شهرام علیدی در گفتوگو با ایلنا مطرح کرد؛
چرا هنرمندان از ترکیه کوچ میکنند/روایتِ اسب سیاه از زندگی کردهای ترک
چیزی که در ترکیه دارد اتفاق میافتد یک بحث کاملا اقتصادی است. یعنی رانتها و پولهای کلانی هزینه میشود تا منطقه به آتش کشیده شود که تبعات آن نیز قطعا گردن ما را خواهد گرفت. امروز در این منطقه اتفاقات عجیبی را شاهد هستیم. مهاجرتها و آوارگانی که از سوریه به سمت اروپا میروند؛ در واقع در راستای یک پروژه سازماندهی شده هستند تا ترکیه از طریق آنها پول دریافت کند. ترکیه تنها سعی میکند زورش را اعمال کند حتی در قضیه انرژی.
به گزارش خبرنگار ایلنا؛ فیلم خاطرات اسب سیاه ساخته شهرام علیدی؛ با تلفیق شاعرانه فرم و محتوا سعی میکند از هویت کُردها در مقابل قانون کشور ترکیه دفاع کند. شهرام علیدی میگوید: بحث، بحث تغذیه کردن است. فرهنگهای مختلف از فرهنگ ما که یک رنگین کمان از تمدنهای ماد، پارس و پارتهاست؛ استفاده کردهاند. ما این تمدنها را با ترکیبی از اسلام صادر کردیم. آنها حتی از داخل زبان ما؛ علوم دیگر را استخراج کردند.
اسب سیاه بیش از اندازه سیاسی و نمادین است. گفتگوی ما با شهرام علیدی به نوعی بخشی از نمادها و مفاهیم این فیلم را بازگشایی کرده است.
به نظر شما میخواستید از اسب سیاه به عنوان شاهد استفاده کنید تا ناظر بر روایت شما در سراسر فیلم باشد. اینطور نیست؟
کاملا حرفتان را تایید میکنم این اسب شاهد همه اتفاقهاست. به عنوان مثال وقتی که در اصطبل است و سوال جوابی پیش میآید هیچ کس جز اسب وجود ندارد. در اینجا بیننده متوجه میشود که این اسب همه چیز را میبیند و تصاویر را به خاطر میسپرد. اما اگر ما همواره پی او میرفتیم؛ درجه آرت بودنش افزایش پیدا میکرد و نزدیکی اسب برای بیننده تکراری میشد. پس تنها چیزی که وجود دارد بحث بکارت موضوع است.
وقتی که به هویت یک فرهنگ و ملت نگاه میکنیم زبان از مبانی اساسی این هویت به شمار میرود. چرا چنین قانون عجیبی به نام منع قانون آموزش زبان کردی در کشور ترکیه وجود دارد؟
شناخت بشر از تمامی ارکان زندگی به زبان و زبانشناسی برمیگردد. بحث اینکه هویت انسانها انکار شود یک پرسش عمیق است. جایی که قدرتمند است، جایی که دولتمند است، جغرافیایی که به آدمهایش ارزش میگذارد. اگر من اسم شما را به اشتباه صدا کنم، شما ناراحت میشوید. پرسش من از شما این است که چرا وقتی اسم شما را غلط میگویم یا اسم شما را نمیگویم، شما ناراحت میشوید؟ برای اینکه من هویت شما را انکار کردهام ولی وقتی هویت شما را در کنار هویت خودم میپذیرم؛ این احترام به بار میآورد. این امر باعث میشود در جاهایی از دنیا که رنگین کمان وجود دارد این ارزش را پاس بدارند.
