قطبالدین صادقی از اسماعیل خلج گفت؛
حیف که خلج سراغ لمپنهای امروز نرفت/تئاتر خلج بدون اینکه داد بزند، اعتراض میکند
قطبالدین صادقی درباره ویژگی آثار اسماعیل خلج گفت: اسماعیل خلج از لمپنها و بیطبقههای بعداز کودتا نوشت و تئاتر او بدون اینکه داد بزند یک تئاتر واقعگرایانه اعتراضی بود. اما آثار اخیر خلج قدرت آثار انتقادی و رئالیسم سادهاش را ندارد؛ الان هم لمپنهایی داریم که از فرهنگ سنتی خود کنده شده و به شکل زائده درآمدهاند و حیف است به زبان فرهنگ و هنر و تصویر کشیده نشوند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، قطبالدین صادقی شب گذشته (31 خرداد) در برنامه افتتاحیه سنگلج با خلج که به نمایشنامهخوانی آثار اسماعیل خلج اختصاص دارد، گفت: دهه 40 دهه احیای هنر نمایش ایرانی است تا از آثار ترجمهای و شبه سیاسی نجات پیدا کند.
این کارگردان و مدرس دانشگاه ادامه داد: دلیل این مساله تحولات نظام اجتماعی است. نظام سلطنتی با از بین بردن فرهنگ و تولید سنتی روشی در پیش گرفته بود که میخواست طبقه متوسط وابسته به خود را به عنوان پایگاه اصلی نظام توسعه داده و نگه دارد. بعد از کودتای سال 32 و انقلاب سفید مقدار زیادی جابجایی اجتماعی در ایران رخ داد و بسیاری آدمها از زمینها کنده شدند و شهرنشینی کاذب همه جا را گرفت که در کنار خودش زائدههایی داشت.
صادقی خاطرنشان کرد: در این دوره چهار کانون تئاتری ناب و جدی در ایران ایجاد شد که برآمده از سیاست اجتماعی، اقتصادی و سیاسی شاه بود که یکی از آنها همین تماشاخانه سنگلج بود که وابسته به وزارت فرهنگ سابق شکل گرفت و کارش در حوزه فرهنگ و هنر ایرانی بود. این تماشاخانه یک دهه آثار درخشانی آفرید که از نظر محتوا و درام از پایههای اساسی فرهنگ ایرانی است.
او گروه دوم را تئاتر دانشگاهى خواند و گفت: تئاتر دانشگاهى تئاتری معترض و سیاسی بود که حتی در سالنهایش شبنامه پخش میکردند یا مثال کارهایی که گروه تئاتر پیاده انجام میداد.
این کارگردان تئاتر یادآور شد: گروه و نهاد سومی که ایجاد شد و ماهیت آموزشی داشت؛ کانون پرورش فکری بود و تئاتری ایجاد کرد که هدفش ارائه راهکارهای آموزشی مدرن برای فعال کردن هوش و اندیشه و عواطف کودکان بود. این اواخر که بساط آن را برچیدند بیش از 600 مربی داشت و بسیاری مانند اکبر عبدی، فاطمه معتمدآریا و ایرج طهماسب و دیگران ازآن کلاسها برخواسته بودند.
صادقی نهاد چهارم را کارگاه نمایش خواند که تحت تاثیر نوآوریهایی بود که نظام شاهی میخواست در نظام جهانی برای خود ایجاد کند و گفت: تجلی این تجدد در جشن هنر شیراز بود و کارگاه نمایش هم تحت تاثیر جشن هنر شیراز ایجاد شد که در آن چند گروه بودند. گروههای شهر به سرپرستی آربی اوانسیان، گروه تجربی منوچهر انور، گروه اهریمن به سرپرستی آشور بانیپال بابلا و گروه کوچه به سرپرستی اسماعیل خلج که به نظر من از نظر شکل و محتوا از همه ایرانیتر و تجربیتر و بیادعاتر و خالصتر بود و من این شانس را داشتم که آن زمان دانشجو بودم و تمام این کارها را دیدم.
این کارگردان و بازیگر با بیان اینکه دو جریان «ترجمه» و «تولید نمایش ایرانی» در کارگاه نمایش وجود داشت؛ گفت: تولیدها دو نوع بود؛ نمایندگی یک جریان را عباس نعلبندیان به عهده داشت که مرد بااستعداد و کتاب خواندهای بود که تئاتر را کمتر میشناخت و آثاری که مینوشت به شدت ذهنی و کتابی بود و از دور با جامعه ایران ارتباط داشت؛ ارتباطی ارگانیک و بیواسطه نبود در واقع بازتاب دلهرههای جامعه ما بود.
صادقی با بیان اینکه شکل آثار نعلبندیان خیلی هم نمایشی نبود، گفت: بیشتر کلام و تفسیر بود؛ ساختار گل و گشادی داشت با بسیار واژگانی که زبان نمایشی کمتری داشتند.
او شق دوم را نمایشنامهنویسی خالص، مستقیم، سره، صاف و برآمده از فرهنگ اجتماعی و بدون واسطه کتابی خواند و گفت: نمایشنامههایی که اسماعیل خلج نوشت ارتباط بیواسطه خودش با جامعهای بود که در آن زیست میکرد و آدمهایی که اطرافش بودند.
