در نشستی با روسای انجمنهای تجسمی مطرح شد؛
سیاستگذاری در حوزه هنر باید از ریشه تغییر کند/مدیران موقتی فکر میکنند
هنرمندان و روسای انجمنهای تجسمی معتقدند تا وقتی برنامهریزی مشخص و سیستماتیکی برای حوزه هنر وجود نداشته و مدیران این حوزه از قاطعیت لازم برخوردار نباشند، بهترین موزهدار در دنیا هم اگر عهدهدار موزه هنرهای معاصر شود بازهم این مشکلات وجود خواهد داشت بنابراین باید از ریشه همه چیز تغییر کند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، حوزه هنرهای تجسمی، حوزه بسیار خوشآتیه است که در سالهای اخیر از نظر اقتصادی مورد توجه بسیاری قرار گرفته اما متاسفانه این حوزه در طول سال گذشته بستر اتفاقات ناخوشایندی بود که هم به نوعی رونق اقتصادی آن و هم ماهیت و هویت حوزه هنرهای تجسمی و همچنین سیاستگذاریهای این حوزه را تحتالشعاع قرارداد.
موضوع واگذاری موزه هنرهای معاصر و ارسال آثار گنجینه موزه هنرهای معاصر به تور نمایشگاهی آلمان و ایتالیا همچنین انتخاب یک اثر کپی به عنوان اثر برگزیده در نهمین جشنواره هنرهای تجسمی و پیشنهاد تشکیل شورای تجسمی از سوی هنرمندان و انجمنهای تجسمی بهانهای شد تا در آخرین روزهای سال ۹۵ نشستی صمیمانه با حضور معصومه مظفری (رییس انجمن هنرمندان نقاش)، لیلی گلستان (مدیر گالری گلستان)، بهزاد اژدری (رییس انجمن سفالگران ایران)، مسعود زندهروح کرمانی (رییس انجمن عکاسان)، رزیتا شرفجهان (مدیر گالری طراحان آزاد) در خبرگزاری ایلنا برگزار کنیم و درباره اتفاقاتی که در سال ۹۵ باعث ایجاد تنش در این حوزه شده است گفتو گو کنیم.
حوزه تجسمی در سال ۹۵ بستر اتفاقات مختلفی بود که موجب شد این حوزه در صدر اخبار قرار گیرد اما این اخبار خیلی هم خوشایند نبود، به نظر شما چه اتفاقاتی موجب شد که حوزه تجسمی در سال ۹۵ در یک سقوط و سراشیبی قرار گیرد.
هیچ کس سرجای خودش نیست
گلستان: تمام درد ما این است که هیچ کس جای خودش نیست و افراد در کاری که انجام میدهند، تخصص و تجربه ندارند. فلانی با فلانی دوست است. پس او را میگذارد سر یک کار مهم و کلیدی. طرف هم که حالا رفته سرکار، کارش را بلد نیست و از مشاورینی که این کار را بلدند دعوت به کار نمیکند و وضع همین میشود که شده. یک فاجعه کامل! نه برنامهریزی درست و نه یک روند معقول.
هر بادی این بنیان را میلرزاند
اژدری: ما در یک جامعه بحرانی زندگی میکنیم. در یک جامعه بحرانی یک مدیر کارآمد نیز دچار بحران میشود. در جامعهای که انتخابات ریاستجمهوری آمریکا روی خیلی از فاکتورهای اجتماعی و فرهنگی آن تاثیر میگذارد اصولا مدیریت کردن کار هر کسی نیست و البته کار بسیار سختی است و فکر میکنم باید در یک جامعه بحرانی یک انتظار معقول را از مدیر داشته باشیم. اگرچه ایدهال را خواستن همیشه خوب است اما در این سیستم، از بنیاد و اساس مشکلاتی وجود دارد که هر بادی میتواند آن را بلرزاند. توفیقاتی که در اینسالها در حیطه هنر دیده میشود توفیقات بنیادی نیستند بلکه لحظهای هستند. اگر حراج در یک دورهای فروش خوبی داشت یا استقبال از گالریها بیشتر شد، نباید آن را به عنوان یک موفقیت بنیادین دانست و بالعکس عدم استقبال را یک سقوط تلقی کنیم. در حقیقت اوضاع در جامعه تجسمی به گونهای است که با یک باد به این طرف و آن طرف میرود. هر وقت ما در یک دوره پنجساله یا دهساله شاهد یک موفقیت ثابت بودیم تنها در این صورت است که میتوانیم ادعا کنیم توفیقی با ثبات صورت گرفته است.به نظر من توفیقات نقطهای شاخص درستی از عنوان موفقیت نیست. در این کشور ممکن است در دورهای یک اتفاق مثبتی بیفتد اما با شروع یک اتفاق سیاسی، اجتماعی یا بینالمللی همه چیز دگرگون و ویران شود بنابراین من آن را تغییر نمیدانم. بیثباتی جوهره ثابت اوضاع ما شده است.
