خبرگزاری کار ایران

یک نویسنده و کارگردان تئاتر در گفتگو با ایلنا مطرح کرد؛

نباید متن‌های شاخص را ببوسیم و کنار بگذاریم/ اثر فردریش دورنمات چندلایه و شگرف است

نباید متن‌های شاخص را ببوسیم و کنار بگذاریم/ اثر فردریش دورنمات چندلایه و شگرف است
کد خبر : ۱۶۲۱۶۶۶

محمدرضا مالکی کارگردان تئاتر و بازیگر که این روزها نمایش «بازی استریندبرگ» را روی صحنه دارد، درباره چند و چون اجرای آن با ایلنا گفتگو کرد. او معتقد است نباید آثار مهم را به دلیل اینکه بزرگان و استادان آنها را روی صحنه برده‌اند، بوسید و کنار گذاشت. وی تلاش کرده با نگاهی جدید و متفاوت به اجرای شاهکار فریدریش دورنمات بپردازد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، برای به صحنه بردن یک تئاتر چه نمایشنامه‌ای مناسبت است و برای مخاطبان امروزی جذابیت دارد؟ اصولا عوامل مختلفی در انتخاب یک نمایشنامه‌ی مناسب موثرند. اگر از سلیقه کارگردان بگذریم، در وهله اول انتخاب اثر باید با اقتضاء و شرایط اجتماعی زمانه هم‌خوانی داشته باشد. یعنی اینکه بیانگر دغدغه‌های مهمی باشد که مخاطبان به طور کم و بیش با آنها مواجه هستند. پس از این انتخاب مهم است که انجام کارهای بعدی در دستور کار قرار می‌گیرد و مواردی چون انتخاب بازیگران، تصحیح و دراماتورژی و تمرین مطرح می‌شود. اما در میان آثار برخی را استادان طی اجراهایی قدرتمند روی صحنه برده‌اند. معمولا کارگردان‌های نسل‌های بعد به سراغ چنین آثاری نمی‌روند یا خیلی محتاطانه این کار را می‌کنند. مثال‌های متعددی در اینباره وجود دارد که «بازی استریندبرگ» یکی از آنهاست.

این اثر تا آن حد منسجم و نوآورانه است که در همان ابتدای نگارش و اجرا الهام‌بخش غول‌های دیگر ادبیات نمایشی قرار گرفت و تأثیر عمیقی بر تئاتر مدرن و نویسندگان پس از خود داشت. نمایشنامه «بازی استریندبرگ» را باید اثری روانشناسانه دانست که منتقدانه و هنرمندانه، به روابط پیچیده انسانی می‌پردازد. مخاطبان خاص و عام تئاتر نمایش «بازی استریندبرگ» را در ایران،‌ با اجراهای حمید سمندریان به یاد می‌‌آورند.

 سمندریان اولین‌بار این اثر را در اوائل دهه پنجاه، با بازی هما روستا، محمدعلی کشاورز و اسماعیل شنگله روی صحنه برد. این اثر برای دوم در سال ۱۳۷۸ با بازی هما روستا، رضا کیانیان و احمد ساعتچیان اجرا شد. البته این نمایش یک بار دیگر پس از درگذشت حمید سمندریان با کارگردانی هما روستا و بازی خودش، ساعتچیان و پیام دهکردی، مهرماه سال نود و یک در تماشاخانه ایرانشهر اجرا شد.

حال محمدرضا مالکی بازیگر و کارگردان این نمایش را از هفدهم فروردین‌ماه در سالن استاد سمندریان واقع در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه برده است. محمدرضا مالکی، صفورا خوش طینت و مجید اسدی در این اثر ایفای نقش می‌کنند. 

مالکی درباره این اثر با ایلنا گفتگو کرد. او اردیبهشت‌ماه سال ۱۴۰۲ نمایش «لانگ‌شات» را در سالن «سایه» واقع در مجموعه تئاتر شهر برده بود؛ اثری رئالیستی در تمجید هنروران سینما.

