فلسفه فیلم ایتالیا ایتالیا چیست؛
صباغزاده: رویا؛ تنها مخدرِ دنیایِ امروز/درون ایتالیاایتالیا شیرجه زدم
کاوه صباغزاده میگوید: در سینمای ایران ما محکوم هستیم که فیلم باید 90تا 100 دقیقه باشد و انگار بیننده بیشتر از این دیگر حوصله تماشا ندارد درحالیکه خود او در خانهاش؛ فیلم هالیوودی سه ساعته تماشا میکند با اینحال وقتی فیلم ایرانی میبیند کنداکتور ذهن خود را براساس 90 تا 100 دقیقه میبندد.
به گزارش خبرنگار ایلنا؛ کاوه صباغزاده کارگردان جوان سینمای ایران با اولین فیلم خود "ایتالیا ایتالیا" در جشنواره فیلم فجر شرکت کرده است. صباغزاده این فیلم را براساس "داستان موقت" نوشتهی جومپا لاهیری و در یک فضای فانتزی روایت کرده است. به بهانه نمایش این فیلم در جشنواره و به دنبال استقبالی که از آن شد؛ پای حرفهای کارگردان فیلم نشستیم.
بهعنوان یک فیلم اولی آیا تصور نمیکردید ساخت فیلمی مانند ایتالیا ایتالیا ریسک بزرگیست؟
من قبول دارم که ساخت فیلمی مانند ایتالیا ایتالیا ریسک بزرگیست اما از بازخوردهای آن خوشحالم. قرار بود قبل از این فیلم؛ فیلم دیگری را بسازم که ساخت آن نیز مشکلاتی داشت. به هر حال فیلمسازی کار سختی است و من از این سخت بودن لذت میبرم و سختی آن را به جان میخرم تا کار متفاوتی انجام بدهم. البته دنبال کار عجیب هم نیستم هرچند همیشه کار نو کردن سخت است.
داستان فیلم قوت خوبی دارد به رابطه دو شخصیت اصلی آن هم به خوبی پرداخت شده؛ حتی اگر این داستان را بهصورت درام هم تعریف میکردید، فیلم موفقی میشد. چرا مسیر فعلی فیلم را انتخاب کردید؟
اولین نسخهای که از داستان به شکل فیلمنامه نوشتم کاملا وفادار به داستان اصلی موقت نوشته جومپالاهیری بود ولی در نیمههای نگارش متوجه شدم هدفی که در نوشتن فیلمنامه داشتم؛ محقق نشده و فیلم بسیار تلخ شده است درحالیکه اصلا دوست نداشتم فیلم تلخی بسازم بلکه میخواستم همزمان با آنکه حرفام خود را میزنم بیننده فیلمی را ببیند که حالش خوب شود. به همین دلیل فیلمنامه را تغییر دادم و شغل شخصیت مرد را تبدیل کردم به جوانی که عاشق کشور ایتالیاست و درباره این کشور تحقیق میکند. البته خودم نیز به این کشور علاقه دارم و زبان ایتالیایی میخوانم. بعد براساس فرهنگ ایتالیایی که یک طنازی خاصی دارد؛ رفتارها و شخصیت کاراکتر مرد فیلم (حامد کمیلی) را طراحی کردم. البته مطمئن بودم که این تغییرات روند ساخت فیلم را سخت خواهد کرد با این حال آن کاری را انجام دادم که دوست داشتم و قبول داشتم و از آنجا که ساخت چنین فیلمی را هرگز تجربه نکرده بودم و حتی در زمان دستیاری نیز تجربه چنین کاری را نداشتم، تصمیم گرفتم مستقیم درون فیلم شیرجه بزنم و هم خودم و هم دیگران گفتند که یا فیلم بسیار خوبی ساخته خواهد شد یا به شدت فیلم ضعیفی در کارنامه من باقی خواهد ماند.
فیلم ایتالیا ایتالیا این پتانسیل را دارد که فضای فانتزی آن پررنگتر شود مثلا در سکانسی که شخصیت مرد فیلم نادر برف کوبان (حامد کمیلی) در ذهن خودش مانند قهرمان فیلم "بیل را بکش" از دیگران انتقام میگیرد؛ میتوانست بیشتر باشد؟
این سکانس در نسخه اولیه بسیارطولانیتر بود و در زمان تدوین دیدم که زمان فیلم بسیار بیشتر میشود. نسخهای که من به جشنواره دادم 125 دقیقه بود و نسخهای که تماشاگران دیدند 112 دقیقه است. معتقدم هنوز هم میتوان فیلم را کوتاه کرد زیرا در سینمای ایران ما محکوم هستیم که فیلم باید 90تا 100 دقیقه باشد و انگار بیننده بیشتر از این دیگر حوصله تماشا ندارد درحالیکه خود او در خانهاش؛ فیلم هالیوودی سه ساعته تماشا میکند با اینحال وقتی فیلم ایرانی میبیند کنداکتور ذهن خود را براساس 90 تا 100 دقیقه میبندد.
فیلم بسیار به بیرون ارجاع داشت. بحثهایی که درباره خانه سینما و فعالیتهای صنفی میشود و حتی در فیلم هم دستیاران براساس شخصیتهای واقعی خود حضور دارند؟
دغدغه خود من فعالیتهای صنفی در سینماست البته کاراکتر زن فیلم برفا آسمانی (سارا بهرامی) فعالیت سینمایی میکند و در سینما دستیار است. او دغدغه صنفی دارد لذا تلاش کردم در فیلم هم این مسئله گفته شود و دنبال این بودم که بیننده با فضای کاری این آدم آشنا شود. دنبال این بودم که تصویری واقعی از پشت صحنه سینما ارائه کنم. متاسفانه بسیاری از تصاویری که از پشت صحنه سینما ارائه میشود؛ واقعی نیست به همین دلیل سعی کردم تا جای ممکن تصویری نزدیک به واقعیت باشد حتی بازسازی نباشد. من میخواستم نشان دهم اهالی سینما هم مانند مردم مشکلات و سختیهای زیادی دارند و وقتی دورهم جمع میشوند خیلی خوش نمیگذرانند و این سختی کار با زندگی یکی میشود و این سختی کار به درون زندگی کمانه میکند و یکی از دلایلی که زندگیهای حرفهای در سینما از هم میپاشد به این دلیل است که زندگی و کار افراد با هم قاطی میشود درحالیکه خیلی از مسائل اینگونه نیستند و فرد یک زمان معین بر سرکار است و بعد از آنکه به خانه میآید استراحت میکند و به کارهای خانهاش رسیدگی میکند.
ما دو شخصیت داریم یکی عقلگرا که شخصیت زن داستان است و دیگری با تفکرات فانتزی که شخصیت مرد داستان است ولی در پایان میبینیم انگار جامعه نمیگذارد به سمت فانتزی حرکت کنیم؟
آنچه برای من مسئله بود این است که همه ما یک فانتزیهایی داریم و یک خیالپردازیهایی ولی برای آنکه به این فانتزیها برسیم باید نگاه عینی داشته باشیم زیرا در دنیای واقعی زندگی میکنیم. ما باید عملگرا باشیم و اگر میخواهیم خیالات تبدیل به واقعیت شود باید از حالت فانتزی خارج شویم.
به نوعی هم از دست مشکلات زندگی نمیتوان به رویا پناه برد؟
میشود پناه برد البته باز ما فقط در ذهنمان به رویا پناه میبریم درحالیکه در واقعیت زندگی میکنیم و در دنیای عینی به همین دلیل از رویا بهعنوان مخدر استفاده میکنیم.
این نگاه واقعیتگرا که شخصیت زن دارد خیلی راهگشا نیست زیرا نمیخواهد غم از دست دادن فرزندش را قبول کند..
شخصیت زن هم به تخیلات پناه میبرد اما ما نمیبینیم زیرا راوی داستان مرد است. مرد خانواده که در خانه است کمتر با دیگران ارتباط دارد ولی سارا بهرامی یک حرفه مدیریتی دارد و مدیر است و با مردم ارتباط دارد. او کار سینما انجام میدهد. آنها درواقع دو آدم کاملا متضاد هستند. سارا کاملا با اجتماع درگیر است و شاید این تضاد است که باعث میشود این دو نفر به هم جذب شوند و از یک جایی باید حد بینابین را درنظر بگیرند. مرد باید کمی از فانتزی جدا شود و زن هم کمی از واقعیت. این برای هر دوی آنها سخت است اما باید یک حد وسط را بگیرند.
چرا شخصیت زن از ترحم بدش میآید؟
ترحم کردن حس ضعف به شخصیت مقابل دادن. او یک مدیر است و حتی پیشنهاد دوست شدن را به مرد میدهد یعنی فرمان زندگی در دست شخصیت زن است.