یعنی راهی برای پیدا کردن قاون تعامل بین این دو فرهنگ وجود نداشت؟
بحث، بحث تغذیه کردن است. فرهنگهای مختلف از فرهنگ ما که یک رنگین کمان مادها، پارسها و پارتهاست استفاده کردهاند. ما این فرهنگها را صادر کردهایم حتی از داخل زبان ما علوم دیگر را استخراج کردهاند. به طور مثال یک انسان بزرگ همتراز دکتر معین، دهخدا و بزرگان دیگری که به فرهنگ این مرز و بوم خدمت کردند، دکتر هژار بود که بعد از دههها و سدهها که قانون ابن سینا ترجمه نشده بود، این اثر مهم را ترجمه کرد. یک شرکت پیشنهاد داد و گفت؛ ما میخواهیم این کتاب را به زبان فارسی برگردانیم اما مترجمهای ما در این اتفاق ماندند. تنها کسی که توانست این کتابها را ترجمه کند استاد هژار بود. چون ابن سینا اهل همدان بوده است و خیلی از این اصطلاحات پزشکی که وجود دارد در هکمتانه و خط زاگرس است، که ایشان توانست این کار را انجام بدهد و خیلی خوشحالم که یک کُرد این کار را کرده است. یا محمد قاضی که به زبان فارسی خدمت کرده؛ در واقع کُردزبان بوده است و عکس آن هم وجود دارد. من متوجه شدم فرهنگنامه بزرگی قرار است چاپ شود که بخش بزرگ آن مربوط به کردستان است. در سوئد و جاهای مختلف زبان دومی که به هم پیشنهاد میکنند، زبان کردی است. در تبادل زبان تبادل فرهنگها به وجود میآید. به قول دکتر جنیدی شما اگر بخواهید اوستا را بخوانید، حتما باید کردی اورامی یاد بگیرید چون آنجا بستر کهن زنجیرههای مفقوده رازهاست.
به نظر شما در دولت ترکیه ترسی از فرهنگ و مردم کُرد وجود دارد؟
شاید بحث ترس پیش بیاید اما وقتی این فرهنگ برای خودش قدرتمند است و وجود دارد، ترس از آن معنی ندارد. روستایی به نام دارا هست که مخفف اسم داریوش است و این روستا که یکی از کاخهای داریوش در آن قرار دارد، از آنِ داریوش اول بوده است. این روستا برحسب اتفاق در چند کیلومتری محل فیلمبرداری فیلم بود. من از این فضای زیبا استفاده کردم و بدون اینکه تلاشی کنم؛ متوجه فرهنگ غنی آن شدم.
فرقی نمیکند بشر کجا باشد. از دیرباز تاکنون هر لحظه بشر تصمیم میگیرد که به مکان دیگری مهاجرت کند. این مهاجرت برای این است که یک فاز جدیدی از فرهنگها را تجربه بکند. وجه دیگر آن اقتصاد است. دولتمندی و ثروتمندی ما در خاورمیانه گاه باعث بدبختی ما میشود. یعنی جاهایی که نفت دارد؛ حتما باید بسوزد. آنها که به خاورمیانه چشم دوختهاند در پی آن هستند که از زیر زمین نفت را برداشت کنند و گاز آن را را ببرند. باید از این آدمها پرسید که آیا دوستدار مکانی که زندگی میکنند؛ هستند؟!
باتوجه به تعداد قابل توجه کُردها در ترکیه، چرا باید با آنها مقابله شود؟
در شرایطی که آرامش نباشد، امنیت اقتصادی نباشد، انسان و حتی حیوان کوچ میکنند. در ترکیه میبینید که بسیاری از هنرمندان در حال کوچ هستند. چون امنیتی وجود ندارد، آزادی بیان مختل شده و فضا نسبت به چند سال قبل و قبلتر از آن، بسیار تنگتر شده است.
وقتی که هویت و زبان انسان انکار شود؛ دو ملت کرد و ترک که با قومیتهای مختلف آنجا زندگی میکنند؛ هویت خود را در خطر میبینند. سرزمین آریا همیشه نگهدار و پذیرای اقوام و مهمانان است و ما به این امر افتخار میکنیم. چیزی که در ترکیه دارد اتفاق میافتد یک بحث کاملا اقتصادی است. یعنی رانتها و پولهای کلانی هزینه میشود تا منطقه به آتش کشیده شود که تبعات آن نیز قطعا گردن ما را خواهد گرفت. امروز در این منطقه اتفاقات عجیبی را شاهد هستیم. مهاجرتها و آوارگانی که از سوریه به سمت اروپا میروند؛ در واقع در راستای یک پروژه سازماندهی شده هستند تا ترکیه از طریق آنها پول دریافت کند. ترکیه تنها سعی میکند زورش را اعمال کند حتی در قضیه انرژی.