نباید متن‌های شاخص را ببوسیم و کنار بگذاریم/ اثر فردریش دورنمات چندلایه و شگرف است

در گفت‌وگوی قبلی‌تان با ایلنا نسبت به روند اجرای نمایش «لانگ‌شات»، احساس رضایت داشتید. اکنون، با توجه به پروژه‌ای که در حال اجرا دارید، به نظر می‌رسد تغییری در نگرش شما نسبت به انتخاب متن و مضمون پدید آمده است. شما از «لانگ‌شات» متنی رئال و سینمایی به «بازی استریندبرگ» رسیده‌اید؛ اثری که به‌مراتب جدی‌تر و با حساسیتی فزاینده همراه است. این تغییر جهت از کجا نشأت می‌گیرد؟

همیشه سعی کرده‌ام اصطلاحا خودم را نبندم و هیچ‌گاه خود را محدود نساخته‌ام؛ من در حوزه عروسکی و کودک و نوجوان هم پنج‌ اثر تولید کرده‌ام. اصولا اینگونه نیستم که مثلا بگویم فقط ایرانی کار می‌کنم یا فقط سراغ نمایشنامه‌های خارجی می‌روم. به عنوان فردی که تئاتر کار می‌کند، همواره کوشیده‌ام اثری را برگزینم که به جهان‌بینی‌ام نزدیک‌تر باشد، معمولا همه این کار را انجام می‌دهند و این یک قاعده کلی است. کلا خودم را به سبک یا ژانر خاصی محدود نمی‌کنم.

به این معنا که بیشتر بر مبنای ارتباط درونی با محتوا دست به انتخاب می‌زنید، نه آنکه سبک مشخصی را مدنظر داشته باشید؟

 دقیقاً همین‌طور است. در طول این سالیان، چه در مقام کارگردان و چه در کسوت بازیگر، همواره در جست‌وجوی داستانی بوده‌ام که مرا جذب کند. این‌گونه است که انگار دکمه‌ای می‌یابم و برای آن کت می‌دوزم. البته، استثناهایی نیز وجود داشته؛ مثلا نمایش «پینوکیو» که قصه‌ی آن از ترجمه‌ی صادق چوبک اقتباس شد. ما این اثر را با نویسنده به نمایشنامه تبدیل کردیم. بعد از آن طرح‌هایی داشتم که آنها را با نویسندگان مطرح می‌کردم و شروع به نگارش آنها می‌نمودم. این رویه ادامه داشت، تا به نمایش «لانگ‌شات» رسیدم. بخش‌هایی از این اثر را شخصاً نوشتم و جواد خورشا به بازنویسی آن همت گماشت.

 در ادامه بعد از اجرای «لانگ‌شات» بود که به سراغ درام دشوار، «بازی استریندبرگ» رفتید؟

خیر. بگذارید سوال شما را طور دیگری پاسخ دهم. من برای اجرا در تماشاخانه ایرانشهر دو سال در نوبت بودم؛ یعنی از دوران مدیریت قبلی. پیش از «بازی استریندبرگ» طرحی داشتم که آن را به آقای محمد میرعلی‌اکبری دادم و ایشان لطف کردند و آن را نوشتند. اما اجرای این اثر در آن برهه؛ دشوار بود؛ از این رو، آن را کنار گذاشتم.  اثری که می‌گویم، درباره سینماست و همچنان آن را دوست دارم. قصه‌اش درباره سینماست و در زمان مناسب اجرای‌اش خواهم کرد. در ادامه از نمایشنامه‌ای خارجی اقتباس نمودیم و مجدد آقای میرعلی‌اکبری زحمت نگارش آن را عهده‌دار شدند. متأسفانه با چالش‌هایی مواجه شدیم؛ هم از جانب سالن و هم از نظر شوراهای نظارتی. علی‌رغم تلاش وافر برای دفاع از اثر، در نهایت تصمیم گرفتیم گزینه‌ی دیگری را برگزینیم. این روند زمان زیادی از من گرفت. خلاصه ماجرا اینکه در نهایت برای اینکه سالن و تماشاخانه ایرانشهر را بعد از دو سال حفظ کنیم، به سراغ اثر فریدریش دورنمات با ترجمه استاد سمندریان رفتم.

چگونه به انتخاب اثر پیچیده‌ و سنگینی مثل «بازی استریندبرگ» رسیدید؟

من متن‌های زیادی خوانده‌ام و از میان آنها به چنین اثری رسیدم. همواره باید عنصری در متن وجود داشته باشد که مرا قلقلک دهد. عادت کرده بودم برای دکمه‌ای که می‌یابم کت بدوزم و همین کار را برایم سخت می‌کرد. در رابطه با نمایشنامه «بازی استریندبرگ» باید بگویم، حدود شانزده یا هفده سال پیش، در پایان‌نامه‌ی یکی از دوستان، نقش ادگار را ایفا نمودم که یکی از سه شخصیت نمایشنامه است. از آن زمان، این متن با من همراه بوده است.