برنامهریزی در بخش هنر وجود ندارد
مظفری: از آموزش مقطع دبستان تا آموزش عالی همه با آنچه در حوزههای وسیعتر هنر رخ میدهد پیوستگی دارند وقتی به هیچ عنوان و در هیچ زمانی در هیچ حوزهای برنامه دراز مدت وجود ندارد و برنامههای کوتاه مدت هم ماه به ماه یا از امروز به فرداست و هیچ چشم اندازی نداریم دیر یا زود این اتفاقاتی را که این روزها شاهد بودیم، میافتاد.
وقتی برنامهریزی و سیاستگذاری در حوزه آموزش نمیشود قاعدتا بازتابش از طریق همان فارغالتحصیلان به حوزه هنر منتقل میشود. بهترین سالهای زندگی دانشآموزان ما با اضطراب کنکور میگذرد، وارد دانشگاه میشوند و بعد از دو ترم میخواهند انصراف بدهند.
دانشجویانی که فارغالتحصیل میشوند از سیستم آموزشی سرخورده شدهاند و هنرمندانی میشوند که با نگاهی خسته و بدون امید وارد میدان میشوند و این طرف هم که هیچ برنامهای برای سامان دادن به آنها نیست.
معتقدم علاوه بر اینکه مسئولان سرجای خودشان نیستند، برنامهریزی هم وجود ندارد. عدم برنامهریزی کلان راه را برای این که افراد غیر متخصص مسئولیتها را عهدهدار شوند، هموار میکند.
فکر میکنند حوزه تجسمی منبعی برای درآمدزایی است
شرفجهان: حوزه هنرهای تجسمی مانند یک منبع و معدنی است که فقط از آن استفاده میشود. سالیان سال این حوزه در گوشهای رها شده بود. در دو دهه ابتدایی پس از انقلاب هیچ خرید و فروشی در آن صورت نمیگرفت. اما از دهه سوم بعد از انقلاب نوع نگاه دولت به حوزه هنرهای تجسمی تغییر کرد و این حوزه به مثابه معدنی شد که دولت فقط باید از آن درآمد کسب کند در حالیکه برای اینکه بتوان از جایی درآمد کسب کرد باید در ابتدا برای آن هزینه کرد یعنی بدون اینکه اثری را به گنجینه موزه هنرهای معاصر اضافه کرد نباید به فکر اجاره آنها بود تا درآمدی از آن کسب کرد. بدونشک وقتی از یک منبعی فقط استفاده شود، تمام میشود.
در این سالها وزارت ارشاد حتی یک فضای تجربی یا موزه برای اینکه در اختیار هنرمندان قرار بگیرد اضافه نکرده و اگر مکانهایی هم باز شده از سوی شهرداری بوده که یا بیکیفیت و غیراستاندارد هستند یا دو روز فعال هستند و بعد تعطیل میشوند. در طول این سی و هشت سالی که از انقلاب میگذرد تنها چیزی که به هنرهای تجسمی اضافه شده، دانشگاهها هستند که ۹۹ درصد آن دانشگاههای غیرانتفاعیست و از دانشجویان پول میگیرند و استادانی که در آنجا تدریس میکنند، کیفیت مناسبی ندارند.