فیلم شما چگونه به این اتفاقها نگاه کرده است؟
آن چیزی که مربوط به من است، بحث انسانی و فرهنگی است. این است که زیست یک حیوان نباید آسیب ببیند. زیست یک انسان نباید بههم بریزد. اگر انسان یا یک قوم نتواند آرامش داشته باشد و ما باهم نتوانیم زندگی کنیم امکان زندگی برای هیچ کس وجود ندارد. گفتوگو رمز گسترش تمدن و در کل به وجود آمدن تمدن است. در جایی که بخواهی شما تک روی کنید و بگویید یک پرچم وجود دارد و جز ما ملتی وجود ندارد و ملت دیگری که جزو آن جغرافیاست و حدود 25 میلیون نفر در آن زندگی میکنند، هیچ بعد هم مجبورش کنند بچه به زبان دیگری در مدرسه صحبت کند.
او حقش است که غیر از زبان کردی و ترکی زبان انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و سایر زبانها را هم یاد بگیرد. یکی از خبرنگارهای ترک از من پرسید شما کرد هستید چرا از خیام در فیلمتان استفاده کردید؟ و من گفتم که بحث بحث انسانیت است و پیامی که خیام، مولانا و حافظ میدهند. حتی مرز ندارد. یک فرهنگ یکپارچه است و بین ما جاری است و نمیتوانید مرزبندی کنید که این مال تو نیست و تو نباید استفاده بکنی.
آیا این تنش در جغرافیایی که کردها و ترکها باهم زندگی میکنند وجود دارد یا فقط سردمداران سیاسی تن به آن میدهند؟
مردم در صلح و آرامش باهم زندگی میکنند. اصولا جنگها برای مردم نیستند. این جنگها برای سیاستهای تجاری است. شما در ایران میبینید که مثلا در میاندوآب کردها و ترکها هر دو زبان را میدانند که به نظر من شاهکار است. من پیشنهاد یک جشن را میدهم که به هر دو زبان دیالوگ شود، سرود و موسیقی بخوانند که من مطمئنم در میان مردم هست و ما از آن بیخبریم. یکی از دوستان خوب من آقای اردشیر رستمی است که هنرمندی ترک زبان است. ما دوستیمان از دههها گذشته و به هم عشق میورزیم. یک چیزی که ما میخواهیم استفاده کنیم عشق به این دو ملت و دو زبان است. کار ما همین است باید وصل کنیم نباید فصل کنیم.
دلیل گرایش فیلمسازان کرد به مساله مهاجرت چیست؟
شاید این فیلم من یک ویژگی بزرگی نسبت به سایر فیلمسازهای کرد داشته باشد و آن این است که در این فیلم موضوع مهاجرت دیده نمیشود و فقط بحث مرگ و زندگی نامیرایی، عشق به زندگی، که وقتی نیست برای آخرین بار میگوید تن من را یکی ببیند. من را بر گندم بکشید پای من در چشمه آب گذاشته شود همه اینها بازگشت و احترام به زندگی خوب است. او به جای اینکه به این فکر کند که دشمنش را پیدا کند طبیعت را ستایش میکند. ملتهایی مثل ملتهای ما در جغرافیای آریا ستایشگر طبیعت بودند و طبیعت را دوست داشتند و هر ملتی که طبیعت را دوست دارد کمتر به جنگ میپردازد. اگر خودخواهی آن بارز شود موضوع دیگری است. طبیعت به او یاد میدهد.
اما نیمه خالی سینمای کُرد به گونه دیگر به سمت پیش رفته است.
بعضی از کارگردانها هستند که میخواهند کاسبکاری کنند و بر موجهای موجود سوار شوند و بخواهد جایزهای در فلان جشنواره کسب کند. نه کرد است نه ایرانی است نه جایی در جغرافیای انسانی دارد. این گونه فیلمسازها در همه جای جهان وجود دارد اما بیشتر آنها را میتوان در نقاط پر افت و خیز پیدا کرد و نگاه تجاری که معلوم است میخواهند آتشافروزی کنند و همان موقع قراردادهای فروش سلاح پتو و چادر و ... را ببندند. قطعا بدانید اینها بیکار نمینشینند. حتما باید یک جایی خراب شود تا بتوان مصالح ساختمانیشان را بفروشند. باید ماشینهایی خراب شوند تا بتوانند ماشینهایشان را صادر کنند. این دیدگاه الان من است چند سال قبل نداشتم.
فیلمهای من در کنار نرمش و لطافت دارای یک واقعبینی تلخ است. آن هم این است که یا واقعا زندگی این قدر تلخ است که همین دارند بازتاب میدهند. نکته دیگر اگر زندگی دارای سیاهی و تلخی نیست بر میگردد به دیدگاه آن آدم که دارد اثر هنری را خلق میکند که نگاهش به زندگی چیست. بعضی از هنرمندان هستند که آثارشان در جشنواره مختلف مقام نیاورد اما یک خطه و فضا را بیخود زیر سوال نبرند. به نظر من وقتی آقای فرهادی میگوید اینجا زمستان است و به داد آدمهای محروم برسید این کاسبکارانه نیست این یک انسانیت دارد.
چرا در فیلمهای کرد زبان فضاهای بکر و نابی وجود دارد؟ چه فضای فرمالیستی و چه فضای حسی پرتره و...
فیلم من شبیه هیچ کدام از فیلمهای کردی سینمای ایران نیست. همه سعیام را کردهام که سینمای مولفی باشد. در این فیلم سورئالیسم وجود دارد ارجاعات میتولوژی و متافرم وجود دارد. تمام اینها فضای خاصی را از فیلم من ساخته است وگرنه انتخاب صرف لوکیشن یک شانس است و فیلمساز یک جایی را در گوگل سرچ میکند؛ آن را پیدا کرده و از آن استفاده میکند اما فضای کلی فیلم من براساس شانس تصادفی پیدا کردن عکسها در گوگل نیست، بلکه زحمتی است که ذهن من درباره تک تک ساختار فیلم کشیده و ناخودآگاه جمعی من تبدیل شده به فیلمی متفاوت مجیک رئالیسم. این فیلم بسیار متفاوت است از یک فیلمی که در آپارتمان با هم مدام دیالوگ میگویند و حتی زحمت به خود نمیدهند یک پرده عوض کنند. بیست سال کار نقاشی و گرافیک من در خدمت فیلم من آمده است. در فیلم یکی از کاراکترها تخته سیاه است که گاهی از وسط فیلم رد میشود و دیالوگ میگوید و حتی پیشبینی هم میکند خب این سیستم فاصله گذاری برشت است.
شما از لحاظ طراحی کاراکتر و فضا فیلمتان به یک بلوغی رسیده اما به محض اینکه شخصیتهای فیلم شما به کلام میافتند احساس پختگی آن سکانس از بین می رود نظر شما در این رابطه چیست؟
من به احساس شما احترام می گذارم حتماً چنین چیزی بوده است که شما آن را بیان میکنید. من فکر می کنم مشکل ما به مسئله ترجمه و زبان برمیگردد. تایم کوتاهی ما برای تمرین داشتیم و بازیگران ما که کرد بودند باید به زبان کردی صحبت میکردند. در شرایطی که اینها یک کلمه زبان کردی صحبت نکردهاند. زمانی تمرینها بسیار کوتاه بود و فکر نمیکنم باید تقصیر را به گردن آنها انداخت بخشی ازآن را من باید بپذیرم و فیلمی به این سختی که همه اعتراف کردند که فیلم قابل قبول و سختی ساختهام اما گفتههای شما را به گوش جان میپذیرم.
سکانس پایانی فیلم پرواز پرندهها و کاغذها فکر میکنم که صحبتهای زیادی درباره این سکانس دارید؟
این سکانس سکانس هویت است آدمهایی که هیچی با خودشان نیاورده اند. اولین چیزی که از آدم میپرسند این است که تو کی هستی و این آدم هیچ برگهای ندارد که من کی هستم و از کجا هستم. تنها چیزی که میتواند هویت آدم باشد یک اسم و یک تصویراست. تصویر سر و صورت آدمهاست. و این آدمها هیچ کدام از اینها را ندارند چه اتفاقی افتاده است؟ بمب شیمیایی باعث شده تمام صورتهای آنها بسوزد. اسمشان نوشته میشود و یک عکس پولاریزه از آنها گرفته میشود چون او باید با این تصویر جدید که همراه با سوختگی است، از این به بعد زندگی کند. این سکانس خود یک اثر مستقل است خیلی وقتها خیلی چیزهایی که ما برای به دست آوردن یا حفظ آن یا حتی محو کردنش؛ تلاش میکنیم؛ در نهایت است.