اصولا هم‌نسلان من و شما، یعنی دهه شصتی‌ها از میزان اهمیت «بازی استریندبرگ» به واسطه اجراهای حمید سمندریان،‌ آگاه هستند. اینکه سمندریان این اثر را روی صحنه برده، کار را برای شما سخت نکرده است؟ 

اتفاقا یک نفر متعجب از من پرسید؛ آقا واقعا می‌خواهی اثری را روی صحنه ببری، که حمید سمندریان آن را اجرا کرده؟ در پاسخ گفتم؛ بله همینطور است و می‌خواهم اجرای بعدی به کارگردانی من باشد. و خیلی هم خوب! ما باید کار کنیم. چه ایرادی دارد متنی را روی صحنه ببریم که یکی از استادان آن را به طرز خیلی خوبی اجرا کرده است؟ ما نباید چنین آثاری را ببوسیم و آنها را در طاقچه بگذاریم؛ صرفاً به این دلیل که پیش‌تر توسط فردی دیگر اجرا شده است.

هر زمانه‌ای اقتضائات خود را دارد و موارد زیادی روی اجرای یک اثر تاثیر می‌گذارند. به هر حال هر روندی که باشد،‌ باید از فیلتر اندیشه و ذهن کارگردان بگذرد. این ایراد نیست!

به قول شما، زمانه دگرگون شده و دغدغه‌ها تفاوت یافته‌اند. باید مجدداً بنگریم و دوباره به کشف بپردازیم. نهاینا اینکه «بازی استریندبرگ» را بسیار دوست می‌دارم و همواره حسرت اجرای آن را در دل داشته‌ام.

گفتید این بار نیز همان نقش ادگار را ایفا کرده‌اید.

بله، ولی متفاوت‌تر از گذشته. در آن زمان، اجرا در قالب پایان‌نامه‌ی دانشگاهی بود و دو اجرا داشتیم؛ اما این بار جدی‌تر و با پرداختی عمیق‌تر. واقعا چقدر همه مولفه‌ها در «بازی استریندبرگ» درست چیده شده‌اند و اثر چه پرداخت درستی دارد. این اثر در واقع، نمایشنامه‌ای چندلایه و شگرف است.

در «بازی استریندبرگ» با اثری چند لایه مواجهیم. آنچه برای شما در این اثر اهمیت بسیار داشته و نظرتان را جلب کرده،‌ چه مواردی است؟

روابط برایم موضوع جالب و مهمی است. آن رابطه‌ی پیچیده‌ میان زن و شوهر و ورود شخص ثالث (کورت) به ماجرا. این اثر روایتی سنگین از رنج انسانی را به تصویر می‌کشد و مخاطب مدام تصور می‌کند که آن دو نفر دیگر می‌خواهند کورت مظلوم را قربانی کنند. در ادامه است که اتفاق دیگری رخ می‌دهد و مخاطب را متعجب‌تر می‌کند. ما می‌بینیم که او هیولایی است!

اصولا رنج در «بازی استریندبرگ» نمود پر رنگی از زندگی بشر در همه اعصار است. موافقید؟

کاملاً صحیح است. رنج، همواره با بشر همراه بوده و هست و همین موضوع باعث می‌شود، اثر هیچ‌گاه کهنه نشود. نویسنده با تیزبینی شگرفی این مسئله را در نمایشنامه بازتاب داده است. طنز تلخی که در این متن وجود دارد، به شدت کوبنده است. در بخشی از اثر ادگار بیهوش شده و کورت و آلیس بالای سر او ایستاده‌اند. کورت به آلیس می‌گوید؛ چرا اینقدر از هم متنفریم؟! و آلیس به او می‌گوید؛ چون زن و شوهریم! این دیالوگ در چنین فضایی طنز کوتاه و کوبنده‌ای دارد و خیلی عمیق و عجیب است. این جمله در عین حال، عمق فاجعه‌‌ای را بازگو می‌کند که در آن آدم‌ها به بن‌بست رسیده‌اند.

در خصوص وفاداری به متن اصلی (مشخصاً ترجمه  حمید سمندریان) چه میزان در اجرا پایبند بودید؟

ما به ترجمه‌ استاد سمندریان وفادار ماندیم. تنها تغییری که اعمال نمودیم، کوتاه‌سازی و اصلاح متن بود؛ به هر حال یک تئاتر باید در حوصله مخاطب امروز بگنجند. در کل به اثر و ترجمه خیلی دست نزدیم، اما به دلیل کوتاه کردن، در بخش‌هایی برای ایجاد اتصال‌هایی بین صحنه‌ها تغییراتی ایجاد کردیم و در متن دست بردیم، اما نه در حدی که بتوان آن را تغییر دانست. همه چیز در حد چند جمله بوده است. از سویی، ترجمه‌ای بهتر از اثر استاد سمندریان نداشته‌ایم و نداریم.

بعد از سمندریان هم کسی متن را ترجمه نکرده است.

من چند روز پیش با آقای جواد عاطفه صحبت می‌کردم. ایشان هم ترجمه‌ای از اثر دارند که هنوز بیرون نیامده است.

آن زمان که سمندریان «بازی استریندبرگ» را روی صحنه برد، اجرای ایشان را دیدید؟

خیر، حقیقتش این است که من آن اجراها را ندیده بودم. اصلاً نمی‌دانم چرا؛ شاید در آن زمان توانایی مالی برای تهیه‌ بلیت نداشتم. اصلاً به یاد نمی‌آورم که چرا نرفتم. اتفاقا همان پانزده، شانزده سال پیش که در پایان‌نامه دوستم نقش ادگار را بازی کردم، او فیلمی از اجرای سمندریان آورد که آقای رضا کیانیان در آن ایفای نقش کرده بود. اما من گفتم نمی‌خواهم آن را ببینم و ندیدم! احساس کردم بهتر است آن را نبینم.

خیلی‌ها برعکس شما فکر می‌‌کنند.

بله. برخی معتقدند باید دید تا برداشت و تحلیل کارگردان قبلی را دریافت، اما من بر این باورم که گاهی ندیدن بهتر است تا اثر زبان و فرم خود را بیابد. شاید همین امر سبب شد که اثر من مسیر متفاوت‌تری را در پیش بگیرد و این به نفع اجرا بود.

از نظر فرم اجرایی، چه تغییراتی در اثر ایجاد نمودید؟ آیا رئالیسم همچنان برای شما حائز اهمیت بود؟

فرم مقوله‌ای است که از فیلتر ذهن من کارگردان رد می‌شود و خب بر همین اساس تغییراتی وجود داشته است. پاسخ بخش دوم سوالتان هم بله است و هم خیر. فرم اثر تلفیقی است؛ یعنی بخش‌هایی به ‌شدت رئالیستی است و بخش‌هایی فرم‌گرایانه!

نباید متن‌های شاخص را ببوسیم و کنار بگذاریم/ اثر فردریش دورنمات چندلایه و شگرف است

با سورئال و ذهن‌گرایی که در اثر موج می‌زند چه کردید؟

 نمی‌خواهم عنوان سوررئال را بر آن نهم، ولی  فضاسازی خاصی دارد. برای مثال، در بخشی از اثر، کورت با زوزه گرگی از سوی ادگار مواجه می‌شود. او روی میز می‌رود و زوزه می‌کشد. این مورد در متن اصلی وجود ندارد و ما آن را اضافه نمودیم. در ادامه ادگار به اذیت کردن کورت و آلیس می‌پردازد. و مخاطب می‌گوید او عجب موجود خبیثی است. اما از جایی به بعد متوجه حال و رفتار کورت می‌شود و برایش دلسوزی می‌کند. در ادامه است که می‌بیند که خیر! اشتباه می‌کرده! در این‌گونه موارد، از فرم بهره گرفتیم تا روابط بین شخصیت‌ها را برجسته‌تر سازیم. و اینکه تلاش کرده‌‌ایم در بخش‌هایی فرم را بشکنیم.

شما در اثر قبلی‌تان «لانگ‌شات» سینما را دستمایه قرار دادید و کلا همواره روی اهمیت سینما تاکید کرده‌اید. به نظر می‌رسد سینما در آثار شما بسیار پررنگ است؟

قطعاً. من همواره سینما را در آثار خود دارم، حتی اگر به‌طور مستقیم نباشد. من عضو خیلی کوچکی از سینما هستم اما این هنر، همیشه برایم مهم است. در «بازی استریندبرگ» خیلی به سینما نپرداخته‌ام. البته در  این اثر نیز میزانسن‌ها، تعویض صحنه‌ها، نورپردازی و حتی حرکت صحنه‌ها به شکل سینمایی طراحی شده است. حین اجرا، صحنه‌ها در هم ادغام می‌شوند؛‌ چیزی شبیه «دیزالو» در سینما. ما اصلا تاریکی مطلق نداریم و صحنه‌ها در هم «دیزالو» می‌شوند. مخاطب حین تماشای اثر، از طریق فضاسازی و نور متوجه گذر زمان یا تغییر موقعیت می‌شود، نه صرفاً از طریق دیالوگ.    

شما نمایش «بازی استریندبرگ» را به حمید سمندریان و مصطفی اسکویی تقدیم کرده‌اید. به همین واسطه از تجارب آموزشی‌تان در مدرسه تئاتر مصطفی اسکویی بگویید.

دوره‌های آموزشی در آن زمان بسیار مهم بود. ما حتی اجازه نداشتیم تا سه سال کار کنیم، بلکه فقط باید می‌آموختیم و دیدگاه‌هایمان را گسترش می‌دادیم. در آن دوران بر این اساس آموزش می‌دیدیم. متاسفانه حال آن اصول مهم آموزشی از سوی مدرسان نادیده انگاشته می‌شوند و هنرجویان و تئاتری‌های نسل‌های جدید هم بدون آموزش‌های لازم و کسب تجارب روی صحنه می‌‌روند. در آن مقطع، در دهه هفتاد؛ ما واقعا و صرفا باید می‌دیدیم و تمرین می‌کردیم و می‌آموختیم و اجازه کار کردن نداشتیم.

متاسفانه اغلب این قواعد مهم در حیطه آموزش منسوخ شده‌اند. 

بله همینطور است. 

از این موضوع که بگذریم، آیا در پروژه‌های سینمایی و تلویزیونی هم مشغول به کار هستید؟

بله، اخیراً در سریالی به نام «اعتراف» به عنوان بازیگر حضور داشته‌ام. این پروژه هم در مرحله تولید است و هنوز مشخص نیست که در کدام پلتفرم پخش خواهد شد. در حال حاضر علاقه من بیشتر به تئاتر است، اما اگر کار خوب و پیشنهادی خوبی در سینما یا تلویزیون پیش بیاید، با کمال میل آن را بررسی می‌کنم.

در رابطه با نمایش «بازی استریندبرگ» توضیحاتی باقی مانده؟

خداوند را شاکرم که تیمی فوق‌العاده گرداگرد من جمع شد. نمی‌خواهم بگویم آثار پیشین ما ضعیف بودند یا گروهم اعضای ضعیفی داشته؛ اتفاقا برعکس؛ اما این بار گویی همه اعضا با ذهنی باز و هنرمندانه گام به جلو نهادند؛ از طراح صحنه و لباس گرفته تا پوستر و بروشور. برای مثال، طراحی لباس‌ها با مهدی شامیریان بود و با تفکر به آن پرداخت. ما در جست‌وجوی لباسی بودیم که هم حس کلاسیک را القا کند و هم آن فضا را در هم بشکند. با سینا ییلاق‌بیگی فضایی مینیمال طراحی کردیم که در عین سادگی، تصویر داشته باشد. صحنه به سمت چوب رفت؛ خانه‌ای کهنه، اما گرم. گرمایی که می‌سوزاند. حتی آن خط ورودی صحنه که در طراحی ما وجود دارد، الهام‌گرفته از زخمی بود که آدم‌ها به یکدیگر وارد می‌سازند. سینا این ایده را مطرح کرد که این برش‌ها در طراحی دیده شوند، همچون زخمی که بر روی دیوار یا کف باقی مانده است. از بازیگران اثر هم ممنونم که تمام دشواری‌ها را پذیرفتند و تمام تلاش خود را برای ایفای بهتر نقش‌ها به کار گرفتند.  رضا خضرایی نیز نورپردازی را به سمت گرمایی سوزان برد. برای مثال، نورهای قرمزی داریم که حس بوی خون را القا می‌کنند، یا در جایی کل فضا گرم است؛ اما تماشاچی حس ناامنی دارد. همه چیز در خدمت فضا بود. صحنه، نور، لباس، صدا همگی تبدیل به یک پکیج شدند. این انسجام برای من بسیار ارزشمند بود و خدا را شاکرم که این اتفاق افتاد.

ناگفته دیگری مانده؟

خیر فقط اینکه تئاتر به حمایت‌های بیشتری نیاز دارد تا هنرمندان بتوانند با کیفیت بهتری کار کنند.

گفتگو: وحید خانه‌ساز

عکس‌ها از پرتو جغتایی

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز