خبرگزاری کار ایران

در گفت‌وگوی علی خدایی با ایلنا مطرح شد؛

چرا جُنگ اصفهان نتیجه داد؟/گلشیری اولین کسی بود که کوه یخ را کشف کرد

چرا جُنگ اصفهان نتیجه داد؟/گلشیری اولین کسی بود که کوه یخ را کشف کرد
کد خبر : ۴۴۷۰۷۰

در صد سال تنهایی یک نفر وارد ماکوندو می‌شود و یخ را برای اولین بار به آنجا می‌برد. در آن سال‌های پرالتهاب دهه 40 و وقایع سیاسی و اجتماعی که سال‌های قبل از آن اتفاق افتاده بود؛ گلشیری این یخ را کشف و جنگ اصفهان آن را با ما قسمت کرد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، از میان علاقه‌مندان به ادبیات داستانی، کمتر کسی است که علی خدایی را نشناسد. نویسنده‌ای که با سه مجموعه داستان توانسته در ادبیات ایران پا سفت کند و سبکی مخصوص به خودش داشته باشد. خدایی هر چقدر در زندگی شخصی آرام و خوش‌رو و گشاده‌دست است؛ در نویسندگی‌ سختگیر و دقیق است. این را می‌توان از وسواس بسیارش در چاپ کتاب دید و همینطور زبان قوی که در عین سادگی در انتخاب کلمات بسیار دقیق و خسیس است. این دقت و وسواس ریشه‌ در همنشینی با اعضای جُنگ اصفهان و حلقه‌ی زنده‌رود دارد. اخیرا و بعد بیست و چهار سال مجموعه‌ی "از میان شیشه، از میان مه" از این نویسنده توسط نشر چشمه تجدیدچاپ شد.

داستان‌های شما برآمده از زندگی شخصی خودتان است درحالیکه بسیاری از نویسندگان سعی می‌کنند با انتخاب شخصیت‌ها و موضوعاتی دیگر، فاصله‌ی جامعه از زندگی شخصی خود را حفظ کنند و به این طریق خود را پنهان می‌کنند. آیا این حرف را درست می‌دانید و در صورت تایید آن علت را برای ما شرح دهید.

باید به این نکته توجه داشته باشید که اگر رگه‌هایی از زندگی شخصی نویسنده در کارهایش منعکس می‌شود الزاما به معنای زندگی واقعی او نیست. نویسنده ممکن است آدم‌های زندگی‌اش را در موقعیت‌های مختلف قرار بدهد و داستانی خلق کند. ممکن است در داستانی شخصیتی با خصوصیات خودش را درگیر یک قتل کند. این به معنای آن نیست میل به آدم‌کشی دارد. بین داستان و زندگی نویسنده فاصله‌ای وجود دارد که گاهی نادیده گرفته می‌شود. من قصه را روی آدم‌هایی سوار می‌کنم که نزدیک به من هستند. مثل شخصیت جوانی در یکی از داستان‌هایم که می‌تواند شبیه پسر من باشد. یا شخصیتی که شبیه به مادر بزرگ من است. طبیعتا کسانی که کتاب‌های مرا خوانده‌اند احساس می‌کنند داستان‌هایم چقدر شبیه زندگی عادی است. از این جهت ممکن است فکر کنند زندگی شخصی خودم را روایت کرده‌ام. اما حتی نوشتن زندگی‌نامه هم نمی‌تواند گویای زندگی واقعی نویسنده باشد. این احساس به این دلیل در خواننده ایجاد می شود که راوی داستان، نزدیک به زندگی نویسنده‌اش روایت را انجام می‌دهد. 

بسیاری از نویسندگان ما به این شکل کار نمی‌کنند و شخصیتی و نوع روایتی را انتخاب می‌کنند که از زندگی خودشان فاصله داشته باشد. طبیعتا این هم نوع دیگری از نوشتن است و خوانندگان خاص خود را دارد. آنچه  من می‌نویسم هم سبک دیگری از نویسندگی است و خوانندگان مخصوص به خود را دارد. در مجموع هر روشی که به کمک آن بتوانیم برساخته (روی واژه‌ی برساخته تاکید می‌کنم) ذهن خود را به داستان تبدیل کنیم اتفاق بزرگ و خوبی است و باید از آن استفاده کرد.

گذشته و تقابل یک نوع زندگی شهری تم بیشتر داستان‌های شما را تشکیل می‌دهد. این دل تنگی و اهمیت به گذشته از کجا شکل گرفته است؟

مطمئنا در بسیاری از کارهایم بازگشت به گذشته و تماشای گذشته دیده می‌شود و این موضوع ریشه در کودکی من دارد. من با پدر و مادرم زندگی نکرده‌ام. آنها به خاطر شرایط کاریشان مجبور بودند به شهر‌هایی سفر کنند که مدرسه نداشت. در نتیجه کودکی من کنار کسی گذشت که متفاوت از شرایط زمانه‌خودش زندگی می‌کرد. من در خانه‌ای غیر از خانه‌های سنتی مرسوم در دهه‌ی 30 بزرگ شدم. در آن زمان آپارتمان را تجربه کردم. این موضوع موجب شد زندگی خاص‌تری نسبت به هم سن و سالانم داشته باشم و سبکی از زندگی نزدیک به امروز را تجربه کنم. او قصه‌های فراوانی برای من تعریف می‌کرد که در جوانی خودش اتفاق افتاده بود بنابراین همیشه نگاه من به دوران جوانی بوده است. حتی از دوران نوجوانی‌ام به جوانی دیگری نگاه می‌کردم. این دو موضوع تاثیر زیادی روی من گذاشت. در کتاب‌هایم همواره آدم‌هایی بوده‌اند که از دیروز می‌گفته‌اند. اما تلاشم را کرده‌ام که گفته‌هایشان داستانی باشد.

این بازگشت به گذشته را می‌توان به دلتنگی برای گذشته تعبیر کرد یا دلزدگی از امروز؟

این واکنش شما به داستان است. این شما هستید که نسبت به آن واکنش نشان می‌دهید. این برداشت رویکرد من به داستان نیست. اگر دلتنگی برای گذشته را برداشت کرده‌اید احتمالا خودتان کمی برای گذشته دلتنگ هستید. اگر دلزدگی از امروز در ذهنتان تداعی شد احتمالا خودتان هم از امروز دل‌زده‌اید. برای مثال داستانی از یکی از نویسندگان عزیزمان که به تازگی به ایران آمده بود در جمعی خوانده شد و همه گفتند این مربوط به وقایع بعد از انقلاب است و دلتنگی برای دوران دیگری از تاریخ. نویسنده سعی کرده بود تکه‌های دیگری از آن دوره به ما نشان دهد ولی خوانندگان نسبت به آن عطر آشنا بودند و بنابراین واکنش منفی نشان دادند و آن نوستالوژی را دیگر نپسندیدند. مساله مهم ما این است که آن چیزی که راجع به آن حرف می‌زدیم و در داستان به صورت نثر می‌نویسیم حرفی از گذشته برای ما بیاورد که خواننده آن را احساس نکرده باشد. این کار حتی اگر نوستالوژی باشد کار خوبی است و گرنه با استفاده صرف از عنصر گذشته کار مقبولیت پیدا نمی‌کند.

چند داستان از مجموعه‌ی "از میان شیشه، از میان مه"  را در مجله "مفید" که گلشیری اداره‌اش می‌‌کرد و کتاب "سخن" چاپ کرده بودید. اما بعد از اینکه به صورت منسجم توسط نشر آگاه چاپ شد حاشیه‌هایی پیدا کرد تا جایی که تجدید چاپش برای  بیست و چهار سال به اخیر افتاد. چرا این فاصله بین چاپ دوم و اول "از میان شیشه، از میان مه" افتاد؟ با اینکه کتاب از سوی مخاطبان مورد توجه قرار گرفته بود و مطمئنا پیشنهاد چاپ مجدد آن را از سوی ناشران مختلف داشتید.  

این کتاب هیچ وقت به شکل اصلی خودش چاپ نشد. چاپ اول این کتاب در دهه هفتاد از بازار جمع شد. بار دوم و وقتی در نهایت چاپ شد سه داستانش را بیرون کشیدند. البته از بین آن‌ها دو داستان را در جای دیگر چاپ کردم. ولی یکی از داستان‌ها هیچ وقت جایی منتشر نشد. در دوره جدید این داستان‌ها به مجموعه بازگشتند ولی مجبور شدم داستان جیران را از آن بیرون بیاورم و داستان دیگری جایگزینش کنم. نسبت به بلایی که سر یکی از اولین کارهایم آمد احساس بدی داشتم. برای همین موافق چاپ مجددش نبودم.

چرا حالا با چاپ آن موافقت کردید؟ آیا شرایط را مساعد‌تر دیدید؟

من خیلی موافق یا مخالف چاپ شدنش نبودم اما وقفه‌ای طولانی در این بین افتاده بود و دلم می‌خواست در چند سال اخیر چاپ بشود که با همت آقای حسینخانی و دوستان دیگر در نشر چشمه کار چاپ آنها انجام شد.

نویسنده کم کاری هستید. با وجود اینکه سه کتاب شما توانسته است جایگاه قابل توجهی به عنوان نویسنده برایتان ایجاد کند اما کم کار هستید. این کم کاری ناشی از چیست؟ آیا علت آن کم گویی و گزیده گویی است؟

نه اصلا. البته من داستانهایم را کم چاپ کردم. خیلی از داستان‌‌هایم را هم چاپ نکردم. شاید بتوان گفت در بین مجموعه "از میان شیشه، از میان مه" و "تمام زمستان مرا گرم کن" مجموعه داستان دیگری نیز وجود داشت که داستان‌هایش قبل از مجموعه‌ی "از میان شیشه، از میان مه" نوشته شده بود. همانطور که آقای گلشیری در مقدمه‌ی کتابش اشاره کرده است در آن زمان دوره‌ی پایانی نشست‌های جنگ اصفهان برگزار می‌شد. من در این نشست‌ها شرکت می‌کردم و داستان می‌خواندم. بعد هم وارد جلسات زنده‌رود شدم. دوستانی که آنجا بودند به شدت به داستان‌نویسی علاقمند و نقد‌های جدی و دقیقی به داستان وارد می‌کردند. در این نشست‌ها داستان می‌خواندم. توصیه‌ کردند روی بعضی داستان‌هایم بیشتر کار کنم گرچه می‌توانستم همین طور هم آنها را چاپ کنم. یکی از داستان‌هایی که در آن زمان چاپ نکردم اما بعدها به چاپ رسید داستان "مکالمه" در مجموعه از "از میان شیشه، از میان مه" یا داستان "مرغابی" در مجموعه "تمام زمستان مرا گرم کن"بود. ضمن اینکه در این مدت به کارهای دیگری پرداختم که می‌توان نام آنها را فرار کردن از نوشتن داستان گذاشت. برای مثال نریشن فیلم نوشتم یا طرح فیلمی را برای تلویزیون نوشتم و ساخته هم شد و کارهایی شبیه به این.

درون‌مایه‌ی اکثر داستان‌هایتان با اصفهان در ارتباط است. اصفهانی که از دست می‌رود. اصفهانی پیش از آنکه اینهمه تغییر کند. انگار بیشتر از همه چیز نگران اصفهان هستید و دل تنگ آن . چرا؟

هر اصفهانی یک اصفهان برای خودش دارد. البته من اصفهانی نیستم اما وقتی کسی 50 سال در یک شهر زندگی کرد می‌تواند خود را اهل آن شهر بداند. اصفهانی که با من دیده می‌شود و زندگی می‌کند، اصفهان محبوبی است. من در این اصفهان مدرسه رفتم، عاشق شدم، شاهد قد کشیدن درخت‌هایش بودم. در این اصفهان زاینده‌رود بود و خیلی اتفاق‌های ریز دیگر. به اضافه اینکه محل کار من در کنار میدان نقش جهان است. هر روز صبح اول به میدان می‌روم و به زیبایی‌هایش سلام می‌کنم و بعد به محل کارم می‌روم. تمام اینها روی آثار من تاثیر گذاشته است. دوستان دیگر هم اصفهان‌های خودشان را دارند. دلتنگ اصفهان هستم اما نگرانش نه چون اعتقاد دارم جوان‌ها می‌دانند چه کار بکنند و راه خودشان را پیدا می‌کنند. نگران اصفهان بقیه نیستم اما نگران اصفهان خودم هستم. برای همین می‌نویسم و تلاش می‌کنم اصفهان خودم را حفظ کنم و به بقیه بگویم اصفهان من این است. گرچه اصفهان شما مطمئنا زیباتر از اصفهان من است.

 سال جدید میلادی را تازه شروع کرده‌ایم و در اغلب داستان‌های شما می‌توان رد و نشانی از فرهنگ ارامنه پیدا کرد. این رد و نشان از کجا شکل گرفته است؟

اینها ارامنه نیستند اینها آشوری‌ها، لهستانی‌ها، روس‌ها، یوگسلاوها با اینکه حالا کشوری به نام یوگسلاوی نداریم و اروپای شرقی‌ها هستند. در دوره جوانی و در محله‌ای که در آن زندگی می‌کردم تمام ادیان حضور داشتند. من در این محله‌ها بزرگ شدم بنابراین این موضوع ریشه در کودکی دارد. مذهب آنها بیشتر کلیمی، مسیحی یا زرتشتی بود. حتی به مدرسه‌ای که می‌رفتم ادیان مختلف حضور داشتند.

رشته شما علوم آزمایشگاهی است و سالهاست به این شغل مشغولید. این شغل چه تاثیری بر داستان‌نویسی شما گذاشته است؟

شغل من ادبیات خاص خودش را دارد و زبان مخصوص به خود را می‌طلبد. ما می‌توانیم با این زبان بازی بکنیم و قصه بگوییم. همان طور که بازرگانی زبان و ادبیات خاص خود را دارد. تلاش کردم بین این دو نزدیکی ایجاد کنم. این شغل یکی از مهم‌ترین پایه‌های زبان داستانی من را تشکیل داده است. شغلی که در ارتباط با مردم است بنابراین به آسانی می‌توانم بین آن و داستان پل بزنم و ارتباط ایجاد کنم.

شما را تربیت شده‌ی مکتب جُنگ اصفهان و هوشنگ گلشیری می‌دانند. با اینکه از نسل آخر جلسات جنگ اصفهان هستید اما نگاه سخت‌گیر یک منتقد، نویسنده در کارهایتان قابل رد‌یابی است و این نگاهی است که گلشیری به آن اعتقاد داشت. فکر می‌کنید چرا جلسات جنگ اصفهان بازدهی داشت و نتیجه داد؟

در صد سال تنهایی یک نفر وارد ماکوندو می‌شود و یخ را برای اولین بار به آنجا می‌برد. در آن سال‌های پرالتهاب دهه 40 و وقایع سیاسی و اجتماعی که سال‌های قبل از آن اتفاق افتاده بود همینطور در جهانی که خیلی سریع در حال تغییر بود گروهی این یخ را باهم قسمت کردند و جهان متفاوتی را تشکیل دادند. از نظر من آقای گلشیری اولین کسی بود که این یخ را کشف کرد و بعد آن را با اخوت و دیگران و در آخر هم من به اشتراک گذاشت. همه‌ی ما از این کشف شگفت‌زده شدیم. دور هم جمع می‌شدیم تا دنیای داستان‌هایمان را کشف کنیم و ببینیم. این بهترین تعبیری است که می‌توانم از جنگ اصفهان داشته باشم.

باتوجه به اینکه داستان‌نویسان جوان آثار تازه‌شان را با ایمیل برای شما ارسال می‌کنند و داستان‌های آنها را می‌خوانید و راهنماییشان می‌کنید آینده‌ی داستان‌نویسی ایران را چگونه می‌بینید؟ آیا به آن امید‌وار هستید؟

من همیشه امیدوارم. هیچ وقت نگاه منفی ندارم. درست است. از سرتاسر ایران برایم داستان ایمیل می‌کنند و به نوبت می‌خوانم و جواب می‌دهم. به زودی در یک شماره زنده‌رود نیز پرونده‌ای برای چاپ داستان‌های جوانان باز خواهیم کرد. اخیرا داوری یک مسابقه‌ی داستان‌نویسی را هم برعهده داشته‌ام. این نوید را به شما می‌دهم که با اعلام شدن نتایج این مسابقه و چاپ شدن این آثار خودتان خواهید دید داستان‌نویسی جدید ایران کجا قرار دارد.

بعد از مدت‌ها کار تازه‌ای زیر چاپ دارید. درباره آن بیشتر برایمان بگوید.

 اسمش را "نزدیک داستان" گذاشته‌ام. شامل نوشته‌هایی است که بیشتر به داستان شبیه‌اند اما داستان نیستند و خیلی از آنها چاپ شده است. کتاب را نشر چشمه چاپ می‌کند و امید دارم در نمایشگاه کتاب بعد عرضه شود.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز