کارگردان فیلم «سرآغاز» مطرح کرد؛
این فیلم؛ فیزیک و روانشناسی را درهم آمیخته است/ تجربه جهانهای موازی در سینمای ایران
سعید حسینی با اشاره به اینکه فیلمنامه «سرآغاز» با محوریت علومی چون روانشناسی و فیزیک نوشته شده، تأکید کرد که در این اثر علوم مختلف مثل روانشناسی و فیزیک تلفیق شدهاند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، فیلم سینمایی «سرآغار» اولین تجربه سینمایی سعید حسینی در مقام کارگردان است که به تازگی در سینماهای کشور در گروه هنر و تجربه اکران شده است.
این فیلم سینمایی که میتوان آن را اثری علمی دانست که در قالب روایت یک قصه سینمایی به مباحث فیزیک، روانشناسی و حتی نجوم ورود میکند و از این منظر میتواند اثری قابل توجه برای مخاطبان علاقهمند به مباحث علمی در سینما باشد.
به بهانه اکران «سرآغاز» با سعید حسینی گفتگویی داشتیم که در ادامه مشروح این گفتگو را میخوانید:
ایده فیلم «سرآغاز» چگونه شکل گرفت؟
ایده اولیه به سه یا چهار سال پیش برمیگردد. همه انسانها حالت دژاوو را تجربه کردهاند. دژاوو لفظی فرانسوی است که درباره آشناپنداری است؛ برخی مواقع در جایی قرار میگیریم که احساس میکنیم قبلاً آنجا بودهایم یا کسی را قبلاً دیدهایم یا حسی را قبلاً تجربه کردهایم که شاید همه ما به این اتفاق بی توجه باشیم اما این تجربه برای من مسیری فکری باز کرد تا به این فکر کنم که چرا این اتفاق رخ میدهد.
فکر کردن به این موضوع من را به یک تئوری رساند که متعلق به خودم است و بر اساس علم نیست. من احساس کردم که شاید در یک بعد دیگری، یک منِ دیگر وجود دارد که پیشتر در اینجا بوده و توانسته این اتفاق را رقم بزند و این اتفاق در ذهن من نیز نقش بسته است.
نظریهای وجود دارد که «جهان هولوگرافیک» است، در این نظریه گفته میشود که شاید همه ما در یک منِ واحد که در هر کجا میتواند وجود داشته باشد در یک حقیقتی در دوردستها به وجود آمده باشیم که از آن حقیقت بینهایت از ما در سراسر جهان هستی ساطع میشود که در واقع ایده اولیه این نگرش برای من از دژاوو شکل گرفت.
بنابراین شما تحلیلی که از دژاوو برای شما ایجاد شد را در فیلمتان دنبال کردید؟
وقتی به سراغ سینمای داستانی میروید به ناچار باید به سمتی بروید که بتوانید قصهای روایت کنید. اگر ما بخواهیم فیلمی مستند بسازیم طبیعتاً باید بر اساس فرمول پیش برویم و قطعاً باید رئالیستی بودن فیلم حفظ شود.
با این حال باید بگویم که فیلم «سرآغاز» صرفاً پرداختی غیرعلمی و تخیلی نیست، من خودم مخاطب فیلمهایی هستم که علاوه بر جذابیت قصهشان برایم مفاهیم دیگری را هم به همراه داشته باشد و سینما برای من هیچوقت صرفاً سرگرمی نبوده است.
در چند سالی که نگارش فیلمنامه «سرآغاز» را بر عهده داشتم به دنبال این بودم که تا حد امکان داستانهای علمی را به این فیلم اضافه کنم اما از اینکه فیلمم به یک مستند صرفاً علمی تبدیل شود نیز فاصله گرفتم. ما بر اساس مقالات، کتب و داشتههایی که از دانشمندان مختلف مثل میچیو کاکو، استیون هاوکینگ و... وجود دارد که البته از آنها الهام گرفتهایم و قصههای خودمان را روایت کردهایم.
بنابراین نمیتوان گفت که پرداخت ما به مفاهیم مورد نظر در فیلم «سرآغاز» صد در صد علمی بوده چرا که اصلاً در سینما قرار بر این نیست و در بسیاری از فیلمهای مهم علمی مثل «میانستارهای» کریستوفر نولان که پروفسور کیپ تورن را به عنوان مشاور در کنار خود دارد هم شاهد هستیم که یک سفینه از میان یک سیاهچاله عبور میکند در حالیکه این اتفاق به لحاظ علمی در دنیای واقعی غیرممکن است.
از آنجا که به کریستوفر نولان اشاره کردید، او هم فیلمی به نام «Inception» دارد که سرآغاز نیز ترجمه شده است. آیا عنوان «سرآغاز» برای این فیلم نوعی ادای دین به نولان یا تأثیرپذیری است او است؟
من فکر میکنم تمام سینماگران دنیا ناخودآگاه وامدار اساتید بزرگ این حوزه هستند. ما با فیلمهای خوبی که دیدهایم میتوانیم فیلم بسازیم و لزوماً نمیتوانیم مدعی شویم که صد در صد قصه یا ایده متعلق به ما است.
نولان کارگردانی صاحب سبک است که سینمایی پربار و پرمعنا دارد و من هم از او تأثیر گرفتهام اما عنوان «سرآغاز» برای این فیلم ارتباطی به فیلم این کارگردان ندارد. سرآغاز در لغت به یک لحظه پیش از آغاز اشاره دارد و من میخواستم با این عنوان اشارهای به یک لحظه قبل از خلقت جهان هستی اشاره کنم.
پیش از آغاز مفهوم پیچیدهای است چون اگر برای زمان بخواهیم آغازی در نظر بگیریم، مفاهیم "قبل و بعد" با شروع زمان به وجود میآید. بنابراین قبل از خلقت تقریباً معنایی ندارد.
بله معنایی ندارد. اگر بخواهیم وارد بُعد دینی شویم، در قرآن به «عالم ذر» اشاره شده است، عالمی که گفته میشود در آن خدا با همه موجودات اتمام حجت میکند که آفریدگار همه شما من هستم و شما به این حقیقت گواهی بدهید.
من فکر میکنم همان لحظه خلقت را بتوانیم حالتی از سرآغاز بدانیم و اگر بخواهیم از بُعد فیزیک به این موضوع نگاه کنیم در فیزیک هم به مفاهیمی چون لحظه پیش از یک اتفاق یا لحظهای پیش از بیگ بنگ پرداخته میشود هر چند که شاید به لحاظ منطقی درست نباشد یا در واقع لحظهای بسیار ناچیز در حد چند میلیونم ثانیه باشد. من بیشتر سعیام بر این بوده که در «سرآغاز» به لحظهای پیش از آغاز اشاره کنم.
نکته دیگر این است که شاید در این عنوان من برای خودم به این نکته هم توجه داشتم که این فیلم را به عنوان سرآغازی برای ورودم به سینما بدانم.
فیلم «سرآغاز» در حوزه علم به چند حوزه علمی از جمله روانشناسی و فیزیک ورود میکند و پرداختن به این مفاهیم در سینمای ما تا حدی ناشناخته است. چقدر به ایرانیزه کردن این موضوعات توجه داشتید؟
ما در وهله اول با یک ایده مواجه بودیم که به دژاوو، روانشناسی و در بخشهایی به فیزیک مربوط است. ما با چالشی روبرو بودیم که چطور میشود این مفاهیم علمی را در یک فیلم داستانی مطرح کنیم و علاوه بر اینکه این مفاهیم را دراماتیزه کنیم به ایرانیزه شدن هم باید توجه میکردیم چرا که به علوم اینچنینی تقریباً فقط فیلمهای استاندارد جهانی پرداختهاند و ساخت فیلمهایی با این مضامین در کشوری دیگر با هزینهای اندک آنقدر کم رونق است که شما باید بیان تازهای خلق کنید.
در سینمای ما معمولاً فیلمهایی که ساخته میشوند روایتگر یک قصه درام ساده هستند و قصههای زندگی را از زوایای مختلف میپردازند. «سرآغاز» صرفاً به فیزیک نمیپردازد و ما در تلاش بودیم قصهای پیدا کنیم که بتوانیم آن را در حوزه جامعهشناسی و روانشناسی نیز روایت کنیم. به همین دلیل به سراغ قصهای با یک موضوع مغفول در سینمای ایران رفتیم که سندرم «چندگانگی هویت» نام دارد.
ما در قصه اولیهمان یک اتفاق نابهنگامی برای شخصیت اصلی تعریف کردیم چرا که این اتفاقات باعث میشود که تروماهایی برای شخصیت شکل بگیرد. فروید هم به مفهوم الگوی تکرار و تروما اشاره کرده است، او تأکید دارد که افراد به طور ناخودآگاه یک سری تجربیات دردناکی که در زندگی دارند را مدام در ذهنشان مرور میکنند و این یک مکانیزم دفاعی برای این است که افراد بتوانند آن موضوع را حل یا فراموش کنند. ما از همین الگو استفاده کردیم، ذهن شخصیت را به چند قسمت تقسیم کردیم و هر بار برای شخصیت دنیایی را خلق کردیم که بتواند با آن تروما بجنگد.
ما از همین الگو استفاده کردیم و ذهن شخصیتمان را به چند قسمت تقسیم کردیم و هر بار برای این شخصیت دنیایی را خلق کردیم که بتواند با آن تروما بجنگد. در این فیلم که اپیزودیک است، شخصیت اصلی مدام با این چالش درگیر است که اگر در قالب شخصیت دیگری باشد چگونه با همسرش برخورد کند که اتفاق ناگواری رخ ندهد.
اگر قرار بود اپیزودها را به ترتیب روایت کنیم فیلم به چند فیلم کوتاه تبدیل میشود که شاید برای مخاطب جذاب نباشد و به همین دلیل از تئوری «جهانهای موازی» یا دنیاهای چندگانه استفاده کردیم و علم فیزیک را با روانشناسی تلفیق کردیم و جهانهایی ساختیم که هر کدام به شکلی مجزا اما به موازات هم روایت میشوند.
چقدر در ساخت این فیلم مخاطب عام را در نظر داشتید و چقدر سعی کردید که این مفاهیم پیچیده ساده بیان شوند تا هر مخاطبی بتواند دریافتی از مفهوم «سرآغاز» داشته باشد؟
قطعاً باید به این موضوع توجه داشت. همه مردم لایق این هستند که آثار متفاوت را ببینند و درک کنند؛ انیشتین جملهای دارد که میگوید اگر بتوانید یک فرمول را برای یک پیرمرد یا کودک تعریف کنید به شکلی که او بتواند این فرمول را درک کند، در آن لحظه است که شما توانستهاید کاری پیش ببرید.
قطعاً برای فیلمساز جذاب نیست که فقط برای یک طیف خاص فیلم بسازد و در سینمای ما برای اینکه ما بخواهیم برای جامعه علمی فیلم بسازیم نیازمند یک جریانسازی است که این جریان در سینمای ما وجود ندارد و از طرفی من هم نمیخواستم وارد آن شوم.
جالب است بگویم در اکران اول این فیلم در مشهد با مخاطب ده سالهای روبرو شدم که درکی از فیلم داشت و آن را تعریف میکرد. سعی ما بر این بود که «سرآغاز» اثری همه فهم باشد.
علاوه بر علم، در دین و فرهنگ ما به مفاهیمی چون دژاوو، مفهوم من، تروماهای روانشناسی، جهانهای موازی و... نیز توجه شده و تعاریفی هم ارائه شده است. آیا نگاه فرهنگی و دینی هم به این مفاهیم داشتید یا صرفاً نگاه علمی را دنبال کردید؟
یکی از زیرساختهای مهندسی فیلمنامه «سرآغاز» اینگونه بوده که هر کس با هر دیدگاه و ایدئولوژی که این فیلم را میبیند بتواند برداشت شخصی خود را داشته باشد. یکی از جذابیتهای نگارش این فیلمنامه برای من این بود که چیزی را به کسی تحمیل نکنم و اگر درباره فیزیک صحبت کردم به مخاطب بگویم که این تحلیل من است و تو میتوانی درباره آن فکر و تحقیق کنی.
مثلاً درباره سندروم چندگانگی هویت تلنگری به مخاطب زدهام که تو میتوانی درباره آن تحقیق کنی و ببینی که این سندروم چیست و میتوانی به اطرافت نگاه کنی و ببینی چه شاید افرادی هستند که با این سندروم درگیر هستند و هنوز کسی آنها را درک نکرده و تو با شناختی که پیدا کردهای میتوانی به او کمک کنی.
از طرفی کسی که در حوزه فلسفه مطالعه دارد، از عالم مُثُل افلاطون تا قرآن در هر حوزهای که تحقیق میکند و شناخت دارد میتواند در این فیلم برداشتهای خود را داشته باشد. ما حتی به تناسخ اشاره کردهایم که به درست یا غلط بودن آن کاری نداریم ولی رایج بودن آن در جهان را مطرح میکنیم. فیلم در ابتدا سکانسی دارد که مخاطب شاید در ابتدای این فیلم به لحظه اول آفرینش فکر کند.
ما در حدی که در توانمان بوده به این مفاهیم پرداختهایم و باید به این نکته توجه داشته باشیم که این فیلم با بودجه اندک شخصی خودمان ساخته شده و دغدغه شخصی که میتوان در آن مسئولیتی اجتماعی را نیز کشف کرد ساخته شده است. برای من جذاب بود که بتوانم جرقهای در ذهن مخاطبم ایجاد کنم و این مفاهیم را برای نگرش خاصی نساختهام که آنها بخواهند من را تحسین کنند.
آیا از شرایط اکران رضایت دارید؟
هنر و تجربه بستر بسیار خوبی است اما احساس میکنم که به آن توجهی نمیشود و حمایتی از سوی مسئولان سینمایی صورت نمیگیرد. اگر دیدگاهی که هنر و تجربه را تأسیس کرد همچنان از آن حمایت کند و بگوید کسانی که چنین ریسکی در ساخت فیلم انجام میدهند حداقل بودجه ساخت فیلمشان را دریافت کنند به نظر من رونقی در ساخت اینگونه آثار ایجاد میشود.
متأسفانه در هنر و تجربه ما به بودجه ساخت فیلممان هم نمیرسیم و ما به پشتوانهای نیاز داریم که بتوانیم کارهای بعدیمان را تولید کنیم. اگر حمایتهای لازم صورت نگیرد هر فیلمسازی که در این حوزه فعالیت میکند ممکن است روزی به این نتیجه برسد که عمرش را بیهوده در این راه تلف کرده و بهتر است به سراغ سینمای کمدی برود تا بتواند به سودرسی مالی داشته باشد.
جالب است بگویم فیلمنامه «سرآغاز» در مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی به تصویب رسید و بودجهای برای آن تعیین شد اما هیچگاه این بودجه به ما داده نشد و بعدها متوجه شدم که بودجه تصویب شده برای ما را یک فیلمساز مطرح که در ساخت فیلمش با کمبود بودجه مواجه شده بود، برای خودش برداشته است. چنین اتفاقاتی واقعاً تلخ و دردناک است که موجب سرخوردگی فیلمسازان جوان میشود درحالیکه ما برای ادامه مسیرمان به انگیزه نیاز داریم.