گفتگوی ایلنا با مجتبی میرتهماسب:
نقشهی معبرهای تلویزیون فقط دست خودیهاست
تلویزیون منطقهای مینگذاری شده است و نقشهٔ معبرهایش هم دست یک عدهی خاص. سازمان سینمایی هم بیشتر به مخالفینش اهمیت میدهد. همان جریانی که چشم دیدن هیچ فعالیتی را ندارند و هدفشان تخریب است.
مجتبی میرطهماسب؛ کارگردان مستقل سینمای مستند؛ به تازگی با اکران فیلم مستند شش قرن و شش سال فضای متفاوتی را در سینمای مستند بوجود آورده است. تعبیرش از تلویزیون بسیار جالب است: تلویزیون منطقهای مینگذاری شده است و نقشهٔ معبرهایش هم دست یک عدهی خاص. تعبیرش از دولت هم خواندنیست: سازمان سینمایی بیشتر به مخالفینش اهمیت میدهد. همان جریانی که چشم دیدن هیچ فعالیتی در این عرصه را ندارند و هدفشان تخریب است. گفتگوی ایلنا با این مستندساز را بخوانید…
از ابتدا فیلم «شش قرن و شش سال» برای نمایش ساخته شده بود؟ احساس میشود پخش مستند این پروژه برای شما بیشتر مورد توجه بوده تا اینکه فیلم تماشاگر داشته باشد؟
درمورد انتخاب موضوع به همین شکلی است که شما میگویید، یعنی همیشه کنجکاویهای شخصی؛ مرا وارد فضایی میکند که به نظرم باید به جامعه معرفی شوند. این یک نگاه فرهنگی و غیرکاسبکارانه است، زیرا ممکن است به این منجر شود که حتی فیلمها دیده نشود. با علم به اینکه این موضوعات شاید برای مخاطب جذاب نباشد، اما همیشه تلاشم این بوده که فیلمهایم دیده شوند. فیلم را برای خودم نمیسازم، بلکه تلاشم این است تا آن را در یک گستره پرمخاطبی پخش کنم و به نمایش بگذارم. این فیلمها را میسازم تا بخشی از جامعه را به موضوعات کمتر عمومی شده آگاه کنم و هدف اصلیام هم نمایش در سطح گسترده است که اکران در سینماها جزوی از آن است.
مخاطبی که میگویید امکان ندارد پاشه آشیل فیلم شود؟
به دلیل موضوعاتی که برای فیلم انتخاب میکنم تلاشم این است تا همه نوع قشری فیلم را ببینند و هدفگذاری خاصی نمیکنم. مسلماً «شش قرن و شش سال» بحثکاملاً تخصصی در حوزه موسیقی است؛ البته برای من جذابیت ساخت این فیلم به خاطر بحثتخصصی موسیقی نیست، بلکه تلاش یک عده موزیسین است که دغدغه فرهنگ و موسیقی دارند و در جستجوی هویت هستند. یعنی خود عنصر تلاش برای من از اهمیت زیادی برخوردار است؛ به همین دلیل سعی کردم در فیلم بحثتخصصی آن را هم کمی بازکنم.
بیننده عادی ممکن است متوجه بسیاری از مباحثتخصصی نشود اما متوجه تلاش آنها میشود. در طول این سالها تِمی را دنبال کردهام که همواره در فیلمهای من وجود دارد و برای من ارزشمند است و آن، همت و تلاش فرد یا افرادی است که فارغ از شرایط و فضای موجود، تصمیم میگیرند کاری را به انجام برسانند و این کار را انجام میدهند. این نکته در فیلمهای من هست و فکر میکنم جامعه هم به آن نیاز دارد. یعنی فکر میکنم زمانیکه مخاطب فیلمهایم را میبیند، میتواند بگوید هنوز هم میتوان در این کشور کار خوب انجام داد. با این ایده است که سعی میکنم تا فیلم مخاطب گستردهتری را جذب کند؛ با توجه به اینکه ما امکان پخش از تلویزیون را نداریم و فیلم مستند دیدن در سینما هم کار غیرمتعارفی است، اما این تلاشی است که به آن امید دارم.
اولین مواجهه تماشاگر با فیلم از عبدالقادر مراغهای است که به مخاطب میگوید موسیقی هنوز در کشور به رسمیت شناخته نشده. به همین خاطر سندیت برای شما مهمتر از موضوع به روز بودن است؟
طبیعی است، زیرا بحثمن هویت و تلاش است و زندگی و آثار عبدالقادر مراغهای از ورای این تلاش امروزی فهمیده میشود. در گستره جهانی اگر از موضوعات عام و روزمره بگذریم موضوعات عمیق زیادی وجود دارد که جهان امروز نیز به آن توجه میکند. از جمله همین پروژه عبدالقادر مراغهای که به سرپرستی محمدرضا درویشی انجام شد. یعنی نگاهمان نسبت به دغدغههای اصیل باید عمیقتر باشد. در بیخبری میشنویم که تار ثبت جهانی شد و به جای اینکه به عقبتر برگردیم و خودمان را تصحیح کنیم در رسانهها داد و فریاد راه میاندازیم که چرا چنین کاری صورت گرفته است. من دارم این کار را انجام میدهم تا دچار روزمرگی نشوم؛ ضمن اینکه بینندهای که در سینما به دنبال چیزی جز سرگرمی است هم بتواند انتخاب کند.
گویا میخواهید بگویید درویشی دارد کاری انجام میدهد اما حواسش نیست چه کار مهمیست و این موضوع باید ثبت شود. آیا چنین شأنی هم برای سینمای مستند قائل هستید؟
تم همان است، اما نگاهی که به آنها دارم از بالا نیست. محمدرضا درویشی به عنوان یک پژوهشگر و حتی گروه عبدالقادر که هرکدامشان از سرآمدان موسیقی ایران هستند، همه به امر پژوهش و ثبت واقف هستند. بنابراین آنها وظیفه خود را درست انجام دادهاند. آنچه من به دنبالاش هستم همراهی با آن اندیشه و انتقال آن به جامعه به واسطهٔ سینما است.
من معتقدم سینما به دلیل رسانه بودن، پرمخاطبتر بودن و فشرده کردن اطلاعات، مقدمهای برای ورود به این موضوعات است که اگر بیننده دوست دارد درباره این آدمها و اندیشهشان بیشتر بداند، بعد از آن خودش دنبال کند. من از امکان سینما به نفع موضوع استفاه میکنم؛ البته نه از موضع بالا، بلکه کاملاً از موضع همراه و همسو با آن جریان برای جذب مخاطب بیشتر.
احساس میشود با همه این پژوهشها و مکتوب شدنها زمانیکه در قالب فیلم درمیآید؛ همگانی میشود؟
قطعاً، آنچه هم من میگویم امکان استفاده از رسانهٔ دیگری به نام سینماست. آلبوم «شوق نامه» حاصل تلاش ۶ سال فعالیت گروه عبدالقادر مراغهای ۲ سال پیش منتشر و وارد بازار شد. اما امروز متوجه میشویم که چه چیزی منتشر شده است. فیلم توانسته زاویه دیگری از این کار را نشان دهد، درست مانند ثبت پروژه است. باید توجه داشت که سینما کاری که تمام شده را از زوایای گوناگون نشان میدهد، مانند کتاب که زمانیکه منتشر میشود شاید ۱۰۰۰ نفر میخوانند اما زمانیکه تبدیل به فیلم میشود خیلی بیشتر بیننده دارد.
چرا در ایران کتاب و فیلم با هم هماهنگ نیستند. بهعنوان مثال برای همین پروژه عبدالقادر مراغهای هیچ وقت پکیج رسانهای تعریف نمیکنیم؟
اگر منظورتان دولت است که غافل از این قضیه است. در این فیلم مطرح میکنم و در بسیاری از جاها درباره اینکه برخی از پروژهها ملی است صحبت کردهام. این چیزی است که از سمت ارگانهای دولتی طراحی و به آن فکر میشود؛ آدمهایی برای آن کار دعوت میشوند و حاصل کار به صورت پکیج درمیآید. اما در اینجا چنین اتفاقی نمیافتد. اینجا یک دفعه محمدرضا درویشی پیدا میشود که تمام عمرش به اندازه یک وزارتخانه بدون مزد و منت کار کرده است و آدمی هم مثل من پیدا میشود که حواسش به این قضیه هست و فیلمش را میسازد. در شکل کلی کسی از موضع مسئول و بانی نگاه نمیکند. یعنی نمیتوانیم از دولت صاحب سرمایه توقع داشته باشیم تا به این تیم فکری بپیوندد. این امکان وجود ندارد و مانند بسیاری از کارهای دیگر در این کشور عدهای کار خودشان را انجام میدهند و نفع آن به دولتها میرسد.
ناشر موسیقی «شوق نامه» زمان انتشار نمیتوانست به درویشی بگوید بیا در کنارش کتاب و فیلم آنرا هم منتشر کنیم؟
باید یادآور شوم که در تولید پروژه شوق نامه، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشارکت کرد. توقعی از ناشر نمیتوان داشت، درحالیکه هر دو به عنوان بخش خصوصی میتوانند به آن فکر کنند. همان سالها که کار شروع شده بود به پیشنهاد درویشی سراغ کانون پرورش رفتم. با مدیر وقت امور سینمایی آنجا جلسهای ۵۰ دقیقهای داشتم، ۴۵ دقیقه ایشان از کرامات خود گفت و ۵ دقیقه آخر نوبت من شد تا موضوع را بگویم. گفتم من کار تولید فیلم پروژهٔ آقای درویشی را آغاز کردهام، شما هم حمایت کنید تا فیلم ساخته شود و در بستهبندی نهایی قرار گیرد. متاسفانه جواب مدیر وقت این بود که شما چگونه بدون اجازه از ما چنین کاری را انجام دادید، زیرا این کار متعلق به ما است! در جواب به او گفتم درویشی برای بخش سیدی کارشان با شما قرارداد دارند که متعلق به شما است، این پروژه زوایای مختلفی دارد که متعلق به درویشی است. یعنی باید به مدیری که قرار است برای ما تصمیم بگیرد الفبای حقوق مولف را توضیح میدادیم؛ در نهایت منجر شد تا خودم کار را ادامه دهم.
در تمام ۱۵ سال اخیر که تهیهکنندهٔ کارهای خودم هستم؛ هیچ وقت برای شروع کار دغدغهٔ سرمایه ندارم، زیرا بسیاری از پروژههایی که میتواند ساخته شود معطل بودجه میماند، اما من قبل از اینکه به بودجه فکر کنم، تولید هر موضوعی که انتخاب میکنم را شروع میکنم و در حین ساخت به سراغ سرمایهگذار میروم. درمورد «شش قرن و شش سال» هم به همین شکل بود؛ برای جذب سرمایهگذاری به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و فرهنگستان هنر رفتم. البته همه اینها به سفارش دوستانی بود که میگفتند اینها حتماً حمایت میکنند، اما نکردند. یادم میآید برای همین فیلم به پیشنهاد دوستی، پروژه به محمد آفریده رئیس وقت مرکز گسترش معرفی شد و آقای آفریده پیغام داد که ما باید همدیگر را ببینیم و بالاخره در یک پروژه با هم همکاری داشته باشیم. درحالیکه تا آن زمان با مرکز گسترش مراودهٔ کاری نکرده بودم.
یک سال و نیم از زمان فیلمبرداری میگذشت که پیش آفریده رفتم، ایشان پیشنهاد پروژه را به شورایشان داد که متاسفانه در آنجا کج فهمیها و کج سلیقگیهایی وجود داشت و اصرار داشتند در مورد همهچیز از جمله بودجه و تعداد جلسات کار و غیره اظهارنظر کنند، ضمن اینکه من نسبت به بیشتر مفاد قرارداد مرکز اعتراض داشتم و تصمیم داشتم قرارداد نبندم. از طرفی باید سفر ترکیه را میرفتم و از طرفی هم به آفریده اعتماد کرده بودم که اصرار داشت این مشکلات حل میشود و همهٔ اشکالات را به توافق شفاهی موکول کرد و اینکه همه این موارد سال آینده متمم میخورد. اما سال بعد دیگر محمد آفریده در مرکز گسترش نبود! و جالبتر اینکه چند ماه بعد نامهای از رئیس جدید مرکز گسترش برای من آمد مبنی بر اینکه شما به تعهداتتان عمل نکردهاید و این فیلم را تمام نکردهاید! من هم در جواب، تقاضای فسخ قراردادشان را کردم، البته آنها میترسیدند فسخ قرارداد کنند اما من این کار را انجام دادم و دو قسطی را که از مرکز گرفته بودم را بازگرداندم و فیلم را خودم با مشارکت سرمایهگذاری یک دوست علاقهمند و فهیم به پایان رساندم.
این همه مستند در مرکز گسترش ساخته میشود اما نمیتوانیم مستند دلخواهمان را در مرکز پیدا کنیم و تنها موکول شده به جشنواره سینماحقیقت درحالیکه آثار مستندسازان حرفهای کمتر به جشنواره سینما حقیقت میآید؟
مرکز گسترش تابع سازمان سینمایی و به تبع آن دولت است و اصولاً اشکالات ریشهای در این زمینه وجود دارد. نوع نگاه دولت به سینما تمامیتخواهی است. دولت چون پول نفت دارد و میتواند امکانات در اختیار فیلمسازان بگذارد، میتواند بگوید با چه قیمتی چه بسازید، با چه قراردادی و چگونه بسازید و پخش آن به چه صورتی باشد. سرمایههای عمومی که در اختیار دولت قرار میگیرد و دولت خودش را محق به تقسیم آن میداند یک شیوهٔ «سود در تولید» بهوجود آورده که عموماً سینمای ایران را دچار اخلال کرده و همه سودشان در این است که فیلم تولید کنند.
باید توجه داشت تا زمانیکه با این شیوه فیلم میسازید سرنوشت فیلم مهم نیست، و فیلم بعد از ساخته شدن پروندهاش بسته میشود زیرا همه سودشان را بردهاند و نیازمند پخش، فروش و نمایش فیلم نیستند. مرکز گسترش باید تغییر نقش دهد، باید تولید را مهار کند و بیشتر خریدار آثار باشد، باید صندوق سینمای مستند باشد، باید حامی طرحها و پروژههایی که تولید میشود باشد. سیاست فعلی مرکز گسترش و به تبع آن سازمان سینمایی حداقل درباره سینمای مستند شکست خواهد خورد؛ زیرا الان مساله اصلی در سینمای مستند پخش فیلم است. امروزه تولید راحتتر شده و هر کسی خودش میتواند تولید کند، مهمتر از آن مسالهٔ پخش است که مرکز گسترش از آن عقب است، متاسفانه شهوت تولید کردن را نمیتوان در مدیران کنترل کرد.
بسیاری از فیلمسازان بنیه تولید به صورت مستقل را ندارند زیرا کار دیگری جز مستندسازی ندارند.
باید توجه داشت زمانیکه عرصهٔ پخش برای من ناشناخته باشد تمام فکر من معطوف تولید میشود. فیلم ساختن مانند تولد بچه است، اما پخش آن مانند بزرگ کردن بچه است؛ یعنی زمانیکه فیلمی را تولید میکنید باید پدری یا مادری کنید تا فیلم سرنوشت خوبی پیدا کند. در سینمای حرفهای حضور مرکز گسترش مانع است زیرا موجب میشود تا فیلمساز از نظر مالی به آنجا متکی و نسبت به سرنوشت فیلمش بیتفاوت باشد و نگرانی برای بازده سرمایه هم نداشته باشد. معتقدم سرمایهگذاری دولتی است که در فیلم مستند اخلال ایجاد میکند، ضمن اینکه ما درباره صدقهسری حرف نمیزنیم ما درباره سینمای مستند حرف میزنیم. علیرغم شعارهایی که دولت در بخش خصوصی میدهد با نوع تولید و نوع پخشی که در پیش گرفته است همه راهها را برای بخش خصوصی بسته است. تمام خطاهای مرکز گسترش و سازمان سینمایی این است که برایشان تولید فیلم بعدی بیشتر از پخش فیلم اهمیت دارد.
آیا تولیدات از کیفیت خوبی برخوردار است؟
مرکز گسترش تهیهکننده به معنای متخصص نیست، تنها پول تقسیم میکند و در این فضا هر کسی سعی میکند طوری فیلم بسازد که برای خودش هم سودی دست و پا کند. اگر به صورت آماری به مرکز نگه کنید به ندرت به تولیدات ارزشمندی خواهید رسید.
در دورههای اخیر تغییراتی اعمال شده؟
من خیلی در سالهای اخیر درگیر مرکز گسترش نبودهام و یکی دوباری هم که ورود پیدا کردم از منظر پخش بوده است. همانطور که میدانید نمایش فیلم مستند در گروه هنر و تجربه با فیلم «شش قرن و شش سال» آغاز به کار کرد و کاری هم به اکرانهای مدل قبل ندارم زیرا آن شیوهها جواب نمیداده است. اما الان قرار است اتفاقی بیافتد و مرکز گسترش چشمش را به روی این مساله بسته است؛ درحالیکه به عنوان بخش دولتی باید توجه کند که چه اتفاقی دارد میافتد.
نمایش فیلم مستند چگونه بوده؟
در حال حاضر خیلی تاثیرگذار نیست، زیرا یک روز در هفته است و این مقدار زمان کافی نیست. البته این نکته را هم باید یادآور شوم که با همه کاستیها و مشکلاتی که در سینمای مستند وجود دارد مدیر فعلی مرکز گسترش(سیدمحمدمهدی طباطبایینژاد) به کارش آشنا است و حسن نیت و گوش شنوا دارد. پرکردن سالن ۷۰ نفره برای فیلم مستند کار ویژهای نیست و با توجه به اینکه سینمای مستند میتواند امکان اکران پیدا کند باید در آن تجدیدنظر شود.
سالهایی بود که سینمای مستند تلویزیون را نداشت و خارج از آن هم امکان پخش نداشت، تا اینکه اصناف جریان نمایش فیلم مستند راه انداختند و مرکز گسترش هم به آن اضافه شد، اما پله بعدی این است که امکان پخش مداوم در سینما و نمایش خانگی فراهم کنیم. شاید نمایشهای موردی مخل اکران فیلمهای مستند باشد. مساله فروش برای ما کاملاً ناشناخته است و از این منظر در سینمای مستند رشد نداشتهایم؛ این حیطهٔ ناشناخته سینمای مستند است و بسیاری از مستندسازان که فیلمهای خوبی هم دارند از وجود گروه هنر و تجربه بیخبر هستند.
آیا این امر ناشی از این نیست که ما نگاهمان به مخاطب هنوز به روز نشده؟
فکر میکنم یک ویژگی جریان فرهنگی سینما این است که یک منوی جدید به مخاطب ارائه میدهد که همه دوست دارند آنرا تجربه کنند. گروه هنر و تجربه این ویژگی را دارد اما باید اطلاعرسانی خود را هدفمند کند. فیلم من قرار نیست با شیوههای معمول مخاطب را جذب کند؛ ابتدا باید شناسایی کنیم که مخاطب ما در چه حوزههایی است و اطلاعاتمان را با ادبیات ویژهٔ این نوع سینما به مخاطب منتقل کنیم.
مدیران مرکز به این نکته توجه دارند که تلویزیون جاییست برای مستند. الان هم شبکه مستند راه افتاده اما هنوز رابطه بین تلویزیون، فیلم مستند و مخاطب مستند شکل نگرفته. چرا؟
تلویزیون طوری عمل کرده که ما مستندسازانی که خارج از تلویزیون تولید میکنیم اصلاً به آن فکر نکنیم، یعنی آنقدر تجربههای تلخ و مراودات بینتیجه داریم که از جایی به بعد دیگر آنرا رها کردهایم. فارغ از رابطه سینما و جامعه سینمایی، همان رابطهای که جامعه با تلویزیون دارد را میتوان ملاک قرار داد. تلویزیون ما با بیش از ۳۰ شبکه و چندهزار پرسنل و بودجههای عجیب و غریب عمومی به شبکه من و تو باخته است. باید چرایی آنرا پیدا کرد تا بقیهٔ مسائل هم حل شود. کاری به اینکه چه ایدئولوژی پشت آن است نداریم،
تلویزیون به مخاطب احترام نمیگذارد و به مرحلهای رسیده که با شرایطی که دارد حتی اگر بخواهد هم من به او فیلم نمیدهم. الان چند سال است که شبکه مستند راهاندازی شده و من هم مستندسازی هستم که حداقل سالی یک فیلم مستند میسازم، اما حتی یک بار هم با من برای مستندهایم تماس نگرفتهاند. زمانی که مستند «بانوی گل سرخ» را ساختم مسئولین چند شبکه با من تماس گرفتند که چرا این مستند را برای پخش به تلویزیون نمیدهی. من فیلم را به آنها دادم اما در فاصله بسیار کمی گفتند ما نمیتوانیم از تو فیلم مستند پخش کنیم.
ما تنها درباره مستندهای سیاسی و اجتماعی دچار مشکل نیستیم حتی درباره مستندهای علمی و حیات وحش هم دچار مشکلیم. جایی مانند نشنال جغرافی چند شبکه مستند دارد متاسفانه برای دیدن آنها باید وجهی را پرداخت کنیم و تلویزیون حتی در این بخش هم دچار مشکل شده است؟
تلویزیون منطقهای کاملا مینگذاری شده است و نقشهٔ معبرهایش هم دست یک عده خواص است. به خودی و غیرخودی تقسیم شده و در دایرهٔ محدود خودش تولید و پخش میکند. عدهای را هم کامل کنار گذاشته و غیرخودی فرض میکند. رسانهای با این عظمت را مال خود کرده و تنها راه ارتباطی مستندساز و مخاطب را قطع کردهاند. حتی در مسائل حقوقی و حرفهای درونی خودش هم به همین شکل عمل کرده است.
با دولت جدید وضعیت را چطور میبینید؟ امیدی به تغییر وجود دارد یا دولت هم در راه فرسایشی افتاده؟
باتوجه به شعارهایی که زمان انتخابات داده شد و روی کار آمدن مدیران جدید، تا کنون هیچ اتفاقی نیافتاده است. در حوزه فرهنگ، وزارت ارشاد همان سیاستهای قبلی را دنبال میکند. تا زمانی که نگاه ارشاد به هنرمند، دادن امتیاز به هنرمند است نه اینکه فعالیت هنری حق هر کسی است، این اتفاقات میافتد. فعالیت من در عرصه فرهنگ و سینما حق من است نه امتیازی که ارشاد بخواهد به من بدهد یا بگیرد؛ اما ارشاد برعکس عمل میکند. تنها مدیران عوض میشوند و هیچ تغییری از نظر شیوههای کلان وجود ندارد؛ ضمن اینکه در جشنواره فجر سال گذشته که اولین نمود سازمان سینمایی بود تکلیف ما روشن شد.
سازمان سینمایی بجای اینکه به سینماگران و خود سینما اهمیت دهد بیشتر به مخالفینش اهمیت داد. یعنی به جریانی که چشم دیدن هیچ فعالیتی در این عرصه را ندارند و هدفشان تخریب است. ارشاد به شدت در موضع واکنشی است و سعی میکند شرایط موجود را حفظ کند. و این خود به خود برای فرهنگ کشور مخرب است.
گفتگو از: علی زادمهر