در دانشگاهها هنر ۱۰۰ سال پیش آموزش داده میشود
آنچه که در دانشگاههای ما تدریس میشود مربوط به ۵۰ یا ۱۰۰ سال پیش است در حالی که امروز در اروپا مرزی بین نقاشی و دیگر هنرها وجود ندارد. متاسفانه دانشجویان ما که از دانشگاه فارغالتحصیل میشوند بیسواد هستند چراکه آنچه آموزش دیدهاند مربوط صد سال پیش است و پس از فارغالتحصیلی میخواهند در گالریها کار هم بفروشند!! از همینرو با بررسی نمونههایی که در حراج فروش رفته یا با جستجو در اینترنت آثاری را ارائه میدهند که از منشاء و بستر آن بیاطلاع هستند و و فقط از رویه سطحی آن تقلید میکنند. ما در این سالها با یک سری از کلکسیونرهایی مواجه هستیم که دهها و دهها اثر از نقاشانی دارند که امروزخبری از آنها نیست.
این بخش، بخش فرهنگ است و هر دولتی وظیفه دارد در بخش فرهنگ هزینه کند. باید موزههای جدید ایجاد و از اساتید خوب در دانشگاهها استفاده شود همچنین نمایشگاههای خوب از خارج از کشور دعوت کنیم تا هنرمندان جوان با آثار جدید آشنا شوند. پس از این سرمایهگذاریها است که این بخش میتواند پاسخگوی اقتصادی نیز داشته باشد.
در تئاتر هم موضوع همین است بخشی از مشکلات مالی آن توسط بخشخصوصی حل شده اما متاسفانه تئاترهای تجاری با فروش بالا میتوانند سالنهای خوب بگیرند و تئاترهای پیشرو که جوانترها کار میکنند در سالنهای بسیار نامناسب و کوچک اجرا میشود، همین بلا را نیز سر میخواهند سر هنرهای تجسمی بیاورند.
دولت اهالی هنر را محرم نمیداند
متاسفانه از یک سو دولت نگاه بسیار سودجویانه کوتاه مدت به این حوزه دارد و از سویی دیگر دولت اهالی هنر را محرم نمیداند.
هیچ آمار درستی از آثاری که قرار است ارسال شود در اختیار جامعه هنری نمیگذارند، یک خبرنگار آلمانی برای من لیست آثار را فرستاد و تعجب کرده بود که ما هیچ چیز نمیدانستیم و می گفت کتاب این آثار در آلمان به چاپ رسیده است.
هنرمند در حوزه خودش بیگانه است، البته در زمان مدیریت آقای سمیعآذر هیاتی تشکیل شده بود که نمایندگانی از انجمنهای هنری، گالریداران و هنرمندان مستقل در آن حضور داشت و از برآیند فکر آنها استفاده میشود در حالیکه ما در ۱۰ الی ۱۲ سال اخیر در حوزه خودمان غریبه هستیم، مدیران هم که اطلاعات و دانش کافی ندارند طبعیتا مشکلات پیش میآید.
باتوجه به اینکه موزه هنرهای معاصر بالاترین جایگاه و برند را در حوزه هنرهای تجسمی دارد، شاهد هستیم که سیاستگذاریهای این موزه توسط یک فرد انجام میشود و متاسفانه هیچگاه هم از مشاوره هنرمندان استفاده نمیشود. باتوجه به اینکه پیشنهاد تشکیل شورایی تجسمی متشکل از اعضای انجمنهای تجسمی، هنرمندان مستقل، گالریداران و ... بارها از سوی جامعه هنری به مدیران موزه ارائه شده حتی این موضوع با وزیر نیز مطرح شده اما هنوز در این باره هیچ تصمیمی گرفته نشده و همچنان موزه توسط فردی از سوی وزارت ارشاد برای این نهاد اداره میشود؟ به نظر شما علت این امر چیست؟
باید از بیخ و بن تغییر ایجاد شود
گلستان: سیاستگذاری درحوزه هنر باید از بیخ و بن عوض شود. وزیر یا مسول جدید باید یک تبر بردارد و از ریشه بزند! و با یک شورای درست حسابی و دور از هر نوع رفیق بازی کار را شروع کند. وزیر موقتی فکر نکند، به استمرار فکر کند و به ماندگاری .
مشکل بزرگ ما این ذهنیت موقتی بودن است. تا هستیم جیب را پر کنیم که فردا معلوم نیست چه میشود!
در حوزه فرهنگ مدیر قاطع نداریم
ما در دولت آدمهای حسابی کم نداریم. آقای زنگنه، آقای ظریف، آقای ترکان و جهانگیری. اما در امر فرهنگ و هنر مثل اینها نداریم. وزیر قبلی ارشاد یک فیلم را پس از سه ماه اکران و فروش عجیب و غریب توقیف میکند و میگوید از دستمان در رفت! این واقعا جای تاسف دارد. یا نمیتواند با لغو کنسرتهای مجوزدار برخورد کند. ما کسی را در امر فرهنگ و هنر میخواهیم که قاطع باشد و از مجوزی که داده دفاع کند.
قرار است شصت اثر از گنجینه موزه به خارج از کشور ارسال شود. فهرست آثار فاش نمیشود و چه اصراری در فاش نشدن آن داشتند. ما هم اعتراض مستمر کردیم و اگر وزیر در بزنگاه عوض نشده بود، حتما کارها رفته بود. فعلا تا این جا شانس آوردیم .!! البته دوباره این ماجرا آغاز شده.
قوانین مشخصی برای موزهداری نداریم
اژدری: وقتی ما برنامهریزی سیستماتیک و قوانین مشخصی برای موزهداری نداریم این اتفاق میافتد در دیگر موزههای کشور نیز بیسر و سامانی وجود دارد، سه سال پیش از رادیو فرهنگ گزارش مستقیمی از موزه ملی میشنیدم، خبرنگار در آن گزارش میگفت؛ آثار تاریخی بسیاری با قدمت هزاران ساله در کارتونهای موز قرار داده شده و بسیاری از آنان در انبار بدون بسته بندی رها شدهاند.
درست است که ما در حوزه هنر تجسمی دقت بیشتری روی موزه هنرهای معاصر داریم اما مگر چه تفاوتی دارد بین آثار موزه ملی و موزه هنرهای معاصر. همه آنها میراث ملی و ثروتهای تجدید ناپذیرند. مدیریت تخصصهای فراوانی دارد، مثلا مدیریت پزشکی، مدیریت دولتی، مدیریت صنعتی و مدیریت هنری، در همه جای دنیا مدیر یک بیمارستان پزشک نیست بلکه فردیست که مدیریت پزشکی خوانده و در کنار خود شورایی از پزشکان دارد که با آنها مشاوره میکند. مدیریت فرهنگی و هنری در این کشور اصلا وجود ندارد و شناخته شده نیست.
در کشور ما هر کسی در حوزه فرهنگ اظهار نظر میکند
حوزه فرهنگ حوزهای است که هر کسی در آن اظهار نظر میکند، گویا در این کشور تنها چیزی که نیاز به تخصص ندارد حوزه فرهنگ و هنر است، طبیعی است که وقتی چنین تخصصهایی تعریف نشده و قوانین لازم برای تابعیت مدیران تدوین نشده هر مدیری بر اساس توانایی و شَمِ مدیریتی خود عمل میکند. از جمله قوانینی که تدوین نشده، قوانین مربوط به امانتگذاری آثار تاریخی و ملی یک کشور است، بنابراین هر مدیری به سلیقه خود عمل میکند و از آنجا که قرار است مانند مدیران پیش از خود به کسی پاسخگو نباشد از همینرو هر تصمیمی که خود صلاح بداند اتخاذ میکند به طوری که ما در برخی از دورههای مدیریتی موزه میبینیم که موزه هنرهای معاصر تبدیل به نمایشگاه مانتو هم شده است.
تصمیمگیری در موزه براساس اتفاقات ضربالعجلی است
ما در موزه هنرهای معاصر با مشکلات بنیادینی روبرو هستیم، وقتی موزه سیستم ندارد. هر کسی در راس مدیریت قرار بگیرد هر آنچه خود به صلاح موزه بداند، انجام میدهد، اما اگر شورایی در کنار مدیریت موزه باشد، میتواند برنامه موزه را برای چند سال آینده آماده کند و آن را به شور و نظر برساند تا اگر اشتباهی در آن بود بتوان قبل از اجرایی شدنش مشکلات آن را برطرف کرد. اما در حال حاضر مدیران براساس اتفاقات ضربالعجلی و فرصتهایی که برایشان پیش میآید تصمیم میگیرند و عمل خود را توجیه میکنند. به طور مثال درباره امانتسپاری آثار به نمایشگاه آلمان و ایتالیا توجیه مدیران این است که موزه در حال تخریب است و ما برای اینکه بتوانیم هزینههای تعمیر موزه را تامین کنیم این آثار را به امانت میسپاریم.
سوال من از وزیر ارشاد این است که چرا برای تامین هزینههای موزه ردیف بودجه تعریف نشده تا مجبور نباشیم آثار میلیاردی را از ایران خارج کنیم و جامعه به درست یا اشتباه نسبت به این اقدام واکنش نشان دهد. آیا هزینه نگهداری موزه هنرهای معاصر چیزی بیش از قیمت اتومبیلهای لوکسی است که برخی جوانان برای خیابان گردی از آن استفاده میکنند؟
مدیریت موزه در حقیقت میراثدار یک بدبینی است که در جامعه ما ریشه دوانیده و اگر امروز بهترین موزهدار دنیا هم در این جایگاه قرار گیرد بازهم با شک و تردید به او نگریسته میشود چراکه آن صندلی، صندلی تمیزی نیست و بسیاری از اتفاقات بد در آن رخ داده و جامعه هنری در زمان دیگری از آن مطلع شده است بنابراین جامعه با شک و تردید به این جایگاه و تصمیماتش نگاه میکند ولو آنکه اصلا هیچ خطایی هم در کار نباشد چراکه شک به صواب نزدیکتر است تا خوشبین بودن.
حد و حدود افراد در موزه باید مشخص شود
ریشه این شک دلواپسی است که مدیریتهای پیشین برای مدیران بعد از خود به میراث گذاشتند. بنابراین اصل قضیه این است که تا زمانی که موزه هنرهای معاصر از یک سیستم و روش درست مدیریتی برخوردار نشده و حد و حدود افراد در موزه مشخص نشود همچنین درباره دایره تصمیمات و سیاستگذاریهای موزه شفافسازی نشود این مشکلاتی که ما امروز با آن در موزه مواجه هستیم با مدیریت هر شخصی ادامه خواهد داشت و چندان تغییری نمیکند که آقای ملانوروزی باشد یا آقای سمیعآذر یا ... چراکه این افراد مدیریت بخشی را برعهده دارند که هیچ سامانی ندارد بنابراین آنها هم درمظان اتهام قرار میگیرند و برای هر فعل خود قاعدتا مورد بدبینی قرار میگیرند.
به اعتقاد من برای حل این مشکلات فقط باید این سیستم تغییر کند و باید یک مدیریت هنری متخصص و تیم شورای هنری مدیریت موزه را راهبری کنند.
در دهه گذشته تعاملی بین انجمنهای تجسمی و موزه وجود نداشته
زندهروح: موزه زیر مجموعه مرکز هنرهای تجسمی است و مدیرکل هنرهای تجسمی نیز به عنوان یک مسئول بر آن نظارت میکند دولت در اینجا هیچ نقشی ندارد. در طول سالهای گذشته هیچگاه در موزه فضایی برای ورود نیروهای متخصص علیالخصوص انجمنها ایجاد نشده و در ۱۰ الی ۱۲ سال گذشته مدیر کلهای هنرهای تجسمی با انجمنها تعاملی نداشتند در نتیجه این مشکلات و تبعات بوجود آمده است.
موزه چیزی به عنوان ردیف بودجه ندارد و بودجه موزه از بودجه اداره کل تامین میشود و متاسفانه ساختار موزه با اداره کل هنرهای تجسمی تنیده شده و هر کسی که مدیر کل هنرهای تجسمی میشد سرپرستی موزه را هم برعهده میگرفت البته در مجامع بینالمللی مدیر موزه مقام بالاتری نسبت به مدیرکل هنرهای تجسمی دارند.
به حوزه هنر بیتوجهی میشود
شرفجهان: هنرهای تجسمی بودجهای ندارد و این حرف که ما برای تعمیرات موزه هنرهای معاصر کار اجاره دهیم، صحیح نیست. ما انتظار داریم در این چهل سال دو موزه خوب دیگر هم تاسیس شده باشد و این نشان دهنده بیتوجهی به این حوزه است.