را به خاطر اینکه شبیه به دولت دهم نیست، چال کرده است ولی اگر فکر کنیم که موضوع فرهنگ و هنر برای دولت فعلی، موضوعی استراتژیک است به نظرم خوش خیالی کردیم چراکه حداقل دولت یازدهم این موضوع را نشان نداد و دولت دوازدهم نیز در ادامه منطقی دولت یازدهم حرکت می کند. حال کمی آرام تر حرکت می کنیم و امیدواری من این است که با این سرعت، نسل های بعدی از آن بهره مند شوند.
وی با اشاره به جشنواره فیلم فجر و بحثهایی که این روزها درباره کم شدن این جوایز مطرح است، گفت: وقتی دبیر جشنواره فجر شدم، از قبل با مسائل موجود جشنواره آشنا بودم. دبیر نشدم که عمل قهرمانانه انجام دهم بلکه فکر میکردم این جشنواره به شکل قدیمش نمیتواند ادامه پیدا کند و آینده هم این را نشان داد. از سال 78 به بعد، در کدام دوره جشنواره به خوب شدن حال ما و حال ما به جشنواره کمک کرد و بخش قابل توجهی از اهالی سینما احساس خوشحالی داشتند؟
هیچ جشنوارهای در دنیا وجود ندارد که کارکرد جشن و جشنواره ای داشته باشد. جشنواره یک جریان رقابتی است که 5 الی 9 داور دارد که تنها به چند پارامتر مشخص جایزه تعلق میگیرد که همه جای دنیا به این صورت است. برعکس ما که فکر میکنیم هر کسی میتواند در مورد چند چیز اظهارنظر کند، آنجا فکر نمی کنند که یک داور میتواند در 17 مورد در یک فیلم اظهارنظر و داوری کند! برای مثال در سالی که من دبیر بودم، داوران به فیلمی جایزه صدابرداری میدادند که اصلا صدابرداری نداشت و روی آن صداگذاری انجام شده بود! و این در حالی بود که جایزه صداگذاری نیز وجود داشت.
همکاران ما در سینما درگیر مهمانی می شوند و پالسی که همکاران ما به دبیران جشنواره متمادی می دهند برخی اوقات بسیار خطرناک است و به همین دلیل است که با مدیرانی مواجه می شویم که اگر روحیه محافظه کاری داشته باشند اصلا نمی توانند تصمیم گیری کنند و همین موضوع سبب می شود که تصمیم گیران به دردسر فکر نکنند و جوایز را به دلایل مختلف زیاد می کنند و در بخش مهمان هم سیمرغ می دهد! و این در صورتی است که اعتبار جشنواره مهم است.
تبلیغات فیلمها نیز به گونهای شده است که کنار بیلبوردشان تصویر چند سیمرغ وجود دارد که در اینجا، بحث مهمانی و مسابقه با هم مخلوط میشود.
برخی دورههای فجر، چون تعدادی از دبیران چون بدنه سینما را نمیشناسند فقط به حساب اینکه یک هنرمند در سینما بزرگ است او را برای داوری انتخاب میکند که وقتی کنار هم جمع میشوند با هم همخوانی ندارند و نمیداند که ترکیب شیمیایی این داوران با هم نمیخواند و فاجعه در داوری را رقم میزند مثل اتفاقی که دو سه دوره گذشته اتفاق افتاد. در واقع با گوشت قربانی به نام جشنواره فجر مواجهیم که هر سال به گونهای مدیریت میشود.
گلایه اصلی من به دوستانی است که در دوره بعد از دبیری من، از من سوال نپرسیدند که چرا جوایز را کم کردم که البته توضیح نخواستند! البته کار عجیبی هم صورت گرفت؛ برای کم کردم سیمرغها از یک تیم مشاوره کمک گرفتم که همانها به اضافه نفرات جدید در دوره بعد تیم مشاورهای را تشکیل دادند که جوایز را برگرداندند!
این تعداد سیمرغها و ابعاد جشنواره، هزینههایی روی دست سینما میگذارد که نارضایتیهای زیادی ایجاد میکند. در آن سال زمینههای این موضوع به وجود آمده بود و احساس میکردم ادامه جشنواره به همین وضعیت کنونی خواه درسید. در آن دوره گفتم باید جشنواره را باید به ابعاد طبیعی یک جشنواره نزدیک و تکلیف را مشخص کنیم که مهمانی است یا مسابقه؟ لابد باید با مقامات بالادست خودم هم صحبت میکردم که شما به عنوان وزیر ارشاد از فجر توقع مهمانی دارید یا مسابقه؟ ظاهر سوال ساده اما سخت است! حتی از وزرای ارشاد هم پرسیده شود، هرکسی نظری دارد اما مستقیم و صریح نمیگویند که مهمانی یا مسابقه میخواهند!
دردآور است؛ بعد از آن جشنواره که جوایز را کم کردم، تعدادی از همکاران عزیز ما که بزرگان سینما نیز هستند، اعتراض کردند چون سیمرغ میتواند در نسل بعدی انگیزه ایجاد کند اما در سالهای بعد نشان دادند که خودشان اگر 6 سیمرغ داشتند دوست داشتند هفتمی و هشتمی را نیز بگیرند.
به همین دلیل، الان هیچ توصیهای برای مدیریت جشنواره فجر ندارم چون الان زمان تغییرات نیست و بلافاصله بعد از برپایی جشنواره به فکر تغییرات جشنواره بعدی بود.
عسگر پور با اشاره به اینکه دبیری جشنواره فیلم فجر را نمی پذیرد، گفت: مدیر نمیشوم؛ به دلایل مختف چون ما فضایی را در سالی به وجود میآوریم که سیو نشده است. در برخی سالها فضاهایی به وجود آمد که باید برای سال بعد سیو میشد اما با تغییر مدیریت، تمام تایپ شدههایی که سیو نشده بود، تغییر میکند. الان احساس میکنم خیلی به عقب پرتاب شدیم و اصلا نمیدانم باید از کجا شروع کنم که با همکاران خودم صحبت کنیم که نمیشود جشنواره را اینطور برگزار کرد. ممکن است با فشار بر دبیر جشنواره جوایز بیشتری نیز به جشنواره اضافه شود.
باید حواسمان باشد که با اظهارنظرهایمان چه کاری انجام میدهیم؛ داریم یک مدیر را جسور میکنیم یا به نفع منافع خودمان، محافظهکاری او را زیاد میکنیم. متاسفانه پالسهای اشتباه در حوزههای مختلف زیاد در این سالها داده شده است.
خیلیها میگویند سینما باید صنعتی شود و باید پروانه ساخت و نمایش برچیده شود. اتفاقاً سیف الله داد نیز سر این موضوع خیلی اذیت شد و به او گفتند که اجرای طرحش امکانپذیر نیست و کل طرح به فراموشی سپرده شد.
ما به دلیل اینکه تریبون در اختیارمان قرار میگیرد گاهی اوقات کارشناسی نظر نمیدهیم. ایراد من به مدیریت صنف این است که باید کاری کنند که این نوع تریبونها جمع شود و یا قالب مشخص پیدا کند. وقتی میگویند اهالی سینما نظرشان چیست یعنی کدام دسته اهالی سینما؟ اتفاقا مدیر دولتی به نفعش است که همه اهالی سینما دست به دست هم بدهند تا یک صنف صدای واحدتر داشته باشد و مدیر صنف نیز باید در همین بخش فعالیت کند چراکه کارشناسی کردن وظیفه صنف است.
در دولت جدید توجه به صنوف و واگذاری اختیارات به صنوف مطرح شد؛ وقتی صحبت از واگذاری مطرح میشود با یک سازمان نظام صنفی مواجهیم که خود به خود این اتفاق میافتد. باید اول بدانیم که چه اختیاراتی را میتوان واگذار کرد چون پروانه ساخت و نمایش و ساختمان فارابی را نمیتوان طبق قانون واگذار کرد بنابراین دائم راجع به این موضوع فقط حرف زده میشود. قبلتر لایحه تشکیل یک نظام صنفی نوشته شد که بیشتر همکاران نیز نظرشان مثبت بود و از اول دولت یازدهم قرار بود این لایحه اتفاق بیفتد اما تا این لحظه تنها مذاکره صورت گرفته است.
لایجه، تشکیل یک نظام صنفی را اجازه میدهد که چون تبدیل به یک قانون و مقررات پیشین ملغی میشود، فیلمها درجه بندی و جایگاه حقوقی فیلمها مشخص میشوند. مجوزها در داخل سازمان صنفی مشخص شده و همه چیز مشخص است. در چهار سال گذشته حرف زیاد زده شده است. سازمان صنفی هنر را میخواهیم تشکیل دهیم که این سبب از بین رفتن قبلی میشود. ساختار فعالیتهای هنری ما شبیه به هم نیست و کار ما با یک هنرمند موسیقی و نقاش فرق میکند و بحث من تقبیح بخشهای دیگر نیست.
بخش قابل توجهی از فعالیتهای ما در خانه سینما در سال 87 بود که لایجه سازمان صنفی همان زمان تدوین شد و نزدیک به شش ماه کار کاراشناسی روی این لایحه صورت گرفت که نظرات قالب مثبت بود.