صادقی خاطرنشان کرد: دهه 40 که شاه میخواست تحولاتی ایجاد کند و در نتیجهاش شهرنشینی کاذب را رونق داد که در جوارش پارازیت و آدمهای زائد و لمپن ایجاد شد که از مسکن، فرهنگ، اقتصاد و جایگاه خودشان کنده و آویزان فرهنگ شهر شده بودند. نه ثروت داشتند و نه تخصص و پول و... درواقع وبال جامعه در دهه 40 زیاد شد.
کارگردان نمایش «مروارید» ادامه داد: این بیطبقهها یا لمپنها زندگی دشواری داشتند و برای سد جوع و جمع کردن زندگی دو کار عمده انجام میدادند؛ یا تن دادن به قدرت و کولی قدرت شدن و یا بزهکار شدن. همه بزهکارها از آنجا آمدند و طبقه و جایگاه و حتی شانسی هم نداشتند و بعضی از آنها یا روسپی شدند یا دستفروش.
صادقی یادآور شد: در نمایشنامهنویسی نوین ایران که از دهه 40 آغاز شد چند گرایش درخشان داریم؛ یکی کار بر روی متلها و افسانهها مانند کاری که بیژن مفید کرد، دیگری گرایش اسطوره و تاریخ که بهرام بیضایی به خوبی آن را انجام داد، دیگری شکلهای نمایش سنتی که علی نصیریان آن را انجام میداد و همچنین حضور دو چهره درخشان یعنی اکبر رادی و غلامحسین ساعدی که روی طبقه متوسط فرهیخته کار کردند. نصرتالله نویدی هم در مورد رئالیسم روستایی به خصوص در مناطق کردنشین کار میکرد که بعدها در روستایی در کردستان در خلوت و تنهایی هم فوت کرد. اینها فرهنگ و زندگی و جامعه و انسان ایرانی را کاویده بودند.
صادقی با بیان اینکه «اما در بین تمام اینها اسماعیل خلج بود که سراغ بیطبقههایی رفت که از جایشان کنده شده بودند» ادامه داد: خلج کار درخشانی کرد که هیچ کارگردان و نویسنده و متفکری نکرد؛ تمام ابتکار و حرف خلج این است که به درون این قشر نفوذ میکند و صحنههایی را ضبط میکند که بسیار درخشان است.
او یادآور شد: به نظر من خلج این توفیق را به دست آورد چون با اتکا به یک گروه همگن و منسجم در کارگاه نمایش کار کرد و علاوه بر آن، تداوم کارشان اهمیت داشت. او با گروهش 10 سال مداوم با دقت کار کرد و چیزی آفرید که از پایههای تئاتر معاصر است؛ تئاتری به شدت اجتماعی که ظاهرا پایه سیاسی ندارد اما در اصل مطلب وقتی به لمپنهایی نگاه میکنیم که اسماعیل خلج به رخ ما میکشد متوجه میشویم اینها زائده یک جامعه و اقتصاد و نظام ناسالم است.
صادقی تاکید کرد: تئاتر خلج بدون اینکه داد بزند، یک تئاتر واقعگرایانه اعتراضی است که در کنار دیگران 15 سال آخر نظام شاهنشاهی را با تمام معایبش میبیند و از منظر جامعهشناسی، یک دوران را با آن میتوانید شهادت دهید چراکه دلمشغولیهای جامعه ما هستند.
این مدرس دانشگاه با بیان اینکه «کاری که خلج کرد تنها نشان دادن لمپنها و مطرح کردن بیطبقهها نیست» گفت: خلج یک کار هنری درخشان کرده و تمام ابتکار اوست که زبان آنها را تا حد شعر میچلاند. زبان را تا حد شعر غربال و فشرده میکند و سرشار از احساس و اندیشه و روابطشان میکند و این کار اندکی نیست. دیالوگهای نمایشهای او آنقدر خوش ریتم و تراش خورده است و ارزش صحنه پیدا کرده که بچههای دانشجوی هنر همه را حفظ هستند و این هم به دلیل انسجام گروهی همکار شسته رفته و هم به دلیل کارگردانی ساده و بیدکور است که همه قدرتش در همین سادگی بود.
صادقی تصریح کرد: دریغ که اسماعیل از این فرهنگ دور شد. نمیدانم چرا؟ من آن زمان ایران نبودم. تحت تاثیر شرایط یا انقلاب قرار گرفت؟ نمیدانم. اما به طرف تئاتر شبه عرفانی رفت.
او با بیان اینکه «تمام آثار اخیر اسماعیل خلج شبه عرفانی است» گفت: این آثار اصلا قدرت آن آثار انتقادی و رئالیسم ساده خلج را ندارد و متراژ و معیار من برای حرفم کارهای قبلی خود خلج است. معتقدم آثار اخیر او قدرت تاثیر و انتقال مفهوم را ندارد.
صادقی یادآور شد: الان هم در جامعهمان لمپنهایی را داریم که از فرهنگ سنتی و شیوه معیشت و تولید خود کنده شدهاند و به شکل زائده درآمدهاند. نمیدانم خلج هنوز آن دیدگاه و دل مشغولی را دارد یا نه؟ اما کاش آن شیوه را ادامه میداد. حیف است این بخش از جامعه ما پنهان باقی بماند و به زبان تصویر و فرهنگ و هنر درنیاید.